ترجمه تفسيرجوامع الجامع جلد 2

مشخصات كتاب

سرشناسه:طبرسي ، فضل بن حسن ‫468 - 548 ق.

عنوان قراردادي: جوامع الجامع .فارسي

عنوان و نام پديدآور: ترجمه تفسير جوامع الجامع / ابوعلي فضل بن حسن طبرسي ؛ ترجمه احمد اميري شادمهري ؛ با مقدمه واعظ زاده خراساني .

مشخصات نشر: ‫مشهد ‫: بنياد پژوهشهاي اسلامي ‫، 1374 . ‮

مشخصات ظاهري: ‫6 ج.

شابك: ‫11500 ريال ‫: دوره ‫‫ 964-444-018-8: ؛ ‫400000 ريال (دوره) ؛ ‫ج. 1 ‫: ‫ 964-444-170-2 ؛ ‫30000 ريال ‫: ج. 1، چاپ دوم ‫ 964-444-691-7: ‮ ؛ ‫55000 ريال (ج.1، چاپ ششم) ؛ ‫12000 ريال ‫: ج. 2 ‫‫ 964-444-172-9: ‮ ؛ ‫13000 ريال ‫: ج. 2، چاپ دوم ‫: ‫ 964-444-171-0 ؛ ‫25000 ريال (ج. 2، چاپ سوم) ؛ ‫50000 ريال (ج.2، چاپ پنجم) ؛ ‫50000 ريال (ج.2، چاپ ششم) ؛ ‫400000 ريال ‫: ج.2 ٬جاپ هفتم ‫ 978-964-971-087-7: ؛ ‫13000 ريال ‫: ج. 3 ‫‫ 964-444-019-6: ‮ ؛ ‫33000 ريال (ج. 3، چاپ سوم) ؛ ‫40000 ريال (ج.3، چاپ پنجم) ؛ ‫23000 ريال (ج.3، چاپ چهارم)‮ ؛ ‫40000 ريال (ج.3، چاپ ششم) ؛ ‫ج. 3، چاپ هفتم ‫ 978-964-971-088-4:؛ ‫50000 ريال‮ ‫: ج. 4، چاپ سوم‮ ‫: ‫ 964-444-019-6 ؛ ‫50000 ريال (ج.4، چاپ چهارم) ؛ ‫14000 ريال ‫: ج. 5 ‫: ‫ 964-444-115-X ؛ ‫45000 ريال (ج. 5، چاپ دوم) ؛ ‫45000 ريال (ج.5، چاپ سوم) ؛ ‫15000 ريال ‫: ج. 6 ‫: ‫ 964-444-124-9 ؛ ‫60000 ريال (ج. 6، چاپ دوم) ؛ ‫60000 ريال (ج. 6، چاپ سوم) ؛ ‫400000 ريال ‫: ج. 6، چاپ چهارم ‫: ‫ 978-964-971-091-4

يادداشت : مترجم هر جلد متفاوت است .

يادداشت : مترجم جلد ششم عبدالعلي صاحبي است.

يادداشت : مترجمين جلد دوم و چهارم حبيب روحاني- علي عبدالحميدي است.

يادداشت : مترجم جلد دوم اكبر غفوري ٬ حبيب روحاني ٬ احمد اميري شاد مهري است.

يادداشت : مترجم جلد سوم حبيب روحاني است.

يادداشت : مترجم جلد پنجم علي عبد الحميد و عبد العلي صاحبي است.

يادداشت : ج. 1 (چاپ هفتم: 1387) .

يادداشت : ج.1 (چاپ ششم: 1386).

يادداشت : ج. 2 (چاپ دوم: 1377).

يادداشت : ج. 2 (چاپ پنجم: 1385).

يادداشت : ج.2 (چاپ ششم: 1386).

يادداشت

: ج.2 (چاپ هفتم: 1387).

يادداشت : ج . 1 - 3 (چاپ سوم : 1383).

يادداشت : ج.3 (چاپ چهارم: 1384).

يادداشت : ج. 2و3 (چاپ پنجم: 1385).

يادداشت : ج.3 (چاپ ششم: 1386).

يادداشت : ج. 3 (چاپ هفتم: 1387).

يادداشت : ‫ج. 4 (چاپ سوم: 1385).‮

يادداشت : ج.4 (چاپ چهارم: 1386).

يادداشت : ج. 5 و 6 (چاپ دوم: 1385).

يادداشت : ج. 5 و 6 (چاپ سوم: 1386).

يادداشت : ج. 6 (چاپ چهارم: 1387).

يادداشت : كتابنامه .

موضوع : تفاسير شيعه -- قرن 6ق

شناسه افزوده:اميري شادمهري ، احمد، 1341-، مترجم

شناسه افزوده:واعظ زاده خراساني ، محمد، 1304-، مقدمه نويس

شناسه افزوده:بنياد پژوهش هاي اسلامي

رده بندي كنگره: ‫ BP94/5 ‫ /ط2ج9041 1374 ‮

رده بندي ديويي: ‫ 297/1726

شماره كتابشناسي ملي: م 75-3236

جلد دوم

[ادامه سوره نساء] ..... ص : 5

اشاره

جزء ششم از سوره نساء آيه 148 تا سوره مائده آيه 81

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 7

[سوره النساء (4): آيات 148 تا 149] ..... ص : 7

اشاره

لا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ كانَ اللَّهُ سَمِيعاً عَلِيماً (148) إِنْ تُبْدُوا خَيْراً أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوًّا قَدِيراً (149)

ترجمه: ..... ص : 7

خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود بديها را اظهار كند مگر آن كسى كه مورد ستم واقع شده باشد، خداوند شنوا و داناست. (148)

(اما) اگر نيكيها را آشكار يا مخفى سازيد و يا از بديها گذشت نماييد (مجاز خواهيد بود) خداوند بخشنده و تواناست (و با اين كه قادر بر انتقام است عفو و گذشت مى كند). (149)

تفسير: ..... ص : 7

إِلَّا مَنْ ظُلِمَ تقديرش الا جهر من ظلم است، بدگويى آشكار مظلوم از ظالم از بدگويى آشكارى كه خداوند آن را دوست ندارد استثنا شده است و در معناى بدگويى مظلوم از ظالم دو قول است:

1- نفرين مظلوم بر ظالم و بدگويى از او.

2- پاسخ دادن به دشنام دشنام دهنده به قصد انتقام گرفتن از او.

سپس خداى سبحان مردم را تشويق به عفو و بخشش و نهى از بدگويى آشكار از يكديگر- هر چند به خاطر انتقام گرفتن باشد- كرده، تا آنان را به عملى كه نزد او بهتر و محبوبتر است تشويق كند و بدين منظور آشكار ساختن خير و پنهان ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 8

داشتن آن را به عنوان عامل عفو و گذشت ذكر كرده است. آن گاه براى توجه دادن به اين كه عفو در پيشگاه خدا از منزلت خاصّى برخوردار است، كلمه تعفوا را بر آن دو (آشكار ساختن و پنهان كردن) عطف گرفته است و دليل بر اين مطلب جمله فَإِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوًّا قَدِيراً است يعنى خداوند با اين كه قدرت بر انتقام گرفتن دارد عفو مى كند، پس بر شماست كه به اين سنّت الهى اقتدا كنيد.

[سوره النساء (4): آيات 150 تا 152] ..... ص : 8

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً (150) أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً (151) وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولئِكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (152)

ترجمه: ..... ص : 8

كسانى كه خدا و پيامبران او را انكار مى كنند و مى خواهند در ميان آنها تبعيض قايل شوند، و مى گويند به بعضى ايمان داريم و بعضى را انكار مى كنيم و مى خواهند در ميان اين دو، راهى براى خود انتخاب كنند (150)

آنها كافران حقيقى اند براى كافران مجازات توهين آميزى فراهم ساخته ايم. (151)

(ولى) كسانى كه به خدا و رسولان او ايمان آورده و ميان احدى از آنها فرق نمى گذارند پاداش آنها را خواهيم داد. خداوند آمرزنده و مهربان است. (152)

تفسير: ..... ص : 8

اين آيات آنان را كه به خدا ايمان آورده و به پيامبرانش كافر شده اند يا به خدا ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 9

ايمان داشته ولى برخى از فرستادگان او را انكار كرده اند، از كسانى قرار داده كه به خدا و تمام پيامبران او كافرند و معناى اين كه آنان ميان كفر و ايمان راهى را برگزينند اين است كه مى خواهند راه وسط را انتخاب كنند در حالى كه بين كفر و ايمان حد وسطى وجود ندارد، از اين رو خداوند فرموده: أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا يعنى آنان در كفر خويش كامل هستند.

«حقا» تأكيدى براى مضمون جمله يا صفت براى مصدر الكافرين است و تقدير آيه: كفرا حقا لا شك فيه است.

داخل شدن «بين» بر «احد» جايز است، زيرا كلمه احد عام است و بر مفرد مذكر و مؤنث و تثنيه و جمع آن دو اطلاق مى شود چنان كه مى گويى: ما رأيت أحدا و مقصود تو عموم افراد است و معناى آيه اين است كه مؤمنان حقيقى ميان دو فرد از پيامبران يا ميان جمعى از آنها فرق نمى گذارند.

سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ معنايش اين است كه پاداش آنان گر چه به

تأخير افتد به آنها داده خواهد شد. و مقصود مورد تأكيد قرار دادن وعده پاداش است نه متأخّر بودن آن.

[سوره النساء (4): آيات 153 تا 154] ..... ص : 9

اشاره

يَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِكَ وَ آتَيْنا مُوسى سُلْطاناً مُبِيناً (153) وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثاقِهِمْ وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِي السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً (154)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 10

ترجمه: ..... ص : 10

اهل كتاب از تو تقاضا مى كنند كتابى از آسمان به يكباره بر آنها نازل كنى (در حالى كه اين بهانه اى بيش نيست) آنها از موسى بزرگتر از اين را خواستند و گفتند خدا را آشكارا به ما نشان بده و به خاطر اين ستم صاعقه آنها را فرا گرفت، سپس گوساله (سامرى) را پس از آن همه دلايل روشن كه براى آنها آمد (به خدايى) انتخاب كردند ولى ما آنها را عفو كرديم و به موسى برترى آشكارى داديم. (153)

و كوه طور را بر فراز آنها برافراشتيم و در همان حال از آنها پيمان گرفتيم و به آنها گفتيم (به عنوان توبه) از در (بيت المقدّس) با خضوع درآييد و (نيز) به آنها گفتيم روز شنبه تعدّى نكنيد (و دست از كار بكشيد) و از آنها (در برابر همه اينها) پيمان محكمى گرفتيم. (154)

تفسير: ..... ص : 10
[شأن نزول ] ..... ص : 10

روايت شده كه كعب بن اشرف و جماعتى از يهود نزد پيامبر (ص) آمدند و گفتند: اگر تو فرستاده خدايى به يكباره كتابى از آسمان براى ما بياور، همان طور كه موسى تورات را به يكباره آورد، آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

گفته اند: يهود كتابى درخواست كردند كه هنگام نزول آن را مشاهده نمايند و البته چنين پيشنهادى از روى عناد و سركشى آنان بود. حسن گويد: اگر آنها براى روشن ساختن، حق اين درخواست را مى كردند، خداوند خواسته آنان را عطا مى كرد و همين براى رشد و پرورش آنها كافى بود.

فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى جواب براى شرط مقدّر است و معنايش اين است كه اى پيامبر اگر سؤال ايشان بر تو دشوار و گران آيد، فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى

أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ يهود از موسى سؤالات بزرگترى كرده بودند، سؤالى كه توسّط پدران يهود مطرح شده بود به خود آنان نسبت داده شده است، زيرا اينان به سؤال آنها راضى بودند.

«جهرة» آشكارا، و معناى أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ اين است كه گفتند: اى موسى خدا را به ما بنمايان تا ما آشكارا او را ببينيم و به خاطر ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 11

ستمشان يعنى درخواست رويت خداوند، صاعقه آنان را گرفت.

وَ آتَيْنا مُوسى سُلْطاناً مُبِيناً ما به موسى قدرت آشكارى داديم تا بر آنها استيلا يافت آن گاه كه به آنان دستور داد يكديگر را به قتل برسانند تا اين كه توبه ايشان پذيرفته شود و آنان فرمان او را اطاعت كردند.

بِمِيثاقِهِمْ به سبب پيمانى كه با خداوند (در عمل به تورات بسته بودند) تا بترسند و آن را نشكنند و در حالى كه كوه بالاى سرشان قرار داشت به آنان گفتيم:

ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ ... لا تَعْدُوا فِي السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً به آنان گفتيم سجده كنان از آن در وارد شويد، و در روز شنبه به آنچه بر شما حرام شده تجاوز نكنيد و از آنها عهد و پيمان محكمى گرفتيم كه به اوامر و نواهى خداوند گردن نهند ولى سپس آن پيمان را نقض كردند.

لا تعدوا به تشديد دال و سكون عين نيز قرائت شده «1» و در اصل لا تعتدوا بوده، و تاء در دال ادغام گرديده و در حرف ساكن يك جا جمع شده است چنان كه در أصيم و دويبة جمع شده است.

[سوره النساء (4): آيات 155 تا 158] ..... ص : 11

اشاره

فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ

حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِيلاً (155) وَ بِكُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلى مَرْيَمَ بُهْتاناً عَظِيماً (156) وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً (157) بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً (158)

__________________________________________________

1- اين قرائت ضعيف است، زيرا دو حرف ساكن در يك جا جمع شده اند و حرف دوّم حرف مد نيست (إملاء ما من به الرحمن، جز اوّل، ص 200).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 12

ترجمه: ..... ص : 12

آنها به خاطر اين كه پيمانشان را شكستند و آيات خدا را انكار كردند و پيامبران را بناحق كشتند و به خاطر اين كه (از روى استهزا) مى گفتند بر دلهاى ما پرده افكنده شده (و سخنان پيامبران را درك نمى كنيم مطرود درگاه خدا شدند) آرى خداوند به علّت كفرشان بر دلهاى آنها مهر زده و لذا جز عدّه كمى ايمان نمى آورند (155)

و (نيز) به خاطر كفرشان و تهمت بزرگى كه بر مريم زدند (156)

و گفتارشان كه ما مسيح عيسى بن مريم پيامبر خدا را كشتيم در حالى كه نه او را كشتند و نه بدار آويختند لكن امر بر آنها مشتبه شد و كسانى كه در مورد (قتل) او اختلاف كردند از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پيروى مى كنند و قطعا او را نكشتند (157)

بلكه خدا او را به سوى خود برد و خداوند توانا و حكيم است.

(158)

تفسير: ..... ص : 12

فَبِما نَقْضِهِمْ يعنى فبنقضهم «ما» زايد و براى تأكيد است و «باء» به فعلى محذوف تعلق دارد، و معناى آيه اين است كه ما به خاطر پيمان شكنى ايشان و انكار آيات خدا و كشتن پيامبران و گفتارشان، اين گونه با آنان رفتار كرديم. و مى توان گفت «باء» متعلّق است به جمله حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ در آيه 160 همين سوره، بنا بر اين كه جمله فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا در همان آيه بدل از فَبِما نَقْضِهِمْ، باشد.

وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ گفتند: دلهاى ما مهر شده و چيزى از موعظه و ياد خدا در آنها اثر نمى كند، و خداوند در پاسخ آنان فرموده: بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ بلكه خداوند دلهاى آنان را به سبب كفرشان پست و زبون گردانيده و از الطاف خويش بازداشته، مانند دلهايى شده كه بر آنها مهر زده شده است.

وَ بِكُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلى مَرْيَمَ بُهْتاناً عَظِيماً مى توان گفت اين جمله عطف

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 13

است بر كلمه بكفرهم در آيه قبل ولى بهتر است عطف بر فبما نقضهم باشد و جمله بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ بر سبيل استطراد تابع جمله وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ است.

منظور از بهتان عظيم نسبت دادن بى عفّتى به مريم است. و روايت شده كه جمعى از يهود به عيسى (ع) و مادرش مريم دشنام دادند، عيسى (ع) كه سخن آنان را شنيد گفت: خدايا تويى پروردگار من، و مرا با كلام خود آفريدى خدايا كسانى را كه به من و مادرم ناسزا گفتند لعنت كن. خداوند دعاى عيسى را اجابت كرد و آنها را به شكل خوك و ميمون در آورد. آن گاه يهود

براى كشتن عيسى همدست شدند ولى خدا به عيسى (ع) خبر داد كه او را به آسمان بالا مى برد و از معاشرت با يهود دور مى سازد. عيسى (ع) به يارانش گفت: چه كسى از شما مايل است شبيه من گشته و به قتل برسد و به دار آويخته شود تا منزلت او در بهشت با من يكسان باشد؟ جوانى از ميان آنان پاسخ داد: من اى پيامبر خدا، آن گاه خداوند او را شبيه عيسى (ع) قرار داد و او كشته و به دار آويخته شد و يهوديان گمان مى كردند او حضرت عيسى (ع) است.

وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ «شبه» يا به جار و مجرور اسناد داده شده است چنان كه مى گويى: خيل إليه يعنى به او گمان برده شد. و گويى گفته شده: و لكن وقع لهم التشبيه، يا به ضمير مقتولى كه جمله إنا قتلنا بر آن دلالت مى كند اسناد داده شده است، و گويى گفته شده و لكن شبه لهم من قتلوه.

وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ جماعتى كه درباره عيسى اختلاف كردند كه آيا او كشته شده است يا نه؟ و يا اين كه آيا او خداست يا پسر خدا؟

لَفِي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ درباره عيسى دچار شك شدند، ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ و يقين به كشته شدن او نداشتند و تنها گمان مى كردند او را كشته اند. إلا اتباع الظن استثناى منقطع است، زيرا پيروى از گمان از جنس يقين نيست، يعنى لكن آنها از گمان خود پيروى مى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 14

وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً به يقين آنها عيسى (ع) را نكشتند، يا چنان كه در

گفتارشان ادّعا مى كنند و مى گويند ما مسيح را به قتل رسانديم، يقين ندارند كه او را كشته اند، و گفته اند: اين جمله از قبيل گفته عرب است كه مى گويد: قتلت الشي ء علما يعنى به يقين آن موجود را به قتل رساندم.

[سوره النساء (4): آيات 159 تا 161] ..... ص : 14

اشاره

وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً (159) فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيراً (160) وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَكْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً (161)

ترجمه: ..... ص : 14

و هيچ يك از اهل كتاب نيست، مگر اين كه به او قبل از مرگش ايمان مى آورد و روز قيامت گواه بر آنها خواهد بود (159)

به خاطر ظلمى كه از يهود صادر شد و (نيز) به خاطر جلوگيرى كردن بسيار از راه خدا قسمتى از چيزهاى پاكيزه را كه بر آنها حلال بود تحريم كرديم (160)

و (همچنين) به خاطر رباخوارى در حالى كه از آن نهى شده بودند و خوردن اموال مردم به باطل، و براى كافران آنها عذاب دردناكى آماده كرده ايم. (161)

تفسير: ..... ص : 14

لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ جمله قسم و صفت براى موصوف محذوف است و تقدير آيه اين است: و إن من أهل الكتاب أحد إلا ليؤمنن به و نظير اين آيه است آيات: وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ «هيچ يك از ما فرشتگان نيست جز آن كه او را در بندگى حق مقامى معيّن است» (صافات/ 164)، إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها «و هيچ يك از شما- نوع بشر- باقى نماند جز آن كه به دوزخ وارد شود» (مريم/ 71).

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 15

و معناى آيه اين است كه هيچ يك از يهود و نصارى نيست، جز آن كه پيش از مرگ خود به عيسى و اين كه او بنده خدا و فرستاده اوست ايمان خواهد آورد و در آن هنگام ايمان آنها سودى به حالشان ندارد، زيرا زمان تكليف سپرى شده و مرگ آنان حتمى است. درباره ضمير «به» اقوالى است:

1- هر دو ضمير در «به و ... موته» به حضرت مسيح برمى گردد يعنى هيچ يك از يهوديان و مسيحيان نيست جز اين كه قبل از مرگ عيسى (ع) به او

ايمان مى آورد.

اينان آن دسته از اهل كتابند كه در زمان فرود آمدن عيسى (ع) به زمين زندگى مى كنند. مسيح در آخر الزمان از آسمان فرود مى آيد و پشت سر مهدى آل محمّد (ص) نماز مى گزارد و همه ملل جهان به او ايمان خواهند آورد و در آن هنگام به قدرى امنيّت برقرار مى شود كه گرگ و گوسفند و شير و گاو با هم بچرند.

2- ضمير «به» به خداوند متعال برمى گردد.

3- به حضرت محمّد (ص) بر مى گردد.

و از امام باقر و امام صادق عليهما السلام روايت شده است كه فرموده اند:

بر روح انسان حرام است كه از جسدش مفارقت كند تا اين كه محمّد (ص) و على (ع) را ببيند و از ديدن آنها مسرور يا اندوهگين شود.

فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا يعنى با چه ظلم بزرگى! و مقصود اين است كه ما چيزهاى پاكيزه را بر يهود حرام نكرديم مگر به خاطر ظلم بزرگى كه مرتكب شدند و منظور كفر و گناهان بزرگ و هلاك كننده اى است كه براى آنها فراهم شده بود و چيزهاى پاكيزه اى كه به كيفر ظلمشان بر آنان حرام گشت، در اين آيه ذكر شده است: وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما إِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوايا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ «و بر جهودان هر حيوان ناخن دار- مانند طيور و غيره- و از جنس گاو و گوسفند نيز پيه را حرام كرديم، مگر آنچه در پشت آنهاست يا به بعض روده ها يا به استخوانها آميخته است و آنها چون ستم كردند ما بدين حكم آنها

را مجازات كرديم و البته همه (وعده ها و) سخنان ما راست خواهد بود» (انعام/ 146)، يهوديان هر گاه گناهى را مرتكب مى شدند، برخى از چيزهاى پاكيزه و حلال بر آنان حرام مى شد.

وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيراً و به خاطر اين كه مردم بسيارى را از راه خدا منع مى كنند، يا مقصود اين است كه به خاطر جلوگيرى زياد آنان از راه خدا.

وَ أَكْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ و خوردن رشوه هايى كه در وقت تحريف كتاب از مردم عوام مى گرفتند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 16

[سوره النساء (4): آيه 162] ..... ص : 16

اشاره

لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ الْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أُولئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْراً عَظِيماً (162)

ترجمه: ..... ص : 16

ولى آن دسته از آنها كه راسخ در علمند و آنها كه ايمان دارند به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو نازل گرديده ايمان مى آورند و آنها كه نماز را برپا مى دارند و آنان كه زكات مى دهند و آنها كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده اند بزودى به همه آنان پاداش عظيمى خواهيم داد. (162)

تفسير: ..... ص : 16

الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ آن عدّه از دانشمندان يهود مانند عبد اللَّه بن سلام و امثال او كه در دانش خويش استوارند و تورات را به طور كامل بررسى كرده و بدان ايمان آورده اند. وَ الْمُؤْمِنُونَ و مؤمنان از مهاجر و انصار.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 17

وَ الْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ نصب اين جمله بنا بر مدح و براى بيان فضيلت نماز است و گفته اند: عطف بر بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ است يعنى دانشمندان يهود و اهل ايمان به قرآن و كتب آسمانى ديگر و پيامبران كه برپا دارنده نماز بوده اند ايمان دارند.

[سوره النساء (4): آيات 163 تا 165] ..... ص : 17

اشاره

إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِيسى وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً (163) وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْلِيماً (164) رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً (165)

ترجمه: ..... ص : 17

ما به تو وحى فرستاديم همان گونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى فرستاديم (و نيز) به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (بنى اسرائيل) و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان وحى نموديم و به داود زبور داديم (163)

و پيامبرانى كه سرگذشت آنها را بيان نكرده ايم، و خداوند با موسى سخن گفت (164)

پيامبرانى كه بشارت دهنده بودند، تا براى مردم بعد از اين پيامبران بر خدا حجّتى باقى نماند (و بر همه اتمام حجّت شود) و خداوند توانا و حكيم است. (165)

تفسير: ..... ص : 17

اين آيات پاسخ درخواست اهل كتاب از رسول خدا (ص) است مبنى بر اين كه كتابى از آسمان بر ايشان نازل گرداند و نيز استدلالى بر ردّ آنهاست به اين كه ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 18

مبعوث كردن پيامبر اسلام مانند پيامبرانى است كه پيش از او مبعوث شده اند و چنان كه معجزاتى به دست آنها آشكار مى شد، به دست او نيز ظاهر گشته است.

زَبُوراً، به ضم زاء جمع زبر نيز قرائت شده است و آن كتاب داود مى باشد.

رُسُلًا منصوب است به فعل مقدر أرسلنا كه به معناى اوحينا إليك است.

قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ و پيامبران ديگر كه قبلا سرگذشت آنان را در مكه، طى سوره انعام و سوره هاى ديگر براى تو بازگو كرديم و شأن و اخبار آنها را به تو اطلاع داديم.

وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ اين عبارت دلالت دارد بر اين كه: خداى سبحان پيامبران بسيارى فرستاده كه در قرآن نامى از آنان برده نشده است.

وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْلِيماً خداوند، بدون واسطه با موسى سخن گفت تا بدين

وسيله امر خود را بر او آشكار سازد.

رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ رسلا بنا بر مدح منصوب شده است، و مى توان گفت كلمه «رسلا» بنا بر اين كه تكرار شده منصوب است.

لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ تا پس از آمدن پيامبران مردم را بر خدا عذر و بهانه اى نباشد، زيرا فرستادن پيامبران بهانه را از بين مى برد و حجّت را بر مردم تمام مى كند تا آنها نگويند: چرا پيامبرى براى ما نفرستادى تا ما را به راه آورد و متوجّه اتمام حجّت خداوند نمايد و در نتيجه ما را از خواب غفلت بيدار كند.

[سوره النساء (4): آيات 166 تا 169] ..... ص : 18

اشاره

لكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَيْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِكَةُ يَشْهَدُونَ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً (166) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالاً بَعِيداً (167) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً (168) إِلاَّ طَرِيقَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً (169)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 19

ترجمه: ..... ص : 19

ولى خداوند گواهى مى دهد به آنچه بر تو نازل كرده، كه از روى علمش نازل كرده است، و فرشتگان (نيز) گواهى مى دهند، گرچه گواهى خدا كافى است (166)

كسانى كه كافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند در گمراهى دور و درازى گرفتار شده اند. (167)

كسانى كه كافر شدند و ستم (به خود و ديگران) كردند هرگز خدا آنها را نخواهد بخشيد و آنها را به راهى هدايت نخواهد كرد (168)

مگر به سوى راه دوزخ! كه جاودانه در آن خواهند ماند و اين كار براى خدا آسان است. (169)

تفسير: ..... ص : 19

چون يهود از پيامبر اسلام (ص) درخواست كردند كتابى از آسمان بر آنها نازل كند و خداى سبحان با جمله إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ بر رد آنان استدلال كرد، فرموده است: لكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ به اين معنا كه آنان به نبوت تو گواهى نمى دهند، ولى خداوند گواهى مى دهد.

و گفته اند: چون إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ نازل شد يهود به پيامبر (ص) گفتند ما به رسالت تو شهادت نمى دهيم، آن گاه آيه نازل شد كه: لكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ و معناى شهادت دادن خدا به آنچه بر پيامبر نازل شده، اين است كه صحت ادّعاى او را با معجزاتش اثبات مى كند، چنان كه هر ادّعايى با اقامه ادله و براهين ثابت مى شود.

مقصود از شهادت فرشتگان اين است كه آنها به حقّانيّت و راستگو بودن پيامبر (ص) گواهى مى دهند. و معناى أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ اين است كه خداوند قرآن را بر تو نازل كرد در حالى كه با علم خاص خود آميخته و جز او كسى آن را نمى داند، و آن دانش ويژه عبارت است از تأليف كردن قرآن با شيوه و نظمى

كه هر شخص بليغى را [از آوردن نظير آن ] ناتوان ساخته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 20

و گفته اند: خداوند قرآن را بر تو نازل كرد و علم داشت كه تو شايسته اى كه بر تو نازل شود و تبليغ كننده آن باشى.

وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً و گواهى خداوند [براى اثبات اين حقيقت ] كافى است اگر چه ديگران گواهى ندهند.

كَفَرُوا وَ ظَلَمُوا آنان كه رسالت آسمانى محمّد (ص) را انكار كردند ميان كفر و ظلم جمع كرده اند، يا برخى از آنان كافر و برخى ظالمند.

وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً و لطف خداوند شامل حالشان نمى شود و آنها راه جهنّم را مى پيمايند، يا مقصود اين است كه روز قيامت جز به راه جهنّم هدايتشان نمى كند.

[سوره النساء (4): آيات 170 تا 171] ..... ص : 20

اشاره

يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ فَآمِنُوا خَيْراً لَكُمْ وَ إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (170) يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلاً (171)

ترجمه: ..... ص : 20

اى مردم! پيامبرى «كه انتظارش را مى كشيديد» با (برنامه) حق از طرف پروردگارتان آمد به او ايمان بياوريد كه به سود شماست و اگر كافر شويد (به خدا زيانى نمى رسد، زيرا) براى خداست، آنچه در آسمانها و زمين است و خداوند دانا و حكيم است (170) ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 21

اى اهل كتاب در دين غلوّ (و زياده روى) نكنيد و درباره خدا غير از حق نگوييد.

مسيح عيسى بن مريم فقط فرستاده خدا و كلمه (و مخلوق) اوست، كه او را به مريم القا نمود و روحى (شايسته) از طرف او بود، بنا بر اين ايمان به خدا و پيامبران او بياوريد و نگوييد (خداوند) سه گانه است (از اين سخن) خوددارى كنيد كه به سود شما نيست. خدا تنها معبود يگانه است، او منزّه است كه فرزندى داشته باشد (بلكه) از آن اوست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و براى تدبير و سرپرستى آنها خداوند كافى است. (171)

تفسير: ..... ص : 21

فَآمِنُوا خَيْراً لَكُمْ و نظير اين است انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ و نصب خيرا به فعل مقدّر است و چون خداوند متعال افراد را به ايمان و خوددارى از تثليث و سه گانه پرستى دعوت نمود، دانسته شد كه آنان را به امرى وادار خواهد كرد از اين رو فرمود: خَيْراً لَكُمْ يعنى كارى را قصد كنيد كه براى شما بهتر است يا مقصود اين است كه كارى را انجام دهيد كه از كفر و تثليث براى شما بهتر است يعنى اگر ايمان آورده و موحّد باشيد برايتان بهتر است از آنچه به آن اعتقاد داريد.

لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ اى اهل كتاب در دين

خود افراط نكنيد، يهود درباره عيسى مسيح (ع) غلو كردند تا جايى كه گفتند: او حرامزاده است و مسيحيان نيز درباره عيسى غلو كردند تا آنجا كه او را خدا دانستند.

وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ جز سخن حق را به خدا نسبت ندهيد، و حق اين است كه او را از داشتن شريك و فرزند منزّه بدانيد.

وَ كَلِمَتُهُ به عيسى (كلمة اللَّه) و (كلمة منه) گفته شده زيرا او با كلمه «كن» كه از مصدر جلال خداوندى و به امر او صدور يافت به زيور هستى آراسته شد نه به واسطه نطفه و داشتن پدر و از اين رو به عيسى (روح اللَّه) و (روح منه) گفته شده ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 22

است كه او موجودى صاحب روح است كه از جزء صاحب روح به وجود نيامده و از موجود زنده مانند نطفه پديد نيامده، بلكه كاملا به امر خدا و از جانب او آفريده شده است.

أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ آن كلمه را خدا به مريم رساند و در رحم او به وجود آورد.

ثلاثة خبر براى مبتداى محذوف است، پس اگر گفته مسيحيان كه خدا يك حقيقت داراى سه عنصر [پدر، پسر و روح القدس ] است صحيح باشد تقدير آن اللَّه ثلاثة، (خدا سه عنصر است) و در غير اين صورت تقديرش «الالهة ثلاثة» (خدايان سه هستند) مى باشد، كه همان شرك است.

سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ يعنى خدا را منزّه مى دانم از اين كه وى را فرزندى باشد.

لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ بيان منزّه بودن خداوند است از آنچه به او نسبت داده شده است يعنى آنچه در آسمانها و

زمين است مخلوق و مملوك خداست، پس چگونه برخى از مخلوقها و مملوكهاى خداوند جزئى از او خواهند بود! وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا و وكالت خداوند كافى است كه مردم كارهاى خود را به او واگذارند، او بى نياز از مردم است ولى آنها به او نيازمندند.

[سوره النساء (4): آيات 172 تا 173] ..... ص : 22

اشاره

لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً (172) فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَمَّا الَّذِينَ اسْتَنْكَفُوا وَ اسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِيماً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً (173)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 23

ترجمه: ..... ص : 23

هرگز مسيح از اين استنكاف نداشت كه بنده خدا باشد و نه فرشتگان مقرّب او (از اين استنكاف داشتند) و آنها كه از عبوديت و بندگى او استنكاف ورزند و تكبر كنند به زودى همه آنها را به سوى خود محشور خواهد كرد (و در رستاخيز بر مى انگيزد) (172)

اما آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پاداش آنها را به طور كامل خواهد داد و از فضل و بخشش خود بر آنها خواهد افزود، و امّا آنها را كه استنكاف كردند و تكبّر ورزيدند، مجازات دردناكى خواهد كرد و براى خود غير از خدا سرپرست و ياورى نخواهند يافت. (173)

تفسير: ..... ص : 23

لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ مسيح هرگز عار ندارد از اين كه بنده خدا باشد و هيچگاه عزّت بندگى او را از دست نمى دهد. اصل كلمه استنكاف از نكفت الدمع است و آن هنگامى گفته مى شود كه شخص اشك خويش را با انگشتان دست از گونه اش بر طرف سازد.

لَا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ

اين جمله عطف بر المسيح است يعنى هيچ يك از فرشتگان مقرّب ابا ندارند از اين كه بنده خدا باشند. و يا تقدير آيه اين است: و لا الملائكة المقربون يأنفون من أن يكونوا عبادا للَّه و چون عبدا للَّه دلالت بر آن داشته براى رعايت اختصار حذف شده است.

مَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً

آنان كه از عبادت خداوند خوددارى كرده به طاعتش معتقد نباشند بزودى همه آنها را يعنى آنان كه از عبادتش استنكاف و تكبر كنند و نيز معترفين به عبوديّت را در محل پاداش و كيفرشان گرد مى آورد، و همگان را بر طبق احوالشان جزا

مى دهد. آيه ديگر، معناى آن روشن است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 24

[سوره النساء (4): آيات 174 تا 175] ..... ص : 24

اشاره

يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً (174) فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِراطاً مُسْتَقِيماً (175)

ترجمه: ..... ص : 24

اى مردم! دليل آشكارى از طرف پروردگارتان براى شما آمد و نور واضحى به سوى شما فرستاديم (174)

اما آنها كه ايمان به خدا آوردند و به آن (كتاب آسمانى) چنگ زدند بزودى همه را در رحمت و فضل خود وارد خواهد ساخت و در راه راستى به سوى خودش هدايت مى كند. (175)

تفسير: ..... ص : 24

منظور از «برهان» و «نور مبين» قرآن است و يا مقصود از «برهان» دين حق يا رسول خدا (ص) است و منظور از «نور مبين» قرآن مى باشد كه از معجزات آشكار آن حضرت است.

فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ آنان كه به خدا ايمان دارند و به نورى كه بر پيامبرش نازل شده تمسك جويند، خداوند آنان را در رحمت و فضل خود يعنى پاداشى كه مستحق آن باشند و تفضل خويش، وارد خواهد كرد.

وَ يَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِراطاً مُسْتَقِيماً و به آنان توفيق مى دهد تا به آنچه خداوند به اولياى خود تفضل كرده برسند و راه برگزيدگان خدا را كه به آنها نعمت داده بپيمايند و از دين آنان يعنى همان راه راستى كه خداوند براى بندگانش برگزيده و آن را راه تكامل آنان قرار داده، پيروى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 25

[سوره النساء (4): آيه 176] ..... ص : 25

اشاره

يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَكَ وَ هُوَ يَرِثُها إِنْ لَمْ يَكُنْ لَها وَلَدٌ فَإِنْ كانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَكَ وَ إِنْ كانُوا إِخْوَةً رِجالاً وَ نِساءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (176)

ترجمه: ..... ص : 25

از تو (درباره ارث خواهران و برادران) سؤال مى كنند بگو خداوند حكم كلاله (خواهر و برادر) را براى شما بيان مى كند: اگر مردى از دنيا برود كه فرزند نداشته باشد و براى او خواهرى باشد، نصف اموالى را كه به جا گذاشته از او (به ارث) مى برد و (اگر خواهرى از دنيا برود و وارث او يك برادر باشد) تمام مال را از آن خواهر به ارث مى برد، در صورتى كه (شخص متوفى) فرزند نداشته باشد، و اگر دو خواهر (از متوفى) باقى بماند دو ثلث اموال را سهم مى برند و اگر برادر و خواهر با هم باشند (تمام اموال را ميان خود تقسيم مى كنند به اين ترتيب كه) براى هر مذكّر دو برابر سهم مؤنّث خواهد بود- خداوند (احكام خود را) براى شما بيان مى كند تا گمراه نشويد و خداوند بر همه چيز داناست. (176)

تفسير: ..... ص : 25

برخى گفته اند اين آخرين آيه اى است كه درباره احكام اسلام بر پيامبر (ص) نازل شده و مفسّران در شأن نزول آن از جابر بن عبد اللَّه انصارى نقل كرده اند كه گفت: من بيمار بودم و رسول خدا (ص) به عيادت من آمد. من كه در انديشه مرگ بودم به پيامبر (ص) عرض كردم من خواهرانى دارم در مورد اموالم چگونه وصيّت كنم؟ اين آيه نازل شد و ميراث آنها را معين كرد.

إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ «امرء» مرفوع است به فعل مقدّرى كه فعل ظاهر آن را

تفسير ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 26

مى كند و جمله لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ در محلّ نصب است بنا بر حال بودن يعنى اگر شخص بميرد و داراى فرزند نباشد. وَ لَهُ أُخْتٌ و اين ميّت

كه داراى فرزند- و والدين نيست- خواهرى دارد اعمّ از پدرى و مادرى يا پدرى- فَلَها نِصْفُ ما تَرَكَ خواهر را از تركه ميّت 1/ 2 است.

وَ هُوَ يَرِثُها إِنْ لَمْ يَكُنْ لَها وَلَدٌ يعنى هر گاه ميّت، زنى باشد كه داراى فرزند و والدين نيست و برادرى (از پدر و مادر يا پدر) دارد همه مال براى برادر اوست. شرط نداشتن پدر را رسول خدا (ص) بيان كرده است و اين شرط اجماعى است.

فَإِنْ كانَتَا اثْنَتَيْنِ در اصل چنين بوده: فإن كان من يرث بالأخوة اثنتين. اگر كسانى كه از طريق برادر و خواهرى ارث مى برند دو خواهر باشند فلهما الثلثان مما ترك براى آن دو خواهر 2/ 3 مال است.

وَ إِنْ كانُوا إِخْوَةً رِجالًا وَ نِساءً و اگر آنان كه از ميّت ارث مى برند، خواهر و برادر باشند فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ سهم برادر دو برابر سهم خواهر است. منظور از «إخوة» برادران و خواهرانند و از باب تغليب بالفظ مذكّر آمده است و دليل اين كه در مورد دو خواهر «إن كانتا» و در مورد خواهران و برادران «إن كانوا» آورده به اين مناسبت است كه خبر كانتا تثنيه و خبر كانوا جمع مى باشد، مانند من كانت امك كه ضمير راجع به «من» به خاطر مؤنث بودن خبر (ام) مؤنث آورده است.

أَنْ تَضِلُّوا مفعول له و به معناى كراهة أن تضلوا است يعنى خداوند همه احكام دينتان را براى شما بيان مى كند تا اين كه گمراه نشويد.

وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ خداوند به تمام امورى كه مربوط به معاش و معاد شما مى شود، داناست و بر طبق آنچه حكمت و مصلحتش ايجاب

كند به شما جزا خواهد داد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 27

سوره مائده ..... ص : 27

اشاره

اين سوره مدنى است و عدد آيات آن در مكتب كوفى 120 و در مكتب بصرى 123 آيه است. بصريون نخستين آيه سوره را تا بِالْعُقُودِ و آيه 15 را تا وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ و آيه 23 را تا فَإِنَّكُمْ غالِبُونَ يك آيه دانسته اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص : 27

در روايتى از ابىّ بن كعب نقل شده كه پيامبر (ص) فرمود: هر كس سوره مائده را بخواند به عدد هر يهودى و مسيحى كه در روى زمين است ده حسنه به او داده مى شود و ده گناه از او محو و ده درجه بر درجات او افزوده مى شود. «1»

ابو الجارود از امام باقر (ع) روايت كرده كه هر كس سوره مائده را در روزهاى پنجشنبه بخواند، ايمان خود را به ظلم نمى آميزد و هرگز به خدا شرك نمى آورد. «2»

__________________________________________________

1-

من قرأ سورة المائدة أعطى من الأجر بعدد كل يهودىّ و نصرانىّ يتنفّس فى دار الدنيا عشر حسنات و محى عنه عشر سيّئات و رفع له عشر درجات.

2-

أبو الجارود عن الباقر (ع): من قرأ سورة المائدة فى كلّ يوم خميس لم يلبس إيمانه بظلم و لا يشرك أبدا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 28

[سوره المائدة (5): آيه 1] ..... ص : 28

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعامِ إِلاَّ ما يُتْلى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ (1)

ترجمه: ..... ص : 28

به نام خداوند بخشنده مهربان.

اى كسانى كه ايمان آورده ايد به پيمانها و قراردادها وفا كنيد. چهارپايان (و جنين چهارپايان) براى شما حلال شده است، مگر آنچه بر شما خوانده مى شود (بجز آنها كه استثنا خواهد شد) و صيد را به هنگام احرام حلال نشمريد خداوند هر چه بخواهد (و صلاح ببيند) حكم مى كند. (1)

تفسير: ..... ص : 28

وفى و أوفى [در لغت اهل حجاز] به يك معناست. عقود، جمع عقد و به معناى عهد است، اين كلمه مصدر و به معناى اسم مفعول به كار رفته است و منظور از «عقود» پيمانهايى است كه خداوند با بندگانش بسته و آنان را به رعايت آنها كه ايمان به خدا و حلال و حرام شمردن حلال و حرام اوست ملزم ساخته است. برخى گفته اند: مقصود قراردادهايى نظير داد و ستد و ازدواج و جز اينهاست كه مردم با يكديگر مى بندند.

آن گاه خداى سبحان به شرح پيمانهايى پرداخته كه وفاى به آنها را بر مردم لازم دانسته و فرموده: أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعامِ «بهيمه» نام هر چهارپايى است، كه در خشكى و دريا زندگى مى كند اضافه بهيمه به الأنعام مانند خاتم فضّة بيانيّه است و معناى آن البهيمة من الأنعام است يعنى چهارپايانى مانند گاو و گوسفند و شتر بر شما حلال شده است.

إِلَّا ما يُتْلى عَلَيْكُمْ مگر چيزهايى كه در قرآن كريم بر شما حرام شده است،

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 29

چنان كه مى فرمايد: حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ ... «مردار، خون، گوشت خوك و ... بر شما حرام شده» (مائده/ 3) يا مگر چيزهايى كه آيه تحريم آنها بر شما خوانده شد.

انعام ازواج هشتگانه است.

«1» و گفته اند: منظور از «بهيمة الأنعام» آهوان و گاوهاى وحشى و نظير آنهاست و گويى مقصودشان چهارپايانى است كه [در خلقت ] شبيه و نزديك به انعامند، و اضافه بهيمه به انعام به مناسبت شباهت ميان آنهاست.

غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ «غير» منصوب شده بنا بر اين كه حال از ضمير در لكم باشد، يعنى: چهارپايان بر شما حلال شده است، و صيد را در حال احرام حلال نشمريد. و اخفش گفته است: «غير» منصوب شده بنا بر اين كه حال از ضمير «أوفوا» باشد.

وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ حال است از محلى الصيد و گويى گفته شده: در حال احرام و خوددارى كردن شما از صيد، برخى از چهارپايان بر شما حلال شده تا دچار زحمت نشويد.

إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ خداوند به آنچه از احكام بخواهد حكم مى كند.

«حرم» جمع حرام و منظور شخص در حال احرام است.

__________________________________________________

1- منظور از «هشت زوج» گوسفند نر و ماده، بز نر و ماده، شتر و گاو نر و ماده است، و از آنجا كه كلمه «زوج» به هر يك از دو جنس نر و ماده گفته مى شود مجموعا 8 زوج مى شود (هر چند در تعبيرات روزمره فارسى «زوج» به مجموع دو جنس اطلاق مى گردد، ولى در تعبيرات عربى چنين نيست، لذا در آغاز آيه 6 سوره زمر از همسر آدم به عنوان «زوج» تعبير شده است).- م. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 30

[سوره المائدة (5): آيه 2] ..... ص : 30

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لا الْهَدْيَ وَ لا الْقَلائِدَ وَ لا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ

أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (2)

ترجمه: ..... ص : 30

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! شعائر الهى (و مراسم حج را محترم بشمريد و مخالفت با آنها را) حلال ندانيد و نه ماه حرام را، و نه قربانيهاى بى نشان، و نشاندار، و نه آنها كه بر قصد خانه خدا براى به دست آوردن فضل پروردگار و خشنودى او مى آيند امّا هنگامى كه از احرام بيرون آمديد صيد كردن براى شما مانعى ندارد، و خصومت با جمعيّتى كه شما را از آمدن به مسجد الحرام (در سال حديبيه) مانع شدند نبايد شما را وادار به تعدّى و تجاوز كند و (همواره) در راه نيكى و پرهيزگارى با هم تعاون كنيد و (هرگز) در راه گناه و تعدّى همكارى ننماييد و از خدا بپرهيزيد كه مجازاتش شديد است. (2)

تفسير: ..... ص : 30

«شَعائِرَ»

به معناى نشانه ها و اعمال حج و مفرد آن «شعيره» است و آن عملى است كه نشانه و علامت مناسك حجّ است از قبيل وقوف در مشعر و منى و عرفات و طواف و سعى ميان صفا و مروه و جز اينها. منظور از الشَّهْرَ الْحَرامَ (ماه حرام) ماه حج است.

«هدى»: جمع هديه است، مانند جدى كه جمع جديه مى باشد، و آن چهارپايى است كه به عنوان قربانى به خانه خدا اهدا مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 31

قلائد جمع قلادة به معنى چيزى است كه به گردن حيوان قربانى مى اندازند، از قبيل كفش و جز آن.

آمّين قصد كنندگان و منظور از قصد كنندگان بيت الحرام كسانى هستند كه به قصد انجام حجّ و عمره رهسپار خانه خدا مى شوند، و حلال شمردن چيزهايى كه در آيه از آن نهى شده، به ضايع كردن و ناديده گرفتن حرمت آنها است

و نيز به اين است كه حجّ گزاران از انجام مناسك منع شوند و در ماه حجّ موانعى پيش آيد كه مردم را از حج بازدارد و حيوان قربانى غصب شود و يا از رسيدن آن به قربانگاه جلوگيرى به عمل آيد و درباره حلال شمردن قلاده ها دو وجه گفته شده:

1- منظور، نهى از حلال شمردن خود حيوانات قربانى از قبيل گاو و شتر است. و عطف قلادة بر هدى براى اختصاص و سفارش بيشتر در مورد آن است. و گويى گفته شده: و القلائد منها خصوصا (و بخصوص قلائد از آنها).

2- مقصود، نهى از متعرض شدن و گشودن قلاده هايى است كه به گردن حيوانات قربانى مى انداختند، و نهى از آن به عنوان مبالغه در نهى از تعرّض به خود حيوان قربانى است و گويى گفته شده: قلاده هاى قربانى را حلال نشمريد، چه رسد كه خود آن را حلال بشماريد. چنان كه در آيه ديگرى فرموده: وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ «و زنان مؤمن نبايد زينت خود را بر بيگانه آشكار سازند» (نور/ 31) و نهى شده از ظاهر كردن زينت، تا چه رسد به آشكار ساختن محلهاى آن.

وَ لَا آمِّينَ يعنى [جنگيدن با] كسانى كه قصد خانه خدا را مى كنند حلال مشماريد.

يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ آنان كه از پروردگار خويش پاداش مى طلبند و رضوانا و خواهان اين هستند كه خدا از آنان خشنود گردد، يعنى، به پاس عظمت و بزرگى كسانى كه اين ويژگى را دارند متعرّض آنان نشويد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 32

وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا امر عقيب حظر مفيد اباحه است، گويى گفته شده: و إذا حللتم فلا جناح عليكم أن تصطادوا يعنى

پس از اين كه از احرام خارج شديد، باكى بر شما نيست كه به شكار بپردازيد.

وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ «جرم» در متعدى شدن به يك و دو مفعول مانند «كسب» است، گفته مى شود: جرم ذنبا و جرمته ذنبا و كسب شيئا و كسبته إياه. مفعول اوّل در آيه، ضمير مخاطب «كم» و مفعول دوّم «أن تعتدوا» است.

أَنْ صَدُّوكُمْ به فتح همزه متعلّق است به شنئان كه به معناى شدّت كينه و دشمنى است، شنئان به سكون نون نيز قرائت شده است. و مقصود اين است: كينه قومى كه از ورود شما به مسجد الحرام ممانعت به عمل آورد، شما را وادار به تجاوز و ستم نكند، و منظور ممانعت اهل مكّه از انجام عمره توسّط پيامبر (ص) و مؤمنان در سال حديبيه است، و معناى «أَنْ تَعْتَدُوا» انتقام گرفتن از مشركان به وسيله آزار رساندن به آنهاست.

وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى بر عفو و چشم پوشى كمك كنيد، وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ و به انتقام و تشفّى جستن دست نيالاييد. و بهتر اين است كه آيه حمل بر معنايى عام شود تا شامل هر نيكى و تقوا و هر گناه و ستمى بشود.

[سوره المائدة (5): آيه 3] ..... ص : 32

اشاره

حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ

فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (3)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 33

ترجمه: ..... ص : 33

گوشت مردار و خون و گوشت خوك و حيواناتى كه به غير نام خدا ذبح شوند و حيوانات خفه شده، و به زجر كشته شده، و آنها كه بر اثر پرت شدن از بلندى بميرند، و آنها كه به ضرب شاخ حيوان ديگرى مرده باشند، و باقيمانده صيد حيوان درنده، مگر آن كه (به موقع بر آن حيوان برسيد و) آن را سر ببريد و حيواناتى كه روى بتها (يا در برابر آنها) ذبح شوند (همگى) بر شما حرام است، و (همچنين) قسمت كردن گوشت حيوان به وسيله چوبه هاى تير مخصوص بخت آزمايى، تمام اين اعمال فسق و گناه است- امروز كافران از (زوال) آيين شما مأيوس شدند بنا بر اين از آنها نترسيد و از (مخالفت) من بترسيد.

امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم- اما آنها كه در حال گرسنگى دستشان به غذاى ديگرى نرسد و متمايل به گناه نباشد (مانعى ندارد كه از گوشت هاى ممنوع بخورند) خداوند آمرزنده و مهربان است. (3)

تفسير: ..... ص : 33

اعراب جاهلى چيزهاى حرامى را كه در اين آيه ذكر شده مى خوردند به عنوان مثال از گوشت حيوان چهارپايى كه به مرگ طبيعى مى مرد (مردار) استفاده مى كردند و خون را در روده بزرگ حيوان ريخته مى پختند و مى خوردند و مى گفتند: خونى كه روى آتش كباب شود، بر كسى حرام نشده است.

وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ و حيواناتى كه هنگام ذبح آنها نام غير خدا برده شود چنان كه مشركان مى گفتند: به نام لات و عزى.

وَ الْمُنْخَنِقَةُ و حيوانى كه خفه شده و بر اثر آن

مرده است خواه اين كار به خودى خود يا به وسيله انسان انجام گردد.

وَ الْمَوْقُوذَةُ و حيوانى كه از شدّت ضربه مرده باشد.

وَ الْمُتَرَدِّيَةُ و حيوانى كه بر اثر سقوط از كوه يا سرنگونى در چاه مرده باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 34

وَ النَّطِيحَةُ و حيوانى كه به ضرب شاخ حيوان ديگرى بميرد.

وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ و حيوانى كه قسمتى از آن را درندگان خورده باشند.

إِلَّا ما ذَكَّيْتُمْ يعنى مگر حيوانى كه به تذكيه آن رسيده ايد، در حالى كه دست و پا مى زند، يا خون از رگهاى گردنش فوران مى كند.

از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود: كمترين حد حصول تذكيه اين است كه حيوان، در موقع سر بريدن، گوش يا دم خود را حركت دهد يا چشم خود را به هم بزند.

وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ در زمان جاهليّت بت پرستان سنگهايى در اطراف كعبه نصب كرده بودند و آنها همان بتهايى بودند كه آنان مى پرستيدند، و پيش آنها قربانى مى كردند و خون قربانى را به آن طرف از بتها كه در مقابل كعبه قرار داشت مى ماليدند و گوشت آن را قطعه قطعه كرده و روى بتها مى گذاشتند و بدين وسيله آنها را مورد تعظيم قرار مى دادند اعشى گويد:

و ذا النصب المنصوب لا تنسكنه و لا تعبد الشيطان و اللَّه فاعبدوا.

يعنى: آن بت نصب شده در اطراف كعبه را نپرستيد، شيطان را عبادت ننماييد، و خدا را عبادت كنيد. جمع «نصب» انصاب مى باشد و گفته شده «نصب جمع و مفرد آن نصاب است.

وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ و بر شما حرام است كه قسمت خود را به وسيله تيرها به دست آوريد. در جاهليّت مردم

تيرهايى داشتند كه روى بعضى از آنها نوشته شده بود: «خدا مرا امر مى كند» و روى برخى نوشته بود: «خدا مرا نهى مى كند» و روى برخى هيچ نوشته نشده بود، و معناى «استقسام» آگاهى جستن شخص به وسيله تيرهاست از آنچه قسمت او شده يا نشده است.

و گفته اند: منظور قمارى است كه با تقسيم كردن گوشت حيوان ذبح شده به تعداد تيرهاى دهگانه انجام مى دادند. از اين ده عدد تير هفت عدد آن داراى سهم بودند و بقيّه سهمى نداشتند. نام و سهم آن هفت عدد بدين ترتيب بود: «فذ» داراى

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 35

يك سهم «توأم» دو سهم، «مسبل» سه سهم، «نافس» چهار سهم، «حلس» پنج سهم، «رقيب» شش سهم، و «معلى» داراى هفت سهم بود. و تيرهايى كه سهمى نداشتند عبارت بودند از: «سفيح»، «منيح» و «وغد».

آنها حيوانى را مى كشتند و گوشت آن را به چند قسمت تقسيم مى كردند.

آن گاه تيرها را به دست يك نفر مى دادند تا به نام افراد بيرون آورد، قيمت حيوان بر عهده كسانى بود كه سه تير بدون سهم به نام آنان بيرون مى آمد [و تيرهاى ديگر به نام هر كس بيرون مى آمد، به اندازه آنها سهم مى برد] و اين عمل همان قمارى است كه خداى عزّ و جل آن را حرام كرده است.

برخى گفته اند: اين عمل همان شطرنج و نرد است.

ذلِكُمْ فِسْقٌ اشاره است به «استقسام» يا خوردن آنچه بر آنان حرام شده است.

الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ منظور از «اليوم» روز معيّنى نيست، مقصود اين است كه: اكنون مردم كافر از اين كه دين شما را باطل كنند و شما به زمانى برگرديد

كه اين محرّمات را حلال بشماريد، مأيوس شده اند.

و گفته اند: منظور اين است كه كفّار مأيوس گرديده اند از اين كه بر دين شما غلبه كنند، زيرا خداى متعال به وعده خويش كه دين خود را بر تمام آيينها غالب خواهد ساخت، وفا كرد.

فَلا تَخْشَوْهُمْ پس از آن كه خداوند دين اسلام را غلبه داد و ترس از دشمن را از دل شما برداشت، اكنون نبايد از كفارى كه مغلوب شده اند بترسيد.

وَ اخْشَوْنِ و تنها از من بترسيد.

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ امروز دين شما و آنچه را در مقام تكليف بدان احتياج داريد، از حلال و حرام و واجبات و احكام، كامل كردم، وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي و نعمت خود را به وسيله ولايت علىّ بن ابى طالب (ع) بر شما تمام كردم.

از امام باقر و امام صادق عليهما السلام روايت شده است كه اين آيه هنگامى

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 36

نازل شد كه پيامبر (ص) در روز غدير خم پس از بازگشت از حجة الوداع، على (ع) را به عنوان امام و پيشواى مردم منصوب كرد، و انتصاب على (ع) به امامت، آخرين فريضه اى بود كه خداى متعال آن را بر پيامبر نازل فرمود، و پس از آن فريضه اى نازل نكرد.

وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً از ميان تمام اديان، اسلام را برايتان انتخاب كردم و به شما مردم اعلان مى كنم كه دين مورد پسند نزد من اسلام است.

جمله فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ مربوط است به جملات صدر آيه كه چيزهاى حرام در آنها ذكر شده است. ذلِكُمْ فِسْقٌ و ما بعد آن جمله معترضه اى است كه قرآن به وسيله آن معناى حرمت را مورد تأكيد قرار

داده است، زيرا تحريم اين پليديها از دستورات دين كامل و اسلام برگزيده شده است. و مقصود آيه اين است: كسى كه در زمان قحطى و خشكسالى مجبور به خوردن مردار يا جز آن شود غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ در حالى كه مايل به گناه نباشد، مانند غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ «در صورتى كه به آن تمايل نداشته و از اندازه سد جوع تجاوز نكند» (بقره/ 173) فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ:

خداوند كسى را كه بدون تمايل به گناه، مجبور به خوردن چيزهاى حرام شود مؤاخذه نمى كند.

[سوره المائدة (5): آيه 4] ..... ص : 36

اشاره

يَسْئَلُونَكَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَ اذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ (4)

ترجمه: ..... ص : 36

از تو سؤال مى كنند چه چيزها براى آنها حلال شده است، بگو آنچه پاكيزه است براى شما حلال گرديده، و (نيز صيد) حيوانات شكارى از آنچه خداوند به شما تعليم داده به آنها ياد داده ايد (براى شما حلال است) پس از آنچه اين حيوانات براى شما (صيد مى كنند و) نگاه مى دارند بخوريد و نام خدا را (به هنگام فرستادن حيوان براى شكار) بر آن ببريد و از خدا بپرهيزيد كه خداوند سريع الحساب است. (4) ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 37

تفسير: ..... ص : 37

ما ذا مبتدا و أحل لهم خبر آن است، يعنى چه چيز از خوراكيها براى آنها حلال شده است؟ گويى هنگامى كه خوردنيهاى حرام بر آنها خوانده شد، از خوردنيهايى كه بر ايشان حلال گرديده بود پرسيدند، و چون يسئلونك به صيغه مغايب است، براى نقل سخن آنان نفرموده: ما ذا أحل لنا. و اين چنان است كه بگويى: أقسم زيد ليفعلن و اگر لأفعلن و أحل لنا گفته مى شد جايز بود.

قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ بگو چيزهاى پاكيزه براى شما حلال شده است، و مقصود هر چيزى است كه در كتاب و سنّت حكم به حرمت آن نشده باشد.

وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ عطف است بر الطيبات يعنى و صيد ما علمتم، مضاف حذف شده است، يا اين كه «ما» شرطيّه و جواب آن فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ است، منظور از جوارح نزد ائمه (ع) حيوانات شكارى است و از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: جز حيوانى را كه تذكيه كرده ايد مخوريد، مگر اين كه سگ تعليم يافته آن را بكشد، زيرا هر يك از حيوانات درنده شكار را براى خود صيد

مى كند جز سگ شكارى كه آن را براى صاحبش مى گيرد. و نيز فرمود:

هر گاه سگ شكارى را مى فرستيد: نام خدا را ذكر كنيد كه همين، تذكيه حيوانى است كه شكار مى شود، و ذكر نام خدا به اين است كه بگوييد. «بسم اللَّه و اللَّه أكبر».

مُكَلِّبِينَ حال است از علمتم، و به معناى كسانى است كه سگهاى شكارى را تعليم مى دهند و به آنها مى آموزند كه شكار را براى صاحبشان صيد كنند.

تُعَلِّمُونَهُنَّ حال دوّم يا جمله مستأنفه است.

مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ آنچه خداوند از دانش تعليم سگان شكارى به شما آموخته

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 38

است زيرا الهامى از جانب خداوند و اندوخته اى به وسيله عقل است، و گفته اند:

از آنچه خداوند به شما آموخت تا به سگان بياموزيد كه هر گاه صاحبش او را بفرستد شكار را تعقيب كند و چون او را فرمان دهد از تعقيب باز ايستد و شكار را براى صاحبش صيد كند و چيزى از آن نخورد.

وَ اذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ و هنگام فرستادن سگهاى شكارى يا هنگامى كه به تذكيه حيوان شكار شده رسيديد، نام خدا را ببريد.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ از آنچه خدا نهى كرده اجتناب كنيد و به آن نزديك نشويد.

[سوره المائدة (5): آيه 5] ..... ص : 38

اشاره

الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ وَ لا مُتَّخِذِي أَخْدانٍ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ (5)

ترجمه: ..... ص : 38

امروز چيزهاى پاكيزه براى شما حلال شد و (همچنين) غذاى اهل كتاب براى شما حلال است و غذاى شما براى آنها حلال مى باشد و (نيز) زنان پاكدامن از مسلمانان و زنان پاكدامن از اهل كتاب حلال هستند، هنگامى كه مهر آنها را بپردازيد و پاكدامن باشيد نه زناكار و نه دوست پنهانى و نامشروع گيريد و كسى كه انكار كند آنچه را بايد به آن ايمان بياورد اعمال او باطل و بى اثر مى گردد و در سراى ديگر از زيانكاران خواهد بود. (5)

تفسير: ..... ص : 38

«طيبات» بر هر يك از خوراكيهاى پاكيزه اطلاق مى شود جز طعامى كه،

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 39

دليلى بر حرمت آن وجود داشته باشد.

وَ طَعامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ درباره اين طعام اختلاف كرده اند برخى گفته اند: مقصود ذبيحه هاى اهل كتاب است. و امام صادق (ع) فرموده:

منظور حبوبات و دانه هاى خوراكى و چيزهايى است كه محتاج به تذكيه نمى باشد.

وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ و غذاى شما براى آنها حلال است پس باكى بر شما نيست كه آنها را اطعام كنيد.

وَ الْمُحْصَناتُ مقصود زنان آزاده و پاك دامنند. و اين كه خصوص اينها را نام برده براى اين است كه مؤمنان را تحريك كند تا آنها را براى ازدواج انتخاب كنند و گرنه ازدواج با زنان غير عفيف و نيز كنيزان مسلمان هم صحيح است.

وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ اصحاب ما گويند: اينان آن دسته از زنان اهل كتابند كه به اسلام گرويده باشند، و ذكر اين مطلب به خاطر اين است كه گروهى از مردم مايل نبودند با تازه مسلمانان از كفار ازدواج كنند آنها استدلال مى كردند به آيات: وَ لا

تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ «به عقد زنان كافر اهمّيّت ندهيد» (ممتحنه/ 10) وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ «با زنان مشرك ازدواج نكنيد تا اين كه ايمان آورند»، از اين رو خداوند زنان پاكدامن اهل كتاب را جداگانه ذكر فرموده است.

مُحْصِنِينَ در حالى كه پاكدامن هستيد، غير مسافحين و از زنا خوددارى مى كنيد.

وَ لا مُتَّخِذِي أَخْدانٍ و آنها را دوست پنهانى نگيريد. «خدن» بر مذكر و مؤنث اطلاق مى شود.

وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ و هر كس منكر [توحيد و عدل خدا و نبوّت ] شود و إيمان نياورد.

فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ عملش بى ارزش مى شود. اين جمله دلالت دارد بر اين كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 40

تباه شدن عمل مترتّب بر وجود ثواب نيست، زيرا كافر عملى كه در برابر آن استحقاق ثواب داشته باشد، ندارد.

[سوره المائدة (5): آيه 6] ..... ص : 40

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ مِنْهُ ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (6)

ترجمه: ..... ص : 40

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه براى نماز به پا خاستيد صورت و دستها را تا آرنج بشوييد و سر و پاها را تا مفصل (يا برآمدگى پشت پا) مسح كنيد و اگر جنب باشيد خود را بشوييد (غسل كنيد) و اگر بيمار يا مسافر باشيد يا يكى از شما از محل پستى آمده (قضاى حاجت كرده) يا با زنان تماس گرفته باشيد (آميزش جنسى كرده ايد) و آب (براى غسل يا وضو) نيابيد با خاك پاكى تيمّم كنيد و از آن بر صورت (پيشانى) و دستها بكشيد، خداوند نمى خواهد مشكلى براى شما ايجاد كند، بلكه مى خواهد شما را پاك سازد و نعمتش را بر شما تمام نمايد شايد شكر او را به جا آوريد. (6)

تفسير: ..... ص : 40

إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ نظير فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ است، و مقصود

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 41

اين است كه هر گاه اراده بر پا داشتن نماز را داشتيد بنا بر اين از اراده فعل تعبير به خود فعل شده است، زيرا فعل با قصد و اراده انجام مى شود، و كسى كه براى انجام عملى به پا خاسته ناگزير قصد آن را داشته است، از اين رو از اراده انجام آن تعبير به انجام دادن شده است.

فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ صورتها را به هنگام وضو بشوييد، حد صورت از نظر طول از محل روييدن موى سر تا محل سرازير شدن موى چانه و از نظر عرض ما بين انگشت ابهام و ميانه است.

وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ و دستها و مرفقها را بشوييد. مرافق جمع مرفق است.

مرفق آن قسمت از دست است كه انسان بدان تكيه مى كند.

در اين آيه دليلى وجود

ندارد بر اين كه مرافق داخل در حد شستن دستها باشند، ولى بسيارى از فقها قائل به وجوب شستن مرافق در وضو مى باشند و مذهب اهل بيت (ع) همين است.

امّت اجماع كرده اند بر اين كه هر كس در موقع شستن دستها از مرفقها شروع و به انگشتان ختم كند، وضويش صحيح است و علماى ما اماميه آن را واجب مى دانند.

وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ مقصود از مسح چسباندن و كشانيدن دست بر سر است و اصحاب ما مسح كمترين مقدار از سر را كه- به نظر عرف- مسح بر آن صدق كند، واجب مى دانند و مذهب شافعى نيز همين است.

وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ كلمه «أرجلكم» به نصب و جر، هر دو قرائت شده است، جر بنا بر اين كه عطف بر لفظ «رؤوسكم» و نصب بنا بر اين كه بر محل جار و مجرور [برءوسكم ] عطف شده باشد.

زمخشرى گويد: چون در ريختن آب بر روى پاها گمان اسراف نكوهيده مى رفت از اين رو أرجلكم بر محل برءوسكم عطف شده به منظور مسح پاها، بلكه

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 42

براى يادآورى اين نكته است كه رعايت ميانه روى در ريختن آب بر پاها لازم است.

برخى گفته اند: إِلَى الْكَعْبَيْنِ براى تعيين غايت مسح آورده شده تا گمان كسى را كه معتقد است چون در شريعت غايتى براى مسح معيّن نشده بايد خود كعبين هم مسح شوند، برطرف سازد. و اين قول باطل است، زيرا حقيقت عطف اقتضا مى كند كه معطوف در حكم معطوف عليه باشد و [كسانى كه گفته اند:

مقصود از مسح پاها، شستن آن دو است ] چگونه مسح به معناى شستن است و حال آن كه مفهوم دو لفظ

«مسح» و «غسل» متفاوت است و خود قرآن ميان اعضايى كه بايد شسته شوند با اعضايى كه بايد مسح گردند، فرق گذاشته است. و اما نادرستى گمان آنان كه گفته اند براى مسح غايتى تعيين نشده است، بر كسى پوشيده نيست، زيرا تعيين غايت براى مسح دلالت بر وجوب شستن نمى كند و چنانچه با صراحت گفته مى شد، و امسحوا بأرجلكم إلى الكعبين جاى انكار نبود و هيچ كس ترديد نداشت در اين كه مسح پاها تا كعبين واجب است، همچنين هر گاه معطوف (أرجلكم) در حكم ممسوح (برءوسكم) و عطف بر آن باشد، و ما در كتاب مجمع البيان به تفصيل در اين مورد بحث كرده ايم و در اين كتاب مجالى براى بيش از آنچه ذكر كرديم وجود ندارد.

و نزد ما (اماميه) كعب همان استخوان برجسته اى است كه در پشت پا و در محل بستن بند كفش است و محمد بن حسن [كه از شاگردان ابو حنيفه است ] همين معنا را اختيار كرده است.

وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا يعنى اگر در موقع نماز، جنب باشيد، خود را با غسل كردن پاك كنيد.

ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ خداوند نمى خواهد شما را در باب طهارت به زحمت بيفكند و به شما اجازه تيمّم ندهد.

وَ لكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ بلكه مى خواهد شما را در هنگامى كه دسترسى به آب نداريد، به وسيله خاك [از آلودگى ] پاك گرداند. وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ تا با رخصت

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 43

خويش نعمت خود را بر شما تمام كند.

لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ شايد سپاس نعمت خدا را كه به شما ارزانى داشته به جا آوريد.

[سوره المائدة (5): آيات 7 تا 10] ..... ص : 43

اشاره

وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ مِيثاقَهُ

الَّذِي واثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (7) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (8) وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ (9) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ (10)

ترجمه: ..... ص : 43

و به ياد بياوريد نعمت خدا را بر شما و پيمانى را كه مؤكدا از شما گرفت، آن زمان كه گفتيد، شنيديم و اطاعت كرديم، و از (مخالفت فرمان خدا) بپرهيزيد كه خدا از درون سينه ها آگاه است (7)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد همواره براى خدا قيام كنيد و از روى عدالت گواهى دهيد، دشمنى با جمعيتى، شما را به گناه (ترك عدالت) نكشاند، عدالت كنيد كه به پرهيزگارى نزديكتر است از خدا بپرهيزيد كه از آنچه انجام مى دهيد آگاه است (8)

خداوند به آنها كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند وعده آمرزش و پاداش عظيمى داده است (9)

و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند اهل دوزخند. (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 44

تفسير: ..... ص : 44

وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ منظور از «نعمة اللَّه» نعمت اسلام است.

وَ مِيثاقَهُ الَّذِي واثَقَكُمْ بِهِ و پيمان محكمى كه خداوند با شما بست، مقصود همان پيمان و بيعتى است كه رسول خدا (ص)- در موقع مسلمان شدن- از آنان گرفت تا در هر حال خدا را اطاعت كنند، و آنها هم پذيرفتند و گفتند: شنيديم و اطاعت كرديم.

بعضى گفته اند: مقصود مطالبى از قبيل حرام بودن محرّمات و وجوب ولايت و جز اينهاست كه پيامبر اكرم (ص) در حجّة الوداع براى آنان بيان كرد. و اين قول از امام باقر (ع) نقل شده است.

وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ به على متعدّى شده است، زيرا به معناى اين است كه خشم و كينه شما نسبت به مشركان وادارتان نكند عَلى أَلَّا تَعْدِلُوا كه عدالت را رها كنيد و با انتقام گرفتن از آنان به آنها تعدّى نماييد و با ارتكاب

اعمالى همچون مثله كردن يا كشتن فرزندان يا زنانشان و جز اينها كينه هاى قلبى خود را فرونشانيد.

اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى پس از آن كه مؤمنان را از ترك عدالت نهى فرمود، براى تأكيد و سختگيرى بيشتر با صراحت به آنها امر مى كند كه عدالت را رعايت نمايند. و سپس با ذكر جمله مستأنفه (هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى ) دليل سفارش كردن به عدالت را بيان كرده است يعنى عدالت به تقوا نزديكتر است، زيرا رعايت آن موجب دقت در تقواست. و در صورتى كه عدالت نسبت به كفار اين ويژگى و نقطه قوت را دارد چگونه مى توان در لزوم رعايت آن نسبت به مؤمنان ترديد كرد؟

لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ بيان است براى وعده اى كه پس از تمام شدن كلام و پيش از آن به آنان داده شده است و گويى وعده اى به آنان داده شده بود و اكنون سؤال مى شود آن وعده چيست؟ و پاسخ داده شده: آمرزش براى آنهاست، و چون وعده دادن نوعى سخن است «وعد» را به جاى «قال» ذكر كرده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 45

[سوره المائدة (5): آيه 11] ..... ص : 45

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (11)

ترجمه: ..... ص : 45

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! نعمتى را كه خدا به شما بخشيد به ياد آوريد، آن زمان كه جمعى (از دشمنان) قصد داشتند دست به سوى شما دراز كنند (و شما را از ميان بردارند)، اما خدا دست آنها را از شما بازداشت، از خدا بپرهيزيد، و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل (و تكيه) كنند. (11)

تفسير: ..... ص : 45

روايت شده است كه رسول خدا (ص) با جمعى از اصحاب خود بر يهوديان بنى نضير وارد شد تا براى پرداخت ديه دو تن از هم پيمانان خويش كه يكى از اصحابش آنان را به قتل رسانده بود و ديه آنها بر آن حضرت لازم بود، از آنان قرض يا كمك بگيرد. بنى نضير پس از استماع سخنان رسول خدا (ص) از حضرت تقاضا كردند كه بنشينند تا پس از پذيرايى مبلغى را كه از ايشان مطالبه كرده بود بپردازند، ولى تصميم گرفتند كه پيامبر (ص) را- ناجوانمردانه- به قتل برسانند. در اين هنگام خداوند به وسيله جبرئيل آن حضرت را از سوء قصد آنان آگاه ساخت و به اتفاق اصحاب از آن جا خارج شدند، و اين خود يكى از معجزات پيامبر اسلام (ص) است.

گفته مى شود: بسط إليه كفه، هر گاه به شدّت به او يورش برد، و معناى بسط يد دست درازى به كسى است كه مورد حمله قرار گرفته است.

و «كف»: به معناى بازداشتن است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 46

[سوره المائدة (5): آيه 12] ..... ص : 46

اشاره

وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً وَ قالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِي وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ (12)

ترجمه: ..... ص : 46

خدا از بنى اسرائيل پيمان گرفت، و از آنها دوازده رهبر و سرپرست برانگيختيم و خداوند (به آنها) گفت: من با شما هستم اگر نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و به رسولان من ايمان بياوريد و آنها را يارى كنيد و به خدا قرض الحسنه بدهيد (در راه او به نيازمندان كمك كنيد) گناهان شما را مى پوشانم (مى بخشم) و شما را در باغهاى بهشت كه نهرها از زير درختان آن جارى است وارد مى كنم. اما هر كس بعد از اين كافر شود، از راه راست منحرف گرديده است. (12)

تفسير: ..... ص : 46

پس از هلاك شدن فرعون در مصر، خداوند به بنى اسرائيل دستور داد به سوى «أريحا» از سرزمين شام كه كنعانيان ستمگر در آن جا ساكن بودند، هجرت كنند، و فرمود: من سكونت در آن جا را براى شما مقرّر داشتم، و موسى (ع) را مأمور ساخت تا از هر قومى يك نفر را كفيل و ضامن قرار دهد تا دستوراتى را كه به آنها داده شده از قبيل حركت براى رويارويى و پيكار با ستمگران اجرا كند و رهبر و رئيس آن قوم باشد.

موسى از بنى اسرائيل پيمان گرفت و رؤساى آنان را برگزيد و آنها پيمان قوم

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 47

خود را كفالت كردند. آن گاه موسى (ع) همراه بنى اسرائيل روانه شد، و چون به سرزمين ستمگران نزديك شدند، موسى (ع) رؤساى قوم را فرستاد تا در اطراف تجسّس كنند، هنگامى كه به جستجو پرداختند اجسام بزرگ و نيرومندى را مشاهده كردند، و پس از مراجعه، موسى (ع) را از مشاهدات خود آگاه ساختند، و موسى به آنان دستور داد

تا آنچه ديده اند كتمان كنند، و جز كالب پسر يوفنّا از نوادگان يهودا و يوشع پسر نون از فرزندان آفرائيم پسر يوسف كه از رهبران قوم بنى اسرائيل بودند كسى مطلب را كتمان نكرد [و خبر دهان به دهان در ميان قوم منتشر شد].

و گفته اند: پنج نفرشان كتمان كردند ولى بقيّه به افشاى آن پرداختند.

«نقيب»: كسى است كه در احوال قوم كنجكاوى مى كند، چنان كه «عريف» نيز به او گفته شده است، زيرا نقيب و عريف قوم از اسرار آنان آگاه است و آنها را كاملا مى شناسد.

إِنِّي مَعَكُمْ يعنى من يار و ياور شمايم، وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ و شما پيامبران را يارى كرديد و آنان را از دستيابى دشمنان بر حذر داشتيد، واژه «تعزير» كه در اصل به معناى منع كردن و بازداشتن افراد از بازگشت به فساد است، از همين ريشه است.

و گفته شده معناى آيه اين است كه ما از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه به پيامبران ايمان آورند و عدالت را رعايت كنند.

وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً و از ميان آنان دوازده نفر را به فرمانروايى برگزيديم تا عدالت را در ميان آنان به پا دارند.

«لام» در لئن أقمتم مقدّمه قسم «1» و در لأكفرن جواب قسم است كه جانشين

__________________________________________________

1- لامى است كه غالبا بر حرف شرط «إن» داخل مى شود و براى اشاره به اين است كه جواب پس از آن مربوط به قسم قبلى است و نه شرط، مانند: لَئِنْ أُخْرِجُوا لا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا يَنْصُرُونَهُمْ (حشر/ 12) و اگر حرف قسم در جمله ذكر شده باشد، آوردن لام لازم نيست مانند: و اللَّه إن أكرمتنى

ترجمه جوامع الجامع،

ج 2، ص: 48

جواب قسم و شرط هر دو گرديده است.

فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ مِنْكُمْ و كسى كه پس از گرفتن پيمان و انتخاب نقيبان كفر ورزد، فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ خطا كرده و از راه ميانه روشن دور شده است، زيرا نعمت هر چه بزرگ و زياد باشد، مذمت از كفران آن بيشتر و مداومتر است.

[سوره المائدة (5): آيات 13 تا 14] ..... ص : 48

اشاره

فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (13) وَ مِنَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى أَخَذْنا مِيثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ سَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ (14)

ترجمه: ..... ص : 48

اما به خاطر پيمان شكنى، آنها را از رحمت خويش دور ساختيم و دلهاى آنها را سخت و سنگين نموديم (تا آنجا كه) سخنان (خدا) را از مورد خودش تحريف مى كنند و بخشى از آنچه را به آنها گوشزد شده بود فراموش كردند، پيوسته به خيانتى (تازه) از آنها آگاه مى شوى، مگر عدّه كمى از آنها، ولى از آنها درگذر و صرف نظر كن كه

__________________________________________________

لأكرمنك ولى اگر حرف قسم محذوف باشد غالبا ذكر لام لازم است و گاهى هم ذكر نمى شود، گرچه حرف قسم محذوف باشد (معجم النحو، ص 306).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 49

خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد (13)

و از كسانى كه ادّعاى نصرانيّت (و يارى مسيح) داشتند (نيز) پيمان گرفتيم ولى آنها قسمت قابل ملاحظه اى از آنچه را به آنان تذكر داده شده بود به دست فراموشى سپردند لذا در ميان آنها تا دامنه قيامت عداوت و دشمنى افكنديم و خداوند در آينده آنها را از آنچه انجام داده اند (و نتايج آن) آگاه خواهد ساخت. (14)

تفسير: ..... ص : 49

لَعَنَّاهُمْ آنان را طرد و از رحمت خود دور كرديم، وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً و توفيق را از آنان سلب و از الطاف خويش محرومشان ساختم، تا آنجا كه دلهاى آنان سخت گرديد.

«قسوة» ضدّ نرمى و نازكى، و به معناى سخت است قسية نيز قرائت شده يعنى دلهاى آنان را پست و ناخالص قرار داديم.

يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ بيان كننده قساوت قلب آنان مى باشد، زيرا تغيير دادن سخن خداوند و دروغ بستن به او ناشى از سنگدلى آنان است.

وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ و از بهره كامل مواعظ و احكام الهى كه در تورات بيان شده

بود، چشم پوشى كردند به اين معنا كه اعراض كردن آنان از تورات، غفلت نمودن آنان از بهره اى بزرگ است، يا معنايش اين است كه دلهايشان فاسد شد و تورات را تحريف كردند، آن گاه چيزهايى را كه از تورات آموخته بودند فراموش كردند. از ابن مسعود نقل شده كه گاهى شخص بر اثر گناه بخشى از دانش و آگاهى خود را از ياد مى برد و اين آيه را تلاوت كرد.

وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ منظور از كلمه «خائنة خود خيانت يا شخص خائن و يا گروه خيانتكار است.

إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ جز گروه كمى از آنان كه خيانت نمى كنند و آنها كسانى هستند كه ايمان آوردند، و گفته اند: مگر گروه اندكى كه بر عهد و پيمان خويش باقى ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 50

ماندند.

فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ تا زمانى كه آنها بر عهد تو باقى اند و خيانتى نكرده اند، از ايشان صرف نظر كن.

وَ مِنَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى آنان كه با ادّعاى يارى كردن خداوند خود را نصرانى ناميده اند اينان همان كسانى هستند كه به عيسى (ع) گفتند: ما ياران خداييم.

سپس با يكديگر اختلاف كردند و به «نسطوريه» و «يعقوبيه» و «ملكانيّه» تقسيم گشته و از ياران شيطان شدند.

فَأَغْرَيْنا چسبانديم و همراه ساختم، اين كلمه از ريشه «غرى بالشى ء» است هر گاه همراه چيزى باشد و به آن بچسبد، و أغراه غيره يعنى او را بر غيرش چيره ساخت.

بَيْنَهُمُ در ميان گروه هاى مختلف نصارا. و برخى گفته اند ميان يهوديان و مسيحيان كينه و دشمنى افكنديم، و نظير اين است آيه: أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ «يا شما را به اختلاف كلمه

و پراكندگى و مخالفت در افكند و بعضى را به عذاب بعضى گرفتار كند» (انعام/ 65).

[سوره المائدة (5): آيات 15 تا 16] ..... ص : 50

اشاره

يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ (15) يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (16)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 51

ترجمه: ..... ص : 51

اى اهل كتاب! پيامبر ما به سوى شما آمد و بسيارى از حقايق كتاب آسمانى را كه شما كتمان كرديد، روشن مى سازد و از بسيارى از آن كه فعلا مورد نياز نبوده) صرف نظر مى نمايد، از طرف خدا نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد (15)

خداوند به بركت آن، كسانى كه از خشنودى او پيروى كنند به راههاى سلامت هدايت مى كند، و از تاريكيها- به فرمان خود- به سوى روشنايى مى برد و آنها را به راه راست رهبرى مى نمايد. (16)

تفسير: ..... ص : 51

اين آيه يهود و نصارا را مخاطب قرار داده و مى فرمايد: قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا فرستاده ما محمّد (ص) به سوى شما آمد يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ تا بسيارى از مطالب كتابهاى آسمانى را از قبيل سنگسار كردن زناكاران و امور ديگرى كه تحريف كرديد، براى شما بيان كند.

وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ و از بسيارى از مطالبى كه شما كتمان مى كنيد صرف نظر كرده و آنها را بيان نمى كند. حسن گويد: بسيارى از خطاهاى شما را مى بخشد و شما را در برابر آنها مؤاخذه نمى كند.

قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ منظور از «نور» حضرت محمّد (ص) است، زيرا مردم به بركت وجود او هدايت مى يابند، هم چنان كه با نور هدايت مى شوند. و گفته اند: منظور قرآن است زيرا از تاريكيهاى دودلى و شرك پرده بر مى دارد.

وَ كِتابٌ مُبِينٌ و كتابى كه آنچه را از حق بر مردم پوشيده است آشكار مى كند، يا بيان كننده اى است كه معجزه بودن آن آشكار است.

يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ خداوند به وسيله قرآن- و به قولى به وسيله پيامبر- كسانى را كه تابع خشنودى او باشند هدايت

مى كند و مقصود آن دسته از اهل كتابند كه ايمان آوردند.

سُبُلَ السَّلامِ يعنى راههاى نجات از عذاب الهى يا راههاى خدا، كه عبارت است از احكام دين اسلام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 52

وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ و به لطف خويش آنان را از كفر به ايمان مى آورد.

وَ يَهْدِيهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ و آنها را به راه حق- كه دين اسلام است [قول حسن ] يا به راه بهشت [قول ابو على جبايى ] هدايت مى كند.

[سوره المائدة (5): آيات 17 تا 18] ..... ص : 52

اشاره

لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (17) وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ (18)

ترجمه: ..... ص : 52

به طور مسلّم آنها كه گفتند خدا مسيح بن مريم است كافر شدند، بگو اگر خدا بخواهد مسيح بن مريم و مادرش و همه كسانى را كه در روى زمين هستند هلاك كند چه كسى مى تواند جلوگيرى كند؟

(آرى)براى خداست حكومت آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو قرار دارد، هر چه بخواهد مى آفريند (حتى انسانى از مادر و بدون پدر مانند مسيح) و او بر هر چيزى قدرت دارد (17)

يهود و نصارا مى گفتند ما فرزندان خدا و دوستان (خاص) او هستيم، بگو: پس چرا ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 53

شما را در برابر گناهانتان مجازات مى كند؟، بلكه شما انسانى هستيد از مخلوقات او، هر كس را بخواهد (و شايسته بيند) مى بخشد، و هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) مجازات مى كند، و حكومت آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنها است از آن اوست، و بازگشت همه موجودات به سوى اوست. (18)

تفسير: ..... ص : 53

خداوند مسيحيان را به واسطه گفتن اين سخن (كه مسيح بن مريم خداست) كافر دانست. گفته اند: طايفه اى از مسيحيان مسيح بن مريم را به طور قطع خدا مى دانستند و برخى گفته اند: مذهب نصرانيان منجر به الوهيّت مسيح مى شد گرچه با صراحت آن را ابراز نمى كردند، زيرا آنان معتقد بودند مسيح مى آفريند و زنده مى كند و ميميراند و امور عالم را اداره مى كند.

فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً يعنى چه كسى قادر است چيزى از قدرت و مشيّت خداوند را مانع شود؟ إِنْ أَرادَ أَنْ يُهْلِكَ اگر خدا اراده كند كسانى را كه مسيح و مادرش را خدا مى دانند، هلاك كند؟

عطف مَنْ فِي الْأَرْضِ بر المسيح و امّه براى دلالت بر اين

است كه مسيح و مادرش از جنس افراد ديگر روى زمين هستند و در انسانيت تفاوتى ميانشان نيست.

يَخْلُقُ ما يَشاءُ او خدايى است كه هر چه بخواهد به زيور آفرينش مى آرايد.

اگر بخواهد انسان را از مردى و زنى و اگر بخواهد تنها از زنى مى آفريند چنان كه عيسى (ع) را آفريد، و اگر بخواهد انسان را بدون وجود زن و مرد خلق مى كند، چنان كه آدم (ع) را خلق كرد.

نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ يعنى ما از پيروان دو پسر خدا عزيز و عيسى (ع) هستيم چنان كه نزديكان پادشاه مى گويند: ما پادشاهان ...

فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ يعنى اگر پندار شما صحيح است كه فرزندان و دوستان خداييد پس چرا گناه مى كنيد و به سبب گناهانتان دچار عذاب و مسخ مى شويد؟! و اگر شما فرزندان خدا بوديد، بايد از جنس پدر مى بوديد و معصيت و نافرمانى خدا را نمى كرديد و اگر دوستان خدا بوديد، شما را به مجازات نمى رساند.

بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ آن گونه كه شما خيال مى كنيد نيست، شما فرزندان خدا نيستيد، بلكه شما هم از جمله انسانهايى هستيد كه خداوند آفريده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 54

[سوره المائدة (5): آيه 19] ..... ص : 54

اشاره

يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِيرٍ وَ لا نَذِيرٍ فَقَدْ جاءَكُمْ بَشِيرٌ وَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (19)

ترجمه: ..... ص : 54

اى اهل كتاب! رسول ما به سوى شما آمد در حالى كه به دنبال «فترت» ميان پيامبران حقايق را براى شما بيان مى كند. مبادا (روز قيامت بگوييد) نه بشارت دهنده اى به سوى ما آمد، و نه بيم دهنده اى، (هم اكنون پيامبر) بشارت دهنده و بيم دهنده به سوى شما آمد و خداوند بر همه چيز تواناست. (19)

تفسير: ..... ص : 54

يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ معنايش اين است كه اى اهل كتاب فرستاده ما به سوى شما آمد تا احكام دين و شرع را، يا مطالبى را كه كتمان مى كرديد، براى شما بيان كند و يا معنايش اين است كه رسول ما به سوى شما آمد تا بيان حقايق را به طور كلى در اختيار شما قرار دهد. يبين لكم در محل نصب و به معناى مبينا لكم است.

عَلى فَتْرَةٍ متعلق به جاءكم است يعنى فرستاده ما در دوران فترت كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 55

پيامبرى مبعوث نشد و وحى الهى منقطع گرديده بود، به سوى شما آمد.

أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِيرٍ وَ لا نَذِيرٍ به خاطر ناخوشايند بودن اين كه بگوييد پيامبرى به سوى ما نيامد تا ما را به پاداش بشارت دهد و از كيفر بترساند.

فَقَدْ جاءَكُمْ متعلّق به محذوفى است كه تقديرش: لا تعتذروا فقد جاءكم است. و درباره دوران فترت اختلاف است.

دانشمندان و مورخان گفته اند: بين ميلاد عيسى (ع) و محمد (ص) 560 سال فاصله بوده است و گفته شده: ششصد سال، و كلبى گويد: فاصله ميان موسى و عيسى هزار و هفتصد سال بود و در اين مدت هزار پيامبر وجود داشته است، ولى ميان عيسى و محمّد (ص) چهار پيامبر

بوده است سه نفر از بنى اسرائيل و يك نفر از عرب بود كه خالد بن سنان عبسىّ نام داشت.

مقصود آيه منّت گذاردن بر بنى اسرائيل به واسطه فرستادن پيامبران به سوى آنان است، زيرا پس از محو شدن آثار وحى آنچه آنان نيازمندتر بدان بودند ارسال رسل بود از اين رو قرآن بر آنان منّت نهاده تا آن را بزرگترين نعمت از جانب خداوند بشمارند.

[سوره المائدة (5): آيات 20 تا 22] ..... ص : 55

اشاره

وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً وَ آتاكُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ (20) يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ (21) قالُوا يا مُوسى إِنَّ فِيها قَوْماً جَبَّارِينَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ (22)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 56

ترجمه: ..... ص : 56

(به ياد آوريد) هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت اى قوم! نعمت خدا را بر خود متذكر شويد، هنگامى كه در ميان شما پيامبرانى قرار داد (و زنجير استعمار فرعونى را شكست) و شما را صاحب اختيار خود قرار داد و به شما چيزهايى بخشيد كه به هيچ يك از جهانيان نداده بود (20)

اى قوم! به سرزمين مقدّسى كه خداوند براى شما مقرّر داشته وارد شويد و به پشت سر خود بازنگرديد (و عقب نشينى نكنيد) كه زيانكار خواهيد شد (21)

گفتند اى موسى در آن (سرزمين) جمعيّتى ستمگرند و ما هرگز وارد آن نمى شويم تا آنها خارج شوند، اگر آنها از آن خارج شوند ما وارد خواهيم شد. (22)

تفسير: ..... ص : 56

در ميان هيچ امّتى به اندازه بنى اسرائيل پيامبرانى مبعوث نشده اند، و اين از جمله نعمتهايى بود كه خداوند در اختيار آنان قرار داده بود.

وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً و شما را پادشاهان قرار داد، زيرا خداى سبحان سلطنت فرعون و قدرت ستمگران را در اختيار آنان قرار داد و گفته اند: بنى اسرائيل نزد قبطيان برده بودند، و خداى سبحان نجات آنان را از اين بردگى ملك (پادشاهى) ناميده است.

وَ آتاكُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ امور بزرگ و خارق العاده اى همچون شكافتن دريا و سايه افكندن ابر بر بالاى سرتان و جز اينها را كه به هيچ يك از جهانيان نداده بود، به شما اختصاص داد. و گفته اند: منظور از «عالمين» مردم معاصر با آنانند.

الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ مقصود سرزمين بيت المقدس است، برخى گفته اند:

منظور فلسطين و دمشق و قسمتى از اردن است و گفته اند: منظور شام است.

بيت المقدس محل استقرار پيامبران و سكونت مؤمنان بود.

الَّتِي كَتَبَ

اللَّهُ لَكُمْ سرزمينى كه خداوند آن را براى شما در نظر گرفته است ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 57

يا در لوح محفوظ ثبت شده كه براى شما باشد.

وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِكُمْ و به قهقرا بازنگرديد و از ترس ستمگران به آنچه مأمور شده ايد پشت نكنيد. يا مقصود اين است كه با نافرمانى پيامبرتان و مخالفت با دستور پروردگار خود از دينتان بر نگرديد.

فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ كه در دنيا و آخرت از ثواب محروم مى مانيد.

«جبار» بر وزن فعال از جبره على الأمر و به معناى أجبره است و به كسى گفته مى شود كه مردم را بر انجام آنچه بخواهد مجبور مى سازد.

[سوره المائدة (5): آيات 23 تا 26] ..... ص : 57

اشاره

قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غالِبُونَ وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (23) قالُوا يا مُوسى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِيها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ (24) قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسِي وَ أَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ (25) قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ (26)

ترجمه: ..... ص : 57

دو نفر از مردانى كه از خدا مى ترسيدند و خداوند به آنها نعمت (عقل و ايمان و شهامت) داده بود، گفتند شما وارد دروازه شهر آنان شويد هنگامى كه وارد شديد پيروز خواهيد شد و بر خدا توكل كنيد اگر ايمان داريد (23)

(بنى اسرائيل) گفتند اى موسى تا آنها در آن جا هستند، ما هرگز وارد آن نخواهيم شد. تو و پروردگارت برويد و (با آنان) جنگ كنيد، ما همين جا نشسته ايم!! (24)

(موسى) گفت پروردگارا! من تنها اختيار خود و برادرم را دارم ميان من و اين جمعيّت گنهكار جدايى بيفكن! (25)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 58

خداوند (به موسى) فرمود: اين سرزمين تا چهل سال بر آنها ممنوع است (و به آن نخواهند رسيد) پيوسته در زمين سرگردان خواهند بود و درباره (سرنوشت) اين جمعيّت گنهكار غمگين مباش. (26)

تفسير: ..... ص : 58

آن دو مرد كالب و يوشع بودند يعنى دو تن كه از خدا مى ترسيدند، و گويى گفته شده: دو مرد از پرهيزگاران بودند. برخى گفته اند: «واو» در «يخافون» براى بنى اسرائيل است يعنى دو تن از ستمگران كه بنى اسرائيل از آنان مى ترسيدند، و بر دين موسى بودند هنگامى كه خبر موسى (ع) به آنان رسيد نزد او رفتند و از او پيروى كردند.

أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا خداوند نعمت ايمان را به آن دو بخشيد.

سعيد بن جبير «يخافون» را به ضم يا (يخافون) قرائت كرده است. كالب و يوشع به پيروان خود گفتند: «عمالقه» «1» مردمان تنومندى هستند كه دليرى و بى باكى در آنها نيست پس بيمى به دل راه ندهيد و به طرف آنان پيشروى كنيد، البته شما بر آنها پيروز خواهيد شد.

و مى توان گفت

أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا در محل رفع است به عنوان اين كه صفت براى «رجلان» باشد، و نيز مى توان گفت جمله معترضه اى است كه محلى از اعراب ندارد.

ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبابَ يعنى وارد دروازه شهر آنان شويد.

__________________________________________________

1- جمعيّتى از نژاد سامى بودند كه در شمال شبه جزيره عربستان نزديك صحراى سينا زندگى مى كردند، آنها به مصر حمله كردند و مدتها آن را در اختيار داشتند و حكومت آنها در حدود 500 سال طول كشيد (دايرة المعارف فريد وجدى، ج 6، ص 232، چاپ سوم).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 59

قالُوا ...: لَنْ نَدْخُلَها نفى دخول آنان در آينده به عنوان تأكيد است.

أَبَداً تفسيرى است براى نفى تأكيد شده به روزگارى كه طولانى و دراز است، و ما دامُوا فِيها بيان براى أبدا است.

فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ اين سخن آنان اهانت و كم اعتنايى آنها نسبت به خدا و رسول اوست.

قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَ أَخِي موسى (ع) گفت: پروردگارا من فقط مالك خود و برادرم هستم و قدرت يارى دين تو را ندارم. اين جمله شكايتى است كه موسى (ع) با اندوه و نازكدلى به خداوند مى كند. در إعراب «أخى» اقوالى ذكر شده است:

1- ممكن است منصوب باشد به دو وجه: اوّل، بنا بر اين كه عطف بر «نفسى» باشد. دوّم بنا بر اين كه عطف بر ياء در «إنى» باشد به اين معنا كه برادر من جز مالك خود نيست.

2- ممكن است مرفوع باشد به دو وجه: اوّل بنا بر اين كه عطف بر محل «إن» و اسم آن باشد و گويى گفته شده: أنا لا أملك إلا نفسى و هارون كذلك لا

يملك إلا نفسه.

دوّم: بنا بر اين كه عطف بر ضمير «لا أملك» باشد، و عطف اسم ظاهر بر ضمير جايز است چون «إلا نفسى» بينشان فاصله شده است.

3- و ممكن است مجرور باشد بنا بر عطف بودن بر ضمير در «نفسى» و اين وجه ضعيف است.

فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ يعنى با حكم خود به آنچه ما از پاداش مستحقّيم و آنچه آنها از عقاب و كيفر شايسته آنند، ميان ما و اين قوم جدايى انداز، و اين به معناى نفرين بر آنهاست.

قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً خداوند متعال به موسى (ع) فرمود فَإِنَّها

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 60

مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ

يعنى سرزمين مقدّس بر آنها حرام خواهد بود، و آنها به مدت چهل سال حقّ ورود و تصرّف در آن را ندارند.

روايت شده است كه موسى (ع) باقيمانده بنى اسرائيل را رهبرى كرد و در حالى كه يوشع پيشاپيش آنان در حركت بود اريحا را فتح كرد و آنچه را خداوند خواسته بود در آن شهر برپا داشت و سپس جان سپرد. و گفته اند: موسى در بيابان مرد و هارون يك سال پيش از او وفات يافت و پس از مرگ موسى، يوشع بنى اسرائيل را به سوى أريحا برد و آن جا را فتح كرد.

گفته شده: از كسانى كه گفتند: ما هرگز وارد سرزمين مقدس نخواهيم شد هيچ كس وارد آن نشد و همه آنان هلاك شدند و نسلهايى كه از آنان به وجود آمد با ستمگران جنگيدند و وارد سرزمين مقدّس شدند. بنا بر اين تقدير آيه: كتب اللَّه لكم الأرض المقدّسه بشرط أن تجاهدوا أهلها است و چون بنى اسرائيل از

جهاد با ستمكاران امتناع ورزيدند، گفته شد: فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ.

عامل در ظرف «يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ» است يعنى حركت مى كردند در آن سرزمين در حالى كه متحيّر بودند و به راهى هدايت نمى يافتند.

«تيه»: بيابان بى آب و علفى است كه انسان در آن سرگردان مى شود.

روايت شده است كه بنى اسرائيل به مدت چهل سال مسافتى به طول شش فرسنگ را هر روز از صبح تا به شب با شتاب طىّ مى كردند، و در روز ابر بر آنان سايه مى افكند تا از حرارت خورشيد در امان باشند، و در شب عمودى از نور ظاهر مى شد و بيابان را برايشان روشن مى ساخت و خداوند «من» و «سلوى» براى آنان نازل مى كرد، و موهايشان بلند نمى شد و چون فرزندى از آنان متولد مى شد، جامه اى شبيه ناخن بر تن او بود، و همزمان با رشد كودك، لباس او نيز بلند مى شد.

و درباره اين كه آيا موسى و هارون با بنى اسرائيل در آن بيابان بوده اند يا نه اختلاف نظر وجود دارد:

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 61

برخى گفته اند: به دليل جمله فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ همراه آنان نبوده اند و برخى ديگر گفته اند: موسى و هارون همراه بنى اسرائيل بودند ولى بيابان براى آن دو جاى راحت و سالمى بود نه جاى مجازات شدن چنان كه آتش براى ابراهيم سرد و سالم بود.

فَلا تَأْسَ اى موسى بر حال آنان اندوهگين مباش، زيرا آنها سزاوار كيفرند. سبب اندوه موسى اين بود كه از نفرين كردن بر قوم خود پشيمان شده بود.

[سوره المائدة (5): آيات 27 تا 30] ..... ص : 61

اشاره

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ

قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ (27) لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ (28) إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِكَ جَزاءُ الظَّالِمِينَ (29) فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِينَ (30)

ترجمه: ..... ص : 61

داستان دو فرزند آدم را بحق بر آنها بخوان، هنگامى كه هر كدام عملى براى تقرب (به پروردگار) انجام دادند، امّا از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد (برادرى كه عملش مردود شده بود به برادر ديگر) گفت: به خدا سوگند تو را خواهم كشت (برادر ديگر) گفت: (من چه گناهى دارم، زيرا) خدا تنها از پرهيزگاران مى پذيرد. (27)

اگر تو براى كشتن من دست دراز كنى من دست به قتل تو نمى گشايم، چون از پروردگار جهانيان مى ترسم! (28)

من مى خواهم با گناه من و خودت (از اين عمل) بازگردى (و بار هر دو را به دوش كشى) و از دوزخيان گردى و همين است سزاى ستمكاران! (29)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 62

نفس سركش به تدريج او را مصمّم به كشتن برادر كرد، و او را كشت، و از زيانكاران شد. (30)

تفسير: ..... ص : 62

منظور از دو فرزند آدم همان هابيل و قابيل است. خداوند متعال به آدم (ع) وحى فرستاد كه قابيل خواهر همزاد هابيل و هابيل خواهر همزاد قابيل را به عقد ازدواج خود درآورند. خواهر قابيل زيباتر از خواهر هابيل بود، و قابيل نسبت به او حسادت ورزيد و به ازدواج با خواهر هابيل رضايت نداد. آدم به آن دو دستور داد قربانى به درگاه خدا تقديم دارند از هر يك پذيرفته شد، با خواهر زيباتر ازدواج كند. آنها قبول كردند، و قربانى هابيل [كه آن را از بهترين گوسفندان خود انتخاب كرده بود] پذيرفته شد، و آتشى آمد و آن را سوزاند، و پس از آن، كينه و حسادت قابيل نسبت به هابيل بيشتر شد و او را تهديد به قتل كرد.

وَ اتْلُ

عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ يعنى داستان دو فرزند آدم را به حق و درستى و مطابق با كتب پيشينيان بخوان، و يا معنايش اين است كه اين داستان را براى مردم بخوان در حالى كه تو بر حق هستى و راستگويى.

إِذْ قَرَّبا منصوب است به نبأ، يعنى داستان دو فرزند آدم در آن زمان. و مى توان گفت بدل است از «نبأ»، يعنى داستان آن زمان، بنا بر اين كه مضاف حذف شده باشد.

«قربان» نام چيزى است كه به وسيله آن به خداى تعالى تقرّب جسته مى شود، گفته مى شود: قرب نسكا و تقرب به.

قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ يعنى كسى كه قربانى او پذيرفته نشده بود به آن كه قربانى اش قبول گرديده بود گفت: سوگند ياد مى كنم كه تو را خواهم كشت.

قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ گفت خدا تنها از پرهيزگاران مى پذيرد، و گويى هابيل پرسيد، چرا مرا خواهى كشت؟ قابيل گفت زيرا قربانى تو پذيرفته شد ولى قربانى من پذيرفته نشد آن گاه هابيل گفت: رد شدن قربانى تو از ناحيه خود تواست كه از لباس تقوا برهنه شدى، نه از ناحيه من. سپس چرا مرا مى كشى؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 63

اين آيه دلالت بر اين دارد كه خداى تعالى طاعت كسانى را مى پذيرد كه پرهيزگار هستند و باطن خويش را تزكيه كرده اند.

ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ من هرگز دست به كشتن تو دراز نخواهم كرد، زيرا تصميم بر قتل، زشت است، البته مظلوم مى تواند براى دفاع از خود و رهايى از چنگ ظالم بدون اين كه قصد كشتن را داشته باشد او را به قتل برساند.

پس گويى گفته است: اگر تو به من ظلم كنى،

من به تو ظلم نخواهم كرد.

إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِكَ معنايش اين است كه من مى خواهم تو بار گناه كشتن خود و مرا به عهده گيرى و منظور توسعه در معناست و گويى هابيل گفته است: بر فرض كه من دست به قتل تو دراز كنم مى خواهم عين گناه مرا به دوش كشى.

و گفته اند: معنايش اين است كه هابيل به قابيل گفت: من مى خواهم تو از گناه قتل من و گناهى كه به خاطر آن قربانى ات پذيرفته نشد، بازگردى.

فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ يعنى نفسش كشتن برادر را نزد او نيكو جلوه داد و بر اين كار جرأت بخشيد. (از باب طاع له المرتع: هر گاه توسعه يابد) پس او را به قتل رساند. و گفته اند: هابيل اوّلين كسى بود ميان مردم كه كشته شد.

فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِينَ و به دنبال اين عمل، زيانكار گرديد و خير دنيا و آخرت از او دور شد.

[سوره المائدة (5): آيه 31] ..... ص : 63

اشاره

فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ قالَ يا وَيْلَتى أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ (31)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 64

ترجمه: ..... ص : 64

سپس خداوند زاغى را فرستاد كه در زمين جستجو (و كندوكاو) مى كرد تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن كند. او گفت: واى بر من! آيا من نمى توانم مثل اين زاغ باشم و جسد برادر خود را دفن كنم و سرانجام (از ترس رسوايى و اثر فشار و جدان از كار خود) پشيمان شد. (31)

تفسير: ..... ص : 64

روايت شده است كه چون قابيل برادر خود را كشت، او را در بيابان رها كرد، و نمى دانست با او چه كند؟ تا اين كه درندگان قصد دريدن آن را نمودند، از اين رو مدّتى جسد برادر را كه در داخل كيسه اى از چرم گذارده بود بر دوش مى كشيد، تا اين كه بوى آن بلند شد و پرندگان و حيوانات درنده اطراف جسد را گرفتند. در آن هنگام (چنان كه قرآن مى گويد) خداوند دو زاغ را فرستاد و آنها با يكديگر جنگيدند، تا اين كه يكى از آن دو ديگرى را كشت. آن گاه با منقار و دو پاى خود گودالى را حفر كرد و پس از آن جسد زاغ مرده را درون گودال افكند.

قالَ يا وَيْلَتى أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ پس قابيل از غفلت و بى خبرى خود ناراحت شد و فرياد برآورد كه اى واى بر من! آيا من بايد ناتوان باشم از اين كه مانند اين زاغ جسد برادرم را دفن كنم؟

لِيُرِيَهُ تا خداوند يا زاغ به او نشان دهد، يعنى به او بياموزد، از اين رو كه زاغ موجب شد تا قابيل از چگونگى دفن جسد برادرش آگاه شود. گويى زاغ قصد آموختن آن را به قابيل داشته است.

سَوْأَةَ به

قسمتى از بدن اطلاق مى شود كه مكشوف ساختن آن جايز نيست و در اصل به معناى رسوايى است و در اين جا كنايه از عورت است.

فَأُوارِيَ جواب استفهام است.

فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ و سرانجام قابيل به خاطر خشم پدر و رنج به دوش كشيدن جسد برادر و سرگردانى و حيرتش در كار وى، از كشتن او پشيمان شد ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 65

ولى مانند توبه كنندگان پشيمان نشده بود.

روايت شده است كه بدن قابيل با اين كه سفيد بود، پس از كشتن برادرش هابيل سياه شد و آدم راجع به هابيل از او سؤال كرد: قابيل در پاسخ پدر گفت: من وكيل و سرپرست برادرم نبودم. آدم گفت: بلكه تو او را كشته اى از اين رو پوست بدنت سياه گرديده است.

[سوره المائدة (5): آيه 32] ..... ص : 65

اشاره

مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (32)

ترجمه: ..... ص : 65

به همين جهت بر بنى اسرائيل مقرّر داشتيم كه هر كس انسانى را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همه انسانها را كشته و هر كس انسانى را از مرگ رهايى بخشد چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است، و رسولان ما با دلايل روشن به سوى بنى اسرائيل آمدند اما بسيارى از آنها، تعدّى و اسراف، در روى زمين كردند. (32)

تفسير: ..... ص : 65

مِنْ أَجْلِ ذلِكَ يعنى به اين سبب و علّت، أجل از ريشه أجل عليهم شرا است، يعنى شر و جنايتى بر آنها وارد كرد. پس هر گاه به كسى بگويى: من به خاطر تو چنين كردم، مانند اين است كه خواسته اى عمل او را برگزينى و آن را بر خود لازم بشمرى، و قول عرب كه مى گويد: من جراك فعلت. (به خاطر تو انجام دادم) دلالت بر همين معنا دارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 66

ذلك اشاره است به قتل مذكور و «من» براى ابتداى غايت است، يعنى مقرّر داشتن ما بر بنى اسرائيل [كه هر كس انسانى را بى جهت بكشد چنان است كه گويى همه انسانها را كشته است ] به سبب اين قتل آغاز شد. من اجل ذلك به كسر همزه نيز قرائت شده، سپس همزه مخفّف و كسره آن بر نون (من) واقع شده است.

أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ هر كس انسانى را بدون اين كه قتلى مرتكب شده باشد، يعنى نه به عنوان قصاص كردن، بكشد، أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ يا بدون اين كه در روى زمين فساد نموده بكشد يعنى اعلان جنگ با خدا و رسول و ناامن ساختن

راهها كرده باشد.

فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً چنان است كه قصد كشتن همه مردم را كرده زيرا برادرشان را كشته و با كشتن او همه مردم دشمن وى شده اند.

وَ مَنْ أَحْياها و هر كس انسانى را از مرگ رهايى بخشد، بدين سان كه او را از غرق شدن يا سوختن و يا زير آوار رفتن و مانند اينها نجات دهد، يا او را از گمراهى درآورد.

فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است يعنى خداوند به سبب عملش پاداش كسى را به او مى دهد كه تمام مردم را زنده كرده باشد، زيرا اين شخص در نيكى كردن به مردم به خاطر نجات برادر مؤمن آنان، به منزله كسى است كه هر يك از مردم را نجات داده و زنده كرده است.

بَعْدَ ذلِكَ يعنى پس از آن كه بر بنى اسرائيل مقرر داشتيم، فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ باز هم در كشتن ديگران زياده روى مى كنند و نسبت به آن بى مبالاتند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 67

[سوره المائدة (5): آيات 33 تا 34] ..... ص : 67

اشاره

إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ (33) إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (34)

ترجمه: ..... ص : 67

كيفر آنها كه با خدا و پيامبر به جنگ برمى خيزند و در روى زمين دست به فساد مى زنند، (و با تهديد به اسلحه به جان و مال و ناموس مردم حمله مى برند) اين است كه اعدام شوند يا به دار آويخته گردند يا (چهار انگشت از) دست راست و پاى چپ آنها بريده شود و يا از سرزمين خود تبعيد گردند. اين رسوايى آنها در دنياست و در آخرت مجازات بزرگى دارند. (33)

مگر آنها كه قبل از دست يافتن شما بر آنان توبه كنند، بدانيد (خدا توبه آنها را مى پذيرد) خداوند آمرزنده و مهربان است. (34)

تفسير: ..... ص : 67

كلمه «إنما» مفيد اين معناست كه كيفر آنان كه با خدا و رسولش به جنگ برمى خيزند جز اين نيست.

يُحارِبُونَ اللَّهَ يعنى با اولياى خدا مى جنگند نظير آيه: إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ «كسانى كه [دوستان ] خدا را مى آزارند» (احزاب/ 57).

وَ رَسُولَهُ و با پيامبر خدا جنگ مى كنند، جنگ با مسلمانان هم در حكم جنگ با فرستاده خداست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 68

وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً و در روى زمين فساد مى كنند و يا چون كه سعى و تلاش آنان در روى زمين در راه فساد بوده، به منزله اين است كه گفته شود:

و يفسدون فى الأرض فسادا. و مى توان گفت فسادا مفعول له است، يعنى للفساد.

از ائمّه معصومين (ع) روايت شده كه فرموده اند: محارب كسى است كه سلاح بردارد و راهها را ناامن كند، و كيفر او به اندازه استحقاق اوست، اگر علاوه بر ارتكاب قتل مال كسى را گرفته باشد مجازاتش اين است كه كشته و به دار آويخته شود و اگر تنها مرتكب قتل شده كيفر او

كشته شدن است و چنانچه فقط مال مردم را برده، كيفرش اين است كه دستش براى گرفتن مال و پايش براى ايجاد ناامنى در راه قطع مى شود، و كسى كه فقط راهها را ناامن ساخته باشد مجازاتش تبعيد است.

جمله مِنْ خِلافٍ معنايش اين است كه دست راست و پاى چپ ايشان قطع شود. و منظور از «نفى» در آيه اين است كه شخص محارب از شهرى به شهر ديگر تبعيد شود تا زمانى كه توبه كند و به شهر خود مراجعت نمايد.

ذلِكَ اشاره است به مطالبى كه ذكر كرديم.

لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا يعنى بهره آنان در دنيا رسوايى و خوارى است.

وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ اين جمله دلالت دارد بر اين كه اجراى حدود، كيفر اخروى گناهان را از بين نمى برد، زيرا قرآن در اين آيه بيان كرده كه محاربان علاوه بر حدى كه بر آنها جارى مى شود استحقاق عذاب بزرگى نيز دارند.

إِلَّا الَّذِينَ تابُوا برخى از مجازات شوندگان را استثنا كرده و آنها، كسانى هستند كه [پس از محاربه و فساد و قبل از دستگير شدن ] توبه كنند. اينان پس از

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 69

توبه از كيفر مصون هستند ولى حكم قتل و مجروح ساختن افراد و بردن مال آنها، در اختيار صاحبان حق است [آنان مخيّرند محاربين را مورد عفو قرار دهند يا حق خود را استيفا كنند.]

[سوره المائدة (5): آيات 35 تا 37] ..... ص : 69

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (35) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ يَوْمِ الْقِيامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ

(36) يُرِيدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنْها وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ (37)

ترجمه: ..... ص : 69

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! پرهيزگارى پيشه كنيد و وسيله اى براى تقرّب به خدا انتخاب نماييد و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد (35)

كسانى كه كافر شدند اگر تمام آنچه در روى زمين قرار دارد و همانند آن، مال آنها باشد و آنها را براى نجات از مجازات روز قيامت بدهند، از آنان پذيرفته نخواهد شد، و مجازات دردناكى خواهند داشت (36)

آنها پيوسته مى خواهند از آتش خارج شوند ولى نمى توانند خارج شوند و براى آنها مجازات پايدارى است.

(37)

تفسير: ..... ص : 69

وسيلة هر چه بدان به خدا تقرّب جسته شود از قبيل عبادات و ترك زشتيها، و از پيامبر گرامى است كه: «براى من از خدا «وسيله» را مسألت كنيد، كه درجه اى

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 70

است در بهشت و تنها يكى از بندگان خدا به آن جا مى رسد و من اميدوارم كه همان بنده باشم». اصبغ بن نباته از على (ع) روايت كرده كه در بهشت دو مرواريد در زير عرش است يكى زرد و ديگرى سفيد. در هر يك از آنها هفتاد هزار غرفه است [كه درها و جامهاى آن از يك ماده است ] مرواريد سفيد همان «وسيله» است كه از آن محمّد (ص) و اهل بيت او و مرواريد زرد، براى ابراهيم و خاندانش مى باشد.

لِيَفْتَدُوا بِهِ تا آن وسيله را براى نجات جان خود فديه قرار دهند. و اين تمثيلى است براى نازل شدن عذاب بر آنها، و اين كه به هيچ رو راه نجات ندارند.

«لو» و ما بعد آن خبر إن است، و با وجود اين كه آنچه در آيه [به عنوان فدية] ذكر شده دو چيز است، ضمير در «به»

به خاطر اين كه جانشين اسم اشاره گرديده، مفرد آورده شده است و تقدير جمله: ليفتدوا بذلك مى باشد يا مانند قول شاعر است كه مى گويد:

[فمن يك أمسى بالمدينة رحله ] فإنى و قيار بها لغريب

يعنى: «خوشا به حال كسى كه در شهر مدينه، در منزل خود روز را به شب مى آورد، همانا من و قيّار- نام اسب يا شتر شاعر است- در آن غريبيم».

روايت شده كه نافع بن أزرق به ابن عباس گفت: آيا باور مى كنى گروهى از مردم از آتش نجات يابند و حال آن كه خداى متعال فرموده: وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ!؟

ابن عباس گفت: واى بر تو آيه قبل را بخوان، اين وعده عذاب، براى كافران است.

[سوره المائدة (5): آيات 38 تا 40] ..... ص : 70

اشاره

وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (38) فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (39) أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (40)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 71

ترجمه: ..... ص : 71

دست مرد دزد و زن دزد را به كيفر عملى كه انجام داده اند به عنوان يك مجازات الهى قطع كنيد، و خداوند توانا و حكيم است (38)

اما آن كس كه پس از ستم كردن، توبه و جبران نمايد، خداوند توبه او را مى پذيرد زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است (39)

آيا نمى دانى كه خداوند مالك و حكمران آسمانها و زمين است؟ هر كس را بخواهد (و شايسته ببيند) مجازات مى كند و هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) مى بخشد و خداوند بر هر چيزى قادر است. (40)

تفسير: ..... ص : 71

السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ مرفوعند بنا بر مبتدا بودن، و خبر محذوف و چنان است كه گفته شده: و فيما فرض عليكم السارق و السارقة يعنى حكم السارق و ... و مى توان گفت فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما خبر است و علت اين كه «فاء» بر سر خبر در آمده اين است كه السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ معناى شرط دارند، زيرا معناى آيه اين است كه اگر زن و يا مردى مرتكب سرقت شد، دستشان را قطع كنيد نظير آيه مورد بحث است آيه: فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما (تحريم/ 4) كه به تثنيه آوردن مضاف اليه اكتفاء شده و مضاف به صورت جمع آمده است. و ابن مسعود كه و السارقون و السارقات فاقطعوا أيمانهم قرائت كرده دليل بر اين است كه مقصود قطع دست راست هر زن و مرد دزد است.

قطع دست مشروط به اين است كه مبلغ سرقت شده حد اقل يك ربع دينار «1» باشد، و از جاى محفوظى به سرقت برده شود. نظر شافعى و مالكى نيز همين است،

__________________________________________________

1- «دينار» عبارت است از يك مثقال شرعى طلاى مسكوك و مثقال شرعى

معادل 18 نخود، يعنى 3/ 4 مثقال معمولى است (تفسير نمونه، ج 4، ص 376).

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 72

ولى در اندازه و محل قطع دست اختلاف است:

فقهاى اهل سنت مى گويند: بايد تا مچ قطع شود. ولى به عقيده شيعه بايد چهار انگشت دزد را از بيخ قطع كرد و كف دست و انگشت ابهام را باقى گذارد و در مرتبه دوم بايد پاى چپ او را از بيخ ساق قطع كرد و پاشنه پا باقى بماند تا در موقع نماز بر روى آن بايستد و اگر باز هم مرتكب سرقتى شد بايد براى هميشه زندانى شود. اين همان روش مشهور على (ع) است.

كلمه جزاء و نيز نكالا مفعول له است.

فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ يعنى هر سارقى كه پس از دزدى توبه كند وَ أَصْلَحَ و با رهايى يافتن از پيامدهاى آن كارهاى شايسته و پسنديده را در پيش گيرد.

فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ خدا توبه اش را پذيرفته و كيفر اخروى را از او بر مى دارد.

[سوره المائدة (5): آيه 41] ..... ص : 72

اشاره

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ (41)

ترجمه: ..... ص : 72

اى فرستاده (خدا)! آنها كه با زبان مى گويد ايمان آورده ايم و قلب آنها ايمان نياورده و در مسير كفر بر يكديگر سبقت مى جويند تو را اندوهگين نكند و (همچنين) از يهوديان (كه اين راه را مى پيمايند) آنها زياد به سخنان تو گوش مى دهند تا دستاويزى براى تكذيب تو بيابند، آنها جاسوسان جمعيّت ديگرى هستند كه خود آنها نزد تو نيامده اند، آنها سخنان را از محل خود تحريف مى كنند، و مى گويند اگر اين را (كه ما مى خواهيم) به شما دادند (و محمّد بر طبق خواسته شما داورى كرد) بپذيريد و الا دورى كنيد (و عمل ننماييد) و كسى را كه خدا (بر اثر گناهان پى در پى) بخواهد مجازات كند قادر به دفاع از او نيستى. آنها كسانى هستند كه خدا نخواسته است دلهايشان را پاك كند، در دنيا رسوايى و در آخرت مجازات بزرگ نصيب آنان خواهدشد. (41)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 73

تفسير: ..... ص : 73
اشاره

لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ لا يحزنك به ضم ياء نيز قرائت شده است يعنى اى پيامبر پيشقدمى منافقانى كه در اظهار كفر شتاب مى ورزند و نشانه هاى عداوت و دشمنى آنان با اسلام از حالشان پيداست، تو را غمگين نسازد.

وَ مِنَ الَّذِينَ هادُوا سَمَّاعُونَ يعنى در ميان يهود جماعتى هستند كه سخن تو را مى شنوند. بنا بر اين، اين جمله ارتباطى با جملات قبل ندارد و مى توان گفت عطف است بر جمله مِنَ الَّذِينَ قالُوا و رفع سمّاعون بنا بر اين است كه [خبر براى مبتداى محذوف و] تقديرش هم سماعون باشد. و ضمير (هم) به منافقان و يهود يا تنها به يهود بر مى گردد.

و معناى سماعون للكذب اين است كه

آنان آنچه را علماى يهود به دروغ در تورات به خدا نسبت داده و آن را تحريف كرده مى پذيرند و مانند اين است سمع اللَّه لمن حمده.

سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يعنى آنها سخن دانشمندانشان و آنهايى را كه بيش از حدّ با تو دشمنى دارند مى پذيرند. مقصود يهوديانى هستند كه به خاطر شدّت دشمنى آنان با رسول خدا (ص) در مجلس آن حضرت حضور پيدا نكردند.

بعضى گفته اند: معنايش اين است كه آنان به سخن تو گوش فرا مى دهند تا بر

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 74

تو دروغ ببندند، يعنى به آنچه از تو شنيده اند اضافه و از آن كم كرده و آن را تحريف كنند. اينها جاسوسانى هستند كه نزد تو فرستاده شده اند، تا آنچه را از تو شنيده اند براى جمعيّت ديگرى از يهود بازگو نمايند.

يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ آنان سخن خدا را پس از آن كه خداوند آنها را در محلّ خود قرار داده تحريف مى كنند و محل آن را تغيير مى دهند.

يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هذا يهوديان خيبر به يهود مدينه مى گويند: اگر [در مورد زناى محصنه ] به همين حكم تحريف شده [يعنى تازيانه به جاى سنگسار كردن ] شما را امر كرد بپذيريد، و بدان عمل كنيد وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ يعنى اگر محمّد (ص) بر خلاف آنچه ما مى خواهيم حكم كرد. فَاحْذَرُوا حكم او باطل است، از پذيرفتن آن خوددارى كنيد.

[شأن نزول ] ..... ص : 74

روايت شده كه مردى از اشراف يهود خيبر كه داراى همسر بود، با زن شوهردارى كه او نيز از اشراف بود زنا كرد، و حكم آن دو در تورات سنگسار كردن بود. يهوديان از اجراى حكم تورات به خاطر اين كه

آن دو از اشراف بودند، كراهت داشتند، از اين رو جمعى از علماى خود را نزد يهود بنى قريظه در مدينه فرستادند تا حكم اين حادثه را از پيامبر (ص) بپرسند. به يهود مدينه گفتند اگر محمّد (ص) حكم به تازيانه كرد قبول كنيد و اگر شما را امر به سنگسار كردن نمود نپذيريد. آنها زن و مرد زناكار را، همراه آن عدّه فرستادند، و چون نزد رسول خدا رسيدند، حضرت به سنگسار كردن آن دو امر كرد، آنها از پذيرفتن اين حكم خوددارى كردند. جبرئيل به رسول خدا (ص) عرض كرد: ابن صوريا را ميان خود و آنان داور قرار ده. پيامبر خطاب به آنان فرمود: آيا جوانى را كه سفيدرو، بى ريش، يك چشم و ساكن فدك است و به او ابن صوريا گفته مى شود مى شناسيد؟ گفتند: آرى، او عالمترين يهود در روى زمين است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 75

علماى يهود به داورى ابن صوريا راضى شدند [او را نزد رسول خدا (ص) آوردند] حضرت به او فرمود: تو را سوگند مى دهم به خداى يكتايى كه معبودى جز او نيست و دريا را شكافت و كوه طور را بالاى سر شما نگه داشت و كتابش تورات را بر شما نازل كرد، آيا در تورات حكم سنگباران كردن كسى كه مرتكب زناى محصنه شده، وجود دارد يا نه؟

گفت: آرى. آن گاه علماى فرومايه يهود با عصبانيّت برخاستند و به او حمله كردند، ابن صوريا گفت: ترسيدم اگر دروغ بگويم، عذاب بر ما نازل شود. سپس از نشانه هاى نبوّت رسول خدا (ص) پرسيد و آن حضرت پاسخ داد، و ابن صوريا اسلام آورد و گفت:

گواهى مى دهم كه تو فرستاده خدا و همان پيامبرى هستى كه بشارت آمدنش در تورات داده شده است.

در اين هنگام پيامبر دستور داد آن مرد و زن را جلو درب مسجد سنگسار كنند و حكم پيامبر (ص) در مورد آنان اجرا شد.

وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ و كسى كه خدا او را خوار و حيران رها كرده فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ تو اى پيامبر هرگز نمى توانى او را از هلاكت و خوارى نجات دهى و از لطف و رحمت خداوند برخوردارش نمايى.

أُولئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ اين يهوديان كسانى هستند كه خداوند اراده نكرده است از الطاف خويش چيزى كه دلهاى آنان را پاك مى گرداند، به آنان عطا كند، زيرا آنها شايستگى آن را ندارند و مى داند كه الطاف او آنان را رستگار نخواهد كرد.

[سوره المائدة (5): آيات 42 تا 44] ..... ص : 75

اشاره

سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جاؤُكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئاً وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (42) وَ كَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فِيها حُكْمُ اللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ (43) إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ (44)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 76

ترجمه: ..... ص : 76

آنها بسيار به سخنهاى تو گوش مى دهند تا آن را تكذيب كنند، مال حرام، فراوان مى خورند. اگر نزد تو آمدند در ميان آنان داورى كن يا (اگر صلاح بود) آنها را به حال خود واگذار و اگر از آنها صرف نظر كنى به تو زيان نمى رسانند و اگر ميان آنها داورى كنى با عدالت داورى كن كه خدا عادلان را دوست دارد (42)

آنها چگونه تو را به داورى مى طلبند در حالى كه تورات نزد ايشان است و در آن حكم خدا هست (وانگهى) پس از داورى خواستن، از حكم تو روى مى گردانند و آنها مؤمن نيستند (43)

ما تورات را نازل كرديم كه در آن هدايت و نور بود و پيامبران كه در برابر فرمان خدا تسليم بودند، با آن، براى يهوديان حكم مى كردند و (همچنين) علما و دانشمندان به اين كتاب الهى كه به آنها سپرده شده بود، و بر آن گواه بودند داورى مى نمودند.

بنا بر اين (از داورى كردن بر طبق آيات

الهى) از مردم نهراسيد و از من بترسيد و آيات مرا به بهاى ناچيز نفروشيد و آنها كه به احكامى كه خدا نازل كرده حكم نمى كنند كافرند. (44)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 77

تفسير: ..... ص : 77

«سحت»: هر چيزى است كه به دست آوردن آن حلال نيست. اين كلمه از سحت و در اصل به معناى استيصال است، زيرا در مال حرام بركت نيست، چنان كه خداوند فرموده: «يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا» «خداوند بركت ربا را از ميان مى برد» (بقره/ 276). اين كلمه به تثقيل (به ضم سين و حاء) و تخفيف (به ضم سين و سكون حاء) هر دو قرائت شده است.

و در حديث است كه: هر گوشتى كه از حرام برويد سزاوار آتش است.

فَإِنْ جاؤُكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ هر گاه اهل كتاب براى داورى نزد رسول خدا (ص) مى آمدند، حضرت مخيّر بود كه حكم كند ميان آنان يا نكند، و از روايات ما ظاهر مى شود كه اين تخيير در شريعت اسلام براى ائمّه نيز ثابت است.

وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئاً و اگر از حكم كردن ميان آنان خوددارى كنى آنها قادر نيستند به دين يا دنياى تو ضرر برسانند.

فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ يعنى اگر خواستى ميان آنان حكم كنى، به عدالت [و به قولى بر طبق قرآن و شريعت اسلام ] حكم كن چنان كه آن حضرت به سنگسار كردن زن و مرد يهودى حكم كرد.

وَ كَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ براى به تعجّب واداشتن است از اين كه آنها كسى را به داورى ميان خود انتخاب مى كنند كه به او و كتابش ايمان ندارند با اين كه حكم پيامبر (ص) در كتاب خودشان (تورات) با صراحت بيان

شده است.

ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ «ذلك» اشاره به حكم خداوند در تورات است يعنى پس از آن كه حكم خداوند در تورات بيان شده، آن را رها مى كنند و برخى گفته اند يعنى بعد از حكم قرار دادن تو از حكم تو بر طبق كتابشان روى گردان شده و بدان خشنود نيستند.

وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ آنها چنان كه ادّعا مى كنند به كتابشان (تورات) ايمان ندارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 78

فِيها هُدىً وَ نُورٌ تورات كتابى است كه آنان را به حق و عدالت رهنمون مى شود، و نورى است كه احكام مبهم و پيچيده را تبيين مى كند.

الَّذِينَ أَسْلَمُوا صفتى است براى مدح پيامبران و اشاره به اين است كه يهوديان از آيين اسلام- كه دين تمام پيامبران سلف و انبياى بعدى بوده- دور هستند.

و جمله لِلَّذِينَ هادُوا دلالت بر اين مطلب دارد.

وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ يعنى زهاد و علما از فرزندان هارون، كسانى كه پاى بند راه و روش انبيا بودند و از دين يهود كناره گيرى كردند.

بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ به آنچه پيامبرانشان از آنها خواسته بودند از تورات حفظ كنند، يعنى به سبب توصيه انبياى بنى اسرائيل به يهود كه تورات را از تحريف و تبديل حفظ نمايند. «من» در مِنْ كِتابِ اللَّهِ براى تبيين است.

وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ و دانشمندان يهود مواظب بودند كه ديگران معناى تورات را تغيير ندهند. تورات كتابى است كه پيامبران از زمان موسى (ع) تا زمان عيسى (ع) بر طبق آن حكم مى كردند و تعداد آنها هزار نفر بوده است.

لِلَّذِينَ هادُوا براى يهوديان، منظور اين است كه پيامبران آنان را وادار مى كردند كه احكام تورات را رعايت كنند و به

آنان اجازه نمى دادند كه از آنها عدول نمايند چنان كه رسول خدا (ص) آنان را به پذيرفتن حكم رجم واداشت، همچنين علماى بزرگ يهود و نصارى و اسلام به سبب آنچه به خواسته پيامبرانشان از تورات حفظ كرده بودند و به علت اين كه حافظ تورات بودند بر طبق آن حكم مى كردند.

فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ خطاب به حاكمان است و نهى مى كند آنها را از اين كه در داوريهايشان از غير خدا بترسند و بر خلاف واقع حكم كنند.

وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلًا يعنى آيات خدا و احكام او را با بهايى ناچيز كه منظور رشوه خوارى و رياست طلبى است، عوض نكنيد، چنان كه علماى يهود انجام دادند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 79

وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ كسى كه حكم خدا را سبك بشمرد و به غير آن حكم كند كافر، ستمگر و فاسق است. اين جمله توصيفى از دانشمندان يهود است به اين كه آنها به سبب افراط در كفر و ستم خويش، آيات خدا را منكر شدند و آنها را كوچك شمردند و نيز به واسطه فسق بيش از حدّشان به غير حكم خدا حكم كردند.

از ابن عباس نقل شده است كه: هر كس حكم خدا را انكار كند كافر است و كسى كه به حكم خدا اقرار كند و به غير آن حكم كند ظالم و فاسق است.

و از حذيفه نقل شده است كه گفت: در ميان همه ملتها شما مسلمانان از نظر راه و روش شبيه ترين آنها به بنى اسرائيل هستيد، زيرا قدم به قدم راه آنان را مى رويد و از علايم و نشانه هاى آنها برخورداريد، جز

اين كه نمى دانم گوساله را مى پرستيد يا نه؟.

[سوره المائدة (5): آيه 45] ..... ص : 79

اشاره

وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (45)

ترجمه: ..... ص : 79

و بر آنها (بنى اسرائيل) در آن (تورات) مقرر داشتيم كه جان در مقابل جان و چشم در مقابل چشم و بينى در برابر بينى و گوش در مقابل گوش و دندان در برابر دندان، مى باشد و هر زخمى قصاص دارد و اگر كسى آن را ببخشد (و از قصاص صرف نظر كند) كفاره (گناهان) او محسوب مى شود و هر كس به احكامى كه خدا نازل كرده حكم نكند ستمگر است. (45)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 80

تفسير: ..... ص : 80

العين و كلمات بعد آن كه معطوف هستند، به رفع و نصب و به نصب تنها قرائت شده است، جز وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ كه تنها به رفع خوانده شده است، و رفع آن كلمات بنا بر اين است كه عطف بر محلّ أن النفس باشد، زيرا معناى آيه: وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ است و اين معنايا به علّت اين است كه كتبنا جانشين قلنا شده و يا به خاطر اين است كه النفس بالنفس جمله اى است كه هم مى تواند مفعول كتب واقع شود و هم مفعول قرء، چنان كه مى گويى: كتبت «الحمد للَّه» و قرأت «سورة أنزلناها». از اين رو زجّاج گفته است: اگر إن النفس به كسر [همزه ] قرائت شود صحيح خواهد بود.

و معناى آيه اين است كه ما در تورات بر يهود واجب كرديم كه هر گاه شخص [عاقل و مميّزى ] ديگرى را بناحق بكشد قاتل بايد كشته شود. و در مقابل چشمى كه كور كرده چشمش كور و بينى كسى را اگر بريده بينى اش بريده مى شود و چنانچه گوش شخصى را از بيخ كنده باشد، گوش او كنده مى شود و در برابر

دندانى كه از جا كنده است بايد دندانش كشيده شود.

وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ و زخمها هم قصاص دارد، و منظور تقاص گرفتن در مواردى است كه قصاص ممكن باشد.

فَمَنْ تَصَدَّقَ هر كس از صاحبان حق، قصاص را صدقه كند يعنى از آن چشم پوشى و آن را عفو كند فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ به همان اندازه كه عفو كرده، خداوند از گناهانش درمى گذرد.

[سوره المائدة (5): آيات 46 تا 47] ..... ص : 80

اشاره

وَ قَفَّيْنا عَلى آثارِهِمْ بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَيْناهُ الْإِنْجِيلَ فِيهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (46) وَ لْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (47)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 81

ترجمه: ..... ص : 81

و به دنبال آنها (پيامبران پيشين) عيسى بن مريم را قرار داديم كه به آنچه پيش از او فرستاده شده بود از تورات تصديق داشت و انجيل را به او داديم كه در آن هدايت و نور بود و (كتاب آسمانى او نيز) تورات را كه قبل از او بود تصديق مى كرد و هدايت و موعظه اى براى پرهيزگاران بود (46)

به اهل انجيل (پيروان مسيح) گفتيم بايد به آنچه خداوند در آن نازل كرده حكم كنند و كسانى كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نمى كنند فاسق هستند. (47)

تفسير: ..... ص : 81

قفاه بفلان يعنى او را به دنبال فلانى آورد. اين فعل به وسيله «باء» به مفعول دوم متعدى شده است و مفعول اوّل از آيه حذف شده و ظرف كه عبارت است از عَلى آثارِهِمْ جانشين آن شده است، زيرا هر گاه انسان به دنبال نشانه كسى برود به دنبال خود او نيز رفته است.

ضمير در ءاثارهم به النبيون در جمله يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ در دو آيه قبل برمى گردد، وَ مُصَدِّقاً عطف بر محلّ فيه هدى و منصوب است بنا بر حال بودن، و در اعراب هدى و موعظة دو وجه مى توان گفت:

1- نصب آن دو بنا بر حال بودن باشد.

2- نصب هر يك بنا بر اين كه مفعول له براى و ليحكم باشند.

و ليحكم به صيغه امر قرائت شده و به معناى و قلنا ليحكم است.

بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ به آنچه خداوند در انجيل نازل كرده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 82

[سوره المائدة (5): آيات 48 تا 50] ..... ص : 82

اشاره

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (48) وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ (49) أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (50)

ترجمه: ..... ص : 82

و اين كتاب را به حق بر تو نازل كرديم، در حالى كه كتب پيشين را تصديق مى كند و حافظ و نگاهبان آنهاست. بنا بر اين بر طبق احكامى كه خدا نازل كرده در ميان آنها حكم كن، و از هوا و هوسهاى آنها پيروى مكن، و از احكام الهى روى مگردان ما براى هر كدام از شما آيين و طريقه روشنى قرار داديم و اگر خدا مى خواست، همه شما را امّت واحدى قرار مى داد ولى خدا مى خواهد شما را در آنچه به شما بخشيده بيازمايد (و استعدادهاى شما را پرورش دهد) بنا بر اين بكوشيد و در نيكيها بر يكديگر سبقت جوييد، بازگشت همه شما به سوى خداست و از آنچه در آن اختلاف كرده ايد به شما خبر خواهد داد (48)

و بايد در ميان آنها (اهل كتاب) طبق آنچه خداوند نازل كرده حكم كنى و از هوسهاى آنان پيروى مكن و بر حذر باش كه

مبادا تو را از بعض احكامى كه خدا بر تو نازل كرده منحرف سازند، و اگر آنها (از حكم و داورى تو) روى گردانند بدان خداوند مى خواهد آنها را به خاطر پاره اى از گناهانشان مجازات كند و بسيارى از مردم فاسقند (49)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 83

آيا آنها حكم جاهليت را (از تو) مى خواهند و چه كسى براى افراد با ايمان بهتر از خدا حكم مى كند؟ (50)

تفسير: ..... ص : 83

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ يعنى ما قرآن را بر تو نازل كرديم. الف و لام تعريف در الكتاب اوّل براى عهد و در دومى براى جنس است، زيرا تقدير آيه: مصدقا لما بين يديه من التوراة و الإنجيل و كل كتاب أنزل من السماء سواه است، و حال آن كه قرآن، تورات و انجيل و هر كتاب آسمانى ديگر را تصديق و تأييد مى كند.

وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ يعنى قرآن حافظ و نگاهبان ديگر كتب آسمانى است زيرا به صحّت و درستى آنها گواهى مى دهد.

وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ اين جمله متضمن معناى لا تنحرف است، از اين رو به «عن» متعدّى گشته و گويى گفته شده: از حكم كردن بر طبق آنچه از جانب خدا بر تو نازل شده منحرف نشو، و از هواهاى آنها پيروى نكن.

لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً اى مردم براى هر يك از شما- يهود و نصارا و مسلمانان- شريعت و راه و رسمى روشن در دين قرار داديم تا بر طبق آن رفتار كنيد.

اين آيه دليل بر اين است كه ما مسلمانان ملزم به پيروى از اديان پيامبران پيش از خودمان نيستيم.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً اگر خدا مى خواست، شما را

يك گروه متّفق و تابع يك شريعت قرار مى داد، يا مقصود اين است كه اگر خواسته بود شما را داراى يك دين كه اختلافى در آن نباشد قرار مى داد.

وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ ولى خواست با شريعتهاى مختلفى كه به شما داده است، شما را بيازمايد كه آيا به دستورات آنها عمل مى كنيد؟! و آيا اين اعتقاد را

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 84

داريد كه احكام و قوانين آنها به صلاح شماست و تفاوتشان بر طبق اختلاف احوال و شرايط هر عصرى بوده، يا از شبهات پيروى كرده و در عمل افراط مى كنيد؟! فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ پس به سوى نيكيها بشتابيد.

إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ اين جمله مستأنفه و در مقام بيان تعليل براى سبقت جستن در نيكيهاست.

فَيُنَبِّئُكُمْ و شما را آگاه خواهد كرد به آنچه از امور دينتان درباره آنها اختلاف داشتيد و ميان بر حق يا باطل بودن شما داورى كرده و شما را بر حسب استحقاقتان كيفر خواهد داد.

وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ عطف بر الكتاب است يعنى ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا اين كه در ميان اهل كتاب بر طبق آن حكم كنى، بنا بر اين كه «أن» مصدريه و فعل امر صله آن باشد و مى توان گفت عطف بر بالحق است، يعنى ما قرآن را بحق و براى اين كه بر طبق آن حكم كنى، نازل كرديم.

وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ و بپرهيز از آنان كه تو را از بعض آنچه خدا بر تو نازل كرده گمراه ساخته و به سوى احكام هواپسندانه خود بكشانند، اين كار را از اين طريق انجام مى دهند كه تو

را به مسلمانى خود اميدوار كرده و به طمع اندازند و مى گويند ما اشراف و دانشمندان يهود هستيم و اگر از تو پيروى كنيم همه يهوديان به پيروى از ما به تو ايمان خواهند آورد، و البته ميان ما و قوم ما نزاعى است، و اگر در اين نزاع به نفع ما داورى كنى ما به تو ايمان مى آوريم و نبوّت تو را تصديق خواهيم كرد. پيامبر (ص) از چنين قضاوتى خوددارى كرد و آيه فوق نازل شد.

يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ خدا مى خواهد آنها را به جرم روگرداندن از حكمش كيفر دهد. بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ به پاره اى از جرمهايشان، بعض به جاى كلّ ذكر شده و مقصود اين است كه آنها گناهان بسيارى دارند كه اين گناه جزئى از آنهاست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 85

أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ اين جمله براى نكوهش كردن يهود است به اين دليل كه آنها اهل كتابند و در عين حال از احكام مردم دوران جاهليّت كه با جهل و هوا و هوس آميخته و از كتاب آسمانى و منبع وحى سرچشمه نگرفته بود، پيروى مى كنند.

«تبغون» با تاء به صيغه مخاطب به تقدير: قل لهم يا محمد أ فحكم الجاهلية تبغون نيز قرائت شده است:

لام در لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ مانند لام در هيت لك يعنى، «بشتاب» براى بيان است، به اين معنا كه اين استفهام براى مردمى است كه اهل يقين و ايمانند و اينان همان كسانى هستند كه بيان مى كنند حكمى عادلانه تر و نيكوتر از حكم خداى متعال نيست.

[سوره المائدة (5): آيات 51 تا 53] ..... ص : 85

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا

يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (51) فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصِيبَنا دائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نادِمِينَ (52) وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرِينَ (53)

ترجمه: ..... ص : 85

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! يهود و نصارا را تكيه گاه خود قرار ندهيد، آنها تكيه گاه يكديگرند و كسانى كه از شما به آنها تكيه كنند از آنها هستند. خداوند جمعيّت ستمكار را هدايت نمى كند. (51)

مشاهده مى كنى افرادى را كه در دلهايشان بيمارى است در (دوستى با) آنان بر يكديگر پيشى مى گيرند، و مى گويند مى ترسيم حادثه اى براى ما اتفاق بيفتد (و نياز به كمك آنها داشته باشيم) شايد خداوند پيروزى يا حادثه ديگرى از ناحيه خود (به نفع مسلمانان) پيش بياورد و اين دسته از آنچه در دل پنهان داشتند پشيمان گردند. (52)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 86

و آنها كه ايمان آورده اند مى گويند آيا اين (منافقان) همانها هستند كه با نهايت تأكيد سوگند ياد كردند كه با شما هستيم؟ (چرا سرانجام كارشان به اين جا رسيد) اعمالشان نابود گشت و زيانكار شدند. (53)

تفسير: ..... ص : 86

خداى سبحان مؤمنان را نهى كرده است از اين كه يهود و نصارا را دوست و هم پيمان خود بگيرند و از راه دوستى از آنها كمك بخواهند و يا به آنان كمك كنند.

سپس علت اين نهى را بيان كرده و مى فرمايد: بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يعنى يهود و نصارى به علت كافر بودنشان يكديگر را حمايت و يارى مى كنند.

وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ كسانى از شما كه آنان را دوستان خود بدانند و از آنها كمك بخواهند در زمره آنهايند و حكم آنها را دارند. اين تعبير تأكيدى است از جانب خداوند بر وجوب اجتناب از مخالف در دين، چنان كه در حديث آمده است:

لا تراءا ناراهما

يعنى آتش مؤمن به آتش مشرك نظر نمى كند، [كنايه از اين كه آنها در يك جا منزل

نمى كنند].

إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ خداوند مردمى را كه به خاطر دوستى با كافران به خود ستم كرده اند هدايت نمى كند و آنها را خوار و از الطاف خويش محروم مى كند.

فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ و مى بينى كسانى را كه در دلهايشان بيمارى شك و نفاق است يُسارِعُونَ فِيهِمْ در دوستى با يهود شتاب مى ورزند و به آن تمايل نشان مى دهند و عذرشان اين است كه مى گويند ما ايمن نيستيم از اين كه حادثه اى از حوادث روزگار به سراغ ما بيايد و به آنها (يهود) و كمكشان احتياج نداشته باشيم.

فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ شايد خداوند پيروزى بر دشمنان را نصيب پيامبر (ص) گرداند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 87

أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ يا امرى از جانب خدا برسد كه منجرّ به قتل يهود و آواره شدن آنها از شهر و ديارشان گردد.

فَيُصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نادِمِينَ تا منافقان از نفاقى كه در دلشان پنهان كرده بودند، پشيمان گردند.

برخى گفته اند: منظور از أو أمر من عنده اين است كه پيامبر (ص) مأمور آشكار ساختن أسرار منافقان شود، تا آنان از كردار خود پشيمان گردند.

وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا اين جمله بر دو وجه قرائت شده است:

1- به نصب كه عطف بر أن يأتى يا بالفتح و تقدير آن: بأن يقول، باشد.

2- به رفع بنا بر اين كه ابتداى كلام و جمله مستأنفه باشد يعنى و يقول الذين آمنوا فى ذلك الحال.

يقول: بدون «واو» [يقل ] نيز قرائت شده است.

أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا يعنى آيا اينها منافقانى هستند كه نسبت به خدا شديدترين سوگندها را ياد كردند؟! إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ از سخنان مؤمنين است كه به

منافقان مى گويند اعمالى را كه دوستان شما به سختى پيش روى مردم انجام مى دادند، باطل شد.

فَأَصْبَحُوا خاسِرِينَ از اين رو در دنيا و آخرت زيانكار شدند.

[سوره المائدة (5): آيه 54] ..... ص : 87

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (54)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 88

ترجمه: ..... ص : 88

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما از آيين خود بازگردد (به خدا زيانى نمى رساند) خداوند در آينده جماعتى را مى آورد، كه آنها را دوست دارد و آنها (نيز) او را دوست دارند در برابر مؤمنان متواضع و در برابر كافران نيرومندند آنها در راه خدا جهاد مى كنند و از سرزنش كنندگان هراسى ندارند. اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد (و شايسته ببيند) مى دهد و (فضل) خدا وسيع و خداوند داناست. (54)

تفسير: ..... ص : 88

مَنْ يَرْتَدَّ يرتدد نيز قرائت شده است ارتداد يكى از پديده هايى است كه قبل از پيدايش آن، در قرآن پيش بينى شده كه پس از وفات پيامبر (ص) گروهى از مردم مرتدّ خواهند شد و خداى سبحان دين خود را به وسيله مردمى كه داراى خصوصيات مذكور در آيه هستند، يارى خواهد كرد.

درباره اين كه آيه فوق اشاره به چه كسانى است و منظور از اين ياوران اسلام كيانند كه خدا آنها را به اوصاف مذكور در آيه ستوده است، چندين قول وجود دارد:

1- مقصود اهل يمن است و هنگامى كه اين آيه نازل شد، پيامبر (ص) به ابو موسى اشعرى اشاره كرد و فرمود: آنان قوم اين مرد هستند، و فرمود ايمان و حكمت را در يمن بجوييد.

2- برخى گفته اند: منظور ايرانيانند و [در روايت است كه از پيامبر گرامى اسلام راجع به اين آيه سؤال كردند، آن حضرت ] دست خود را بر دوش سلمان زد و فرمود: مقصود اين مرد و هموطنان اويند، و فرمود: «اگر دين [و به روايت ديگرى اگر علم ] به ستاره ثريّا آويخته باشد و در آسمانها قرار گيرد، مردانى از فارس آن را

در اختيار خواهند گرفت» «1»

__________________________________________________

1-

لو كان الدّين معلّقا بالثريّا لناله رجال من أبناء فارس (مجمع البيان، ج 3، ص 208).

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 89

3- از ائمّه هدى (ع) و عمار و حذيفة روايت شده است كه آنان على (ع) و ياران اويند، كه پس از پيامبر (ص) با «ناكثين» (بيعت شكنان جنگ جمل) و «قاسطين» (ستمكاران جنگ صفّين) و «مارقين» (خوارج نهروان) جنگيدند.

مؤيّد اين قول روايتى است كه در آن پيامبر (ص) خطاب به قريش مى فرمايد:

اى گروه قريش بايد از خصومت و دشمنى با اسلام دست برداريد و يا اين كه خداوند مردى را خواهد فرستاد كه بر سر تأويل قرآن با شما خواهد جنگيد همان طور كه من بر سر تنزيل آن با شما جنگيدم، پس از آن فرمود: او همان وصله كننده كفش در ميان حجره است و در آن حال على (ع) مشغول وصله كردن كفش رسول خدا (ص) بود.

أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ «أذلة» جمع ذليل، يعنى قومى كه نسبت به مؤمنان نرم و فروتن و مهربانند، و أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ و نسبت به كافران سختگيرند.

«لومة» مصدر مرة از لوم است و دلالت بر اين دارد كه آنان هرگز هراسى از ملامت هيچ يك از ملامت كنندگان به دل راه نمى دهند.

ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يعنى محبّت و انعطاف پذيرى آنان نسبت به مؤمنان و سختگيرى آنان نسبت به كافران تفضّل و منّت و لطفى است از ناحيه خداوند كه هر كس را شايسته آن بداند، به او عطا مى كند.

وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ و خداوند داراى الطاف و فضل بسيار است و به كسى كه شايسته آنها باشد داناست.

[سوره المائدة (5): آيات 55 تا 56] ..... ص : 89

اشاره

إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا

الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ (55) وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ (56)

ترجمه: ..... ص : 89

سرپرست و رهبر شما تنها خداست، و پيامبر او، و آنها كه ايمان آورده اند و نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع، زكات مى پردازند (55)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 90

و كسانى كه ولايت خدا و پيامبر او و افراد با ايمان را بپذيرند (پيروزند زيرا) حزب و جمعيّت خدا پيروز مى باشد!. (56)

تفسير: ..... ص : 90

اين آيه در شأن على (ع) نازل شده است، هنگامى كه سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى كمك كرد [ولى كسى چيزى به او نداد، در همين حال ] على (ع) كه در حال ركوع بود با انگشت كوچك دست راست خود اشاره كرد، سائل نزديك آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بيرون آورد. اين حديث طولانى است و [ابو اسحاق ] ثعلبى آن را در تفسيرش روايت كرده است، و ما تفصيل آن را در تفسير مجمع البيان نقل كرده ايم.

در قسمتى از اين روايت آمده است كه پيامبر (ص) فرمود: پروردگارا، سينه ام را بگشاى، كارم را آسان كن و على را كه از خويشان من است، وزير من گردان، و پشت مرا به او محكم كن، ابو ذر گفت:

به خدا سوگند، هنوز سخن پيامبر (ص) تمام نشده بود كه جبرئيل از جانب خدا نازل شد، و گفت: اى محمّد بخوان، إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ...، و معناى آيه اين است: كسى كه بر مصالح شما ولايت دارد و تدبير كار شما را مى كند، خدا و پيامبر و كسانى هستند كه خصوصياتشان اينها [اوصاف مذكور در آيه ] است.

وَ هُمْ راكِعُونَ حال است از يُؤْتُونَ الزَّكاةَ يعنى در حال ركوعشان زكات مى دهند.

جار اللَّه زمخشرى «1» گفته است: گرچه زكات دهنده در

حال ركوع [على (ع) و] يك نفر بوده است ولى كلمه الذين به صورت جمع آورده شده تا مردم براى انجام دادن نظير عمل آن حضرت، ترغيب شوند و توجّه كنند به اين كه خوى و سرشت

__________________________________________________

1- صاحب كتاب تفسير الكشاف كه مؤلف عالى مقام، بسيارى از مطالب تفسير جوامع الجامع را از آن اقتباس كرده است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 91

مؤمنان ايجاب مى كند آنان در اين حدّ خواهان احسان و نيكى به فقرا و مستمندان باشند.

مؤلّف گويد: در زبان و ادبيات عرب مشهور است كه به عنوان تعظيم از مفرد به لفظ جمع تعبير مى شود، بنا بر اين نيازى به استدلال صاحب كشاف نبود، و چنانچه ثابت شد كه معناى آيه همان است كه ما ذكر كرديم، به نص صريح قرآن امامت على (ع) اثبات شده است.

فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ يعنى إنهم هم الغالبون، اين جمله از مواردى است كه اسم ظاهر به جاى ضمير آمده است.

[سوره المائدة (5): آيات 57 تا 58] ..... ص : 91

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ الْكُفَّارَ أَوْلِياءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (57) وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ (58)

ترجمه: ..... ص : 91

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! افرادى كه آيين شما را به باد استهزا و بازى مى گيرند از اهل كتاب و مشركان، دوست و تكيه گاه خود انتخاب نكنيد، و از خدا بپرهيزيد اگر ايمان داريد (57)

آنها هنگامى كه (اذان مى گوييد و مردم را) به نماز مى خوانيد آن را به مسخره و بازى مى گيرند، اين به خاطر آن است كه آنها جمعى هستند كه درك نمى كنند. (58)

تفسير: ..... ص : 91

وَ الْكُفَّارَ به جرّ نيز قرائت شده و مؤيّد آن قرائت ابىّ است كه و من الكفار خوانده است. بنا بر قرائت نصب (الكفار) منظور از استهزاكنندگان خصوص اهل

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 92

كتابند- گرچه آنان نيز از كافرانند- و براى اين كه لفظ كفّار بر خصوص مشركان اطلاق شود ميان آنان و استهزاكنندگان از اهل كتاب فاصله شده است.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ و براستى اگر به خدا ايمان آورده ايد از دوستى با كفّار بپرهيزيد.

اتَّخَذُوها ضمير آن به «صلوة» يا «مناداة» (أذان) برمى گردد هر گاه مؤذّن اذان مى گفت كفّار و منافقان نداى روح پرور آن را به استهزا مى گرفتند و با يكديگر مى خنديدند.

ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ اين به خاطر آن است كه آنها جمعيّت نادانى هستند، زيرا آنچه را به عنوان تمسخر انجام مى دادند، نظير رفتار نادانان بود و گويى از خرد بهره اى نداشتند.

[سوره المائدة (5): آيه 59] ..... ص : 92

اشاره

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَكْثَرَكُمْ فاسِقُونَ (59)

ترجمه: ..... ص : 92

بگو اى اهل كتاب آيا به ما خرده مى گيريد؟ (مگر ما چه كرده ايم) جز اين كه به خداوند يگانه، و به آنچه بر ما نازل شده، و به آنچه پيش از اين نازل گرديده است، ايمان آورده ايم و اين به خاطر آن است كه بيشتر شما از راه حق به در رفته ايد (و لذا حق در نظر شما نازيباست). (59)

تفسير: ..... ص : 92

يعنى اى اهل كتاب بر ما عيب نمى گيريد و قبيح نمى دانيد، مگر ايمان به خدا و همه كتابهاى آسمانى را.

وَ أَنَّ أَكْثَرَكُمْ فاسِقُونَ در اعراب اين جمله چند وجه است:

1- عطف بر أن ءامنا [و در محل نصب ] است يعنى انتقاد نمى كنيد از ما مگر به خاطر مخالفت خودتان، چرا كه ما ايمان آورده ولى شما فاقد آن هستيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 93

2- مى توان گفت عطف بر مجرور و تقدير آيه: إلا الإيمان باللّه و بأن أكثرهم فاسقون است. يعنى انكار نمى كنيد مگر ايمان به خدا را و اعتقاد به اين كه بيشتر شما فاسق مى باشيد.

3- مى توان گفت علّتى است كه بر علّت محذوف عطف گرديده و تقدير آن:

ما تنقمون منا إلا الإيمان لقلة إنصافكم و لأنكم فاسقون، است.

[سوره المائدة (5): آيه 60] ..... ص : 93

اشاره

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ (60)

ترجمه: ..... ص : 93

بگو: آيا شما را از كسانى كه جايگاه و پاداششان بدتر از اين است با خبر كنم؟! كسانى كه خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته و مورد خشم قرار داده و (مسخ كرده) و از آنها ميمونها و خوكهايى قرار داده و پرستش بت كرده اند موقعيّت و محلّ آنها بدتر است و از راه راست گمراهترند. (60)

تفسير: ..... ص : 93

ذلِكَ اشاره است به آنچه در آيه قبل مورد انكار كفّار و منافقان واقع شده بود، مضاف ناگزير حذف شده و تقدير آيه اين است: هل أنبئكم بشر من أهل ذلك او بشر من ذلك دين من لعنه اللَّه.

مَثُوبَةً به جاى عقوبة آورده شده و از اين قبيل است آيه: فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ «آنان را به عذاب دردناكى بشارت ده» (آل عمران/ 21).

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 94

يهوديان معتقد بودند كه مسلمانان مستحقّ مجازاتند، از اين رو به آنان گفته شده: آنان كه از رحمت خدا دورند، [يهود] در حقيقت حالشان از نظر عقوبت بدتر است از مسلمانانى كه به گمان شما مستحقّ مجازاتند.

مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ در اعراب «من» دو وجه است:

1- در محلّ رفع است بنا بر اين كه خبر براى مبتداى محذوف و تقدير آن «هو من لعنه اللَّه» باشد.

2- در محل جرّ است بنا بر اين كه بدل از «شر» باشد.

وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ عطف بر صله «من» [لعنه اللَّه ] است يعنى و من عبد الطاغوت، و عبد الطاغوت به ضمّ باء و مضاف نيز قرائت شده است، يعنى و جعل منهم عبد الطاغوت و اين نوع قرائت براى مبالغه در عبوديت است مانند: حذر و يقظ كه براى مبالغه در پرهيز و بيدارى

است و مقصود از اين جمله اين است كه خداوند آنان را خوار ساخت تا آنكه شياطين را اطاعت كردند.

«طاغوت»: يعنى شيطان.

برخى گفته اند: مقصود از كسانى كه به صورت بوزينه و خوك درآمدند، اصحاب سبت مى باشند. و منظور از «خنازير» (خوكان) كسانى هستند كه به «خوان عيسوى» كفر ورزيدند، و برخى گفته اند، مقصود از «قردة»، و «خنازير» [يهوديان و] اصحاب سبت هستند كه به واسطه عصيان در روز شنبه، جوانانشان به صورت بوزينه و پيرانشان به صورت خوكها مسخ شدند.

أُولئِكَ شَرٌّ مَكاناً: اينان جايگاهى بدتر دارند، بدى به منظور مبالغه، به مكان نسبت داده شده است و گرنه مقصود بدى اهل آن مكان است و اين از باب كناية است.

[سوره المائدة (5): آيات 61 تا 63] ..... ص : 94

اشاره

وَ إِذا جاؤُكُمْ قالُوا آمَنَّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما كانُوا يَكْتُمُونَ (61) وَ تَرى كَثِيراً مِنْهُمْ يُسارِعُونَ فِي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (62) لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ (63)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 95

ترجمه: ..... ص : 95

و هنگامى كه نزد شما مى آيند مى گويند ايمان آورده ايم (اما) با كفر وارد مى شوند و با كفر خارج مى گردند و خداوند از آنچه كتمان مى كردند، آگاه تر است (61)

بسيارى از آنها را مى بينى كه در گناه و تعدّى و خوردن مال حرام بر يكديگر سبقت مى جويند، چه زشت است كارى كه انجام مى دهند (62)

از چه روى خداپرستان و دانشمندان، آنان را از گفتار بد و حرامخوارگى بازنمى دارند. چه بد كارهايى مرتكب مى شدند. (63)

تفسير: ..... ص : 95
[شأن نزول ] ..... ص : 95

اين آيه درباره آن دسته از يهوديان نازل شد كه از روى نفاق اظهار ايمان مى كردند.

وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ يعنى آنها در حال كفر بر پيامبر وارد و در حال كفر از نزد او خارج شدند و تقدير آن ملتبسين بالكفر است، بنا بر اين «بالكفر» و «به» هر دو حالند و همچنين دو جمله، «وَ قَدْ دَخَلُوا» و «هُمْ قَدْ خَرَجُوا»، از اين رو «قد» به منظور نزديك كردن گذشته به حال بر فعل ماضى داخل شده است، يعنى گويند:

ايمان آورديم و حال اين كه وضعشان اين گونه بود.

«إثم»: به معناى دروغ است، به دليل جمله عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ [در آيه بعد].

«عدوان»: ستم، و گفته اند: منظور از «إثم» لفظ شرك است مانند سخن يهود كه: عزير پسر خداست، و گفته اند: مقصود از اثم گناهى است كه به خودشان اختصاص دارد و عدوان گناهى است كه با ارتكاب آن به ديگران ستم مى كنند.

لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ گويى علماى اهل كتاب را [كه از گفتار گناه آلود و ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 96

رشوه خوارى يهود نهى نكرده ]، گناهكارتر از كسانى كه مرتكب گناه كبيره مى شوند، دانسته است، زيرا هر عمل كننده اى صانع ناميده نمى شود، مگر اين

كه در انجام عمل از قدرت و مهارت برخوردار باشد. از ابن عباس نقل شده كه اين آيه شديد اللّحن ترين آيه در قرآن است.

[سوره المائدة (5): آيه 64] ..... ص : 96

اشاره

وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (64)

ترجمه: ..... ص : 96

و يهود گفتند دست خدا به زنجير بسته است! دستهايشان بسته باد و به خاطر اين سخن از رحمت (الهى) دور شدند! بلكه هر دو دست (قدرت) او گشاده است، هر گونه بخواهد مى بخشد و اين آيات كه بر تو از طرف پروردگارت نازل شده و بر طغيان و كفر بسيارى از آنها مى افزايد، و در ميان آنها عداوت و دشمنى تا روز قيامت افكنديم و هر زمان آتش جنگى افروختند آن را خداوند خاموش ساخت و براى فساد در زمين تلاش مى كنند و خداوند مفسدان را دوست ندارد. (64)

تفسير: ..... ص : 96

غل اليد (بسته بودن دست) كنايه از بخل و سبط اليد (باز بودن دست) كنايه از جود و بخشش است، و منظور گوينده از اين سخن اثبات دست براى خدا و معناى حقيقى باز و بسته بودن نيست، بلكه اين دو تعبير كه در آيه به دنبال يكديگر آمده براى بيان بخل وجود است و عرب كلمه «يد» را در موردى كه صحيح نيست

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 97

استعمال كرده است مانند گفته شاعر:

جار الحمى بسط اليدين بوابل شكرت نداه تلاعه و وهاده

«ابر سخاوتمندانه بر سرزمين حمى باريد و بر اثر بارش زياد آن، بر تپه ها و درّه ها گياه روييد و گلها شكوفا شد» و مانند گفته لبيد:

[و غداة ريح قد كشفت و قرة] قد أصبحت بيد الشمال زمامها

«چه بسا باد سرد صبحگاهان كه سرمايش را احساس كردم، و افسارش در دست باد شمال است».

غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ در معناى اين جمله چند وجه است:

1- مى توان گفت مقصود نفرين يهود است به بخل و بخشندگى كم، از اين رو آنان بخيلترين مردم بوده اند [و هستند].

2- مى توان

گفت نفرين آنهاست به بسته شدن حقيقى دستهايشان در دنيا با به اسارت در آمدن و به زنجير كشيده شدنشان در آتش با دستهاى بسته.

3- مقصود اخبار از اين است كه يهود راه بخل را پيمودند و در رديف بخيلان قرار داده شدند.

وَ لُعِنُوا بِما قالُوا يعنى به سبب گفتارشان از رحمت خدا دور و گرفتار عذاب شدند.

بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ علّت اين كه در اين جا كلمه «يد» تثنيه آورده شده اين است كه در انكار سخن يهود بليغتر و دلالت آن بر اثبات كمال جود بيشتر باشد زيرا كمال جود در اين است كه شخص سخىّ تمام آنچه را در دو دست خود دارد بذل كند.

جمله يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ نيز تأكيدى است براى توصيف خداوند به جود و سخاوت و دلالت مى كند بر اين كه خداوند انفاق نمى كند، مگر آنچه را حكمت و مصلحت اقتضا كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 98

وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً يعنى هنگام نازل كردن قرآن بر تو، بسيارى از آنان بر تداوم انكارشان و بر حسد و كفر نسبت به آيات الهى، خواهند افزود.

وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ ما در ميان يهود و نصارى كينه و دشمنى افكنديم، در نتيجه سخنانشان متفاوت و دلهايشان پراكنده است و هيچ توافقى ميان آنان صورت نمى گيرد.

كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ يعنى هر گاه تصميم داشتند با پيامبر (ص) بجنگند، مغلوب شدند، و هرگز پيروزى نصيب آنان نشد، و در حالى كه در مملكت مجوس زندگى مى كردند، اسلام به سراغشان آمد.

اين آيه بر صحّت نبوّت پيامبر اسلام (ص) دلالت دارد، زيرا يهوديان كه نيرومندترين مردم حجاز بودند

و در محكمترين قلعه ها به سر مى بردند، تا آنجا كه قريش از آنها كمك مى گرفتند و دو قبيله اوس و خزرج با پشتيبانى آنها تقويت مى شدند، خوار و مقهور گشتند و پيامبر (ص) بنى قريظه را قتل عام و يهوديان خيبر و فدك را تار و مار و يهوديان بنى نضير را آواره ساخت و خداوند آنان را ريشه كن كرد، به طورى كه امروزه يهود را در هر شهرى از خوارترين مردم مى يابى.

وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً يهوديان مردمى هستند كه از راه معصيت خداوند و مخالفت دستورات او و كوشش در راه محو و نابودى نام پيامبر (ص) از كتابهايشان، در روى زمين فساد مى كنند.

[سوره المائدة (5): آيات 65 تا 66] ..... ص : 98

اشاره

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ (65) وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ (66)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 99

ترجمه: ..... ص : 99

و اگر اهل كتاب ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند گناهان آنها را مى بخشيم و در بادهاى پر نعمت بهشت وارد مى سازيم (65)

و اگر آنها تورات و انجيل و آنچه بر آنها از طرف پروردگارشان نازل شده (قرآن) را برپا دارند از آسمان و زمين روزى خواهند خورد، جمعى از آنها ميانه رو هستند ولى اكثرشان اعمال بدى انجام مى دهند. (66)

تفسير: ..... ص : 99

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا اگر يهوديان و مسيحيان به محمّد (ص) ايمان مى آوردند، وَ اتَّقَوْا و ايمانشان را قرين تقوا مى ساختند، لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ گناهانشان را مى پوشانديم و آنان را به سبب آن گناهان مؤاخذه نمى كرديم، وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ و آنان را با مسلمانان وارد بهشت مى ساختيم.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ و اگر آنها به احكام تورات و انجيل عمل مى كردند و حدود آن دو و آنچه را از اوصاف رسول خدا (ص) در آنهاست، رعايت مى كردند.

وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ و به آنچه از ساير كتب آسمانى بر آنان نازل شده ايمان مى آوردند، زيرا آنان مكلّف بودند به تمام آنها ايمان آورند و گويى براى آنان نازل شده است. و گفته اند: منظور قرآن است.

لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ منظور اين است كه خداوند روزى آنان را وسعت مى داد، و حال آن كه دچار قحطى شده بودند، مقصود آيه اين است كه ما بركات آسمان و زمين را بر آنها ارزانى مى داشتيم و ميوه درختان و محصولات كشاورزى آنان را افزايش مى داديم يا باغهايى كه ميوه هايش رسيده و شاداب گشته به آنان روزى مى كرديم تا ميوه ها را از درختان آنها بچينند و ميوه هايى را كه بر زمين افتاده

برگيرند.

مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ طايفه اى از آنها مسلمانند و به پيامبر (ص) ايمان آورده اند.

وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ و بسيارى از اهل كتاب مرتكب كارهاى زشت ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 100

مى شوند، و آنها كسانى بودند كه به پيامبر كفر مى ورزيدند و او را انكار مى كردند.

در جمله ساء ما يعملون معناى تعجّب وجود دارد، يعنى ما أسوء عملهم چه زشت است عمل آنان!

[سوره المائدة (5): آيه 67] ..... ص : 100

اشاره

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (67)

ترجمه: ..... ص : 100

اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملا (به مردم) برسان و اگر نكنى رسالت او را انجام نداده اى و خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مى دارد، و خداوند جمعيّت كافران (لجوج) را هدايت نمى كند. (67)

تفسير: ..... ص : 100
[شأن نزول ] ..... ص : 100

كلبى از ابو صالح، از ابن عباس و جابر بن عبد اللَّه روايت كرده است كه خداوند متعال پيامبرش را مأمور كرده بود كه على (ع) را به خلافت منصوب و مردم را از ولايت او آگاه كند، ولى بيم داشت كه اين موضوع بر جماعتى از اصحابش گران آيد و بگويند پسر عموى خود را برگزيد از اين رو اين آيه بر پيامبر نازل شد و آن حضرت در روز غدير خم دست على (ع) را گرفت و فرمود:

«من كنت مولاه فعلى مولاه»

«هر كس من مولا و رهبر اويم، على، مولا و رهبر اوست».

فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ نيز قرائت شده است يعنى، اگر اين رسالت را ابلاغ نكردى در آن صورت رسالتهايى را كه بدان مكلّف بودى به انجام نرساندى و گويى هيچ يك از مأموريّتهاى خود را انجام نداده اى، زيرا تو، اى پيامبر هر گاه اين مأموريت را انجام نداده باشى چنان است كه از انجام تمام آنها غفلت كرده اى.

وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ اين وعده اى است از جانب خداوند براى نگهدارى ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 101

و مراقبت از پيامبر (ص) و معنايش اين است كه خداوند مراقبت از تو را تضمين، و تو را از اين كه آسيب ببينى حفظ مى كند پس عذر تو چيست؟

إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ مقصود اين است كه خداوند امكان اين را به آنها

نمى دهد كه اندوهى بر تو وارد كنند. از انس بن مالك روايت شده كه از رسول خدا (ص) حراست مى شد تا اين كه اين آيه نازل شد، آن گاه حضرت سر از خيمه چرمى بيرون آورد و فرمود: از مراقبت من دست بكشيد خداوند مرا از گزند مردم حفظ كرده است.

[سوره المائدة (5): آيه 68] ..... ص : 101

اشاره

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَيْ ءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (68)

ترجمه: ..... ص : 101

اى اهل كتاب! شما هيچ موقعيّتى نداريد، مگر اين كه تورات و انجيل و آنچه بر شما از طرف پروردگارتان نازل شده است، برپا داريد ولى آنچه بر تو از سوى پروردگارت نازل شده (نه تنها مايه بيدارى آنها نمى گردد بلكه) بر طغيان و كفر بسيارى از آنها مى افزايد. بنا بر اين از اين قوم كافر و مخالفت آنها غمگين مباش. (68)

تفسير: ..... ص : 101
[شأن نزول ] ..... ص : 101

از ابن عباس نقل شده كه اين آيه در مورد جمعى از يهود نازل شد كه نزد پيامبر (ص) آمده و گفتند: آيا اقرار ندارى كه تورات از طرف خداست؟ فرمود: اقرار دارم.

گفتند: ما فقط به تورات ايمان داريم و به كتابهاى ديگر ايمان نداريم.

لَسْتُمْ عَلى شَيْ ءٍ معنايش اين است كه اى اهل كتاب شما داراى آيينى كه ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 102

قابل توجه باشد و چيزى به حساب آيد نيستيد، زيرا دين شما باطل است، چنان كه گفته مى شود: هذا ليس بشى ء (اين چيزى نيست). منظور تحقير آن است.

حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ مگر اين كه مطالب تورات و انجيل را پيرامون نبوّت حضرت محمّد (ص) تصديق و بر طبق آن عمل كنيد.

وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مقصود قرآن است.

فَلا تَأْسَ يعنى اى پيامبر به خاطر سرپيچى و كفر زيادشان بر آنان تأسف مخور، زيرا ضرر آن دامنگير خودشان خواهد شد.

[سوره المائدة (5): آيه 69] ..... ص : 102

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (69)

ترجمه: ..... ص : 102

آنها كه ايمان آورده اند و يهوديان و صابئان و مسيحيان هر گاه ايمان به خداوند يگانه و روز جزا بياورند و عمل صالح انجام دهند، نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين خواهند شد. (69)

تفسير: ..... ص : 102

الصَّابِئُونَ مرفوع شده بر اين اساس كه مبتدا و خبر آن حذف شده باشد، و علّت مبتدا بودنش آن است كه ميان آن و اسم «إن» فاصله افتاده است و تقدير آيه:

و الصابئون كذلك است و سيبويه براى اين وجه قول شاعر را شاهد آورده است:

و إلا فاعلموا أنا و أنتم [بغاة ما بقينا فى شقاق ] «1» __________________________________________________

1- و گرنه بدانيد، ما دامى كه ما و شما در جنگ هستيم، ستمكاريم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 103

در اين بيت ضمير مرفوع «أنتم» مبتدا و خبر آن حذف شده است يعنى فاعلموا أنا بغاة و أنتم كذلك.

ديگرى گويد:

[فمن يك أمسى بالمدينة رحله ] فإنى و قيار بها لغريب «1»

در اين بيت نيز «قياد» مبتدا و خبرش محذوف است.

صابئان را از اين رو كه از تمام اديان و مذاهب دست كشيدند بدين نام ناميده اند.

مَنْ آمَنَ مبتدا و فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ خبر آن است و تقدير آيه: من آمن منهم، و جمله مبتدا و خبر، خبر براى «إن» است.

و مى توان گفت من ءامن منصوب است بنا بر اين كه بدل از اسم «إن» و آنچه بر آن عطف شده و يا بدل از خود معطوف عليه باشد.

[سوره المائدة (5): آيات 70 تا 71] ..... ص : 103

اشاره

لَقَدْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ رُسُلاً كُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقاً كَذَّبُوا وَ فَرِيقاً يَقْتُلُونَ (70) وَ حَسِبُوا أَلاَّ تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا كَثِيرٌ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ (71)

ترجمه: ..... ص : 103

ما از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم و رسولانى به سوى آنها فرستاديم (ولى) هر زمان پيامبرى بر خلاف هوسها و تمايلات آنها

__________________________________________________

1- هر كس منزلش در مدينه باشد، من و قيار (اسب شاعر است) در آن جا غريبم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 104

مى آمد، عده اى را تكذيب مى كردند و جمعى را مى كشتند (70)

و گمان كردند مجازاتى در كار نخواهد بود، لذا (از ديدن حقايق و شنيدن سخنان حق) نابينا و كر شدند، سپس (بيدار گشتند و) خداوند توبه آنها را پذيرفت دگربار (به خواب غفلت فرو رفتند و) بسيارى از آنها كور و كر شدند و خداوند به آنچه انجام مى دهند داناست. (71)

تفسير: ..... ص : 104

لَقَدْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ ما از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه خداى يگانه را بپرستند، و بشارتهاى مربوط به محمّد (ص) را تصديق كنند.

وَ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ رُسُلًا و پيامبرانى به سوى آنان فرستاديم تا آنها را بر اوامر و نواهى ما واقف گردانند.

كُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ جمله شرطيه است و جواب شرط حذف شده و جمله فَرِيقاً كَذَّبُوا وَ فَرِيقاً يَقْتُلُونَ بر آن دلالت مى كند، زيرا تقدير آيه: كلما جاءهم رسول من تلك الرسل ناصبوه و خالفوه است و جمله فَرِيقاً كَذَّبُوا گويى پاسخ كسى است كه درباره آنها مى پرسد؟ چگونه با پيامبرانشان رفتار كردند؟، و يقتلون حكايت حال گذشته است، از اين رو به صيغه مضارع آمده تا گذشته زشتشان را مجسّم ساخته و شگفتى عمل آنان آشكار شود.

أَلَّا تَكُونَ به نصب و نيز به رفع قرائت شده است، و رفع آن به تقدير: و حسبوا أنه لا تكون فتنة است «أن» مخفّف و ضمير شأن حذف شده است و چون حسبوا بر

أن كه براى تحقيق است، داخل گرديده و ظن و گمان در دلشان قوّت يافته بود، ظنّ آنان به منزله علم قرار گرفته است، و معناى جمله اين است كه بنى اسرائيل باورشان شده بود كه از جانب خداوند، در دنيا بلا و در آخرت عذابى دامنگيرشان نمى شود.

فَعَمُوا وَ صَمُّوا آنها كور و كر شدند، يعنى از راه دين منحرف شدند و سخن حق را نشنيدند.

ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ و چون توبه كردند، خداوند توبه آنان را پذيرفت. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 105

ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا كَثِيرٌ مِنْهُمْ درباره رفع كلمه «كثير» سه وجه است:

1- بدل از واو ضمير در عموا و صموا باشد.

2- اين كلمه از قبيل أكلونى البراغيث است [كه رفع براغيث بنا بر فاعليّت، و واو در أكلونى علامت جمع است نه فاعل ].

3- خبر براى مبتداى محذوف و تقدير آن: أولئك كثير منهم باشد.

معناى جمله فوق اين است: سپس بسيارى از آنان به حالت سابق برگشتند، برخى گفته اند: منظور از «كثير» يهوديان بودند كه در زمان پيامبر (ص) مى زيستند.

وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ خداوند به كردار آنان داناست و اين جمله در حقيقت تهديدى براى آنهاست.

[سوره المائدة (5): آيات 72 تا 74] ..... ص : 105

اشاره

لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قالَ الْمَسِيحُ يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ (72) لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (73) أَ فَلا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ وَ

اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (74)

ترجمه: ..... ص : 105

آنها كه گفتند خداوند همان مسيح بن مريم است به طور مسلّم كافر شدند (با اين كه خود) مسيح گفت اى بنى اسرائيل خداوند يگانه اى را كه پروردگار من و شماست پرستش كنيد چه اين كه هر كس شريكى براى خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام كرده است و جايگاه او دوزخ است و ستمكاران يار و ياورى ندارند (72)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 106

آنها كه گفتند خداوند يكى از سه خداست (نيز) به طور مسلّم كافر شدند با اين كه معبودى جز معبود يگانه نيست و اگر از آنچه مى گويند دست برندارند عذاب دردناكى به كافران آنها (كه روى اين عقيده ايستادگى كنند) خواهد رسيد (73)

آيا توبه نمى كنند و به سوى خدا بازنمى گردند و از او طلب آمرزش نمى نمايند و خداوند آمرزنده مهربان است. (74)

تفسير: ..... ص : 106

خداوند سبحان بر ردّ عقيده مسيحيان به سخن عيسى (ع) استدلال كرده است كه گفت: اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ زيرا مسيح (ع) در اين كه او نيز مانند آنها بنده و مخلوق خداست ميان خود و بنى اسرائيل فرق نگذاشته است.

إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ كسى كه در پرستش خداوند يا در اوصاف و كارهايى كه اختصاص به او دارد براى خدا شريك قائل شود.

فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ بهشتى را كه جايگاه موحّدان است، خدا بر او حرام كرده و او را از ورود در آن منع مى كند، همان طور كه انسان از ارتكاب حرام منع شده است.

وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ ستمكاران را ياورى نيست كه از عذاب، نجاتشان دهد، و ستمكارى آنان به اين است كه با سخن دروغى كه به عيسى

(ع) نسبت دادند از راه حق منحرف شدند.

«من» در جمله وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ براى استغراق و عموم است و اين «من» همان است كه در لا إله إلا اللَّه پس از لاى نفى جنس در تقدير است و تقدير آن: و ما من إله قط فى الوجود إلا إله موصوف بالوحدانية لا ثانى له فى القدم و هو اللَّه وحده لا شريك له، است.

«من» در لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ براى تبيين است و گويى گفته شده است: ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 107

ليمسنهم ولى اسم ظاهر را به جاى ضمير آورده تا گواهى دادن قرآن بر كفر آنان تكرار شده باشد. و مى توان گفت «من» براى تبعيض نيز هست به اين معنا كه به برخى از آنان كه توبه نكردند و بر كفر خويش باقى ماندند عذاب دردناكى خواهد رسيد.

أَ فَلا يَتُوبُونَ آيا پس از اين تهديد شديد اللحن از عقيده اى كه دارند توبه نمى كنند؟! اين جمله دلالت بر اين دارد كه اصرار و پافشارى آنان بر كفر موجب شگفتى است.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ خداوند گناهان را بر بندگان مى پوشاند (مى آمرزد) و به آنان رحم مى كند.

[سوره المائدة (5): آيات 75 تا 77] ..... ص : 107

اشاره

مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (75) قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (76) قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ (77)

ترجمه: ..... ص : 107

مسيح فرزند مريم فقط فرستاده (خدا) بود. پيش از وى نيز فرستادگان ديگرى بودند مادرش نيز زن بسيار راستگويى بود، هر دو غذا مى خوردند (با اين حال چگونه دعوى الوهيت مسيح و عبادت مادرش مريم مى كنيد؟) بنگر چگونه نشانه ها را براى آنها آشكار مى سازيم، سپس بنگر چگونه آنها از حق بازداشته مى شوند؟ (75)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 108

بگو آيا جز خدا چيزى را مى پرستيد كه نه مالك زيان شماست و نه سود شما و خداوند شنوا و داناست (76)

بگو اى اهل كتاب در دين خود غلو (و زياده روى) نكنيد و غير از حق نگوييد و از هوسهاى جمعيّتى كه بيشتر از اين گمراه شدند و ديگران را گمراه كردند و از راه راست منحرف گشتند پيروى ننماييد. (77)

تفسير: ..... ص : 108

مسيح بن مريم جز پيامبرى از قبيل پيامبران ديگر كه پيش از آن بودند، نيست و همان طور كه او به اذن خداوند معجزات روشنى آورد، آنها نيز داراى چنان معجزاتى بودند.

وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ و مادرش كلمات خدا و كتابهاى آسمانى را تصديق كرد و او نبود مگر مانند ساير زنان مؤمن.

كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ اين جمله با صراحت مسيح و مادرش را از آنچه به آنها نسبت داده شده دور مى سازد، زيرا كسى كه به غذا نيازمند است و هضم آن در معده اش نياز ديگرى را در پى دارد نمى تواند خدا باشد و او فقط جسمى است كه آفريده شده است.

برخى گفته اند: اين جمله كنايه از قضاى حاجت است و گويى مقصود از ذكر غذا خوردن خبر دادن از پيامد آن است.

انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ اى پيامبر بنگر كه چگونه نشانه هاى دلايل آشكار بطلان گفتار آنان

(مسيحيان) را بيان مى كنيم.

ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ يعنى سپس بنگر كه چگونه مسيحيان از شنيدن حق و تأمل در آن منصرف مى شوند. معناى ثم انظر تراخى ميان دو تعجب است به اين معنا كه ما نشانه ها را با بيانى شگفت براى آنان بيان مى كنيم پس روى گرداندن آنها از آن نشانه ها شگفت انگيزتر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 109

مقصود از جمله: ما لا يَمْلِكُ اين است كه عيسى (ع) مالك چيزى نيست و نمى تواند به شما زيان برساند، آن گونه كه خداوند با مصيبت و نقصان اموال و نفوس به شما زيان مى رساند. و نه هم مى تواند به شما سودى برساند نظير خداوند كه شما را از تندرستى و فراوانى نعمت و زندگى مرفّه برخوردار و سودمند مى سازد، و ويژگى معبود اين است كه بر هر كارى قادر باشد.

وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ خداوند سخنان آنان را مى شنود و به آنچه اعتقاد دارند داناست.

لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ از حدّى كه خداوند براى شما معيّن كرده است، تجاوز نكنيد و به افراط و تفريط نگراييد.

غَيْرَ الْحَقِّ صفت است براى مصدر، يعنى لا تغلوا غلوا غير الحق با تجاوز از حق و تخطى از آن در دين خود غلوّ نكنيد.

قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ منظور از «قوم» پيشوايان گمراهى بودند كه پيش از عصر پيامبر (ص) مى زيستند.

وَ أَضَلُّوا كَثِيراً قومى كه گروه زيادى از پيروانشان را با عقيده سه گانه پرستى گمراه كردند، وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ و چون رسول خدا (ص) مبعوث شد، هنگامى كه او را تكذيب و به او ستم كردند، خودشان نيز از راه راست منحرف شد.

[سوره المائدة (5): آيات 78 تا 80] ..... ص : 109

اشاره

لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى لِسانِ

داوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ (78) كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ (79) تَرى كَثِيراً مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ (80)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 110

ترجمه: ..... ص : 110

آنها كه از بنى اسرائيل كافر شدند بر زبان داود و عيسى بن مريم لعن (و نفرين) شدند (78)

اين به خاطر آن بود كه گناه مى كردند و تجاوز مى نمودند آنها از اعمال زشتى كه انجام مى دادند يكديگر را نهى نمى كردند، چه بد كارى انجام مى دادند (79)

بسيارى از آنها را مى بينى كه كافران (و بت پرستان) را دوست مى دارند (و با آنها طرح دوستى مى ريزند) چه بد اعمالى از پيش براى (معاد) خود فرستادند كه نتيجه آن خشم خداوند بود و در عذاب (الهى) جاودانه خواهند ماند. (80)

تفسير: ..... ص : 110

لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى لِسانِ داوُدَ كافران از بنى اسرائيل به واسطه گناه و تجاوزشان در روز شنبه به زبان داود لعن شدند، او نفرين كرد و گفت:

«خدايا لباس لعنت را مانند ردا بر آنها بپوشان»، و خداوند آنان را به شكل بوزينه درآورد.

وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ و به زبان حضرت عيسى (ع) نيز لعن شدند. او كسانى را كه پس از نزول مائده آسمانى راه انكار و مخالفت در پيش گرفتند، نفرين كرد و گفت: خدايا كسانى را كه پس از خوردن غذا از سفره آسمانى كفر ورزيدند به عذابى گرفتار كن كه هيچ يك از جهانيان را بدان معذّب نمى سازى، و آنها را از رحمت خويش دور كن چنان كه «اصحاب سبت» را از رحمت خود دور ساختى، آنها به شكل خوك درآمدند و حدود پنج هزار نفر بودند.

ذلِكَ بِما عَصَوْا يعنى اين لعن زشت به واسطه معصيت و تجاوز ايشان بود.

سپس معصيت و تجاوز را تفسير كرده و مى فرمايد:

كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ يعنى يكديگر را از انجام منكر نهى نمى كردند.

ترجمه

جوامع الجامع، ج 2، ص: 111

سپس فرموده:

لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ اين جمله براى ابراز شگفتى از بدى كردار آنان است، از اين رو با لام قسم تأكيد شده است.

و مى توان گفت معناى آن اين است كه آنها از انجام منكر خوددارى نمى كردند، بلكه بر آن اصرار مى ورزيدند و پيوسته منكر را انجام مى دادند.

تَرى كَثِيراً مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا يعنى بسيارى از آنان را مى بينى كه با مشركان طرح دوستى و محبت مى ريزند.

لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ بد است توشه اى كه آنان براى آخرت خود ذخيره كرده اند.

أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ غضب خدا بر آنهاست. أَنْ سَخِطَ اللَّهُ مخصوص ذمّ است و مقصود از اينان كعب بن اشرف و ياران اويند، كه مشركان را بر ضدّ رسول خدا (ص) سازماندهى كردند و گفتند: «اينها به راه حق هدايت يافته ترند از كسانى كه به محمّد (ص) ايمان آورده اند.

[سوره المائدة (5): آيه 81] ..... ص : 111

اشاره

وَ لَوْ كانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِيِّ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِياءَ وَ لكِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ (81)

ترجمه: ..... ص : 111

و اگر ايمان به خدا و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم و آنچه بر او نازل شده مى آوردند (هرگز) آنها را به دوستى اختيار نمى كردند ولى بسيارى از آنها فاسقند. (81)

تفسير: ..... ص : 111

[در آيه نخست راه نجات از اين برنامه غلط را به اهل كتاب نشان مى دهد و مى فرمايد:] ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 112

اگر آنها حقيقتا ايمان مى آوردند، مشركان را دوستان خود انتخاب نمى كردند، چنان كه مسلمانان رابطه دوستى با آنان برقرار نكردند، وَ لكِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ ولى بسيارى از آنان در كفر خود سركش هستند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 113

جزء هفتم از سوره مائده آيه 82 تا سوره انعام آيه 110

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 115

[سوره المائدة (5): آيات 82 تا 84] ..... ص : 115

اشاره

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ (82) وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ (83) وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ (84)

ترجمه: ..... ص : 115

به طور مسلم يهود و مشركان را دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت، ولى آنها را كه مى گويند مسيحى هستيم نزديكترين دوستان به مؤمنان مى يابى. اين به خاطر آن است كه در ميان آنها افرادى دانشمند و تارك دنيا هستند و آنها (در برابر حق) تكبّر نمى ورزند. (82)

و هر زمان آياتى را كه بر پيامبر نازل شده بشنوند چشمهاى آنها را مى بينى كه (از شوق) اشك مى ريزد به خاطر حقيقتى كه دريافته اند، آنها مى گويند: پروردگارا ايمان آورديم، ما را با گواهان (و شاهدان حق) بنويس. (83)

چرا ما به خدا و آنچه از حق به ما رسيده ايمان نياوريم در حالى كه آرزو داريم ما را در زمره جمعيّت صالحان قرار دهد؟! (84)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 116

تفسير: ..... ص : 116

سپس در آيات بعدى بشدت دشمنى يهود با مؤمنان و نرمخويى مسيحيان و تمايلشان به اسلام اشاره كرده و يهود را در كينه توزى نسبت به اسلام هماورد مشركان قرار داده است و با مقدم داشتن ذكر يهود اعلان كرده است كه آنها در مقايسه با مشركان در دشمنى با اسلام پيشقدم بودند. آن گاه دليل انعطاف پذيرى و سازگارى مسيحيان و دوستى نزديك آنان با مؤمنان را بيان كرده و مى فرمايد:

بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً علت نخست آن اين است كه در ميان آنان جمعى دانشمند و گروهى عابد و تارك دنيا بودند، «وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ» و ديگر اين كه آنان قومى هستند كه از تواضع و فروتنى و متانت و وقار برخوردار بوده و تكبّر در آنها نيست، در حالى كه يهود نقطه مقابل آنهايند.

اين جمله دلالت دارد بر اين كه علم انسان را به سوى

خير هدايت مى كند و در راههاى نيك و نيز در عبوديت و بندگى خدا و تفكّر در مورد آخرت و مبرّا بودن از غرور و تكبّر سودمند است.

سپس آنان را به رقت قلب و گريه كردن به هنگام شنيدن آيات قرآن توصيف كرده و اين نظير مطلبى است كه راجع به نجاشى نقل شده است: او زمانى كه در حبشه مسلمانان مهاجر در مجلس وى اجتماع كرده بودند و عمرو بن عاص نيز با مشركان همراه خود در آن حضور داشتند و پيش از آن نجاشى را بر ضد مسلمانان فريفته بودند، خطاب به جعفر بن ابو طالب گفت: «آيا در كتاب شما (قرآن) از مريم عليها السلام سخنى به ميان آمده است؟» جعفر گفت: در قرآن سوره اى به نام او وجود دارد، و آن را تا آيه: «ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ» قرائت كرد و سوره «طه» را نيز تا آيه:

«هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى » براى نجاشى خواند و اشك شوق از ديدگان او جارى

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 117

شد، فرستادگان نجاشى نيز كه هفتاد نفر بودند هنگامى كه به حضور رسول گرامى اسلام رسيدند و حضرت سوره «يس» را بر آنها قرائت نمود، گريه كردند.

«لام» در لِلَّذِينَ آمَنُوا متعلق به «عداوة» و «مودّة» است.

توصيف يهود به دشمنى با اسلام و مسيحيان به دوستى با آن و توصيف عداوة به أشدّ و مودّة به أقرب اشاره است به تفاوت [روحيه و خط مشى اجتماعى ] ميان اين دو گروه.

يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا مقصود از اين عبارت اظهار ايمان و دخول در آن است.

فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ ما را با كسانى كه در قيامت بر ساير ملتها گواهند يعنى

امّت محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم قرار ده، چنان كه خداى متعال فرموده: لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ «تا گواه مردم باشيد» (بقره/ 143). علت اين كه مسيحيان اين سخن را گفتند اين است كه آنان توصيف امّت اسلام را به اين وصف در انجيل يافته بودند.

وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ استفهام انكارى است، زيرا با وجود آنچه موجب ايمان آنها مى شد، يعنى اين كه آرزو داشتند خداوند آنان را از نعمت همنشينى با صالحان برخوردار سازد، بعيد به نظر مى رسيد كه به خدا و آنچه از جانب او رسيده بود ايمان نياورند.

لا نُؤْمِنُ در محل نصب است بر اين اساس كه حال و به معناى «غير مؤمنين» باشد، و «واو» در «و نطمع» حاليه است و عامل در حال اوّل (لا نؤمن) معناى فعليى است كه در لام «لنا» وجود دارد و گويى گفته شده: «أىّ شى ء حصل لنا غير مؤمنين»، و عامل در حال دوم (نطمع) معناى خود همين فعل است ولى مقيد به حال اوّل شده است، زيرا اگر گفته مى شد: «ما لنا و نطمع» [و حال اول در كلام قيد نمى شد،] سخن كامل نبود. و مى توان گفت «و نطمع» حال از «لا نؤمن» است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 118

[سوره المائدة (5): آيات 85 تا 86] ..... ص : 118

اشاره

فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ (85) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ (86)

ترجمه: ..... ص : 118

خداوند آنها را به خاطر اين سخن باغهايى از بهشت پاداش داد كه از زير درختان آن نهرها جارى است، جاودانه در آن خواهند ماند و اين جزاى نيكوكاران است (85)

و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، آنها اهل دوزخند. (86)

تفسير: ..... ص : 118

بِما قالُوا يعنى به واسطه سخنى كه از روى اخلاص و عقيده گفتند، از قبيل اين است كه بگويى: هذا قول فلان، يعنى اين عقيده فلانى است و علت اين كه در اين جا صرفا به گفتار آنان اشاره شده اين است كه در آيات پيشين اوصافى كه بر اخلاص و معرفتشان دلالت داشت ذكر شده است نظير آيه 83 همين سوره: «مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ» و گفتار انسان هر گاه از روى شناخت باشد ايمان حقيقى محسوب مى شود.

[سوره المائدة (5): آيات 87 تا 88] ..... ص : 118

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (87) وَ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (88)

ترجمه: ..... ص : 118

اى كسانى كه ايمان آورده ايد چيزهاى پاكيزه را كه خداوند براى شما حلال كرده بر خود حرام نكنيد، و از حد تجاوز ننماييد،

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 119

زيرا خداوند متجاوزان را دوست نمى دارد (87)

و از نعمتهاى حلال و پاكيزه اى كه خداوند به شما روزى داده بخوريد و از (مخالفت) خداوندى كه به او ايمان داريد بپرهيزيد. (88)

تفسير: ..... ص : 119
[شأن نزول ] ..... ص : 119

روايت شده است كه روزى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم درباره قيامت و وضع مردم در آن روز سخن گفت و در انذار مسلمانان مبالغه كرد. آنها سخت متأثر شدند و ده تن از صحابه «1» در خانه عثمان بن مظعون جمع شدند و تصميم گرفتند كه روزها روزه دار و شبها براى عبادت بيدار بمانند. گوشت و چربى نخورند و با زنان نياميزند و از پوشيدن لباس نرم خوددارى نمايند و لذايذ دنيا را ترك كنند و در انزوا به سر برند اين خبر به پيامبر رسيد، به آنان فرمود: من چنين دستورى نداده ام، بدن شما را نيز بر شما حقى است. شما روزه بگيريد و افطار كنيد، عبادت كنيد و بخوابيد، من عبادت مى كنم و مى خوابم، روزه مى گيرم و افطار مى كنم، گوشت و چربى هم مى خورم و با زنان آميزش مى كنم و هر كس از روش من اعراض كند از من نيست. و اين آيه نازل شد.

لا تُحَرِّمُوا يعنى خود را از آنچه حلال، پاكيزه و لذيذ است محروم نكنيد و نگوييد: از روى زهد و براى مبالغه در ترك حلال، آن را بر خود حرام كرديم.

وَ لا تَعْتَدُوا در معناى آن چند احتمال است:

1- يعنى از مرز چيزهايى كه بر شما حلال

شده تجاوز نكنيد و در دايره آنچه بر شما حرام گرديده وارد نشويد.

2- حرام دانستن چيزهاى پاكيزه نوعى تجاوز تلقى گرديده و از آن نهى شده تا نهى از تحريم آنها در ذيل نهى از تجاوز داخل باشد.

__________________________________________________

1- اين ده تن عبارت بودند از: على عليه السّلام، ابو بكر، عبد اللَّه بن مسعود، ابو ذر غفارى، سالم، عبد اللَّه بن عمر، مقداد بن اسود كندى، سلمان فارسى، معقل بن مقرن و عثمان بن مظعون- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 120

3- مقصود اين است كه در خوردن چيزهاى حلال و لذيذ اسراف نكنيد.

وَ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ يعنى از راههاى مباحى كه روزى ناميده مى شود، ارتزاق كنيد. «حلالا» حال است از «ما رزقكم اللَّه».

وَ اتَّقُوا اللَّهَ تأكيدى است براى سفارش به آنچه بدان امر فرموده است.

أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ اين جمله با بهترين بيان مردم را به تقوا دعوت مى كند.

اين دو آيه دلالت دارند بر ناپسند بودن انزوا و خارج شدن از روشى كه همه مردم در امر ازدواج و خواستن فرزند و عمران و آبادانى زمين دارند.

[سوره المائدة (5): آيه 89] ..... ص : 120

اشاره

لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكِينَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ ذلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمانِكُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَيْمانَكُمْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (89)

ترجمه: ..... ص : 120

خداوند شما را به خاطر سوگندهاى بيهوده (و خالى از اراده) مؤاخذه نمى كند ولى در برابر سوگندهايى كه (از روى اراده) محكم كرده ايد مؤاخذه مى كند. كفاره اين گونه قسمها اطعام ده نفر مستمند، از غذاهاى معمولى است كه به خانواده خود مى دهيد، يا لباس پوشانيدن بر آن ده نفر و يا آزاد كردن يك برده، و كسى كه هيچ كدام از اينها را نيابد سه روز روزه مى گيرد اين كفاره سوگندهاى شماست به هنگامى كه سوگند ياد مى كنيد (و مخالفت مى نماييد) و سوگندهاى خود را حفظ كنيد و نشكنيد. اين چنين خداوند آيات خود را براى شما بيان مى كند تا شكر او را به جا آوريد. (89)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 121

تفسير: ..... ص : 121

قسم لغو، سوگندى است كه حكمى بر آن مترتب نشود و از روى قصد نباشد، نظير سخن كسى كه بگويد: لا و اللَّه و بلى و اللَّه. (نه به خدا و آرى به خدا).

بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمانَ يعنى بتعقيدكم الأيمان و منظور تحكيم سوگندها با قصد و نيت است. «عقدتم» به تخفيف و عاقدتم نيز قرائت شده است، و معناى آن اين است: و لكن يؤاخذكم بنكث ما عقّدتم شما را در برابر شكستن سوگندهايى كه ياد كرده ايد، مؤاخذه مى كند در نتيجه مضاف حذف شده است و يا مقصود اين است كه: يؤاخذكم بما عقدتم إذا حنثتم شما را به واسطه سوگندهايى كه ياد نموده ايد هر گاه به آنها عمل نكرديد، مؤاخذه مى كند و زمان مؤاخذه [إذا] از اين رو كه معلوم بوده حذف شده است.

فَكَفَّارَتُهُ يعنى كفّاره مخالفت قسم «إطعام عشرة مساكين» اطعام ده نفر مستمند است كه بايد به هر يك از

آنان يك مد يا دو مد داده شود و هر مدّى دو رطل «1» و 1/ 4 آن است.

مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ از متوسطترين خوراكى كه به اهل خود مى دهيد، زيرا بعضى از مردم در تهيه خوراك براى زن و بچه خودشان اسراف و برخى نسبت به آنها سختگيرى مى كنند. بهترين خوراك نان و گوشت و كمترين آن، نان و نمك است.

از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه آن حضرت أهاليكم به سكون يا قرائت فرموده و آن اسم جمع براى كلمه اهل است مانند «ليالى» و «أراضى» ولى ساكن كردن «يا» در حال نصب براى تخفيف است چنان كه گفته اند: رأيت معدى كرب كه از باب تشبيه

__________________________________________________

1- «رطل» واحد وزن و مقياس وزن مايعات برابر 12 اوقيه يا 84 مثقال، اين وزن در جاهاى مختلف تفاوت داشته، وزنى كه در ايران يك رطل گفته مى شده معادل صد مثقال بوده «هر مثقال 24 نخود» ارطال جمع آن است فرهنگ عميد، ج 2، ص 1240.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 122

«ياء» به «الف»، آن را ساكن خوانده اند.

أَوْ كِسْوَتُهُمْ عطف بر اطعام است، و پوشاندن لباس، از نظر ما (اماميه) با دو جامه است، يكى پيراهن و ديگرى شلوار، و در هنگام ضرورت پيراهن تنهاست.

أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ يا اين كه بنده اى را آزاد كنند، مرد باشد يا زن. اين سه كفّاره واجب تخييرى است.

فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ هر كس به يكى از سه كفاره مذكور دسترسى نداشت، بايد سه روز پياپى روزه بگيرد. در قرائت أبىّ و ابن مسعود نيز اين چنين است.

ذلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمانِكُمْ إِذا حَلَفْتُمْ اينها كه ذكر شد كفاره سوگندهاى

شما است هر گاه با آنها مخالفت كنيد. در آيه از مخالفت با قسم ذكرى به ميان نيامده است زيرا معلوم است كه كفاره در صورت حنث قسم واجب مى شود نه با خود قسم.

وَ احْفَظُوا أَيْمانَكُمْ به سوگندهايتان عمل كنيد تا نيكوكار شويد و از مخالفت با آنها خوددارى نماييد. برخى گفته اند: منظور اين است كه با كفاره دادن، آنها را حفظ كنيد. و برخى ديگر گفته اند: مقصود اين است كه هر طور سوگند خورديد آن را حفظ كرده و از روى بى اعتنايى آن را فراموش نكنيد.

كَذلِكَ يعنى با اين توضيح «يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ» خداوند احكام شريعت خود را براى شما بيان مى كند.

لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ شايد شكر نعمت او را در مورد آنچه به شما مى آموزد و برايتان بيان مى كند، به جا آوريد.

[سوره المائدة (5): آيات 90 تا 91] ..... ص : 122

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (90) إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ (91)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 123

ترجمه: ..... ص : 123

اى كسانى كه ايمان آورده ايد شراب و قمار و بتها و ازلام (كه يك نوع بخت آزمايى بوده) پليدند و از عمل شيطانند از آنها دورى كنيد تا رستگار شويد (90)

شيطان مى خواهد در ميان شما به وسيله شراب و قمار عداوت ايجاد كند، و شما را از ذكر خدا و از نماز بازدارد آيا (با اين همه زيان و فساد و با اين نهى اكيد) خوددارى خواهيد كرد؟! (91)

تفسير: ..... ص : 123

خداى سبحان به دلايلى حرمت شراب و قمار را مورد تأكيد قرار داده است كه عبارتند از:

1- آن دو را با پرستش بتان همانند دانسته است و از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم نقل شده كه فرمود: «شرابخوار مانند بت پرست است». «1»

2- خداوند آنها را «رجس» معرّفى كرده است، چنان كه در جاى ديگر فرموده:

فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ «و از پليدى حقيقى يعنى بتها اجتناب كنيد» (حج/ 30).

3- آنها را از كارهاى شيطان دانسته است.

4- دستور داده است كه از آنها اجتناب كنند، [و دستور خداوند واجب الاطاعه است ].

5- رستگارى و سعادت را در اجتناب از آنها قرار داده است.

ضمير در «فاجتنبوه» به عمل شيطان يا به مضاف محذوف برمى گردد و گويى گفته شده: إنّما شأن الخمر و الميسر يا تعاطى الخمر و الميسر و مانند اينها.

6- نتايج شرب خمر و قمار را مفاسدى از قبيل كينه و عداوت در ميان

__________________________________________________

1-

شارب الخمر كعابد الوثن.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 124

شرابخواران و قماربازان و منجر شدن اين عمل به بازماندن از ياد خدا و نمازى كه ستون دين است، برشمرده است.

جمله «فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ» نهى رسايى است، يعنى آيا با اين نهى هايى كه بر شما قرائت

شد، خوددارى خواهيد كرد؟!

[سوره المائدة (5): آيات 92 تا 93] ..... ص : 124

اشاره

وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ (92) لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (93)

ترجمه: ..... ص : 124

و اطاعت خدا و اطاعت پيامبر كنيد و (از مخالفت فرمان او) بترسيد، و اگر روى برگردانيد (و مخالفت نماييد مستحقّ مجازات خواهيد بود) و بدانيد بر پيامبر ما جز ابلاغ آشكار چيزى ديگرى نيست (و اين وظيفه را در برابر شما انجام داده است) (92)

بر كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند، گناهى در آنچه خورده اند نيست (و نسبت به نوشيدن شراب قبل از نزول حكم تحريم مجازات نمى شوند) مشروط بر اين كه تقوا پيشه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، سپس تقوا پيشه كنند و ايمان آورند، سپس تقوا پيشه كنند و نيكى نمايند، و خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد. (93)

تفسير: ..... ص : 124

وَ احْذَرُوا يعنى ترسان و بر حذر باشيد يا از عقوبت ترك اطاعت خدا و رسول بپرهيزيد. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 125

فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا و اگر اعراض كرديد و به آنچه خدا شما را بدان فرمان داده عمل نكرديد، بدانيد كه با اعراض خود از آنچه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به شما ابلاغ نموده، زيانى به او نرسانده ايد، زيرا وظيفه پيامبر فقط گفتن و رساندن است، بلكه به خودتان زيان وارد كرده ايد. و اين بيان براى تهديد است.

لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا گناهى بر مؤمنان درستكار در خوردن خوراكيهاى لذيذ نيست.

إِذا مَا اتَّقَوْا در صورتى كه از خوراكيهاى حرام پرهيز كنند، و بر ايمان و عمل شايسته استوار بمانند و آن را افزايش دهند.

ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا يعنى، سپس بر تقوا و ايمان خود استوار مانده باشند.

ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا يعنى سپس بر پرهيز از گناهان

استوار باشند و كارهاى نيك انجام دهند، يا منظور اين است كه به مردم نيكى كنند و از چيزهاى پاكيزه و حلالى كه خداوند به آنها روزى كرده است به مردم كمك كنند.

برخى گفته اند: مقصود از تقواى اول خوددارى از معصيتهاى فكرى است كه [ضرر آن ] اختصاص به خود مكلّف دارد و به ديگران سرايت نمى كند و منظور از تقواى دوّم خوددارى از معصيتهاى سمعى است. و منظور از تقواى سوم پرهيز از ظلم و ستم به مردم و خوددارى از تعدّى و تجاوز نسبت به بندگان خداست.

[سوره المائدة (5): آيه 94] ..... ص : 125

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَيْ ءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ أَيْدِيكُمْ وَ رِماحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ (94)

ترجمه: ..... ص : 125

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خداوند شما را به مقدارى شكار كه (به نزديكى شما مى آيند و) دستها و نيزه هاى شما به آنها مى رسد،

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 126

مى آزمايد، تا معلوم شود چه كسى از خدا به وسيله ايمان به غيب مى ترسد، و هر كس بعد از آن تجاوز كند، مجازات دردناكى خواهد داشت. (94)

تفسير: ..... ص : 126
[شأن نزول ] ..... ص : 126

اين آيه در سال حديبيه كه خداوند مسلمانان را با صيد كردن در حال احرام، مورد امتحان قرار داد، نازل شده است. مسلمانان در وسط راه با حيوانات زيادى روبرو شدند به طورى كه مى توانستند آنها را با دست و نيزه هايشان صيد كنند و اين امر آنان را در سفرشان به خود مشغول كرده بود.

بِشَيْ ءٍ مِنَ الصَّيْدِ يعنى با تحريم بعضى از شكارها كه مقصود تنها صيد حيوانات خشكى است، و امّت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم بدين وسيله آزمايش شدند، چنان كه امّت موسى عليه السّلام به وسيله شكار در دريا كه ماهى است آزمايش شد.

لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ تا خداوند كسانى را كه از عذاب پنهان و مورد انتظار آخرت مى ترسند و از شكار خوددارى مى كنند، از آنان كه نمى ترسند و اقدام به صيد مى كنند، متمايز گرداند.

فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ هر كس پس از اين آزمايش تجاوز كند و عمل صيد انجام دهد كيفر خواهد شد.

[سوره المائدة (5): آيات 95 تا 96] ..... ص : 126

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعامُ مَساكِينَ أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ (95) أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَكُمْ وَ لِلسَّيَّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (96)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 127

ترجمه: ..... ص : 127

اى كسانى كه ايمان آورده ايد شكار را در حال احرام به قتل نرسانيد و هر كس از شما عمدا آن را به قتل برساند بايد كفاره اى معادل آن از چهارپايان بدهد، كفاره اى كه دو نفر عادل از شما معادل بودن آن را تصديق كنند، و به صورت قربانى به (حريم) كعبه برسد، يا (به جاى قربانى) اطعام مستمندان كند يا معادل آن روزه بگيرد تا كيفر كار خود را بچشد، خداوند از آنچه در گذشته واقع شده عفو كرده است و هر كس تكرار كند خداوند از او انتقام مى گيرد و خداوند توانا و صاحب انتقام است (95)

صيد دريا و طعام آن براى شما حلال است تا شما و مسافران از آن بهره مند شويد، ولى ما دام كه محرم هستيد صيد صحرا براى شما حرام است و از (نافرمانى) خدايى كه به سوى او محشور مى شويد بترسيد. (96)

تفسير: ..... ص : 127

مقصود از «صيد» هر حيوان وحشى است كه شكار مى شود، اعم از اين كه مأكول يا غير مأكول باشد.

وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ يعنى در حالى كه احرام حج يا عمره بسته باشيد. «حرم» جمع حرام است.

وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً و كسى كه به ياد دارد كه محرم است و مرتكب قتل حيوانى مى شود، يا مى داند حيوانى را كه مى كشد كشتن آن بر او حرام است. زهرى گويد: حكم شكار عمدى در قرآن نازل شده بود، ولى در مورد شكار خطا سنّت بر كفاره آن جارى شده است.

فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ به رفع «جزاء و مثل» يعنى: فالواجب عليه جزاء يماثل ما قتل

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 128

من الصّيد، و فجزاء مثل ما قتل بدون تنوين با

اضافه جزاء نيز قرائت شده است و در اصل فجزاء مثل ما قتل به نصب «مثل» بوده و معنايش اين است كه او بايد مثل شكارى را كه به قتل رسانده كفاره بدهد. پس مصدر، به مفعول به اضافه شده است.

مِنَ النَّعَمِ از شتر و گاو و گوسفند، شتر را به تنهايى نيز «نعم» گويند و منظور از «مثل» از نظر ائمه هدى عليهم السّلام همسانى در خلقت است. بنا بر اين كفاره در «شترمرغ» شتر و در «خر وحشى و گاو وحشى» گاو، و در آهو و خرگوش و مانند اين دو، گوسفند است.

يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ يعنى دو نفر داور عادل از ميان فقها ملاحظه مى كنند كه از گاو و گوسفند و شتر كدام يك به شكار شبيه ترند، آن گاه درباره آن حكم مى كنند.

امام باقر و امام صادق عليهما السّلام ذو عدل منكم قرائت كرده اند و فرموده اند مقصود از آن امام عليه السّلام [معصوم ] است.

هَدْياً در اعراب اين كلمه چند وجه است:

1- حال از «جزاء» است زيرا به وسيله صفت (مثل) تخصيص خورده و به معرفه شباهت پيدا كرده است.

2- حال از ضمير در «به» است.

3- بدل از محل «مثل» است، هر گاه مجرور خوانده شود.

بالِغَ الْكَعْبَةِ صفت براى «هديا» است، يعنى قربانى كه به حرم برسد و در آن جا سر بريده شود. و اصحاب ما گويند: اگر براى عمره محرم بوده و شكار كرده، حيوان را در مكه [در مقابل كعبه ] قربانى مى كند ولى اگر براى حج محرم بوده آن را در منى قربانى مى كند.

أَوْ كَفَّارَةٌ معناى آن أو الواجب عليه كفّارة است، و أو كفّارة طعام مساكين بنا بر اضافه

«كفاره» به «طعام» نيز قرائت شده و تقدير آن: أو كفّارة من طعام مساكين است، چنان كه مى گوييم: خاتم فضّة و معناى آن خاتم من فضّة است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 129

و منظور از كَفَّارَةٌ طَعامُ مَساكِينَ اين است كه حيوانى را كه بايد قربانى شود قيمت كرده و قيمت آن را تبديل به گندم مى كند و به هر مسكين نصف صاع از آن صدقه مى دهد.

أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً (يا معادل آن روزه بگيرد) «عدل الشي ء» چيزى است كه از جنس شى ء نبوده و معادل آن باشد. صياما تمييز براى «عدل» است و «ذلك» اشاره به طعام است و منظور اين است كه در برابر هر نصف صاع يك روز روزه بگيرد.

صيدكننده مخيّر است يكى از اين سه كفاره را بدهد، و برخى گفته اند: دادن اين كفاره ها بايد از روى ترتيب صورت گيرد، و اصحاب ما هر دو قول را روايت كرده اند.

لِيَذُوقَ متعلّق به «جزاء» و معناى آن اين است كه او بايد كيفر ببيند يا كفّاره دهد، تا نتيجه كردار سوء خود را بچشد.

عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ خداوند از صيدى كه بار اول در حال احرام كرده ايد در مى گذرد، و در مرتبه دوم، خداوند او را به واسطه عملى كه مرتكب شده، مجازات مى كند و كفاره بر او واجب نيست.

فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ تقديرش فهو ينتقم اللَّه منه است.

أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ يعنى شكارهاى دريا و خوراكيهاى آن بر شما حلال شده است و مقصود اين است كه سود جستن از همه حيواناتى كه در دريا صيد مى شود و خوردن از تنها خوردنى دريا يعنى ماهى، براى شما حلال شده است.

مَتاعاً لَكُمْ

مفعول له است يعنى براى بهره مند ساختن شماست و منظور اين است كه خوراك دريا بر شما حلال شد تا افراد مقيم از ماهى تازه بهره مند شوند و مسافران آن را به صورت خشك شده توشه خود قرار دهند. امام صادق عليه السّلام، طعامه حلّ لكم و للسّيّارة قرائت فرموده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 130

[سوره المائدة (5): آيات 97 تا 100] ..... ص : 130

اشاره

جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْيَ وَ الْقَلائِدَ ذلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (97) اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (98) ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ (99) قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (100)

ترجمه: ..... ص : 130

خداوند، كعبه، بيت الحرام را وسيله اى براى سامان بخشيدن به كار مردم قرار داده و همچنين ماه حرام و قربانيهاى بى نشان و قربانيهاى نشاندار، اين گونه احكام (حساب شده و دقيق) به خاطر آن است كه بدانيد خداوند آنچه در آسمانها و آنچه را در زمين است مى داند و خداوند به همه چيز داناست (97)

بدانيد خدا داراى مجازات شديد و (در عين حال) آمرزنده و مهربان است (98)

پيامبر وظيفه اى جز ابلاغ رسالت (و دستورهاى الهى) ندارد (و مسئول اعمال شما نيست) و خدا مى داند چه چيزها را آشكار، و چه چيزها را پنهان مى داريد (99)

بگو (هيچ گاه) «ناپاك» و «پاك» مساوى نيستند، اگر چه كثرت ناپاكيها تو را به شگفتى بيندازد، از (مخالفت) خدا بپرهيزيد اى صاحبان خرد، تا رستگار شويد. (100)

تفسير: ..... ص : 130

الْبَيْتَ الْحَرامَ عطف بيان براى «الكعبة» است.

قِياماً لِلنَّاسِ يعنى [حج يا نصب ] كعبه را اساس زندگى و كسبهاى مردم قرار داد تا امور دين و دنيايشان به واسطه برخوردار شدن آنان از تجارت و منافع گوناگون در

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 131

پايان مراسم حج، اصلاح شود و در خبر آمده است كه: اگر مردم يك سال حج را ترك كنند، هلاك مى شوند.

وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ و ماهى كه حج در آن انجام مى شود و منظور ذيحجّة است. و گفته اند مقصود از «شهر حرام» جنس چهار ماه حرام است كه يكى از آنها (ماه رجب) جدا و سه ماه ديگر متوالى است. «وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ» عطف است بر «الكعبة» چنان كه مى گويى: ظننت زيدا منطلقا و عمرا.

وَ الْهَدْيَ وَ الْقَلائِدَ يعنى، و بخصوص قربانى قلاده دار، زيرا ثواب آن بيشتر است.

ذلِكَ اشاره است به پايه

و اساس قرار دادن كعبه براى مردم، «لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ» تا بدانيد كه خداوند به هر چيزى داناست و مى داند از آنچه شما را بدان امر كرده چه چيز شما را اصلاح مى كند.

ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ در اين جمله نوعى تهديد وجود دارد، و اشاره به اين است كه آنچه بر پيامبر واجب بود ابلاغ كند كرده است و بر شما اتمام حجّت شد و بهانه اى براى كوتاهى كردن در انجام وظيفه خود نداريد.

قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ يعنى، به آنها بگو حلال و حرام، درستكار و بدكار، آيين صحيح و فاسد مساوى نيستند، و از كثرت كارهاى حرام شگفت زده نشوند تا در نتيجه آنها را به خاطر زياد بودنشان بر كارهاى حلالى كه كم اند، ترجيح دهيد.

فَاتَّقُوا اللَّهَ از (مخالفت) خدا بپرهيزيد و كارهاى حلال را هر چند اندك باشند، بر كارهاى حرام گرچه زياد باشند، ترجيح دهيد.

[سوره المائدة (5): آيات 101 تا 102] ..... ص : 131

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ (101) قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها كافِرِينَ (102)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 132

ترجمه: ..... ص : 132

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از مسائلى سؤال نكنيد كه اگر براى شما آشكار گردد شما را ناراحت مى كند، و اگر به هنگام نزول قرآن از آنها سؤال كنيد براى شما آشكار مى شود، خداوند آنها را بخشيده (و از آن صرف نظر كرده) است و خداوند آمرزنده و حليم است (101)

جمعى از پيشينيان از آنها سؤال كردند و سپس به مخالفت با آن برخاستند (ممكن است شما هم چنان سرنوشتى پيدا كنيد). (102)

تفسير: ..... ص : 132

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، زياد از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم سؤال نكنيد و از تكاليف سخت و دشوار از آن حضرت نپرسيد كه اگر به آنها فتوا دهد و شما را بدانها مكلّف سازد، انجامشان بر شما واجب مى شود و چه بسا وجوب آنها شما را غمگين سازد و بر شما دشوار آيد. چنان كه روايت شده است كه سراقة بن مالك يا به قولى عكاشة بن محصن (روزى) گفت: اى رسول خدا، آيا حج كردن هر سال بر ما واجب شده است؟

پيامبر به او پاسخ نداد و او سه بار آن را تكرار كرد، حضرت فرمود: واى بر تو چه چيز تو را ايمن مى كند؟ اگر بگويم: آرى، به خدا سوگند اگر بگويم: آرى واجب مى شود و اگر واجب شد، شما از عهده آن برنمى آييد و اگر ترك كرديد هلاك مى شويد. بنا بر اين همان طور كه من شما را رها كردم، مرا رها كنيد، مردمى كه پيش از شما هلاك شدند به واسطه همين بود كه از پيامبرشان زياد سؤال مى كردند و نزد آنها آمد و شد بسيار داشتند. هر گاه شما را به

چيزى امر كردم، تا حدى كه قدرت داريد، انجام دهيد و هر گاه شما را نهى كردم اجتناب كنيد.

وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها و اگر در هنگام نزول وحى از اين تكاليف دشوار سؤال كنيد، ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 133

تُبْدَ لَكُمْ آن تكاليفى كه شما را ناراحت مى كند و مأمور انجام آنهاييد، بر شما آشكار مى شود.

برخى گفته اند: مردى به نام عبد اللَّه كه نسب او مورد طعن واقع شده بود از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم سؤال كرد، پدرم كيست؟ حضرت فرمود: پدر تو «حذافة» است، سپس اين آيه نازل شد.

عَفَا اللَّهُ عَنْها خداوند از سؤالات گذشته شما صرف نظر كرد، پس نظير آنها را تكرار نكنيد.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ خداوند آمرزنده است و در مجازات كردن شما شتاب نمى كند.

قَدْ سَأَلَها اين سؤالها را برخى از پيشينيان كرده اند.

ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها كافِرِينَ به سبب آن سؤالها كافر شدند.

منظور از «قوم» بنى اسرائيل هستند كه چيزهايى از پيامبرانشان سؤال مى كردند و چون مأمور انجام آنها مى شدند، آنها را ترك مى كردند و در نتيجه هلاك شدند.

[سوره المائدة (5): آيات 103 تا 104] ..... ص : 133

اشاره

ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِيلَةٍ وَ لا حامٍ وَ لكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ (103) وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ (104)

ترجمه: ..... ص : 133

خداوند هيچ گونه «بحيره» و «سائبه» و «وصيله» و «حام» قرار نداده است (اشاره به چهار نوع از حيوانات اهلى كه در زمان جاهليت استفاده از آنها را ممنوع مى دانستند و اين بدعت در اسلام ممنوع شد) ولى كسانى كه كافر شدند بر خدا دروغ مى بندند و بيشتر آنها نمى فهمند (103)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 134

و هنگامى كه به آنها گفته شود، به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر بياييد مى گويند: آنچه را از پدران خود يافته ايم ما را بس است! آيا نه چنين است كه پدران آنها چيزى نمى دانستند و هدايت نيافته بودند؟! (104)

تفسير: ..... ص : 134

بَحِيرَةٍ به شترى گفته مى شد كه پنج بار زاييده بود و اگر بچه پنجم آن نر بود، گوش اين حيوان را مى شكافتند و سوار شدن آن را بر خود حرام مى كردند و او را از هيچ چشمه آب و چراگاهى نمى راندند و شخص درمانده هم اگر آن را مى ديد سوار بر آن نمى شد.

وَ لا سائِبَةٍ حيوانى بود كه آن را رها مى كردند. در جاهليت كسى كه نذر مى كرد مى گفت: هر گاه از سفر برگشتم و از بيمارى ام شفا يافتم، شترم رها باشد و استفاده از آن را مانند «بحيره» بر خود حرام مى دانست و هر گاه كسى بنده اى آزاد مى كرد مى گفت: او سائبه است و ديه و ميراثى ميان آنان نبود. رسم عرب اين بود كه چنين حيوانى را براى بتهايشان آزاد مى كردند و آن را در اختيار خدمتكاران بتها قرار مى دادند.

وَ لا وَصِيلَةٍ در مورد گوسفند است، هر گاه گوسفندى بره ماده مى زاييد، براى خودشان بود و هر گاه بره نر مى زاييد، آن را براى

خدايانشان قربانى مى كردند، و هر گاه از يك شكم، يك نر و يك ماده مى زاييد، مى گفتند: وصلت أخاها، يعنى بره ماده برادر خود را حفظ كرد، از اين رو به خاطر آن بره نر را براى خدايان قربانى نمى كردند.

وَ لا حامٍ حامى شتر نرى بود كه از صلب او ده بچّه به وجود مى آمد، در اين وقت مى گفتند: پشت خود را حفظ كرد، و پس از آن بر او سوار نمى شدند و بار بر پشت او نمى گذاردند و از هيچ آبشخور و چراگاهى منع نمى كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 135

منظور از «ما جَعَلَ اللَّهُ» اين است كه خداوند حرمت هيچ يك از اينها را تشريع ننموده است و به حرام شمردن آنها امر نكرده است، بلكه مردم جاهليّت خودسرانه آنها را بر خود حرام كرده اند.

يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ آنان به دروغ ادعا مى كنند كه خداوند اينها را حرام كرده است.

وَ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ بيشتر آنان فكر نمى كنند كه اين مطالب افترا و دروغ است، يعنى آنان در حرام دانستن آن حيوانات از كسانى پيروى مى كنند كه به تقليد از بزرگانشان آن حيوانات را حرام مى دانستند.

«واو» در جمله: أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ حاليه است و همزه استفهامى كه بر آن داخل شده براى انكار است و تقدير آيه: أ حسبهم ذلك و لو كان ءاباؤهم، است.

لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ پيروى كردن، تنها از شخص دانا و هدايت يافته صحيح است و او جز با دليل شناخته نمى شود.

[سوره المائدة (5): آيه 105] ..... ص : 135

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (105)

ترجمه: ..... ص : 135

اى كسانى كه ايمان آورده ايد مراقب خود باشيد، هنگامى كه شما هدايت يافتيد گمراهى كسانى كه گمراه شده اند به شما زيانى نمى رساند. بازگشت همه شما به سوى خداست و شما را از آنچه عمل مى كرديد آگاه مى سازد. (105)

تفسير: ..... ص : 135
اشاره

عَلَيْكُمْ از أسماء افعال است و معناى جمله اين است كه مراقب اصلاح خود ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 136

باشيد. جمله لا يَضُرُّكُمْ جواب امر و مجزوم است و راء به تبعيت از ضمه ضاد مضموم شده و اصل آن لا يضرركم بوده است و لا يضركم به كسر و ضمّ ضاد از باب ضاره يضيره و يضوره نيز قرائت شده است. و مى توان گفت مرفوع است بنا بر اين كه خبر باشد، و معناى آيه اين است كه هر گاه شما اهل هدايت باشيد گمراهى كسانى كه از دين شما گمراه شده اند، لطمه اى به شما نخواهد زد. اين آيه نظير آيه: فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ «پس تو- اى رسول گرامى- نفس شريف خود را بر اين مردم به غم و حسرت نينداز» (فاطر/ 8)، است.

[شأن نزول ]: ..... ص : 136

مؤمنانى از روى حسرت نسبت به كفّار كينه توز تأسّف مى خوردند و آرزو مى كردند آنان اسلام بياورند، با نزول اين آيه مورد خطاب واقع شدند. از ابن مسعود نقل شده كه چون آيه مورد بحث نزد او قرائت شد، گفت: امر در اين آيه منحصر به زمان نزول آن نيست، بلكه اكنون نيز قابل پذيرش است، ولى زود است زمانى بيايد كه امر به معروف و نهى از منكر كنيد و از شما پذيرفته نشود. در آن هنگام شما بايد مراقب حال خويشتن باشيد. بنا بر اين آيه تسلّاى خاطرى است براى كسانى كه امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و از آنان قبول نمى شود، و به موجب اين آيه عذر آنان پذيرفته است.

[سوره المائدة (5): آيه 106] ..... ص : 136

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى وَ لا نَكْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِينَ (106)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 137

ترجمه: ..... ص : 137

اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد در موقع وصيّت بايد دو نفر عادل را از ميان شما به شهادت بطلبد، يا اگر مسافرت كرديد و مرگ شما فرارسيد (و در راه مسلمانى نيافتيد) دو نفر غير از شما، و اگر به هنگام اداى شهادت در صدق آنها شك كرديد آنها را بعد از نماز نگاه مى داريد تا سوگند ياد كنند كه ما حاضر نيستيم حق را به چيزى بفروشيم اگر چه در مورد خويشاوندان ما باشد و شهادت الهى را كتمان نمى كنيم كه از گناهكاران خواهيم بود. (106)

تفسير: ..... ص : 137
اشاره

شَهادَةُ بَيْنِكُمْ مبتدا و اثنان خبر آن و تقدير آيه شهادة بينكم شهادة اثنين است و مصدر كه شهادة باشد به بين اضافه شده و به منظور توسعه در كلام ظرف به منزله اسم قرار داده شده است. «و إذا حضر» ظرف براى «شهادة» و «حين الوصيّة» بدل از آن است.

و در صورتى كه حين الوصية بدل از «إذا» باشد، آيه دلالت مى كند بر وجود وصيت هنگام فرارسيدن مرگ و آشكار شدن نشانه هاى آن، زيرا موقع وصيت كردن زمانى قرار داده شده است كه اسباب مرگ پيدا شود.

إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ يعنى اگر در سفر، مرگ شما فرا رسيد و به دو نفر شاهد عادل از مسلمانان دسترسى نداشتيد، دو نفر ديگر از غير مسلمانان را شاهد بگيريد.

مِنْ غَيْرِكُمْ يعنى از اهل ذمه.

[شأن نزول ]: ..... ص : 137

روايت شده است كه سه نفر به قصد تجارت از مدينه رهسپار شام شدند:

تميم بن اوس و [برادرش ] عدىّ كه هر دو مسيحى بودند و ابن ماريه مولاى عمرو بن عاص كه مسلمان بود ابن ماريه در بين راه بيمار شد و وصيت نامه اى

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 138

نوشت و از هر كالايى كه همراهش بود نام برد و آن را در ميان اثاث خود مخفى كرد و به همسفرانش اطلاع نداد. او به آنان سفارش كرد كه اموالش را به خانواده اش برسانند و از دنيا رفت. آنها پس از مرگ وى متاع او را گشودند و ظرفى را كه از نقره بود برداشتند و بقيه را به ورثه بازگرداندند، ورثه هنگامى كه متاع را گشودند چشمشان به وصيت نامه افتاد كه صورت تمام اموال در آن ثبت بود و چون ظرف

مسروقه را از آن دو نفر مسيحى مطالبه كردند آنها منكر برداشتن آن شدند. سرانجام شكايت خود را نزد پيامبر بردند و اين آيه نازل شد.

منظور از تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ اين است كه آنها را بازداشت كنيد تا پس از نماز عصر به هنگام اجتماع مردم سوگند ياد كنند. برخى گفته اند: مقصود نماز ظهر يا عصر است. و برخى ديگر گفته اند: منظور پس از نماز اهل ذمه است.

فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ و در صورتى كه در شهادتشان ترديد و شك داشتيد و وارثان ميت آنان را متهم به خيانت كرده باشند، به خدا سوگند ياد مى كنند.

جمله «إِنِ ارْتَبْتُمْ» جمله معترضه اى است كه ميان قسم و مقسم عليه كه همان جمله لا نشترى به ثمنا است واقع شده يعنى ما نمى خواهيم با تغيير شهادتمان، آن را با كالاى قيمت دارى معاوضه كنيم، بنا بر اين مضاف در هر دو جا حذف شده است، زيرا معلوم است كه كالا خريدارى مى شود نه خود قيمت.

برخى گفته اند: ضمير «به» به قسم برمى گردد يعنى لا نستبدل بالقسم باللَّه عوضا من الدنيا و منظور اين است كه ما به خاطر مال دنيا به دروغ، به خدا سوگند ياد نمى كنيم.

وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى ضمير در «كان» به مقسم له بر مى گردد، يعنى و اگر چه كسى كه براى او سوگند ياد مى كنيم، خويشاوند ما باشد. و در شهادت خود از كسى حمايت نمى كنيم و شهادتى را كه خداوند ما را مأمور حفظ آن و ملزم به اداى آن ساخته، كتمان نمى نماييم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 139

از على عليه السّلام و شعبى روايت شده است كه در كلمه «شهادة» وقف و جمله

بعد را به قسم آغاز و واو حرف قسم را حذف كرده اند و به جاى آن همزه استفهام آورده و به مد «ءاللّه» قرائت نموده اند، و بدون مد نيز روايت شده و اين قرائت بر اساس مطلبى است كه سيبويه ذكر كرده كه برخى از نحويها حرف قسم را حذف و همزه استفهام را هم به جاى آن نمى آورند و گفته مى شود: اللّه لقد كان كذا إنّا إذا لمن الاثمين يعنى اگر چنين كرديم، از گناهكاران خواهيم بود.

[سوره المائدة (5): آيات 107 تا 108] ..... ص : 139

اشاره

فَإِنْ عُثِرَ عَلى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً فَآخَرانِ يَقُومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْأَوْلَيانِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما وَ مَا اعْتَدَيْنا إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ (107) ذلِكَ أَدْنى أَنْ يَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلى وَجْهِها أَوْ يَخافُوا أَنْ تُرَدَّ أَيْمانٌ بَعْدَ أَيْمانِهِمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اسْمَعُوا وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (108)

ترجمه: ..... ص : 139

و اگر اطلاعى حاصل شود كه آن دو مرتكب گناهى شده اند (و حق را كتمان كرده اند) دو نفر از كسانى كه گواهان نخست بر آنها ستم كرده اند به جاى آنها قرار مى گيرند و به خدا سوگند ياد مى كنند كه گواهى ما از گواهى آن دو به حق نزديكتر است و ما مرتكب تجاوزى نشده ايم كه اگر چنين كرده باشيم از ظالمان خواهيم بود (107)

اين كار بيشتر سبب مى شود كه به حق گواهى دهند (و از خدا بترسند) و يا (از مردم) بترسند كه (دروغشان فاش گردد و) سوگندهايى جاى سوگندهاى آنها را بگيرد، و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد و گوش فرا دهيد و خداوند جمعيّت فاسقان را هدايت نمى كند. (108)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 140

تفسير: ..... ص : 140

فَإِنْ عُثِرَ عَلى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً يعنى اگر اطلاع حاصل شد كه دو نفر شاهد، كارى كرده اند كه موجب گناه شده و مستحقّ آنند كه گفته شود: آن دو به سبب خيانتشان از گناهكارانند.

فَآخَرانِ يَقُومانِ مَقامَهُما در اين صورت دو شاهد ديگر به جاى آنها قرار مى گيرند.

مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْأَوْلَيانِ از كسانى كه به آنها ستم شده، يعنى از بازماندگان و بستگان ميّت كه به آنان جنايت شده است.

و در حديث است كه چون بر خيانت آن دو مسيحى اطلاع حاصل شد و ظرف نقره در مكّه پيدا گرديد، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روى منبر رفت و آن دو را وادار كرد، سوگند ياد كنند [سپس دستور داد ورثه ميّت سوگند ياد نمايند] دو نفر از آنها سوگند ياد كردند كه ظرف متعلّق به ميّت است و آن دو مسيحى خيانت كرده و دروغ

گفته اند، آن گاه ظرف تحويل آنان شد.

و الاوليان آن دو شاهد به خاطر خويشاونديشان براى گواهى دادن شايسته ترند.

در رفع آن چند احتمال است:

1- بر اين اساس كه بدل از «ءاخران» باشد.

2- يا اين كه بدل از ضمير در يقومان باشد.

3- بر اين اساس كه در اصل «هما الأوليان» بوده و چنان است كه گفته شده: من هما؟ پاسخ داده شده: «الأوليان.»

الاولين نيز قرائت شده است، بر اين اساس كه صفت براى «الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ» باشد. و معناى اولويت تقدم آنهاست بر ديگران در شهادت زيرا خويشاوندان ميّت به گواهى دادن سزاوارترند.

اين آيه بر جواز ردّ قسم به مدّعى دلالت دارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 141

اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْأَوْلَيانِ به صيغه معلوم نيز قرائت شده و در اين صورت معنايش اين است كه ورثه از ميان خود صرفا دو نفر را كه استحقاق براى گواهى دادن دارند برگزينند و به وسيله آن دو، كذب دروغگويان را آشكار سازند.

فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا و به خدا سوگند ياد مى كنند كه گفته ما در مورد وصيّت ميّتمان أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما سزاوارتر است به قبول از گفته آن دو.

وَ مَا اعْتَدَيْنا ما در اين كه حق خود را مطالبه كرده ايم، مرتكب تجاوز از حق نشده ايم.

ذلِكَ حكمى كه بيان آن گذشت.

أَدْنى أَنْ يَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلى وَجْهِها أَوْ يَخافُوا أَنْ تُرَدَّ أَيْمانٌ بَعْدَ أَيْمانِهِمْ يعنى به حق نزديكتر است تا اين كه گواهان در چنين رويدادى شهادت دهند، يا منظور اين است كه بيان حكم، به حق نزديكتر است تا اين كه ورثه ميّت هراسان باشند از اين كه پس از سوگند ياد كردن گواهان اول، سوگندهاى گواهان ديگر تكرار شود و در

نتيجه گواهان نخست با آشكار شدن دروغشان رسوا شوند، چنان كه در اين داستان اتّفاق افتاد و بسا ممكن است به دروغ سوگند ياد نكند و به خاطر ترس از ردّ قسم به كسانى از ورثه كه استحقاق آن را دارند، از گواهى دادن خوددارى كنند.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اسْمَعُوا و از نافرمانى خدا و خيانت و سوگند دروغ بپرهيزيد، و با گوش شنوا و پذيراى سخن حق، بشنويد.

[سوره المائدة (5): آيات 109 تا 110] ..... ص : 141

اشاره

يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ (109) إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِي وَ إِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ (110)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 142

ترجمه: ..... ص : 142

از آن روز بترسيد كه خداوند پيامبران را جمع مى كند و به آنها مى گويد مردم در برابر دعوت شما چه پاسخى دادند؟ مى گويند ما چيزى نمى دانيم تو خود از تمام پنهانيها آگاهى (109)

به ياد آور هنگامى را كه خداوند به عيسى بن مريم گفت متذكر نعمتى كه به تو و مادرت دادم باش، زمانى كه تو را به وسيله روح القدس تقويت كردم كه در گاهواره و به هنگام بزرگى با مردم سخن مى گفتى، و هنگامى كه كتاب و حكمت و تورات و انجيل به تو آموختم، و هنگامى كه به فرمان من از گل، چيزى به صورت پرنده مى ساختى و در آن مى دميدى و به فرمان من پرنده اى مى شد و كور مادرزاد و مبتلا به بيمارى پيسى را به فرمان من شفا مى دادى، و مردگان را (نيز) به فرمان من زنده مى كردى، و هنگامى كه بنى اسرائيل را از آسيب رسانيدن به تو بازداشتم در آن موقع كه دلايل روشن براى آنها آوردى ولى جمعى از

كافران آنها گفتند اينها جز سحر آشكار نيست. (110)

تفسير: ..... ص : 142

يَوْمَ يَجْمَعُ ظرف براى «لا يهدى» است يعنى آن روز (قيامت) خداوند آن طور كه ديگران را به راه بهشت هدايت مى كند، آنان را هدايت نخواهد كرد يا معناى آن اين است كه روزى كه خداوند پيامبران را جمع مى كند چنين و چنان است. و يا يوم منصوب به «اذكر» است. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 143

ما ذا أُجِبْتُمْ يعنى چه پاسخى به شما داده شد؟! و اين سؤال نوعى توبيخ براى اقوام پيامبران است، از اين رو پاسخ دادند «لا عِلْمَ لَنا» خداوندا! ما علم و دانشى نداريم، و به خاطر پاسخ ناخوشايندى كه داشتند آن را موكول به علم پروردگار كردند و به خدا پناه بردند از اين كه از قوم آنان انتقام بگيرد.

و گفته اند: معناى آن اين است كه خداوندا! تو به حال مردم داناترى از ما و علم و دانش ما مقهور دانش تو و در برابر آن ساقط است، زيرا «أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ» تو از تمام پنهانيها آگاهى.

و برخى گفته اند: معناى «لا عِلْمَ لَنا» اين است كه ما پيامبران نسبت به آنچه مردم پس از ما انجام دادند علم نداريم.

إِذْ قالَ اللَّهُ بدل است از «يَوْمَ يَجْمَعُ» و مقصود اين است كه خداوند در آن روز (قيامت) با سؤال از پيامبران درباره پاسخ كفّار در برابر دعوت آنان كافران را توبيخ كرد و با بيان نشانه ها و معجزاتى كه به دست پيامبران آشكار ساخت و مردم آنان را تكذيب كردند و يا خدا دانستند سرزنش مى كند.

أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تو را به كمك جبرئيل عليه السّلام قوى و نيرومند ساختم و گفته اند:

منظور

از «روح القدس» كلامى است كه دين به وسيله آن احيا مى شود.

تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلًا و در حال كودكى و هنگام بزرگسالى با مردم سخن مى گفتى، «فى المهد» در موضع حال است، و مقصود اين است كه تو در اين دو حالت با مردم سخن مى گفتى، بدون اين كه تفاوتى باشد در كلام تو، هنگام طفوليت و دوره كهولت كه زمان رسيدن به كمال عقل و قدرت است و حدّى است كه در آن از پيامبران جوياى اخبار مى شوند.

وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ و هنگامى كه نوشتن و سخن حكمت آميز به تو آموختيم. گفته اند: منظور از كتاب و حكمت جنس آن دو است و از ميان آنچه اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 144

دو شامل آنها مى شود خصوص تورات و انجيل ذكر شده است.

وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ و هنگامى كه از گل صورت مى ساختى و اندازه آن را مى سنجيدى «كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ» يعنى صورتى مانند صورت پرنده اى كه مى خواهى.

بِإِذْنِي به فرمان من و آسان كردن من.

فَتَنْفُخُ فِيها ضمير در فيها به كاف در «كهيئة» برمى گردد، زيرا صفت براى صورتى است كه عيسى عليه السّلام آن را ايجاد مى كرد و در آن مى دميد، و به خود «هيئة» كه مضاف اليه كاف است برنمى گردد زيرا خود هيئة مخلوق عيسى عليه السّلام و چيزى كه در آن دميده شود نيست. و همچنين ضمير در «فتكون».

وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ شفاى كور مادرزاد و مبتلاى به پيسى از اين رو كه به دعا و درخواست عيسى عليه السّلام بود به خود او نسبت داده شده است.

وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى و هنگامى كه مردگان را از قبرها بيرون

مى آوردى تا اين كه مردم آنها را زنده ببينند. [بيرون آوردن مردگان را به عيسى عليه السّلام نسبت مى دهد به خاطر اين كه به دعاى او بود].

وَ إِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرائِيلَ عَنْكَ يعنى هنگامى كه يهود را از اراده كشتن تو بازداشتم.

[سوره المائدة (5): آيات 111 تا 113] ..... ص : 144

اشاره

وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَ بِرَسُولِي قالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ (111) إِذْ قالَ الْحَوارِيُّونَ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ قالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (112) قالُوا نُرِيدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا وَ نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا وَ نَكُونَ عَلَيْها مِنَ الشَّاهِدِينَ (113)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 145

ترجمه: ..... ص : 145

و به ياد آور زمانى را كه به حواريون وحى فرستادم كه به من و فرستاده من ايمان بياوريد. آنها گفتند ايمان آورديم و گواه باش كه ما مسلمانيم. (111)

در آن هنگام كه حواريون گفتند: اى عيسى بن مريم آيا پروردگار تو مى تواند مائده اى از آسمان نازل كند؟ او (در پاسخ) گفت از خدا بپرهيزيد اگر با ايمان هستيد! (112)

گفتند (ما نظر سويى نداريم) مى خواهيم از آن بخوريم و دلهاى ما (به رسالت تو) مطمئن گردد و بدانيم به ما راست گفته اى و بر آن گواه باشيم. (113)

تفسير: ..... ص : 145

وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ زمانى كه به حواريون الهام كردم، و به قولى: به وسيله معجزاتى كه به آنها نشان دادم، به دل آنان انداختم، و برخى گفته اند: آن گاه كه با زبان پيامبران به آنان امر كردم.

مُسْلِمُونَ به معناى مخلصون و از قبيل أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ است، يعنى كسى كه خود را براى خدا خالص گرداند.

هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ معنايش اين است كه آيا پروردگارت به تقاضاى تو مائده آسمانى را نازل مى كند تا نشانه اى بر راستگويى تو باشد؟! و گفته اند: معناى آن اين است كه آيا پروردگار تو قادر به انجام آن هست؟! اين سخن را بنى اسرائيل پيش از استحكام معرفتشان به خدا و صفاتش گفتند، از اين رو عيسى عليه السّلام به آنان هشدار داد و گفت: «اتَّقُوا اللَّهَ» از خدا بترسيد و در قدرت و توان او ترديد نداشته باشيد، و هر نشانه اى را كه دلتان خواست به خداوند پيشنهاد نكنيد، زيرا پس از آن هر گاه نافرمانى خدا را كرديد، هلاك خواهيد شد.

امام صادق عليه السّلام هل تستطيع ربّك

قرائت كرده است يعنى آيا مى توانى از پروردگارت تقاضا كنى؟! «مائده» در لغت به معناى خوان و سفره اى است كه بر روى آن طعام باشد و در اصل از ماده و به معناى أعطاه (به او عطا كرد) است. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 146

وَ نَكُونَ عَلَيْها مِنَ الشَّاهِدِينَ و گواهى مى دهيم به آن مائده نزد افرادى از بنى اسرائيل كه در كنار آن حضور نداشتند و يا منظور اين است كه ما در حالى كه بر سر آن سفره ماندگار هستيم از گواهى دهندگان به يكتايى خداوند و رسالت تو مى باشيم. جمله «وَ نَكُونَ عَلَيْها» در موضع حال است.

[سوره المائدة (5): آيات 114 تا 115] ..... ص : 146

اشاره

قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عِيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آيَةً مِنْكَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (114) قالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ (115)

ترجمه: ..... ص : 146

عيسى عرض كرد: خداوندا، پروردگارا! مائده اى از آسمان بر ما بفرست تا عيدى براى اول و آخر ما باشد و نشانه اى از تو، و به ما روزى ده. تو بهترين روزى دهندگانى (114)

خداوند (دعاى او را مستجاب كرد و) گفت من آن را بر شما نازل مى كنم ولى هر كس از شما بعد از آن كافر گردد (و راه انكار پويد) او را چنان مجازاتى مى كنم كه احدى از جهانيان را نكرده باشم! (115)

تفسير: ..... ص : 146

سپس عيسى عليه السّلام از خداوند تقاضاى نزول مائده آسمانى كرد و خواسته او اجابت شد تا حجّت بر مردم تمام گردد و هر گاه نافرمانى خدا كردند بر آنان عذاب نازل شود.

اللَّهُمَّ در اصل يا اللَّه بوده و «رَبَّنا» مناداى دوم است.

تَكُونُ لَنا عِيداً يعنى روز نزول مائده آسمانى كه روز يكشنبه بوده عيد است و شايد علّت اين كه مسيحيان اين روز را عيد مى دانند همين باشد. و گفته اند: «عيد» به معناى شادى و سرورى است كه بازمى گردد و از اين رو گفته مى شود روز عيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 147

بنا بر اين معناى جمله اين است كه روز نزول مائده روز شادى و خوشحالى براى ماست.

لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا بدل از «لنا» است با تكرار شدن عامل يعنى براى همكيشان ما در زمان خودمان و براى كسانى كه پس از ما مى آيند. و گفته اند: معنايش اين است كه آخرين نفر از مردم از آن مائده مى خورند چنان كه اولين نفر آنان از آن مى خورند. و برخى گفته اند: يعنى براى گذشتگان و آيندگان ما.

وَ آيَةً مِنْكَ و نشانه اى از تو باشد اى خداى عظيم الشّأن تا بر يگانگى تو و

صحّت نبوّت پيامبرت دلالت كند.

فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ يعنى هر كس از شما پس از نازل كردن مائده آسمانى كافر گردد.

فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذاباً من او را به چنان مجازاتى عذاب مى كنم كه «لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً» هيچ كس را مجازات نكرده باشم. ضمير در «لا أُعَذِّبُهُ» به مصدر (عذابا) برمى گردد و اگر منظور، شخص مورد عذاب بود، ناگزير بايد لا أعذّب به گفته مى شد.

روايت شده است كه عيسى عليه السّلام لباس پشمينه پوشيد و دعا كرد: اللهم أنزل علينا مائدة خداوندا مائده اى بر ما نازل كن. آن گاه سفره سرخ رنگى كه ميان دو پاره ابر بود نازل شد در حالى كه بنى اسرائيل تماشا مى كردند. در اين وقت عيسى گريست و گفت: خدايا مرا از سپاسگزاران قرار ده، آن گاه سفره را گشود و گفت باسم اللَّه خير الرّازقين، و ماهى سرخ شده اى ديد كه فلس و تيغ نداشت و در طرف سر آن مقدارى نمك و در طرف دم آن قدرى سركه و پيرامونش انواع سبزى بود، بجز كرّاث- يعنى تره-.

و گفته اند: فرشتگان مائده اى را فرود آوردند كه بر روى آن هفت قرص نان و هفت ماهى بود و آخرين افراد مردم از آن خوردند، همان طور كه اوّلين افراد خوردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 148

و از حسن نقل شده است كه مائده آسمانى نازل نشد و اگر نازل شده بود به دليل جمله «و ءاخرنا» روز نزول آن تا قيامت عيد بود.

[سوره المائدة (5): آيات 116 تا 118] ..... ص : 148

اشاره

وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ

إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ (116) ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ (117) إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (118)

ترجمه: ..... ص : 148

و به ياد آور زمانى را كه خداوند به عيسى بن مريم مى گويد: آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را دو معبود، غير از خدا انتخاب كنيد؟

او مى گويد: منزّهى تو، من حق ندارم آنچه را كه شايسته من نيست بگويم، اگر چنين سخنى را گفته باشم تو مى دانى، تو از آنچه در درون من مى گذرد آگاهى و من از سرّ تو آگاه نيستم. همانا تويى كه به همه اسرار غيب جهانيان كاملا آگاهى (116)

من چيزى جز آنچه مرا مأمور به آن ساختى به آنها نگفتم. به آنها گفتم: خداوندى را بپرستيد كه پروردگار من و پروردگار شماست، و تا آن زمان كه ميان آنها بودم مراقب و گواه آنان بودم و هنگامى كه مرا از ميانشان برگرفتى تو خود مراقب آنها بودى، و تو گواه بر هر چيز هستى (117)

(با اين حال) اگر آنها را مجازات كنى بندگان تواند (و قادر به فرار از مجازات نيستند) و اگر آنها را ببخشى توانا و حكيمى. (118)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 149

تفسير: ..... ص : 149

زمانى كه خداوند در قيامت مى گويد: «يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ ...» و اين استفهامى است كه منظور از آن بزرگ شمردن اين سخن و نيز توبيخ كسانى از نصارى است كه عيسى عليه السّلام را متّهم به گفتن آن كردند.

قالَ سُبْحانَكَ او گفت تو منزّهى از اين كه براى تو شريكى وجود داشته باشد.

ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ براى من شايسته نيست، سخنى را بگويم كه در شأنم نمى باشد و حال اين كه من بنده اى همانند آنان هستم و البته پرستش تنها شايسته تو است.

تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي

تو آنچه را در دل من است مى دانى، و مقصود اين است كه تو مى دانى آنچه من مى دانم ولى من از آنچه تو مى دانى، آگاه نيستم. و عيسى عليه السّلام از باب مشابهت لفظى و به مناسبت روش كلام در مورد خداوند فى نفسك گفته است.

إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ بيانى براى هر دو جمله قبل است، زيرا آنچه نفوس بر آن احاطه دارند از جمله پنهانيهاست و دانش هيچ كس به آنچه خداى سبحان مى داند نمى رسد.

أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ «أن» مفسّره و به معناى اين است كه آنان را جز به آنچه تو مرا بدان مأمور ساختى امر نكردم.

وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً من همانند شاهدى كه نظاره گر شخص شهود است، مراقب آنها بودم و آنان را از گفتن اين سخن و اعتقاد به آن منع مى كردم.

فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ و چون مرا از ميانشان برگرفتى تو خود مراقب آنها بودى و با دلايلى كه برايشان آوردى و پيامبرانى كه به سوى آنان فرستادى، آنان را از اين گفتار بازداشتى.

إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ اگر عذابشان كنى، همان بندگانى هستند كه تو آنان را به عنوان تكذيب كننده پيامبران و گنهكار و منكر بيّنات خود شناخته اى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 150

وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ و اگر آنان را ببخشى تو بر كيفر و پاداش دادن آنان توانايى.

الْحَكِيمُ «حكيم» كسى است كه جز بر اساس حكمت و حق پاداش و كيفر نمى دهد، و مقصود اين است كه اگر با وجود كفرشان آنان را ببخشى، از نظر عقل بخشيدن براى هر مجرمى (كافر يا مؤمن) نيكوست و هر چه جرم بزرگتر باشد گذشت از آن

نيكوتر است.

[سوره المائدة (5): آيات 119 تا 120] ..... ص : 150

اشاره

قالَ اللَّهُ هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (119) لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما فِيهِنَّ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (120)

ترجمه: ..... ص : 150

خداوند مى گويد: امروز روزى است كه راستى راستگويان به آنها سود مى بخشد، براى آنها باغهايى از بهشت است كه آب از زير (درختان) آن جريان دارد و جاودانه و براى هميشه در آن مى مانند.

خداوند از آنها خشنود و آنها از او خشنود خواهند بود و اين رستگارى بزرگى است (119)

حكومت آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست از آن خداست و او بر هر چيزى تواناست. (120)

تفسير: ..... ص : 150

«يوم» به رفع و اضافه و نيز به نصب قرائت شده است، نصبش بنا بر اين كه ظرف [مفعول فيه ] براى «قال» باشد و رفع آن بنا بر اين كه «هذا» مبتدا و ظرف (يوم) خبر آن باشد و «هذا يَوْمُ يَنْفَعُ» يعنى آنچه ما از سخن عيسى عليه السّلام ذكر كرديم، در روزى واقع مى شود كه راستى راستگويان به آنان سود مى بخشد. و جايز نيست يوم در آيه مانند: يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً «روزى كه هيچ كس قادر به هيچ كار نيست»

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 151

(انفطار/ 19) مفتوح باشد، زيرا به كلمه معرب يعنى «ينفع» اضافه شده است.

و معناى آيه اين است كه امروز، روزى است كه هر كس در دنيا راست گفته، از آن بهره مند خواهد شد. برخى گفته اند: منظور از «صدق» تصديق پيامبران خدا و كتب آسمانى اوست. و برخى هم گفته اند: مقصود صادق بودن آنها در شهادت دادن به اين است كه پيامبران احكام خدا را به آنها ابلاغ كرده اند.

لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خداى سبحان در اين آيه ذات مقدس خود را از آنچه نصارا مى گفتند، منزّه دانسته و مى فرمايد: حكومت آسمانها و زمين از آن اوست.

وَ ما فِيهِنَّ

از اين رو نفرمود «و من فيهنّ» تا صاحبان عقل را بر غير آنها غلبه دهد، زيرا لفظ «ما» تمام اجناس را به طور عموم شامل مى شود و بر فرض اين كه از دور شبحى را ببينيد، پيش از آن كه بدانيد از عاقلان است يا غير آنها مى گوييد: ما هو؟ آن چيست؟! بنا بر اين لفظ «ما» براى اراده عموم مناسبتر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 152

سوره انعام ..... ص : 152

اشاره

تمام اين سوره، غير از شش آيه، مكى است.

شماره آيات آن، در مكتب كوفى 165 و در مكتب بصرى 166 است:

عبارت: «لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ» را كوفى يك آيه دانسته و «كُنْ فَيَكُونُ» و «إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» را غير كوفى، يك آيه دانسته است.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص : 152

در حديث ابى بن كعب از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل شده است كه سوره انعام يك جا بر من نازل شد در حالى كه هفتاد هزار فرشته با صداى حمد و تسبيح، آن را همراهى مى كردند. هر كس اين سوره را بخواند، همين هفتاد هزار فرشته به تعداد هر آيه اى يك شبانه روز بر او درود مى فرستند. «1» حسين بن خالد نيز از امام رضا عليه السّلام مثل همين را نقل كرده جز اين كه گفته: اين فرشتگان تا روز قيامت از طرف او تسبيح مى گويند. «2»

[سوره الأنعام (6): آيات 1 تا 2] ..... ص : 152

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ (1) هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ (2)

__________________________________________________

1-

انزلت علىّ الأنعام جملة واحدة يشيّعها سبعون الف ملك لهم زجل بالتسبيح و التّحميد، فمن قرأها صلى عليه اولئك السّبعون الف ملك بعدد كلّ آية من الأنعام يوما و ليلة.

2-

... سبّحوا له الى يوم القيمة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 153

ترجمه: ..... ص : 153

ستايش خداى را سزا است، كه آسمانها و زمين را آفريد و تاريكيها و نور را پديد آورد، آن گاه كسانى كه كافر شدند، ديگرى را با پروردگار خويش برابر مى كنند. (1)

او كسى است كه شما را از خاك آفريد، سپس مدّتى مقرّر كرد، و اجل معيّن، نزد اوست، باز هم شما شك مى كنيد. (2)

تفسير: ..... ص : 153

جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ آسمان و زمين را به وجود آورد و پديدار ساخت.

فرق ميان «جعل» و «خلق» آن است كه در خلق و آفرينش معناى اندازه گيرى وجود دارد ولى در جعل معناى تغيير است مثل اين كه از چيزى چيز ديگرى به وجود آورند، يا چيزى را چيز ديگرى گردانند، يا آن را از جايش به جاى ديگرى منتقل سازند و از اين قبيل است، آيه: وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها «و خداوند همسر آدم را از زيادى گل او آفريد» (اعراف/ 189).

و آيه و جعلناكم ازواجا «1» «و شما را جفت جفت قرار داديم». آسمانها و زمين و تمام آفريده هايى را كه آن دو در بر دارد آفريده و شب و روز و آنچه را از توان ديگران بيرون است نيز به وجود آورده است.

ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا ... سپس كسانى كه كافر شده اند، چيزى را شريك او قرار

__________________________________________________

1- ظاهر اين است كه اين جمله به عنوان آيه قرآن ذكر شده ولى من به اين صورت در قرآن نيافتم و آنچه من به آن در قرآن برخورده ام چنين است وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً (نبأ/ 8). [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 154

مى دهند كه قدرت بر هيچ چيز از اينها ندارد. اين جمله به عنوان استبعاد از عمل اين مردم ذكر شده، و

همچنين جمله:

ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ نيز كار مخاطبان را دور از انصاف شمرده، زيرا بعد از آن كه بر آنها ثابت شد كه خداوند زنده كننده و ميراننده و برانگيزاننده آنها (در قيامت) است، در عين حال درباره وجود او شك كردند.

«ثُمَّ قَضى أَجَلًا» يعنى خداوند مدّتى را كه همان زمان مرگ است، نوشته و مقدّر ساخته است.

وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ اجل معيّن نزد اوست، مراد قيامت است، و بعضى گفته اند:

«اجل» اوّل، مدّت ميان آفرينش و مرگ است و «اجل» دوم، مدّت ميان مرگ و قيامت است.

[سوره الأنعام (6): آيات 3 تا 5] ..... ص : 154

اشاره

وَ هُوَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ فِي الْأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ وَ يَعْلَمُ ما تَكْسِبُونَ (3) وَ ما تَأْتِيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آياتِ رَبِّهِمْ إِلاَّ كانُوا عَنْها مُعْرِضِينَ (4) فَقَدْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ أَنْباءُ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (5)

ترجمه: ..... ص : 154

او خدايى است كه در آسمانها و زمين معبود همگان است و به نهان و آشكار و آنچه شما انجام مى دهيد آگاه است. (3)

هيچ آيه اى از آيات خداوند بر آنها نازل نمى شود، جز اين كه از آن روگردانند. (4)

و چون حق به سويشان آمد، آن را دروغ شمردند، و بزودى، خبرهاى آنچه را مسخره مى كردند به آنها مى رسد. (5)

تفسير: ..... ص : 154

وَ هُوَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ فِي الْأَرْضِ ... در اين كه جار و مجرور در «فى

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 155

السموات» متعلق به چه چيز باشد سه احتمال ذكر شده است:

1- متعلق به نام «اللَّه» است و در تقدير آن دو وجه آمده است:

الف: «و هو المعبود فيهما» يعنى او در آسمانها و زمين معبود است و از همين قبيل است اين قول خداوند: وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ «او خدايى است كه در آسمان معبود است و در زمين (نيز) معبود است». (زخرف/ 84).

ب: فهو المعروف بالإلهيّة او المتوحّد بالإلهيّة فيهما يعنى او در آسمانها و زمين به الهيّت معروف، و يا در پرستش شدن يگانه است و بنا بر اين احتمال، جمله «يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ»، تقرير و تأكيد جمله اوّل خواهد بود، زيرا كسى كه براى او آگاهى نسبت به امور پنهانى و آشكار يكسان باشد، تنها او خداى يكتاست.

2- مى توان گفت: «هو» ضمير شأن است، و جمله: «اللَّهُ ... يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ» مبتدا و خبر، و «فى السموات» متعلق به «يعلم» مى باشد.

3- احتمال سوم اين است كه «فى السموات» خبر بعد از خبر باشد و تقدير آن چنين است: أنّه اللَّه، و أنّه فى السّماوات

و الارض او خداست و او در آسمانها و زمين قرار دارد. منظور اين است كه چون بر تمام آسمانها و زمين آگاهى دارد و هيچ چيز بر او پوشيده نيست، گويا ذات او، در آسمانها و زمين قرار دارد و (بنا بر اين احتمال) جايز است جمله «يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ» خبر سوم باشد، و نيز جايز است كه آغاز سخن باشد به تقدير هو يعلم سرّكم و جهركم «وَ يَعْلَمُ ما تَكْسِبُونَ» يعنى خداوند بر نهان و عيان شما آگاه است و هر كارى را كه انجام مى دهيد چه خوب و چه بد مى داند و پاداش و كيفر را او مى دهد.

وَ ما تَأْتِيهِمْ مِنْ آيَةٍ ... حرف: «من» در: «من آية» براى استغراق، و در: «مِنْ آياتِ رَبِّهِمْ» براى تبعيض است يعنى: هيچ دليلى از دلايلى كه بايد در آن انديشيد و از آن عبرت گرفت، براى اين كافران پديدار نمى شود مگر اين كه از آن اعراض مى كنند، نه توجّهى به آن دارند و نه به آن استدلال مى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 156

فَقَدْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ پس اينها نسبت به حقّى كه حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم براى آنها آورده تكذيب كردند. و مراد از «حقّ» قرآن است كه به مبارزه با آن خوانده شدند، و در مقابل آن به عجز درآمدند.

«فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ» پس بزودى خبرهايى از قرآن كه آن را مورد مسخره قرار دادند براى آنها خواهد آمد، و در آخرت يا همين دنيا خواهند دانست كه چه چيزى را مسخره كرده اند.

[سوره الأنعام (6): آيه 6] ..... ص : 156

اشاره

أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَكِّنْ

لَكُمْ وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَيْهِمْ مِدْراراً وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ (6)

ترجمه: ..... ص : 156

آيا مشاهده نكردند كه چقدر از اقوام پيشين را هلاك كرديم؟

اقوامى كه به آنها قدرتهايى داده بوديم كه به شما نداده ايم، بارانهاى پى در پى بر آنها فرستاديم، و نهرها از زير (آباديهاى) آنها جارى ساختيم (امّا آن گاه كه طغيان كردند) آنها را به دليل گناهانشان نابود ساختيم و گروه ديگرى بعد از آنها به وجود آورديم. (6)

تفسير: ..... ص : 156

مكن له فى الأرض براى او در زمين جايگاهى قرار داد، مكّنه فى الارض: او را در زمين جايگزين ساخت، و از اين قبيل است اين قول خداوند: وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ «ما به آنها (قوم عاد) قدرتى داديم كه به شما نداديم» (احقاف/ 26).

و چون معناى دو تعبير (متعدّى بنفسه و باء حرف جرّ) نزديك به يكديگر است، در آيه مورد بحث هر دو را آورده: ... مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 157

معناى آيه اين است: آيا كفّار قريش مشاهده نكردند كه چه بسيار امّتهايى را نابود ساختيم، امّتى كه از جهت قدرت بدنى و گستردگى در ثروت و مال چيزى به آنها داده بوديم كه به شما نداده ايم.

هر امّتى را به اعتبار اين كه در يك زمان قرار دارند، قرن مى گويند.

در اين آيه التفات از غيبت به خطاب رعايت شده است.

وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَيْهِمْ مِدْراراً از آسمان باران فراوانى به سوى آنها فرستاديم، مقصود، آب باران و بركت فراوان است.

وَ أَنْشَأْنا و پس از نابودى هر يك از امّتهاى گذشته، جمع ديگرى را آفريديم.

اين معنا دلالت دارد بر اين كه براى خداى سبحان، دشوار نيست كه جهانى را فانى سازد و به جاى آن،

جهان ديگرى را بيافريند، چنان كه مى فرمايد: وَ لا يَخافُ عُقْباها، «و خداوند هرگز از فرجام اين كار بيمى ندارد» (الشمس/ 16).

[سوره الأنعام (6): آيات 7 تا 10] ..... ص : 157

اشاره

وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَيْكَ كِتاباً فِي قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ (7) وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَكاً لَقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا يُنْظَرُونَ (8) وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ (9) وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (10)

ترجمه: ..... ص : 157

اگر ما كتابى بر تو بفرستيم در كاغذى كه آن را به دست خود لمس كنند، باز كافران گويند: اين نيست مگر سحرى آشكار. (7)

گفتند: چرا فرشته اى بر او نازل نشده؟ چنانچه فرشته اى بفرستيم كار تمام شود، و ديگر لحظه اى آنها مهلت نخواهند يافت. (8)

و چنانچه فرشته اى نيز به رسالت مى فرستاديم باز هم او را به صورت بشرى درمى آورديم، و بر آنان مشتبه مى ساختيم، چيزى را كه آنان بر خود مشتبه مى سازند. (9)

اى پيغمبر پيش از تو هم امم گذشته پيغمبران خود را مسخره و استهزاء مى كردند، پس وبال و كيفر اين عمل دامنگير آنان شد. (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 158

تفسير: ..... ص : 158

وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَيْكَ كِتاباً مكتوب و نوشته اى، «فى قرطاس»: در صفحه يا نامه اى.

فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ تا با دستهايشان آن را لمس كنند. در اين جا به ديدن و معاينه اكتفاء نشده بلكه با لمس آمده، تا اين كه نگويند: چشم بسته شديم. «1»

لقالوا: إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ به دليل دشمنى زياد و قساوت دلهايشان، مى گويند:

اين آيات، جز جادويى آشكار، نيست.

لَوْ لا أُنْزِلَ چرا بر محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرشته اى نازل نمى شود تا آن را مشاهده، و وى را تصديق كنيم.

وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَكاً ... اگر چنان كه آنها درخواست مى كنند، فرشته اى نازل كنيم زمان هلاكت آنها فرامى رسد.

ثُمَّ لا يُنْظَرُونَ و پس از نزول فرشته يك لحظه هم مهلت نخواهند داشت زيرا هنگام مشاهده اين موضوع كه آشكارترين نشانه است، ايمان نمى آورند و عقل و مصلحت ايجاب مى كند كه فورى نابود شوند.

وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً ... اگر چنان كه آنها مى خواهند، فرشته اى را به عنوان پيامبر بفرستيم، آن را

به صورت يك مرد قرار خواهيم داد، همان طور كه در بيشتر اوقات جبرئيل به صورت دحيه كلبى بر رسول خدا نازل مى شد.

__________________________________________________

1- گرفته شده از آيه: لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا ... سوره حجر/ 15 مى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 159

وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ و در اين صورت لازم آيد، آنچه را آنها بر خود مشتبه ساخته اند، ما هم بر آنها مشتبه ساخته باشيم، زيرا وقتى كه فرشته را به صورت يك مرد ببينند مى گويند: اين انسانى است، و نه فرشته، و آن گاه او را تكذيب مى كنند، چنان كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را تكذيب مى كنند، وقتى كه چنين عملى انجام دادند بيچاره مى شوند چنان كه امروز بيچاره اند، و معناى اين كه خدا! امر را بر آنها مشتبه ساخته همين است.

وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ اين جمله تسليت و دلدارى است براى پيامبر، در برابر سرزنشهايى كه از قومش مشاهده مى كرد.

فَحاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ پس همان «حق» كه مورد مسخره آنها بود، دامن آنها را گرفت و به خاطر مسخره كردن آن دچار هلاكت شدند.

بعضى در معناى آيه گفته اند يعنى: همان عذابى كه (پيامبر به آنها وعده داده بود، و) واقع شدندش را مسخره مى كردند، دامن آنها را فراگرفت.

[سوره الأنعام (6): آيات 11 تا 13] ..... ص : 159

اشاره

قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (11) قُلْ لِمَنْ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ كَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (12) وَ لَهُ ما سَكَنَ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (13)

ترجمه: ..... ص : 159

بگو: در روى زمين گردش كنيد، سپس بينديشيد كه سرانجام آنها كه آيات خدا را تكذيب كردند، چه بود. (11)

بگو: آنچه در آسمانها و زمين است، از آن كيست، بگو: از آن خداست، رحمت را بر خود، حتمى كرده، همه شما را به طور قطع، در روز قيامت كه در آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 160

شكّى نيست گرد خواهد آورد، تنها كسانى كه سرمايه هاى وجود خويش را از دست دادند، ايمان نمى آورند. (12)

براى او است آنچه در شب و روز قرار و آرام دارد، و او شنوا و داناست. (13)

تفسير: ..... ص : 160

سِيرُوا فِي الْأَرْضِ در زمين مسافرت كنيد، و سپس با ديدگانتان بنگريد و با دلهايتان بينديشيد.

كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ كه سرانجام كار ملّتهاى گذشته كه پيامبران الهى را مسخره كردند، چه بود.

قُلْ لِمَنْ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؟ اين سؤال از كافران براى خاموش كردن و سرزنش وجدانى آنها آمده است.

قُلْ لِلَّهِ با اين جمله خداوند كافران را وادار به اقرار و اعتراف كرده است، يعنى ميان ما و شما هيچ اختلافى در اين مطلب نيست كه همه آنچه در آسمان و زمين است از آن خداست و نمى توانيد هيچ چيز از آن را به غير خدا نسبت دهيد.

كَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ در تفسير اين جمله اقوالى گفته شده است:

1- مراد از رحمت هدايت است: رحمت را بر خود واجب ساخته، به اين طريق كه شما را بر شناخت خود هدايت كرده و براى شما دليلهايى از آفرينش آسمانها و زمين كه خود به آن اعتراف داريد نصب فرموده است.

2- رحمت را بر خود واجب كرده، يعنى بندگانش را مهلت مى دهد تا آنچه از دست

داده اند به دست آورند و از گناهان خود توبه كنند.

3- رحمت براى امّت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را بر خود واجب دانسته، به اين طريق كه در دنيا بر آنها عذاب نازل نكند، بلكه كيفر آنان را تا روز قيامت به تأخير اندازد.

لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ در معناى اين جمله نيز دو قول است:

1- اين جمله تفسير رحمت است به معناى مهلت دادن به گنهكاران تا توبه كنند، ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 161

يا به معناى تأخير عذاب آنها تا روز رستاخيز.

2- تهديد براى آنهاست كه كفر ورزيدند و نينديشيدند.

و معناى آيه اين است: تمام شما و كسانى كه قرنهاى گذشته پيش از شما بوده و همچنين بعديها را در روز قيامت گرد مى آورد، و به واسطه شركتان مجازاتتان مى كند.

الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ اين جمله به قولى بدل از «كم» در «ليجمعنّكم» است، و بنا بر اين، وقف بر «لا رَيْبَ فِيهِ» جايز نيست، امّا حق اين است كه وقف شود، و «الَّذِينَ خَسِرُوا» مبتداء، و خبر آن، فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ، و معناى آيه اين باشد: آنان كه با اختيار كفر، به خود زيان رسانده اند، حق را نمى پذيرند.

وَ لَهُ عطف بر «للَّه» است. «ما سكن»: آنچه در شب و روز ثابت و برقرار است.

در جمله اوّل آيه 12 از آسمان و زمين نام برده كه جمع ميان مكانهاست. و در اين آيه شب و روز را نام برده است كه جمع ميان زمانهاست. اين كلمات ظرف براى تمام موجودات از اجسام و اعراض هستند، و مراد به سكون در اين جا ساكن شدن و استقرار يافتن است.

[سوره الأنعام (6): آيات 14 تا 16] ..... ص : 161

اشاره

قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ

وَلِيًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (14) قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (15) مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ (16)

ترجمه: ...... ص : 161

بگو: آيا غير از خدا را ولىّ خود انتخاب كنم، در حالى كه او آفريننده آسمانها و زمين است، و اوست كه روزى مى دهد و از كسى روزى نمى گيرد، بگو: من مأمورم كه نخستين مسلمان باشم (و به من گفته شده) مبادا از مشركان باشى (14)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 162

بگو: من اگر نافرمانى پروردگارم كنم، از عذاب آن روز بزرگ مى ترسم. (15)

آن كس كه مجازات الهى در آن روز به او نرسد، خداوند او را مشمول رحمت خويش ساخته و اين پيروزى آشكارى است. (16)

تفسير: ..... ص : 162

قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ استفهام انكارى و مقصود اين است كه غير خدا نبايد دوست گرفته شود و ربطى به اصل دوست گرفتن ندارد، و به همين دليل همزه را قبل از «غير» آورده نه قبل از «أتّخد»، و مثل اين است آيه أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجاهِلُونَ «اى نادانان آيا مرا امر مى كنيد كه غير خداى را عبادت كنم» (زمر/ 63).

فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ايجاد كننده آسمانها و زمين و آفريننده آنها، بدون اين كه نمونه اى داشته باشد و از الگويى پيروى كند.

وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ او، روزى مى دهد و خود روزى نمى خورد، يعنى تمام سودها از ناحيه اوست و او از چيزى سود نمى برد.

قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ بگو: من مأمورم كه نخستين مسلمان باشم، زيرا پيامبر در اسلام آوردن از امّت خود جلوتر است، مثل: أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ «من نخستين مسلمانانم» (انعام/ 163) وَ لا تَكُونَنَّ به من گفته شده است: از مشركان مباش: به اسلام آوردن امر شده و از شرك آوردن نهى شده ام.

مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ كسى كه عذاب از او برداشته

شود، در آن روز، خداوند به او رحمت مى فرستد، همان رحمت عظمايش كه عبارت از نجات است، چنان كه عرب مى گويد: من اطعمته من جوع فقد احسنت إليه، منظور اين است هر كس را سير كنى و از گرسنگى نجات دهى، احسان را درباره او كامل كرده اى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 163

معناى ديگر آيه اين است: «هر كس عذاب از او برداشته شود» خداوند به او ثواب مى دهد و داخل بهشتش مى كند، چون هر كس عذاب نشود بناچار ثواب داده مى شود.

اين آيه به قرائت ديگر «يصرف» معلوم خوانده شده، معنايش اين است: كسى كه خداوند در آن روز از او دفاع كند و او را حفظ فرمايد. و با اين قرائت آنچه از او بازداشته شده كه همان عذاب است، حذف شده و علّتش آن است كه در پيش نامى از آن برده شده و قرينه موجود است، يا اين كه خودبخود روشن است.

[سوره الأنعام (6): آيات 17 تا 20] ..... ص : 163

اشاره

وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (17) وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ (18) قُلْ أَيُّ شَيْ ءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِي بَرِي ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ (19) الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (20)

ترجمه: ..... ص : 163

اگر خداوند زيانى به تو رساند، جز او، كسى نمى تواند آن را برطرف سازد، و اگر خيرى به تو برساند، او، بر همه چيز تواناست. (17)

اوست كه بر همه بندگان خود، غالب و مسلّط است، و او، حكيم و آگاه است. (18)

بگو: بالاترين گواهى، چه گواهيى است؟

بگو: خداوند گواه ميان من و شماست، و اين قرآن به سوى من وحى شده است، تا شما و تمام كسانى را كه اين قرآن به آنها مى رسد، بيم دهم، آيا به راستى شما گواهى مى دهيد كه خدايان ديگرى با خداست؟ بگو: من هرگز چنين گواهى نمى دهم، اوست خداوند يگانه يكتا، و من از آنچه براى او شرك قرار داده ايد بيزارم. (19)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 164

آنهايى كه كتاب آسمانى به آنان داده ايم بخوبى او را (پيامبر را) مى شناسند، همان گونه كه فرزندان خود را مى شناسند، فقط كسانى كه به خود زيان رسانيده اند ايمان نمى آورند. (20).

تفسير: ..... ص : 164

إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ اگر خداوند به تو زيانى برساند، از قبيل بيمارى، يا تنگدستى و يا ناراحتى، هيچ كس جز خدا قادر بر كشف آن نيست.

وَ إِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ اگر خوبى را به تو برساند، از قبيل تندرستى يا ثروتمندى، خداوند بر هر چيزى تواناست، مى تواند آن حالت را ادامه دهد و مى تواند آن را برطرف سازد.

وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ او بر تمام بندگانش قاهر است. اين جمله تصويرى است براى قهر و بلندى مقام و تسلّط و توانايى خداوند، مثل: وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ «همانا ما بر فراز ايشان نيرومنديم» (اعراف/ 127) منظور اين است كه بندگان خدا تحت تسخير و فرمانروايى او هستند.

الْخَبِيرُ عالم است به هر چيزى كه

مى شود از آن، خبر داد.

شَيْ ءٍ عمومى ترين عامّ است، زيرا بر هر چيزى كه صحيح است علم به آن پيدا شود و از آن خبر داده شود، اطلاق مى شود، بگو: چه چيز گواهى دهنده تر و راستگوتر است؟

قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ بگو: خدا ميان من و شما گواه است، براى من شهادت مى دهد كه پيامبرم و رسالت او را به شما مى رسانم و شما مرا تكذيب مى كنيد.

وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ اين قرآن به عنوان دليل و نشانه اى بر صداقت من، بر من

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 165

نازل شده، تا شما را به وسيله آن از كيفر الهى بيم دهم و نيز كسانى را كه تا قيامت اين قرآن به آنها برسد.

از معصومين روايت شده كه معناى آيه اين است: هر كس از آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كه به امامت برسد، او نيز به وسيله اين قرآن انذاركننده است.

أَ إِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ اين جمله استفهام انكارى است يعنى با وجود دليل بر وحدانيت خداى تعالى چگونه گواهى مى دهيد كه با او خدايان ديگرى هست؟

قُلْ لا أَشْهَدُ بگو: گواهى به داشتن شريك براى او، نمى دهم.

قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِي بَرِي ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ بگو: او خداى يكتاست، و من از آنچه شما براى او شريك مى دانيد: بتها يا غير آنها، بيزارم. اين امر نيز گواهى به وحدانيّت خداست، و هم بيزارى از هر عقيده اى است كه منجرّ به شرك شود.

[سوره الأنعام (6): آيات 21 تا 24] ..... ص : 165

اشاره

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (21) وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (22) ثُمَّ

لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ (23) انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (24)

ترجمه: ..... ص : 165

چه كسى ستمكارتر از كسى است كه بر خدا دروغ بسته، يا آيات او را تكذيب كرده؟ به طور مسلّم ستمكاران روى رستگارى نخواهند ديد. (21)

روزى كه همه آنان را محشور مى كنيم، به مشركان مى گوييم شريكانى را كه براى خدا گمان مى كرديد كجايند؟ (22)

پس پاسخ و عذر آنها چيزى جز اين نيست كه مى گويند به خداوندى كه ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 166

پروردگار ماست، سوگند كه ما مشرك نبوديم. (23)

ببين چگونه به خودشان (نيز) دروغ مى گويند، و آنچه را به دروغ شريك خدا مى پنداشتند از دست مى دهند. (24)

تفسير: ..... ص : 166

وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ ... اين جمله به صورت غايب: و يوم يحشر هم ثم يقول، نيز خوانده شده، يعنى روزى كه خدا آنها را محشور مى سازد.

أَيْنَ شُرَكاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (به مشركان مى گوييم) كجا هستند شريكهايى كه گمان داشتيد به شما نفعى مى رسانند.

علت اين كه شركا را به خود آنها نسبت داده و به عنوان «شريكهاى شما» گفته، آن است كه بتها را براى خود گرفته بودند.

ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ... در معناى اين آيه چند قول ذكر شده است:

الف: سرانجام كفر و شرك آنها، جز انكار خدا و دورى گزيدن از او، و سوگند بر نفى شرك، چيز ديگرى نيست.

ب: معناى ديگر: وقتى كه به خاطر شرك آوردنشان مورد سرزنش واقع شوند عذر و بهانه آنها انكار خدا و سوگند دروغ است.

ج: وقتى كه از آنها سؤال كنيم و عقيده آنها مورد تحقيق واقع شود، اين گفته ها را اظهار مى دارند.

در قرائت «لم تكن» وجوهى ذكر شده است:

با تاء: «لم تكن»، و نصب «فتنتهم» خوانده شده و ضمير

«أن قالوا» را كه اسم براى فعل ناقص است به اين دليل مؤنث آورده است كه خبر آن «فتنة» مؤنث مى باشد مانند قول عربها من كانت أمّك كه به علّت مؤنّث بودن خبر، فعل را نيز مؤنث آورده اند. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 167

وجه ديگر: با ياء: لم يكن و نصب «فتنتهم» مى باشد.

و در هر دو صورت به رفع «فتنة» نيز خوانده شده است.

«ربنا» را با نصب به عنوان دعا و ندا نيز قرائت كرده اند.

وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (در قيامت) آنچه را به دروغ، خدا مى دانستند و شفاعت او را ادّعا مى كردند براى آنان سودى ندارد.

اين كه كفّار در روز قيامت هم كه حقايق بر آنها مكشوف است و آشنايى كامل به امور دارند، ممكن است دروغ بگويند، دليلش همان وحشت و هراس و شدّتهايى است كه در آن روز بر آنها وارد مى شود، و معمولا هر كس چنين گرفتاريهايى برايش پيش آيد، گاهى ناخواسته و بدون اين كه عاقبت امر را بسنجد، چيزهايى را بر زبان مى آورد كه سودى ندارد.

[سوره الأنعام (6): آيات 25 تا 26] ..... ص : 167

اشاره

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها حَتَّى إِذا جاؤُكَ يُجادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (25) وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ (26)

ترجمه: ..... ص : 167

برخى از آنها به تو، گوش فرامى دهند و ما بر دلهايشان پوشش افكنده ايم كه نفهمند و گوشهايشان را سنگين قرار داده ايم، و هر معجزه اى را كه ببينند ايمان نمى آورند، حتّى هنگامى كه نزد تو مى آيند با تو مجادله مى كنند، و مى گويند: اين چيزى نيست مگر افسانه هاى پيشينيان. (25)

آنها مردم را از پيامبر بازمى دارند و (خود) از او دورى مى كنند، و در حالى كه نمى دانند تنها خويشتن را هلاك مى كنند. (26)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 168

تفسير: ..... ص : 168
شأن نزول: ..... ص : 168

روايت شده است كه وليد بن مغيره و ابو جهل، و ابو سفيان، و نضر، و عتبه، و شيبه، با گروهى امثال اينان گرد مى آمدند و به صداى رسول خدا كه قرآن تلاوت مى كرد، گوش مى دادند. (روزى) آنها به نضر گفتند: اى ابا قتيله، محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چه مى گويد؟ گفت:

سوگند به كسى كه كعبه را خانه خود قرار داده است نمى دانم چه مى گويد؟ جز اين كه مى بينم زبانش را حركت مى دهد و از افسانه هاى گذشتگان مى گويد چنان كه من براى شما حديث مى گويم. ابو سفيان گفت: من سخنان او را حقّ نمى دانم ابو جهل در جوابش گفت: حقّا كه چنين است و به اين مناسبت اين آيه نازل شد.

الاكنة على القلوب (پوشش بر دلها) و الوقر فى الآذان (سنگينى در گوشها). اين دو عبارت مثال براى نفهميدن و نشنيدن حق مى باشند.

وَ جَعَلْنا اين كه خداوند، فعل را به خود اسناد داده يا به منظور دلالت بر اين است كه اين امر مانند امرى فطرى در وجود آنها ثابت و مستقرّ است و يا حكايت قول خود كافران است كه مى گفتند: وَ فِي آذانِنا وَقْرٌ وَ

مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ «در گوشهاى ما، سنگينى است و در ميان ما و تو، پرده اى كشيده شده است» (فصلت/ 5).

يُجادِلُونَكَ جمله حاليّه است.

يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا تفسير براى مجادله كفّار است و معناى آيه اين مى شود:

تكذيب كفّار نسبت به آيات الهى به جايى رسيده است كه با تو جدال و تو را انكار مى كنند، و كلام خدا را كه راستترين سخن است، دروغ و خرافه مى دانند، و اين بزرگترين تكذيب نسبت به حق است.

وَ هُمْ يَنْهَوْنَ و اين گروه، مردم را از قرآن و پيروى از رسول خدا نهى مى كنند و آنان را از تصديق و تسليم در برابر حق، بازمى دارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 169

وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ و خود نيز از آن، دورى مى كنند، و در نتيجه، هم گمراه كننده اند و هم خود آنها گمراه مى باشند.

وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ جز خود، كس ديگرى را هلاك نمى كنند، و اگر چه خيال مى كنند به رسول خدا ضرر مى زنند امّا زيانشان به خودشان برمى گردد.

[سوره الأنعام (6): آيات 27 تا 28] ..... ص : 169

اشاره

وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقالُوا يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (27) بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (28)

ترجمه: ..... ص : 169

اگر ببينى آنها را كه در آتش قرار دارند و مى گويند: اى كاش بازمى گشتيم، تا آيات خدا را تكذيب نكنيم و از مؤمنان باشيم. (27)

امّا آنچه از پيش پنهان مى داشتند براى آنها آشكار شده، و اگر بازگردند، به همان چيزى برمى گردند كه از آن نهى شده اند، و آنها دروغگو هستند. (28)

تفسير: ..... ص : 169

وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا ... جواب «لو» محذوف است و تقدير آن: لرأيت امرا فظيعا، مى باشد و معناى جمله اين است: اگر كافران را ببينى كه بر آتش مشرف شده آن را مشاهده مى كنند، يا وارد در آتش شده، و سختى عذاب آن را فهميده اند، امر دردناكى را مشاهده خواهى كرد. وقفته على كذا، وقتى گفته مى شود كه چيزى را به كسى معرفى كنى و آن را به وى بفهمانى.

فَقالُوا يا لَيْتَنا نُرَدُّ اى كاش مى توانستيم برگرديم، بنا بر يك قول، تنها به همين

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 170

جمله، آرزوى اهل جهنّم، ادا و جمله تمام شده، و سپس به كلام ديگرى آغاز مى كنند، و مى گويند: «وَ لا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا» و ما آيات پروردگارمان را تكذيب نمى كنيم، بلكه به آن ايمان مى آوريم.

به قول ديگر، ممكن است «و لا نكذّب ...» عطف بر «نردّ» باشد.

قول سوم اين است كه جمله هاى بعد، حال باشد، يعنى در حالى كه تكذيب كننده نبوده و از مؤمنان مى بوديم، و به اين تقدير داخل در تحت حكم تمنّى خواهد بود.

در قرائت ديگر «و لا نكذّب» و «نكون» به تقدير «أن» ناصبه خوانده شده و جواب براى تمنّى است و معنايش اين است: اگر بازگردانده شويم تكذيب نمى كنيم و از مؤمنان خواهيم بود.

بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ بلكه

آنچه از مردم پنهان مى داشتند از قبيل گناهان و زشتيها، در اين روز با توجّه به نامه اعمال و گواهى اعضا، بر آنها آشكار شده، و به اين علّت آنچه آرزو مى كنند، از ناراحتى است نه به قصد اين كه اگر به دنيا بازگشت داده شوند ايمان بياورند.

وَ لَوْ رُدُّوا» الى الدّنيا و اگر به دنيا برگردانيده شوند، به همان وضعيّت كفرى كه پيش از اين داشتند بازخواهند گشت، اينها دروغگويانند و به آنچه خود وعده مى دهند وفا نمى كنند.

[سوره الأنعام (6): آيات 29 تا 30] ..... ص : 170

اشاره

وَ قالُوا إِنْ هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ (29) وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلى رَبِّهِمْ قالَ أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلى وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (30)

ترجمه: ..... ص : 170

و مى گويند: زندگى فقط زندگى دنياست و ما [ديگر] مبعوث نمى شويم. (29)

و اگر آنها را ببينى هنگامى كه نزد پروردگار خود بازداشت شده اند، خدا به آنها گويد: آيا اين حقّ نيست؟ گويند: آرى (حق است) سوگند به پروردگارمان، خداوند مى فرمايد: پس بسزاى آنچه كفر مى ورزيديد شكنجه و عذاب را بچشيد. (30)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 171

تفسير: ..... ص : 171

وَ قالُوا إِنْ هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا ... «قالوا» عطف بر: «لعادوا» است، يعنى به فرضى كه بازگشت داده شوند، باز هم كفر مى ورزند و مى گويند: اين، جز زندگانى دنيا نيست چنان كه پيش از مشاهده قيامت مى گفتند.

مى توان گفت: عطف است بر جمله «وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ» يعنى: اينها در هر امرى دروغ مى گويند و همين ها كسانى هستند كه اين حرف را گفتند.

وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلى رَبِّهِمْ اگر ببينى آنها را زمانى كه در پيشگاه پروردگارشان بازداشت شده اند ... در اين كه منظور از اين توقّف چيست، چند قول ذكر شده:

1- به منظور توبيخ و سؤال، چنان كه برده جنايتكار در حضور مولاى خود نگه داشته مى شود.

2- هنگامى كه براى مجازات نزد پروردگار خود مى ايستند.

3- در آن روز، حقيقتا پروردگار خود را مى شناسند، مثل اين كه عرب مى گويد:

وقفته على كلام فلان يعنى او را بر سخن فلانى آگاه ساختم.

قالَ أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ؟ آن روز از طرف خداوند ندا مى رسد آيا اين، حق نيست؟

و اين ندا به عنوان سرزنش در مقابل انكارهاى آنان، نسبت به قيامت و حساب مى آيد.

فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ پس از آن كه مى گويند: قسم به پروردگارمان قيامت بر حق است پروردگار مى فرمايد: بچشيد اين كيفرها را به سبب آن كه كفر مى ورزيديد.

ترجمه جوامع

الجامع، ج 2، ص: 172

[سوره الأنعام (6): آيات 31 تا 32] ..... ص : 172

اشاره

قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا يا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فِيها وَ هُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ (31) وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (32)

ترجمه: ..... ص : 172

آنان كه لقاى پروردگار را تكذيب كردند، در زيانند، تا آن گاه كه ناگهان قيامت ايشان را فرارسد، گويند: دريغا از آن تقصيرات كه در دنيا انجام داديم، و آنها بارهاى خود را بر دوش دارند، هان، چه بد بارى را بر دوش دارند! (31)

زندگانى دنيا، جز بازيچه و سرگرمى، نيست، و خانه آخرت براى كسانى كه تقوا پيشه كنند، بهتر است، پس چرا نمى انديشيد؟ (32)

تفسير: ..... ص : 172

كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ نسبت به فرارسيدن آخرت و پاداشهاى آن، تكذيب مى كردند.

كلمه «حتّى» غايت براى تكذيب آنهاست، يعنى اين تكذيب، تا فرارسيدن قيامت كه حسرت آنها آغاز مى شود، دوام مى يابد.

«بَغْتَةً» يعنى ناگهانى و در نصب آن، دو وجه است.

1- حال است به معناى: «باغتة» كه اسم فاعل است.

2- مصدر، مفعول مطلق، به معناى بغتتهم بغتة، مى باشد.

عَلى ما فَرَّطْنا فِيها ضمير، براى حيات الدنياست كه هر چند نامى از آن برده نشده امّا به قرينه معلوم است، و ممكن است به ساعت برگردد و معناى آيه اين است (اهل عذاب مى گويند واى بر ما) كه در دنيا، ما درباره قيامت كوتاهى كرديم، مثل: يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ «اى افسوس بر آنچه در قرب به خداوند كوتاهى كردم» (زمر/ 56). ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 173

وَ هُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ اين آيه در معنا شبيه است به آيه: فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ «به سبب اعمالى است كه با دستهاى خود انجام داديد» (شورا/ 30) زيرا همان طور كه كارها، با دستها انجام مى شود، بار نيز بر پشتها حمل مى شود.

ساءَ ما يَزِرُونَ فعل ذم است و مخصوص به آن، كه «شيئا» بوده حذف شده است، يعنى، چه بار

بدى را حمل مى كنند.

وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا خداى سبحان در اين آيه كارهاى دنيا را، بازيچه و سرگرمى دانسته، زيرا اعمال دنيا سود و منفعتى ندارند، بر خلاف كارهاى آخرت كه سودهاى عظيمى در پى دارند.

وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ اين فراز، به طور اضافه «و لدار الآخرة» نيز قرائت شده، كه در تقدير و لدار السّاعة الآخرة باشد، زيرا هيچ وقت چيزى به خودش اضافه نمى شود (دار همان آخرت است).

لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ اين عبارت دليل بر اين است كه كارهاى غير مردم پرهيزگار لهو و لعب است.

[سوره الأنعام (6): آيات 33 تا 34] ..... ص : 173

اشاره

قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (33) وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلى ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ وَ لَقَدْ جاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِينَ (34)

ترجمه: ..... ص : 173

ما مى دانيم كه آنچه آنها مى گويند تو را غمگين مى سازد، (ولى در حقيقت) آنها تو را تكذيب نمى كنند بلكه ستمكاران، آيات خدا را منكر مى شوند. (33)

پيش از تو (نيز) پيامبرانى تكذيب شدند. و بر تكذيب و اذيّت صبر كردند، تا يارى ما آنها را فرارسيد، براى كلمات خدا تغيير دهنده اى نيست، و اخبار پيامبران به سوى تو آمده است. (34) ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 174

تفسير: ..... ص : 174

قَدْ نَعْلَمُ كلمه «قد» در اين جا به منزله «ربّما» است كه براى زيادتى فعل و كثرت آن مى آيد، و ضمير در كلمه «إنّه» ضمير شأن است.

لَيَحْزُنُكَ اين فعل، به فتح ياء و ضمّ زا و نيز به ضمّ يا و كسر زاء خوانده شده است.

الَّذِي يَقُولُونَ مقصود از آنچه مى گويند كلماتى از قبيل شاعر، و مجنون، و ساحر و كذّاب است كه كافران درباره پيامبر بزرگوار مى گفتند.

فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ اين فعل با تشديد و تخفيف هر دو خوانده شده: از باب تفعيل و افعال: «كذّبه» او را به دروغگويى نسبت داد. «أكذبه»، او را دروغگو دانست، براى اين آيه دو معنا ذكر شده است.

الف: در واقع، تكذيب دشمنان متوجّه تو نيست بلكه متوجّه خداست، چرا كه تو پيامبر او هستى كه با دادن معجزات تو را تصديق كرده است.

بنا بر اين تكذيب كردن تو، به تكذيب خداوند و انكار آيات او، برمى گردد، و اين آيه به عنوان دلدارى براى پيامبر نازل شده است.

ب: معناى ديگرى كه براى اين آيه ذكر شده اين است: دشمنان تنها با زبان تو را تكذيب مى كنند نه با دلهايشان، مثل آيه شريفه: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ «آيات خدا را انكار كردند،

در حالى كه (در دل) يقين به آن داشتند» (نمل/ 14).

وَ لكِنَّ الظَّالِمِينَ با توجّه به ما قبل آيه ممكن بود، اسم «لكنّ» را با ضمير بياورد امّا اسم ظاهر آورده، تا دلالت كند بر اين كه كافران به علّت انكار آيات خدا، ستمكار هستند.

كسى اين آيه را نزد امير مؤمنان قرائت كرد، حضرت فرمود: «نه، به خدا سوگند پيامبر را تكذيب كردند» امّا، معناى «لا يكذّبونك» اين است: كه كافران نمى توانند

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 175

حقى را نشان دهند كه حقانيّت آن محكمتر از حقّى باشد كه تو آورده اى، يعنى قرآن كريم.

وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ اين آيه نيز براى دلدارى پيامبر نازل شده است.

فَصَبَرُوا عَلى ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا در مقابل تكذيب و آزار كافران شكيبايى به خرج دادند.

حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا تا آن گاه كه ما آنها را بر تكذيب كنندگان پيروز ساختيم، و ياريشان كرديم.

وَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ آنچه خدا وعده داده تغيير يافتنى نيست، منظور همان است كه در اين آيه ذكر شده: وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ، إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ «وعده قطعى ما براى بندگان مر مسلمان، از قبل مسلّم شده است كه آنها، يارى مى شوند» (صافّات/ 171 و 172).

وَ لَقَدْ جاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِينَ بعضى از اخبار و داستانهاى پيامبران، و رنجهايى كه از قوم خود كشيده اند به سوى تو آمده است.

[سوره الأنعام (6): آيات 35 تا 37] ..... ص : 175

اشاره

وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِي السَّماءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِينَ (35) إِنَّما يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ (36) وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ

عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلى أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (37)

ترجمه: ...... ص : 175

و اگر روگردانيدن آنها بر تو دشوار است، چنانچه بتوانى، نقبى در زمين بزن يا نردبانى به آسمان بگذار [اعماق زمين و آسمانها را جستجو كن ] تا نشانه ديگرى براى آنها بياورى و اگر خدا مى خواست، آنها را بر هدايت گرد مى آورد پس تو از نادانان مباش. (35)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 176

تنها كسانى دعوت تو را اجابت مى كنند كه گوش شنوا دارند، و مردگان را خداوند مبعوث مى كند و سپس به سوى او بازگردانيده مى شوند. (36)

و گفتند: چرا از جانب پروردگارش آيه اى بر او، نازل نشده است، بگو: خداوند قادر است كه آيه اى نازل كند، امّا بيشتر آنها نمى دانند. (37)

تفسير: ..... ص : 176

وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ پيامبر اكرم، وقتى مى ديد كه قومش از ايمان آوردن و پذيرش دين او، دورى مى كنند، بر او سخت مى آمد و آيه به همين مناسبت نازل شد، و از همين قبيل است آيه: فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ ... «شايد تو خود را هلاك كنى ...» (كهف/ 6).

فَإِنِ اسْتَطَعْتَ ... اگر مى توانى در داخل زمين، راهى و منفذى پيدا كنى كه از آن طريق به زير زمين نفوذ كنى تا براى كافران آيه اى پيدا كنى كه به آن ايمان بياورند يا راهى به آسمان بيابى كه آيه اى براى آنها بياورى، پس اين كار را انجام بده، يعنى اين كار براى تو ميسّر نيست. جواب «إن» كه «افعل» بوده، حذف شده است.

برخى گفته اند تقدير آيه اين است: فتأتيهم بآية افضل ممّا آتيناهم به: تا براى آنها آيه اى بالاتر از آنچه ما آورده ايم بياورى و منظور اين است كه آيه اى بالاتر از آن، نيست.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى اگر خدا

مى خواست، آنها را بر هدايت گرد مى آورد، به اين طريق كه آنها را به وسيله اى مجبور به ايمان آوردن كند، امّا اين كار را نمى كند، زيرا اين عمل، خارج از حكمت است.

فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِينَ از كسانى مباش كه به اين امر آگاه نيستند و خلاف آن را قصد مى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 177

إِنَّما يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ كسانى پاسخ مثبت به دعوت تو مى دهند كه گوش شنوا دارند، اما اينها كه تو براى ايمان آوردنشان اصرار دارى به منزله مردگان هستند و نمى شنوند.

و در جمله بعد براى اين گروه (مردگان) خبرى ذكر كرده است كه خداوند آنها را برمى انگيزاند و درباره آنها حكم مى كند: وَ الْمَوْتى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ.

ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ سپس به سوى او بازگشت داده مى شوند، و آن گاه حق را مى شنوند (كه سودى ندارد) امّا پيش از آن نمى توانى حق را به آنها بشنوانى.

وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ چون نسبت به آيات و معجزات فراوانى كه خداوند بر پيامبرش نازل كرده بود بى اعتنا بودند و عناد داشتند، چنان فرض مى كردند كه هيچ آيه اى بر او، نازل نشده است لذا مى گفتند: چرا از طرف پروردگارش آيه اى بر او نازل نشده است.

قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلى أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً خداوند قادر است آيه اى نازل كند، و آنها را مجبور به ايمان آوردن سازد، مثل بلند كردن كوه بر روى بنى اسرائيل، و جز آن، يا آيه اى بفرستد كه اگر منكر شوند، بر آنها عذاب نازل كند.

وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ اما، اكثريت آنها نمى دانند كه خداى سبحان قدرت بر اين امر دارد، ولى حكمت اقتضا مى كند كه اين كار را

انجام ندهد.

[سوره الأنعام (6): آيات 38 تا 39] ..... ص : 177

اشاره

وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ ءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ (38) وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا صُمٌّ وَ بُكْمٌ فِي الظُّلُماتِ مَنْ يَشَأِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَ مَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (39)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 178

ترجمه: ..... ص : 178

هيچ جنبنده اى در زمين و پرنده اى كه با بالهاى خود پرواز مى كند، نيست مگر آن كه آنها امّتهايى مثل شما هستند، ما هيچ چيز را در كتاب فروگذار نكرده ايم، و آن گاه به سوى پروردگارشان محشور مى شوند. (38)

آنان كه آيات ما را تكذيب كرده اند، كر و لالند، در تاريكيها قرار دارند، هر كه را خدا بخواهد گمراه مى كند و هر كه را بخواهد، بر راه راست قرار مى دهد. (39)

تفسير: ..... ص : 178

وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ ... خداوند در اين آيه، تمام حيوانات را جمع كرده است، زيرا آنها از دو حال خارج نيستند، يا بر روى زمين حركت مى كنند، و يا پرواز مى كنند.

إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ همه آنها گروه هايى مانند شما هستند، و مثل شما، روزيها و مرگ و ميرها دارند و كارهايشان حساب و كتاب دارد.

بعضى گفته اند، وجه تشبيه اين است كه آنها هم مثل شما آفريده خدا و دليل بر يكتايى او هستند و مى ميرند و محشور مى شوند.

ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ هيچ چيز از اينها را در لوح محفوظ، از نظر نينداختيم، يعنى چنين نيست كه آن را ننوشته باشيم، و ويژگيهاى هر كدام را كه بايد ثبت شده باشد ثبت نكرده باشيم.

بعضى گفته اند: مراد به كتاب قرآن است، زيرا خداى تعالى در قرآن تمام آنچه را از امور دين و دنيا كه به آن نياز هست، به اجمال يا به تفصيل بيان كرده است.

ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ تمام امّتها در پيشگاه پروردگارشان محشور مى شوند، خداوند سزاى كارهايشان را مى دهد، و از ظالم براى مظلوم انتقام مى گيرد.

اين آيه، بيانگر عظمت قدرت و لطف تدبير خداوند در تمام آفريده هاست كه با همه

اختلاف در اجناس تحت نظارت او هستند و منافع و مضارّ هر كدام را با دقت ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 179

حفظ مى كند، و اين امر ويژه اهل تكليف نيست بلكه همه را خداوند تحت نظر دارد.

وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا صُمٌّ خداوند پس از يادآورى گروهى از آفريدگان كه همه به ربوبيّت او گواهى مى دهند، به بيان حال كافران پرداخته و فرموده است: امّا كسانى كه آيات ما را دروغ پندارند، كراند و سخن آگاه كننده را نمى شنوند و از گفتن سخن حق لال اند، و در تاريكيهاى كفر فرو افتاده و از تأمّل در اين امور غافل اند.

مَنْ يَشَأِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ هر كس را خدا بخواهد گمراه كند، او را به حال خودش وا مى گذارد، و نظر لطفش را از او برمى دارد، زيرا شايسته لطف او نيست.

وَ مَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ و هر كس را كه بخواهد و شايسته لطفش بداند بر راه راست قرارش مى دهد، زيرا سزاوار آن است.

[سوره الأنعام (6): آيات 40 تا 41] ..... ص : 179

اشاره

قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَ غَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (40) بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِكُونَ (41)

ترجمه: ..... ص : 179

بگو: اگر راست مى گوييد، به من خبر دهيد كه اگر عذاب خدا بر شما فرود آيد، و يا رستاخيز شما را دريابد آيا جز خدا را مى خوانيد؟ (40)

نه، بلكه تنها او را مى خوانيد و او نيز اگر بخواهد مشكلى را كه شما براى رفع آن وى را مى خوانيد برطرف مى سازد و فراموش مى كنيد آنچه را شريك خدا قرار مى دهيد. (41)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 180

تفسير: ..... ص : 180

أَ رَأَيْتَكُمْ مرا خبر كنيد. حرف «كم» «1» محلّى از اعراب ندارد، زيرا در جمله ا رأيتك زيدا ما شأنه، (به من خبر بده كه موقعيت زيد چگونه است)، اگر حرف «كاف» محلّى از اعراب داشته باشد، تقديرش اين خواهد بود: أ رأيت نفسك زيدا ما شانه، كه معنايش غلط است (به من خبر بده خودت را كه زيد چگونه است).

معناى آيه اين است: به من خبر دهيد كه اگر در دنيا عذاب خدا به سوى شما آيد، يا قيامت فرارسد، چه كسى را خواهيد خواند؟ و آن گاه با جمله «اغير اللَّه تدعون»، خداوند آنها را محكوم كرده و فرموده است: آيا در آن وقت خدايان خودتان را به يارى مى خوانيد، چنان كه در دنيا وقتى زيانى مى بينيد به آنها متوسّل مى شويد، و يا تنها خداى يكتا را مى خوانيد نه بتها را؟

بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ نه بلكه در آن هنگام فقط خداى يكتا را مى خوانيد.

فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَيْهِ در اين صورت هر مشكلى كه برطرف كردنش را از خدا بخواهيد اگر بخواهد و فضلش اقتضا كند، آن را از شما برطرف مى كند.

وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِكُونَ و بتهايتان را كه شريك خدا قرار داده بوديد ترك مى كنيد و آنها را از

ياد مى بريد.

[سوره الأنعام (6): آيات 42 تا 45] ..... ص : 180

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ (42) فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (43) فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْ ءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ (44) فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (45)

__________________________________________________

1- علماى ادب عربى گفته اند: «ك» در «ا رأيتك» و «كم» در «ا رايتكم» نه اسم است و نه ضمير، بلكه حرف خطاب است كه براى تأكيد آمده و فعل آن، هميشه مفرد است و تغيير صيغه هايش در همين حرف ظاهر مى شود، و معتقدند كه معنايش روى هم رفته «اخبرنى» و «اخبرونى» است ولى حق اين است كه معناى استفهامى آن محفوظ است و اين لازمه معنايش مى باشد نه اصل آن. تفسير نمونه، 5/ 231 پاورقى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 181

ترجمه: ..... ص : 181

پيش از تو پيامبرانى به سوى امّتهاى گذشته فرستاديم و آنها را به سختى و زيان گرفتار كرديم، تا تضرّع و زارى كنند. (42)

چرا آن گاه كه عذاب ما به آنها رسيد تضرّع نكردند، بلكه آنها سنگدل شده، شيطان كردارشان را در نظرشان آراسته بود. (43)

همين كه پندها و تذكّراتى كه به آنها داده شده بود، فراموش كردند، درهاى نعمت را بر روى آنها گشوديم، تا اين كه، وقتى از آنچه به آنها داده شده بود، شادمان گشتند، ناگهان آنان را گرفتار ساختيم، و خوار و مأيوس شدند. (44)

و نسل ستمكاران منقرض شد و ستايش سزاى خداست كه پروردگار جهانيان است. (45)

تفسير: ..... ص : 181

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ ... بِالْبَأْساءِ اين كلمه از مادّه «بأس» يا «بؤس» و «ضرّاء» از ضرّ است و در معناى اين دو لفظ گفته شده است:

بأساء: قحطى و گرسنگى ضرّاء: بيمارى، و نقصان در نفس و مال معناى آيه اين است:

ما پيامبران را به سوى آنها فرستاديم و تكذيبشان كردند، پس ما آنان را به بلاهاى جانى و مالى گرفتار كرديم، تا تضرّع كنند و خاضع شوند و اظهار ذلّت كنند و از

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 182

گناهانشان توبه نمايند.

فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا مقصود از اين آيه نفى تضرّع است، گويا گفته شده است وقتى كه عذاب ما آمد تضرّع نكردند، امّا اين كه جمله را به «لو لا» آغاز كرده به منظور دلالت بر اين است كه جز دشمنى و سنگدلى بهانه اى براى ترك تضرّع ندارند.

فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ امّا همين كه عبرت گرفتن از عذاب و زيانهايى كه به آن وسيله تنبيه شده بودند را فراموش

كردند.

فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْ ءٍ درهاى تندرستى و گشايش روزى و ساير نعمتها را بر آنها گشوديم، همان طور كه پدر مهربان نسبت به فرزند ناخلفش انجام مى دهد و براى اصلاح حال او، گاهى بر وى سخت مى گيرد و گاهى به او ملاطفت مى كند.

حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا تا وقتى كه به آنچه به آنها داديم، شاد شدند، و خوبيها و نعمتهايى كه به آنها داديم بر مستى و گردنكشى آنها افزود و به فكر توبه و عذرخواهى نيفتادند، لذا از جايى كه هيچ گمان نداشتند آنها را مورد مؤاخذه قرار داديم.

فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ پس از نجات و رحمت نااميد شدند، و يا سرگردان و بى راهنما، مانند.

فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ نسل آنها قطع شد و هيچ كس از آنها باقى نماند، و به سبب عذاب الهى بيچاره شدند و نه فرزندى از آنها به جاى ماند و نه اثرى.

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ حمد سزاوار پروردگار جهانيان است كه دشمنانش را به هلاكت رسانيد و كلام خود را بالا برد. اين آيه دليل بر اين است كه در هنگام هلاكت ستمكاران حمد خدا واجب است و اين از بزرگترين نعمتهاست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 183

[سوره الأنعام (6): آيات 46 تا 49] ..... ص : 183

اشاره

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلى قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِهِ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ (46) قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ (47) وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلاَّ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (48) وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا يَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما كانُوا

يَفْسُقُونَ (49)

ترجمه: ..... ص : 183

بگو، آيا فكر كرده ايد كه اگر خدا گوش و چشمهاى شما را بگيرد و بر دلهاى شما مهر نهد، كيست معبودى غير از خدا كه آنها را به شما بدهد، ببين چگونه آيات را به گونه هاى مختلف بيان مى كنيم، سپس آنها روبرو مى گردانند؟ (46)

بگو: آيا فكر كرده ايد كه اگر عذاب خدا ناگهانى يا آشكارا به سراغ شما بيايد، آيا جز جمعيّت ستمكار هلاك مى شوند؟ (47)

ما، پيامبران را جز بعنوان مژده دهنده و بيم دهنده، نمى فرستيم، آنها كه ايمان بياورند و خود را اصلاح كنند، نه ترسى دارند و نه غمگين مى شوند. (48)

و آنها كه آيات ما را تكذيب كردند، به كيفر نافرمانيهايشان، عذاب به آنها مى رسد. (49)

تفسير: ..... ص : 183

إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصارَكُمْ اگر خدا گوش و ديده هاى شما را بگيرد، يعنى شما را كر و كور كند.

وَ خَتَمَ عَلى قُلُوبِكُمْ و بر دلهايتان مهر نهد، به اين طريق كه پوششى بر آنها بگذارد كه عقلتان را از بين ببرد و قوّه تشخيص را از شما بگيرد.

مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِهِ چه كسى غير از خداى يكتا، آنچه او از شما گرفته و بر

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 184

آن مهر زده، به شما پس خواهد داد؟

بعضى گفته اند منظور از «به» «بذلك» است، و ضمير به جاى اسم اشاره آمده است.

انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ ببين كه چگونه آيات را به نحو روشن و كامل به آن جهاتى كه خود اظهار مى كنيم، متوجّه مى سازيم، گاهى به صورت نعمت و زمانى به صورت نقمت، آن را ظاهر مى كنيم.

ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ پس از ظهور آيات از آنها اعراض مى كنند.

در اين آيه «بغتة» را كه به معناى ناگهانى است در

مقابل «جهرة» كه به معناى آشكار است ذكر كرده زيرا در معناى «بغته» اختفا نيز وجود دارد، يعنى امرى بدون توجّه و پيدايش علاماتش به وجود مى آيد.

از حسن نقل شده كه مراد از ناگهانى يا آشكارا، شب يا روز است.

هَلْ يُهْلَكُ ... جز كسانى كه به دليل كفر و فسادشان، ستمكارند، با عذاب و خشم خداوند به هلاكت نمى رسند.

إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ پيامبران مردمى را كه به آنها و دستورهايشان ايمان بياورند بشارت مى دهند و كسانى را كه با آنها مخالفت كنند و آنها را به دروغ نسبت دهند، بيم مى دهند.

يَمَسُّهُمُ الْعَذابُ عذاب آنها را مسّ مى كند، در اين تعبير، عذاب به منزله شخص زنده اى گرفته شده است كه هر دردى را بخواهد مى تواند بر كفّار اعمال كند، مثل اين آيه: إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ، سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً «هنگامى كه آتش آنها را از دور مى بيند، صداى خشم آلود آن را كه با نفس زدن شديد همراه است، مى شنوند»، (فرقان/ 12).

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 185

[سوره الأنعام (6): آيه 50] ..... ص : 185

اشاره

قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ (50)

ترجمه: ..... ص : 185

بگو: به شما نمى گويم كه خزانه هاى خدا، پيش من است، و من خود غيب نمى دانم، و به شما نمى گويم كه من فرشته ام، من تنها از آنچه به سويم وحى مى شود پيروى مى كنم، بگو آيا نابينا و بينا، يكسانند، چرا نمى انديشيد؟ (50)

تفسير:..... ص : 185

قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ بگو من ادّعاى مالكيّت گنجينه هاى رحمت خدا را ندارم، و علم غيبى كه ويژه خود خداست من از آن خبر ندارم تنها به علومى آگاهى دارم كه او به من عنايت كند و مرا به آن اختصاص دهد.

وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ من نمى گويم فرشته اى هستم، زيرا همه تان مى دانيد كه من انسانم، و به آنچه فرشته توانايى دارد قدرتى ندارم.

إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى إِلَيَّ هر خبرى كه مربوط به آينده و گذشته مى گويم، از راه وحى است.

قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ آيا گمراه و هدايت شده يكسان است؟

أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ چرا نمى انديشيد تا از اهل انصاف به حساب آييد و مانند اشخاص نابينا راه خود را گم نكنيد؟

[سوره الأنعام (6): آيات 51 تا 52] ..... ص : 185

اشاره

وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلى رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (51) وَ لا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ (52)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 186

ترجمه: ..... ص : 186

كسانى را كه از روز رستاخيز مى ترسند به وسيله قرآن، بيم ده كه ياور و سرپرست و شفاعت كننده اى جز خدا ندارند، شايد كه پرهيزكارى پيشه كنند. (51)

و آنان را كه بامداد و شبانگاه پروردگارشان را مى خوانند، و خشنودى ذات او را اراده مى كنند، دور مكن، نه حساب آنها بر تو است و نه حساب تو بر آنها، كه اگر آنان را ترك كنى، از ستمكاران خواهى بود. (52)

تفسير: ..... ص : 186

وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلى رَبِّهِمْ مرجع ضمير «به» «ما يوحى» است (كه در آيه قبل بود): به وسيله قرآن و آنچه به تو، وحى مى شود كسانى را كه از حضور در پيشگاه خداوند در قيامت، مى ترسند بيم ده. و منظور افرادى است كه به روز رستاخيز اعتراف دارند. امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه، مى فرمايد: به وسيله قرآن بيم ده آنان را كه اميد رسيدن به پيشگاه پروردگارشان را دارند، و به آنچه نزد پروردگار است آنها را تشويق كن زيرا قرآن شفاعت كننده اى است كه شفاعتش قبول مى شود.

لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ غير از خدا براى آنها، سرپرست و شفيعى نيست، زيرا شفاعت شفاعت كنندگان كه پيامبران و مؤمنان مى باشند، به اذن خداست، پس در حقيقت به خود خدا برمى گردد بعلاوه، اين جمله در محلّ حال از «يحشروا» است و معنايش اين است: مى ترسند كه در حالى به محشر آيند كه يارى نشوند و كسى از آنها شفاعت نكند. و اين حالت لازم است زيرا همه محشورمى شوند، ولى آنچه مورد ترس است، محشور شدن با اين حالت مى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 187

در آيه بعد خداى سبحان

به ذكر اهل تقوا پرداخته و دستور داده است كه آنها را مقدّم دارند و مقرّب سازند.

وَ لا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ ... آنهايى را كه صبح و شب پروردگار خود را عبادت مى كنند.

يُرِيدُونَ وَجْهَهُ اجر و پاداش و خشنودى او را طلب مى كنند، از خود دور مكن، كلمه «وجه» گاهى به معناى ذات و حقيقت شى ء مى آيد.

روايت شده است كه بزرگان قريش به پيامبر خدا گفتند: اگر اين بردگان را- منظورشان مؤمنان تنگدست بود- از دور و برت دور كنى، ما پيش تو مى آييم، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: من مؤمنان را از خودم نمى رانم، گفتند پس هر وقت ما مى آييم آنها را از جاى ما بلند كن، پيامبر به اميد ايمان آوردن بزرگان قريش با اين درخواست موافقت فرمود (آن گاه اين آيه نازل شد).

ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ چيزى از حساب آنها بر تو نيست، مثل: إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلى رَبِّي «حساب كار آنها، فقط با خدا خواهد بود» (شعرا/ 113).

علت اين خطاب آن است كه مشركان، دين و اخلاص اهل ايمان را به باد مسخره گرفته بودند، و مقصود از آيه اين است: اگر مطلب نزد خدا همان است كه فقط ادّعا مى كنند و در عبادتهايشان خلوص دارند پس تو مأمور نيستى مگر به رعايت امر ظاهر: (فقرا را از خود مرنجان) و امّا اگر باطن فقرا ناپسند است (خدا را در نظر ندارند) حساب آنها بر خودشان است و به تو ربطى ندارد، همان طور كه حساب تو بر آنها نيست، مثل وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى «هيچ كس بار ديگرى را بر دوش

نمى كشد» (انعام/ 164، اسراء/ 15، فاطر/ 18، زمر/ 7) (اين معنا بنا بر اين است كه مرجع ضمير «هم» مؤمنان باشد) امّا بعضى گفته اند: مرجع ضمير، مشركان است و معنايش اين است: نه، مشركان به حساب تو مؤاخذه مى شوند، و نه تو به حساب آنها مؤاخذه مى شوى، تا اين كه ايمان آنها براى تو مهمّ باشد، و علاقه به ايمان آنها تو را، وادار به طرد مؤمنان كند. «فتطردهم» جواب نفى «ما» است و «فتكون» جواب نهى «لا تطرد» مى باشد و جايز است بنا بر سببيّت عطف بر «فتطردهم» باشد زيرا ظلم نسبت به فقرا سبب دور كردن آنها مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 188

بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ بالغدوة و العشىّ نيز خوانده شده است.

[سوره الأنعام (6): آيات 53 تا 55] ..... ص : 188

اشاره

وَ كَذلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِيَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنا أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرِينَ (53) وَ إِذا جاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (54) وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ (55)

ترجمه: ..... ص : 188

همچنين، ما، برخى از آنها را به برخى (ديگر) مى آزماييم، تا بگويند: آيا اينها هستند كه خداوند از بين ما بر آنها منّت گذاشته است، آيا خداوند به حال سپاسگزاران داناتر نيست؟ (53)

و هر گاه كسانى كه به آيات ما ايمان دارند، پيش تو آيند، به آنها بگو: سلام بر شما، پروردگار شما بر خود رحمت را واجب كرده است كه هر كس از شما كار زشتى از روى نادانى انجام دهد، سپس بعد از آن توبه كند، و به صلاح گرايد، خداوند آمرزنده و رحيم است. (54)

و اين چنين آيات خود را تفصيل مى دهيم، تا روش گنهكاران روشن و آشكار شود. (55)

تفسير: ..... ص : 188

وَ كَذلِكَ فَتَنَّا مانند اين آزمايش هاى بزرگ، بعضى را به بعضى ديگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 189

مى آزماييم، و اين بدان سبب بود كه مشركان، به دليل قبول نداشتن حقانيت مسلمانان، مى گفتند: آيا اين مردم كسانى هستند كه خداوند از ميان ما به آنها چنين نعمتى داده است كه حق را به دست آورده اند، در حالى كه ما، از سردمداران و اشراف جامعه هستيم، و آنها بردگان و فرومايگانند؟

مثل: لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ «اگر اين دين، خوب مى بود، آنها بر ما پيشى نگرفته بودند» (احقاف/ 11).

و مقصود از «فتنّاهم» اين است كه ما آنها را به خودشان واگذار كرديم، پس مبتلا شدند، تا آن جا كه ابتلاى آنها، سبب اين گفتار شد، زيرا اين گفته را نمى گويد جز كسى كه مبتلا و به خود واگذار شده باشد.

أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرِينَ خداوند نسبت به آنان كه ايمان مى آورند و از سپاسگزارانند آگاهتر است از اين رو آنها را به ايمان موفق

مى دارد، و كسى را كه ايمان نمى آورد و در كفر خود پابرجاست به خودش وامى گذارد و توفيق را از او سلب مى كند.

فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ خداوند پيامبرش را امر كرده است كه سلامش را به اهل ايمان برساند، يا او را امر كرده است كه به احترام آنها، در هنگام سلام، بر آنها سبقت بگيرد.

كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ پروردگارتان بر خودش رحمت را واجب كرده است، اين قسمت نيز از جمله سخنانى است كه پيامبر به مؤمنان مى گفت، تا خوشحال شوند.

أَنَّهُ به كسر همزه بنا بر استيناف و گويا تفسيرى براى رحمت است، و به فتح همزه، بنا بر ابدال از رحمت مى باشد.

بِجَهالَةٍ اين كلمه در محلّ حال است يعنى بدى را انجام داد در حالى كه نادان بود و عمل جاهلان را به جاى آورد، زيرا كسى كه مى داند عاقبت كار وخيم است و در

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 190

عين حال آن را انجام مى دهد، از جاهلان به حساب مى آيد.

معناى ديگرش اين است كه بدى را انجام مى دهد در حالى كه از زيانهاى سرانجام آن آگاهى ندارد، با اين كه عاقل، تا يقين به خوبى كارى نداشته باشد آن را انجام نمى دهد.

وَ لِتَسْتَبِينَ اين فعل با «تاء» و «ياء» هر دو، به صورت غايب و رفع «سبيل» كه فاعل باشد، خوانده شده، زيرا سبيل، هم مؤنّث و هم مذكّر است.

وجه ديگر با «تا» بنا بر اين كه خطاب به پيامبر باشد و سبيل منصوب، زيرا اين فعل گاهى لازم به كار مى رود مثل: استبان الأمر، و تبيّن، و گاهى متعدّى به كار مى رود: مثل: استبنته، و تبيّنته. و معناى آيه اين است: همان طور

كه مطالب پيش را با اين تفصيل روشن بيان كرديم، آيات قرآن را نيز به تفصيل بيان مى داريم، بعضى درباره وصف آنان كه اميدى به اسلام آوردنشان نيست، و برخى راجع به آنها كه نشانه هاى اسلام و بشارت ايمان، در آنها موجود مى باشد، و اين تفصيل را به اين دليل براى تو، ذكر مى كنيم، تا مسير آنها، بر تو روشن شود و با هر كدام آنچه شايسته آنهاست رفتار كنى.

[سوره الأنعام (6): آيات 56 تا 58] ..... ص : 190

اشاره

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ (56) قُلْ إِنِّي عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلِينَ (57) قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ الْأَمْرُ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِينَ (58)

ترجمه: ..... ص : 190

بگو: من نهى شده ام از آن كه خدايان شما را پرستش كنم، بگو: ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 191

من از هواهاى نفسانى شما پيروى نمى كنم، كه در اين صورت گمراه مى شوم و از هدايت يافتگان نخواهم بود. (56)

بگو: من از جانب پروردگارم، دليل روشنى دارم، كه شما آن را تكذيب كرده ايد، چيزى كه براى فرارسيدن آن، عجله داريد، پيش من نيست، حكم به دست خداست كه حق مى گويد، و او بهترين فيصله دهندگان است. (57)

بگو: اگر چيزى كه براى آن شتاب داريد، پيش من بود، كارى كه ميان من و شماست خاتمه يافته بود، و خداوند به حال ستمكاران داناتر است. (58)

تفسير: ..... ص : 191

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ بگو من از عبادت كردن خدايانى غير از خدا كه شما آنها را عبادت مى كنيد، نهى شده ام.

قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَكُمْ من هرگز بدون دليل به آن راهها كه شما مى پيماييد و از هواى نفس پيروى مى كنيد، نخواهم رفت.

قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً اگر، از خواسته هاى شما پيروى كنم، به گمراهى كشيده مى شوم و از سالكان طريق هدايت نخواهم بود. مراد اين است كه شما خود از گمراهان هستيد.

قُلْ إِنِّي عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي من در جهت شناخت پروردگارم، و اين كه معبودى جز او، وجود ندارد، دليل روشنى دارم.

وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ و شما خدا را تكذيب كرديد، زيرا براى او شريك قائل شديد.

به طور معمول هر وقت كسى دليل قاطعى بر ثبوت امرى داشته باشد، مى گويد:

انا على يقين منه، و على بيّنة منه: من به اين امر يقين و براى آن دليل روشنى دارم.

درباره تفسير «بيّنه» و ضمير «به» معناى ديگرى نيز گفته شده است:

من از طرف پروردگارم دليلى دارم و آن، قرآن است،

و شما نسبت به دليل و «بيّنه» من تكذيب روا مى داريد، و مذكّر آوردن ضمير، به اعتبار قرآن است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 192

ما عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ عذابى كه در فرارسيدن آن، تقاضاى شتاب داريد، نزد من نيست. منظور چيزى است كه در آيه ذيل درخواست مى كردند: فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ «پس، از آسمان بر ما سنگ ببار» (انفال/ 32).

إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ دستور تأخير عذاب براى شما، تنها مربوط به خداست. (ديگرى نمى تواند چنين دستورى بدهد).

يقضى الحق [بنا به قراءتى ]: خدا هر دستورى كه بدهد و هر حكمى كه صادر فرمايد، خواه در جهت تأخير و خواه تعجيل باشد، حكم او، بر حق است.

وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلِينَ و او بهترين حكم كنندگان است.

يَقُصُّ الْحَقَّ (به قرائت مشهور) درباره هر چيز كه حكمى صادر مى كند و آن را مقدّر مى سازد، از حق و حكمت پيروى مى كند.

قصّ أثره از او پيروى كرد.

قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي اگر عذابى كه براى آمدنش تقاضاى تعجيل مى كنيد، در توان و قدرت من مى بود، لَقُضِيَ الْأَمْرُ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ به دليل خشم براى پروردگارم، بزودى شما را به هلاكت مى رساندم.

[سوره الأنعام (6): آيات 59 تا 60] ..... ص : 192

اشاره

وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ (59) وَ هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فِيهِ لِيُقْضى أَجَلٌ مُسَمًّى ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (60)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 193

ترجمه: ..... ص : 193

كليدهاى غيب نزد خداست، جز او كسى به آنها آگاهى ندارد، و او آنچه را در خشكى و درياست مى داند و هيچ برگى سقوط نمى كند، جز اين كه او، مى داند، و هيچ دانه اى در تاريكيهاى زمين، و هيچ تر و خشكى نيست، جز اين كه در كتابى آشكار است. (59)

و او كسى است كه در شب روح شما را مى گيرد، و به كردار شما در روز، آگاه است و سپس شما را در روز از خواب، برمى انگيزاند، تا آن گاه كه اجل معيّن سپرى شود، سپس بازگشت شما به سوى خداوند است، آن گاه شما را به كردارتان آگاه مى كند. (60)

تفسير: ..... ص : 193

وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ ... جمع «مفتح» كه به معناى كليد است مى باشد.

خداى سبحان از باب استعاره، براى غيب كليدها قرار داده، زيرا، با كليد مى توان به آنچه در مخزنهاى قفل شده وجود دارد، دست يافت.

يعنى همان طور كه، تنها كسى مى تواند به آنچه در خزانه ها وجود دارد، دست يابد، كه كليد قفلها نزد او باشد، تنها كسى هم كه مى تواند به امور پنهانى دست يابد خداوند يكتاست.

وَ لا حَبَّةٍ ... وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ اين كلمات، عطف بر «ورقة» و داخل در حكم آن هستند، يعنى هيچ برگى سقوط نمى كند و هيچ يك از امور نيست مگر اين كه خداوند به آن علم دارد.

إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ اين عبارت مثل تكرار عبارت «الا يعلمها» مى باشد زيرا هر دو به يك معنا هستند، و منظور از كتاب مبين، علم خداوند يا لوح محفوظ، و يا، قرآن است.

وَ هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ خدا (در شب) به وسيله خواب، فعاليّت را از روح شما

مى گيرد، چنان كه به وسيله مرگ آن را مى گيرد.

وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ و نسبت به كارهايى كه در روز انجام مى دهيد نيز آگاه است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 194

ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ سپس شما را از قبرها برمى انگيزاند، تا درباره آنچه عمرهايتان را با آن گذرانيديد- شبها به خواب و روزها در حال انجام دادن اعمال بوديد- شما را مورد محاسبه قرار دهد.

لِيُقْضى أَجَلٌ مُسَمًّى تا اجل معيّن فرارسد، و آن زمان است كه خداوند براى برانگيختن مردگان از قبر و دادن نتيجه اعمال به آنها مقرّر ساخته كه همان قيامت است.

ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ سپس بازگشت شما به سوى اوست كه مراد حضور در پاى حساب است.

ثُمَّ يُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ آن گاه خداوند شما را از اعمالى كه شب و روز در دنيا انجام مى داديد خبر مى دهد.

بعضى گفته اند يعنى شما را در روز از خواب بيدار مى كند تا از عمرتان بهره كافى ببريد. خداوند در اين آيه بيدار كردن مردم را از خواب، به «بعث» تعبير كرده است.

[سوره الأنعام (6): آيه 61] ..... ص : 194

اشاره

وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا يُفَرِّطُونَ (61)

ترجمه: ..... ص : 194

او بر همه بندگانش اقتدار دارد و نگهبانانى، بر شما مى فرستد، تا وقتى كه مرگ يكى از شما فرارسيد، فرستادگان ما، كه در كار خود كوتاهى نمى كنند، جانش را بازستانند. (61)

تفسير: ..... ص : 194

وَ هُوَ الْقاهِرُ او توانا و بالادست بندگانش است.

وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ فرشتگانى را به سوى شما مى فرستد كه اعمال شما را مراقبت ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 195

مى كنند و آنها نويسندگانى كريم و بزرگوارند.

فايده اين موضوع، اين است كه وقتى بندگان بدانند كه فرشتگان كارهايى را كه آنها انجام مى دهند در نامه هايى ثبت مى كنند و در روز قيامت آشكارا بر آنها عرضه مى شود، با توجّه بيشتر، از انجام دادن اعمال زشت، خوددارى مى كنند.

تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا فرشته مرگ و اعوانش، به طور كامل جان او را مى گيرند.

«حتّى» اين كلمه براى استيناف و آغاز جمله بعد است، و «توفّاه» با إماله، نيز خوانده شده، و در اين صورت ممكن است ماضى باشد و ممكن است مضارع به معناى «تتوّفاه» باشد.

وَ هُمْ لا يُفَرِّطُونَ در انجام دادن مأموريت خود، نه سستى و كم كارى مى كنند، و نه افراط و زياده روى.

تفريط كوتاهى كردن و تأخير انداختن كار از زمانش.

إفراط از حدّ گذرانيدن و زياد از اندازه معمول انجام دادن.

[سوره الأنعام (6): آيات 62 تا 64] ..... ص : 195

اشاره

ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُكْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِينَ (62) قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ (63) قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْها وَ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ (64)

ترجمه: ..... ص : 195

آن گاه به سوى خداوند كه مولاى بر حق ايشان است، بازگشت داده مى شوند، و او سريعترين محاسبه كنندگان است. (62)

بگو: چه كسى شما را از تاريكيهاى خشكى و دريا نجات مى دهد؟ شما او را با تضرّع و در نهان مى خوانيد، و مى گوييد: اگر ما را از اين تاريكيها نجات دهد، از سپاسگزاران خواهيم بود. (63)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 196

بگو: خداوند شما را از آن تاريكيها و از هر اندوهى نجات مى دهد، آن گاه شرك مى آوريد. (64)

تفسير: ..... ص : 196

ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ سپس به سوى حكم و پاداش الهى برده مى شويد.

مَوْلاهُمُ الْحَقِّ مالك و صاحب اختيار آنها كه متولّى امورشان است، و دادگرى است كه جز به حقّ، حكم نمى كند.

أَلا لَهُ الْحُكْمُ در آن روز، دستور تنها دستور اوست نه غير او.

وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِينَ خداوند حساب همه مردم را در مدّت كوتاهى بررسى مى كند، و محاسبه هيچ كدام او را از محاسبه ديگران بازنمى دارد.

قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مراد از تاريكيهاى خشكى و دريا، موارد ترس و هراس آنهاست، رعايت مجاز شده، زيرا درباره روزى كه به سختى مى گذرد مى گويند: يوم مظلم ذو كواكب: روز تاريك ستاره اى، يعنى از بس تاريكى آن شديد بود، مثل شب شد.

تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً با زبانهايتان به التماس و زارى و در باطن مخفيانه او را مى خوانيد در حالى كه مى گوييد: «لَئِنْ أَنْجانا» اگر ما را از اين تاريكى و سختى نجات دهد از سپاسگزاران خواهيم بود.

فعل ينجّيكم: با تشديد (باب تفعيل) و با تخفيف (باب افعال) و فعل «انجينا» انجيتنا نيز خوانده شده است و در حرف اول «خفية» ضم و كسر هر دو جايز

است.

قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ خدا شما را از اين سختى و هر غمى نجات مى دهد.

ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ و سپس با اين كه حجت بر شما تمام است، به خداوند شرك مى ورزيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 197

[سوره الأنعام (6): آيه 65] ..... ص : 197

اشاره

قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ (65)

ترجمه: ..... ص : 197

بگو: خداوند، قادر است كه عذابى از بالاى سر يا زير پايتان به سوى شما بفرستد يا اين كه شما را به صورت گروه هايى درهم آميزد، و سختى جنگ را به هر يك از شما به وسيله ديگرى بچشاند، بنگر كه چگونه ما آيات خود را، يكى پس از ديگرى ظاهر مى كنيم، شايد آنها بفهمند. (65)

تفسير: ..... ص : 197

قُلْ هُوَ الْقادِرُ او قادر است بر اين كه از بالاى سر شما عذاب بفرستد، چنان كه بر قوم لوط، عذاب و بر اصحاب فيل سنگريزه و بر قوم نوح طوفان فرستاد.

أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ يا از زير پاهايتان، چنان كه فرعون را غرق كرد، و قارون را به زمين فرو برد.

به معناى ديگر گفته اند «من فوقكم» يعنى عذابى از ناحيه سردمداران و پادشاهان ستمگرتان، «و من تحت ارجلكم»: عذابى از ناحيه زيردستان و بردگانتان، و گفته شده است كه مراد نيامدن باران و از بين رفتن گياهان است.

أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً يا شما را به صورت فرقه هاى گوناگون با انديشه هاى مختلفى درآورد كه هر گروهى از يك امامى پيروى كند مثل اختلافهايى كه باعث جنگهاى خانمان سوز و خون ريزى شود.

وَ يُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ گروهى از شما به جان گروهى ديگر افتاده يكديگر را مى كشيد و تباهى به بار مى آوريد، مثل وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً «و اين چنين بعضى از ستمگران را به برخى ديگر وامى گذاريم». (همين سوره آيه 129) از امام صادق عليه السّلام روايت شده است كه منظور همسايه بد است. و مقصود آيه تهديد به ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 198

نزول يكى از اين گونه عذابهاست كه ذكر شده، در حديث از پيامبر صلّى اللَّه

عليه و آله و سلّم نقل شده است:

اذا وضع السّيف فى امّتى، لم يرفع عنها الى يوم القيامه

«هر گاه در ميان امّت من، شمشير كشيده شود تا قيامت برداشته نمى شود».

[سوره الأنعام (6): آيات 66 تا 69] ..... ص : 198

اشاره

وَ كَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ (66) لِكُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (67) وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (68) وَ ما عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ وَ لكِنْ ذِكْرى لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (69)

ترجمه: ..... ص : 198

قوم تو آن را تكذيب و انكار كردند، در حالى كه حق است، بگو: من مسئول شما نيستم. (66)

هر خبرى زمان وقوعى دارد، و بزودى خواهيد دانست. (67)

هر وقت كسانى كه آيات ما را استهزا مى كنند، مشاهده نمايى، از آنها رو بگردان، تا به سخن ديگرى بپردازند، و اگر شيطان از ياد تو ببرد به محض توجّه پيدا كردن، با اين جمعيّت ستمگر منشين. (68)

هيچ چيز از حساب گناهان ايشان با مردم پرهيزگار نيست، بلكه يادآورى است كه آنها تقوا پيشه كنند. (69)

تفسير: ..... ص : 198

وَ كَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَ هُوَ الْحَقُّ قوم تو عذاب را تكذيب كردند اما به يقين عذابى كه وعده كرده ايم به آنها خواهد رسيد. مرجع ضمير «به» عذاب است، و بعضى گفته اند قرآن است. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 199

قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ بگو: من مأمور نيستم كه شما را به جبر از تكذيب آيات جلوگيرى كنم، بلكه من، تنها بيم دهنده ام.

لِكُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ هر چيزى كه از وقوع آن خبرى داده مى شود، وقت مشخصى دارد.

وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ و هر گاه مشاهده كردى كسانى را كه نسبت به آيات ما مسخره مى كنند و آنها را مورد طعنه قرار مى دهند.

فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ پس از آنها دورى كن، با آنها منشين، و از مجلس آنها بلند شو.

حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ تا به مسائل ديگر پردازند و آن وقت اگر با آنها بنشينى اشكالى ندارد.

وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ و اگر شيطان، نهى از همنشينى با آنها را، از يادت برد، فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى پس از اين كه به خاطرت آمد، ديگر با آنها منشين.

مى توان گفت مقصود از آيه اين است: اگر پيش

از آن كه ما تو را از مجالست با آنها منع كنيم، شيطان، قبح اين عمل را از ياد تو برده باشد، پس بعد از اين كه ما زشتى آن را به ياد تو آورديم و از آن آگاهت ساختيم، ديگر با آنها منشين.

وَ ما عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ هيچ چيز از گناهانى كه استهزاكنندگان انجام مى دهند به حساب پرهيزكاران- كه (به منظور نهى از منكر) با آنها مى نشينند- ريخته نمى شود.

وَ لكِنْ ذِكْرى بلكه هر گاه بشنوند كه دشمنان آيات ما را به باد مسخره گرفته اند، بر آنها لازم است كه تذكّر دهند، به اين طريق كه از پيش آنها برخيزند و اظهار ناراحتى و تنفّر كنند.

لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ شايد مسخره كنندگان بر اثر ناراحتى در مقابل برخورد مؤمنان يا به دليل شرم از مؤمنان، دست از مسخره كردن آيات ما بردارند.

اعراب «ذكرى» يا رفع (و مبتداى مؤخر است) به تقدير: و لكن عليهم ذكرى (و يا نصب به تقدير: و لكن يذكّرونهم ذكرى، اى تذكيرا به اعتبار اين كه مفعول مطلق ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 200

باشد. كشّاف ذيل آيه).

[سوره الأنعام (6): آيه 70] ..... ص : 200

اشاره

وَ ذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا يُؤْخَذْ مِنْها أُولئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُوا بِما كَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ (70)

ترجمه: ..... ص : 200

كسانى كه دين خود را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنيا آنها را فريب داد، رها كن و به وسيله قرآن آنها را پند ده، تا مبادا كسى كه جز خدا يار و فريادرسى ندارد، گرفتار هلاكت شود، و هر عوضى بدهد از او پذيرفته نشود، اينان به سبب كردارشان، در معرض هلاكت قرار گرفته اند، بر ايشان آشاميدنيى از آب جوشان و عذابى دردناك است، بر اثر آنچه كفر مى ورزيدند. (70)

تفسير: ..... ص : 200

اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً دين خود را به بازى و سرگرمى گرفتند و آن را مسخره مى پنداشتند، مقصود، دين اسلام است كه موظف به پذيرفتن آن بوده و به سويش خوانده شده اند.

«ذرهم» از آنها اعراض كن و به تكذيب و مسخره كردن آنان اعتنايى مكن.

وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ به وسيله قرآن آنها را موعظه كن كه مبادا شخصى از آنها گرفتار عذاب و هلاكت شود، و در گرو بدى كارهاى خود قرار گيرد.

وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا يُؤْخَذْ مِنْها (چنين كسى) هر چه عوض و پيشكشى بدهد،

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 201

از او پذيرفته نمى شود.

«أُولئِكَ» اين كلمه اشاره به كسانى است كه دين خود را بازيچه گرفته اند.

الَّذِينَ أُبْسِلُوا ... بِما كَسَبُوا اينها كسانى هستند كه به سبب اعمالشان دچار تباهى و هلاكت شدند.

[سوره الأنعام (6): آيات 71 تا 72] ..... ص : 201

اشاره

قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُنا وَ لا يَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطِينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرانَ لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ (71) وَ أَنْ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (72)

ترجمه: ..... ص : 201

آيا جز خدا چيزى را بخوانيم كه سود و زيانى براى ما ندارد، و پس از آن كه خدا ما را هدايت كرده به عقب برگرديم، مانند كسى كه شيطانها در زمين به بيراهه اش افكنده، سرگردانش كرده اند، و همراهانى دارد كه او را به سوى هدايت خوانده، مى گويند: به سوى ما بيا. (اى پيامبر) بگو: هدايت، تنها هدايت خداست، و ما مأموريم كه در پيشگاه پروردگار جهانيان تسليم باشيم. (71)

و اين كه نماز را بپا داريد و از خدا بپرهيزيد و همو كسى است كه به سويش محشور مى شويد. (72)

تفسير: ..... ص : 201

قُلْ أَ نَدْعُوا آيا غير خدا چيزى را عبادت كنيم، كه اگر عبادت كنيم، سودى براى ما ندارد و اگر عبادتش نكنيم، زيانى به ما نمى رساند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 202

وَ نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا و به عقب برگرديم يعنى از دينمان كه بهترين دينهاست دست برداريم؟

بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ پس از آن خداوند را هدايت كرده و راه راست را به ما نشان داده است.

كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطِينُ فِي الْأَرْضِ مثل كسى كه شياطين جنّى و ديوها او را به بيابانى دور برده باشند.

«استهواء» از باب استفعال است و هوى فى الارض يعنى در زمين، راه رفت، گويى شياطين سقوط او را درخواست كرده اند.

«كاف» در محلّ نصب و حال از ضمير در «نردّ» است، يعنى آيا به قهقرا برگرديم، مثل كسى كه شياطين مى خواهند او را به سرگردانى در وادى گمراهى سقوط دهند.

لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى با اين كه او داراى دوستانى مهربان است كه او را مى خوانند تا به راه راست هدايت كنند. و مى توان گفت منظور از هدايت، خود راه راست است و

دوستان مهربان به او مى گويند: «أتتنا»: به سوى ما بيا. ولى او كه به پيروى جنّ از راه منحرف و سرگردان شده، به ياران خود پاسخ نمى دهد و به سوى آنها نمى آيد.

اين تشبيه با توجه به پندارهاى عربهاى دوران جاهليت است، آنها چنين گمان مى كردند كه جنّيان و غولهاى بيابانى در راهها كمين كرده، مسافران را به بيراهه مى كشانند، و در قرآن كسى كه از اسلام منحرف شده و هر چه مسلمانان او را به ديانت دعوت مى كنند توجّهى به گفته آنها نمى كند، تشبيه به چنين كسى شده است.

قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى بگو هدايت واقعى كه موجب نجات و آسايش است، تنها هدايت و راهنمايى خداست كه دين اسلام مى باشد و هر راهى غير از آن، ضلالت و گمراهى است.

وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ، وَ أَنْ أَقِيمُوا الصَّلاةَ و ما مأمور به اسلام آوردن و اقامه نماز هستيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 203

لام تعليل، علّت امر را بيان مى كند يعنى اين فرمان و دستور به اين منظور است كه امور خود را به خداى ربّ العالمين واگذار كنيم.

وَ هُوَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ و او كسى است كه به سويش محشور مى شويد، و هر كسى از شما را به سزاى عملش مى رساند.

[سوره الأنعام (6): آيه 73] ..... ص : 203

اشاره

وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ يَوْمَ يَقُولُ كُنْ فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ (73)

ترجمه: ..... ص : 203

و او كسى است كه آسمانها و زمين را به حق آفريد. و در آن روزى كه مى گويد: باش، هستى يابد، گفتار او بر حق است، و روزى كه در صور دميده مى شود، ملك، از آن او است، داناى نهان و آشكار است و همو، درستكار و آگاه است. (73)

تفسير: ..... ص : 203

قَوْلُهُ الْحَقُّ در تركيب اين عبارت اقوالى است:

الف: مبتداى مؤخر، و «يوم يقول» خبر مقدّم مثل: (يوم الجمعة القتال: جنگ در روز جمعه است). و «يوم» در آيه به معناى «حين» است.

ب: مبتدا و خبر، و «يوم يقول» ظرف (مفعول فيه) است و بر اين تقدير معناى آيه اين مى شود: خدا همان كسى است كه بر اساس حق و حاكميت زمين و آسمانها را آفريد، و هر گاه به شيئى از اشيا مى گويد: موجود شو، آن شى ء وجود مى يابد، اين گفتار او، حق و حكمت است و مراد اين است كه خداوند هيچ كدام از آسمانها و

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 204

زمين و ساير جهان هستى را جز از روى حكمت و حق نيافريده است.

«يوم ينفخ» ظرف است براى «و له الملك» مثل: لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ «امروز حكومت مال كيست؟» (مؤمن/ 16) ج: وجه سوم درباره «قوله الحق» اين است كه فاعل فعل «يكون» است، يعنى هنگامى كه فرمان به حق او صادر مى شود و مى گويد: موجود شو، پس گفتار به حق او موجود مى شود.

جمله «يوم يقول»: منصوب به كلمه محذوفى است كه «بالحقّ» بر آن دلالت مى كند، يعنى روزى كه خداوند شيئى را به وجود مى آورد و آفرينش را تجديد مى كند، حق را بپا مى دارد.

وَ لَهُ الْمُلْكُ روزى كه در صور دميده مى شود

تنها حكومت او ثابت و برقرار است، و در آن روز براى هيچ كس جز او حكومتى باقى نيست.

مى توانيم بگوييم: عبارت: «يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ» بدل از «يَوْمَ يَقُولُ» است.

«صور» شاخى است كه اسرافيل دو مرتبه در آن مى دمد، در مرتبه اول همه از بين مى روند، و در مرتبه دوم زنده مى شوند و از حسن بصرى نقل شده است كه:

صور، جمع صوره است.

عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ داناى نهان و آشكار است.

رفع عالم بنا بر مدح است.

[سوره الأنعام (6): آيات 74 تا 75] ..... ص : 204

اشاره

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً إِنِّي أَراكَ وَ قَوْمَكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (74) وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ (75)

ترجمه: ..... ص : 204

و (بياد آور) هنگامى را كه ابراهيم به مربّيش (عمويش) آزر گفت: آيا بتها را خدا مى گيرى؟ من تو و قومت را در گمراهى آشكار مى بينم. (74)

و اين چنين ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم مى نمايانيم، تا از اهل يقين شود. (75)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 205

تفسير: ..... ص : 205

«آزر» اين كلمه با ضمّ آخر بنا بر نداء، نيز خوانده شده است.

در ميان دانشمندان علم انساب، خلافى نيست كه اسم پدر نسبى ابراهيم تارخ بوده است، و اصحاب، (اماميّه) گويند: آزر، نام جدّ مادرى ابراهيم بوده، و نيز روايت شده است كه آزر عموى او بوده است و درباره پيامبر اسلام نيز مى گويند آباء و اجداد پيغمبر اسلام تا حضرت آدم همگى يكتاپرست بوده اند. از خود حضرت نقل كرده اند كه فرموده است:

لم يزل ينقلنى اللَّه تعالى من صلب الطاهرين الى ارحام المطهّرات، لم يدنّسنى بدنس الجاهلية

«پيوسته خداى تعالى مرا از پشت مردان پاك به ارحام مادران پاك منتقل مى كرد و هرگز مرا با پليدى جاهليّت آلوده نساخت» «1».

برخى گفته اند «آزر» اسم بتى بوده و چون عموى ابراهيم آن را پرستش مى كرده قرآن او را آزر ناميده.

«أَ تَتَّخِذُ» همزه استفهام انكارى است، آيا بتها را به جاى خدا مى گيرى؟! فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى ... اين جمله كه در آيات بعد مى آيد عطف بر آيه مورد بحث: «إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ» است و آيه: «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ» تا آخر نيز جمله معترضه ميان معطوف و معطوف عليه است، و معناى آن چنين است: همان طور كه بيان ابراهيم را درباره زيان بت پرستى شرح داديم، به همين نحو؟ مالكيت مطلقه و تسلّط پروردگار را بر تمام آسمان و

زمين به او نشان مى دهيم و او را موفّق مى داريم كه

__________________________________________________

1- اين حديث را بسيارى از مفسّران شيعه و اهل سنّت مانند مرحوم طبرسى در مجمع البيان و نيشابورى در تفسير غرائب القرآن و فخر رازى در تفسير كبير و آلوسى در روح البيان نقل كرده اند. تفسير نمونه، 5/ 305 پاورقى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 206

آسمانها و زمين را بشناسد و روش دقت نظر و استدلال را به او مى آموزيم.

«ملكوت» به معناى ربوبيت، و الهيت نيز آمده است.

وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ و هدف از اين كارها اين بود كه ابراهيم، از اهل يقين شود.

«نرى» فعل مضارع است و به عنوان حكايت حال ماضى آورده شده است.

[سوره الأنعام (6): آيات 76 تا 79] ..... ص : 206

اشاره

فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ (76) فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ (77) فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَرِي ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ (78) إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (79)

ترجمه: ..... ص : 206

همين كه پرده سياه شب او را پوشانيد، ستاره اى ديد، گفت:

اين است خداى من، و همين كه ستاره غروب كرد گفت: من غروب كنندگان را دوست ندارم. (76)

هنگامى كه به ماه در حال برآمدن از پشت افق نگريست گفت: اين است خداى من، و هنگامى كه غروب كرد گفت: اگر پروردگارم مرا هدايت نكند، از مردم گمراه خواهم بود. (77)

وقتى كه خورشيد را ديد كه در حال برآمدن است گفت:

خداى من اين است، اين بزرگتر است، و چون غروب كرد، گفت: اى مردم، من از آنچه شما شريك خدا قرار مى دهيد بيزارم. (78)

من به خدايى رو آورده ام كه آسمانها و زمين را آفريده، در برابر او اخلاص دارم و از مشركان نيستم. (79)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 207

تفسير: ..... ص : 207

پس وقتى كه ابراهيم ديد، مردم بت مى پرستند، و خورشيد و ماه و ستارگان را عبادت مى كنند، تصميم گرفت آنها را از خطايشان آگاه سازد، و ديده بصيرت آنها را باز كند، و راه انديشه و استدلال را به آنان نشان دهد، تا بدانند كه هيچ كدام از اشيايى كه پرستش مى كنند شايسته اين كار نيستند، زيرا همه اينها پديده و حادث اند.

قالَ هذا رَبِّي ابراهيم گفت: اين پروردگار من است. اين سخن كسى است كه با حريف خود مماشات كرده، و با علم، به اين كه او بر باطل است، بدون تعصب درباره مذهب خود، عقيده او را نقل كرده، تا هر چه بهتر او را به حق تشويق كند و باطل را از قلبش بزدايد، و سپس با استدلال در جمله بعد، بطلان عقيده طرف را ثابت كرده است.

لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ من پرستش خدايانى را كه

با اين پرده ها پوشيده مى شوند، و از حالى به حالى ديگر تغيير مى يابند و از جايى به جايى ديگر، برده مى شوند، دوست نمى دارم، زيرا اين صفتها از ويژگيهاى اجسام و دليل بر حدوث آنهاست.

لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي اگر خدايم مرا هدايت نكرده بود.

اين جمله هشدارى است براى قومش كه هر كس ماه را، كه مانند بقيه ستارگان غروب كننده است، خداى خود بگيرد، گمراه است، و راهيابى به سوى حقيقت، از توفيق خداوند و لطف او، سرچشمه مى گيرد.

هذا أَكْبَرُ اين بزرگتر است (خورشيد) اين جمله را نيز از باب مماشات و راه آمدن با حريف ذكر كرده و سپس فرموده است:

إِنِّي بَرِي ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ من از آن جسمهايى كه شما آنها را شريك آفريننده آنان مى دانيد، بيزارم.

دليل بر اين كه جمله «هذا ربّى» را كه اشاره به شمس و مؤنث است، مذكر آورده اند، تطبيق مبتدا با خبر است چون در حقيقت هر دو، يكى است مثل: من ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 208

كانت أمّك. و نيز به اين دليل كه در كلمه «ربّ» شبهه تأنيث يافت نشود، و به همين علت است كه هرگز نمى گويند: اللَّه علّامة. اگر چه علّامه از علّام مبالغه بيشترى دارد، (و علّام الغيوب گفته مى شود، هر چند «ة» علامت مبالغه است نه تأنيث ولى شبيه به آن است).

إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ من به خدايى رو آورده ام كه آسمانها و زمين را آفريده و اين پديدها دلالت مى كند بر اين كه خداوند آفريننده و به وجود آورنده آنهاست و حالات گوناگون آنها را اداره مى كند: مسير آنها را مشخص مى فرمايد حركات و هنگام طلوع و غروب آنها را

معين مى سازد.

بعضى گفته اند: اين استدلالى بود كه در نفس ابراهيم يافت شد و در آن هنگام كه فرصت انديشيدن يافت، امورى كه انگيزه اين فكر بود به خاطرش خطور كرده و خداوند آن را حكايت كرده است (نه اين كه سخن ابراهيم باشد).

امّا همان تفسير نخست روشنتر است، چرا كه قبل از اين گفت: «لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي ...» و بعد گفت: «يا قَوْمِ إِنِّي بَرِي ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ».

[سوره الأنعام (6): آيات 80 تا 82] ..... ص : 208

اشاره

وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لا أَخافُ ما تُشْرِكُونَ بِهِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ رَبِّي شَيْئاً وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْ ءٍ عِلْماً أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ (80) وَ كَيْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (81) الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (82)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 209

ترجمه: ..... ص : 209

قوم ابراهيم با وى به جدال پرداختند گفت: آيا درباره خدا، كه مرا هدايت كرده است، با من جدال مى كنيد؟ من از آنچه شما شريك خدا قرار مى دهيد نمى ترسم، مگر پروردگارم چيزى را بخواهد، وسعت آگاهى پروردگارم همه چيز را فرامى گيرد، آيا متذكّر نمى شويد؟ (80)

چگونه از خدايان شما بترسم، در حالى كه شما از آن نمى ترسيد كه براى خدا شريكى قرار داده ايد و درباره آن هيچ دليلى از جانب خدا بر شما نازل نشده، پس كدام يك از دو گروه (ما، يا شما) به ايمنى سزاوارتريم، اگر شما آگاهى داريد؟ (81)

آنان كه ايمان آورده و ايمان خود را به ستم نياميخته اند امنيّت مال آنهاست و آنها هدايت يافتگانند. (82)

تفسير: ..... ص : 209

وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قوم ابراهيم درباره دين و توحيد با وى به جدال پرداخته بودند و هر چه آنها را به ترك عبادت بتها مى خواند آنها به انكار مى پرداختند. سرانجام به آنها گفت:

أَ تُحاجُّونِّي فِي اللَّهِ ... آيا درباره خداى يكتا با من جدال مى كنيد، و حال آن كه خداوند مرا به راه توحيد هدايت كرده است؟

وَ لا أَخافُ ما تُشْرِكُونَ بِهِ من از خدايان شما بيمى ندارم. بت پرستان ابراهيم را تهديد كرده بودند كه خدايانشان به او آسيب خواهند رساند.

إِلَّا أَنْ يَشاءَ رَبِّي شَيْئاً تقدير آيه اين است: الّا وقت مشية ربّى شيئا يخاف. كلمه «وقت» از اين جمله حذف شده، و حاصل معناى آيه اين است: من هيچ وقت از معبودهاى شما ترسى ندارم، چرا كه آنها هيچ قدرتى بر سود و زيان ندارند، مگر آن گاه كه پروردگار من بخواهد از ناحيه آنها مرا با خطرى مواجه سازد، مثل اين كه به وسيله

ستاره اى مرا رجم كند، يا از آغاز بخواهد به من زيانى برساند.

وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْ ءٍ عِلْماً زمينه آگاهى پروردگار من گسترده است، بنا بر اين، بعيد ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 210

نيست كه در علم او چنين باشد كه امرى ترس آور براى من پيش آورد.

أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ آيا نمى انديشيد تا فرق ميان قادر و عاجز را درك كنيد؟

وَ كَيْفَ أَخافُ چگونه بترسم، از آنچه شما مرا به آن تهديد مى كنيد در حالى كه هيچ قدرتى بر زيان رساندن ندارد.

وَ لا تَخافُونَ و شما از شرك به خدا كه منشأ هر خوفى است، نمى ترسيد، و براى او شريك قرار داده ايد آنچه هيچ دليلى برايش نيامده است و جاى دليل هم ندارد، پس گويا چنين گفته است: چه شده است شما را كه بر حالت امنى كه من در جايگاه امن دارم عيب مى گيريد، و بر خودتان كه در جاى خوف خود را ايمن دانسته ايد عيب نمى گيريد؟

فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ كدام يك از اين دو گروه: مشركان و موحّدان سزاوارتراند كه به حالت امن، زيست كنند؟

در پاسخ اين سؤال مى فرمايد:

الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ كسانى كه ايمان آورده و ايمانشان را با معصيت آميخته نكردند.

ابن عبّاس گفته است: مراد از «ظلم» در اين آيه شرك است، مثل: إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ «بدرستى كه شرك، ظلم بزرگى است» (لقمان/ 13).

أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ اين گروه هستند كه از طرف خداوند در امان هستند و حكم هدايت يافتگى آنها از جانب او، صادر شده است.

[سوره الأنعام (6): آيات 83 تا 87] ..... ص : 210

اشاره

وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ (83) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ

نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (84) وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ (85) وَ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِينَ (86) وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (87)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 211

ترجمه: ..... ص : 211

اينها دليلهاى ما بود كه به ابراهيم در برابر قومش داديم، ما درجات هر كس را بخواهيم بالا مى بريم، همانا پروردگار تو، درستكار و داناست. (83)

و ما به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم، و همه را هدايت كرديم، و نوح را پيش از آنها هدايت كرديم، و از ذريّه او، داوود، و سليمان، و ايّوب و يوسف، و موسى و هارون را نيز هدايت كرديم، و اين چنين، نيكوكاران را پاداش مى دهيم. (84)

و زكريّا، و يحيى و عيسى، و الياس را، كه همگى از صالحان مى باشند. (85)

و اسماعيل و اليسع، و يونس، و لوط را نيز هدايت كرديم و هر يك را بر جهانيان برترى داديم. (86)

و از پدران، و فرزندان و برادران آنها، افرادى را برگزيديم، و به راه راست هدايتشان كرديم. (87)

تفسير: ..... ص : 211

وَ تِلْكَ اين كلمه اشاره به تمام استدلالهايى است كه ابراهيم به آن وسيله با قوم خود محاجّه كرد، و در آيات قبل ذكر شد، كه آغاز آن، جمله: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ» و پايانش «وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» بود.

آتَيْناها إِبْراهِيمَ اين دلائل را در دل ابراهيم آورديم، و به اين حجّتها او را راهنمايى كرديم. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 212

نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ مقامات هر كس را بخواهيم در علم و حكمت بالا مى بريم. (اين معنا، با توجّه به كسره «درجات» بدون تنوين است).

امّا بعضى با تنوين خوانده اند يعنى هر كس را بخواهيم، از حيث درجه و مقام بالا مى بريم مثل: وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ «مقامات بعضى از آنها را بلند ساخت» (بقره/ 253).

وَ وَهَبْنا ما به ابراهيم پسرش اسحاق و نيز يعقوب پسر اسحاق را عطا كرديم.

«كُلًّا هَدَيْنا»

همه آنها را به سوى پيامبرى و به دست آوردن كرامتها، هدايت كرديم.

وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ و از فرزندان نوح يا ابراهيم، داوود را هدايت كرديم.

وَ مِنْ آبائِهِمْ اين كلمه در محلّ نصب و عطف بر «كلّا» مى باشد و معنايش اين است: برخى از پدران و فرزندان آنها را بر جهانيان برترى داديم.

وَ اجْتَبَيْناهُمْ آنها را برگزيديم.

[سوره الأنعام (6): آيات 88 تا 90] ..... ص : 212

اشاره

ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (88) أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرِينَ (89) أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرى لِلْعالَمِينَ (90)

ترجمه: ..... ص : 212

اين هدايت خداست كه هر كس از بندگان خود را بخواهد، به آن راهنمايى مى كند، و اگر شرك آورده بودند، كردارشان دچار آفت زدگى مى شد. (88)

آنها بودند كه ما كتاب و حكومت و پيامبرى به آنها عطا كرديم، و اگر به آن كفر ورزند، ما، قومى را به پاسدارى آن گمارده ايم كه كفر نمى ورزند. (89)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 213

آنان كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده، پس تو به هدايت آنها تأسّى كن، بگو در برابر كارهاى خودم، مزدى از شما نمى خواهم، اين رسالت، چيزى جز، يك يادآورى براى جهانيان، نيست. (90)

تفسير: ..... ص : 213

ذلِكَ هُدَى اللَّهِ «ذلك» اشاره است به تمام برگزيدنها و فضيلت دادنهايى كه در آيات قبل گذشت.

هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ اين هدايتى است كه خداوند هر كس را بخواهد از آنهايى كه در اين آيات نام برده نشده اند به اين وسيله هدايت مى كند.

وَ لَوْ أَشْرَكُوا با همه برترى و تقدّم اين پيامبران و با درجات بالايى كه به آنها داده شده بود، اگر، بفرض، مشرك مى شدند تمام اعمالشان بر باد مى رفت، و مانند ديگران مى بودند، مثل: لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ «اى پيامبر اگر مشرك شوى، اعمالت باطل مى شود» (زمر/ 65).

أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ آنها كسانى بودند كه ما به ايشان، كتاب و حكم داديم، منظور از كتاب جنس كتاب است، و منظور از «حكم» حكومت بين مردم است، و بعضى گفته اند مراد حكمت (علم) است.

فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ پس اگر اهل مكه، نسبت به كتاب و حكم، و پيامبرى، يا تنها پيامبرى (كه شامل همه است) كفر ورزند.

فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً ما قومى را براى آن موكّل ساخته ايم، و آنها پيامبرانى هستند

كه آنها را ياد كرديم، و نيز پيروان آنها كه پيش از بعثت پيغمبر ما به وى ايمان آورده بودند.

بعضى گفته اند مراد كسانى هستند كه به پيغمبر اسلام ايمان آوردند، و بعضى

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 214

ديگر گفته اند مراد انصار هستند.

معناى موكّل ساختن اين است كه آنها موفّق شدند تا به اين امور ايمان بياورند، مثل كسى كه براى انجام دادن امرى وكيل مى شود و بر انجام آن متعهّد مى شود.

«باء» در «بها» متعلّق به «يكفر» و در «بكافرين» براى تأكيد نفى «ليسوا» است.

فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ تنها به آنها اقتدا كن نه به كسانى ديگر، و اين معنا از مقدّم داشتن مفعول فهميده مى شود.

منظور از «هداهم» روش آنها در ايمان آوردن به خدا و يگانگى و دادگرى او، و خلاصه اصول دين است نه قوانين و احكام، چرا كه احكام گاهى دچار نسخ مى شوند، و هدايت بودن آنها موقعى است كه نسخ نشده باشند. «هاء» در فعل «اقتده» براى وقف است.

قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً بگو من از شما براى تبليغ رسالت مزدى نمى خواهم، همان طور كه پيامبران پيش از من چنين تقاضايى نداشتند، به طور كلّى پيامبر از قبول مزد بدور است.

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرى لِلْعالَمِينَ اين تبليغ، جز يادآورى براى جهانيان چيزى نيست، اين عبارت دلالت مى كند بر اين كه پيامبر ما بر تمام جهانيان مبعوث بوده و پيامبرى به وسيله او پايان يافته است.

[سوره الأنعام (6): آيه 91] ..... ص : 214

اشاره

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْ ءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذِي جاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطِيسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثِيراً وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا

آباؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ (91)

ترجمه: ..... ص : 214

آنها خدا را چنان كه بايد نشناختند، زيرا گفتند خداوند هيچ چيزى را بر هيچ بشرى نازل نكرده است، بگو: چه كسى كتابى را كه موسى آورد نازل كرده بود، كتابى كه نور و هدايت براى مردم بود، و شما آن را به صورت كتابهايى در مى آوريد، بخشى از آن را آشكار و بخش زيادى از آن را پنهان مى داريد و مطالبى به شما آموخته شده است كه نه شما مى دانستيد، و نه پدرانتان. بگو: خدا، (تورات را فرستاده) و سپس آنها را واگذار كه در عناد و خيره سرى خود، سرگرمند. (91) ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 215

تفسير: ..... ص : 215

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ آنها خدا را چنان كه بايد نشناختند و آن طور كه شايسته است عظمت او را رعايت نكردند، و آن چنان كه بايد، رحمتها، و الطاف بى پايان او نسبت به بندگانش به وصف در آيد، نتوانستند، او را توصيف كنند، و از اين رو زبان به انكار همه چيز گشودند و گفتند: ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْ ءٍ: خدا بر هيچ انسانى هيچ چيزى نازل نكرده است، و با اين بيان، بعثت پيامبران و وحى به سوى آنها را كه از بزرگترين رحمتها و بالاترين الطاف اوست، منكر شدند.

وقتى كه يهوديان به منظور مبالغه در انكار نزول قرآن بر پيغمبر اسلام، اين چنين همه چيز را بباد انكار گرفتند، خداوند مطلبى را به ياد آنها آورد كه چاره اى جز اقرار كردن نداشتند، و آن، نازل شدن تورات بر موسى عليه السّلام بود، كه همه در جريان آن بودند، و در ضمن اقرار گرفتن، آنان را سرزنش كرد كه شما تورات

را تحريف كرديد، بخشى از آن را آشكار و بخش ديگرش را پنهان ساختيد. عبارات زير در اين باره است:

جاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ موسى عليه السّلام تورات را كه نورى روشنى بخش در دين و مايه هدايت مردم بود، آورد.

تَجْعَلُونَهُ قَراطِيسَ همان توراتى كه شما آن را به صورت اوراقى پراكنده قرار داده ايد تا به مقصود خود، كه بعضى از آن را ظاهر و برخى را مخفى داريد، برسيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 216

«تجعلونه»، با «تاء» و «ياء» هر دو خوانده شده و همچنين فعلهاى «تبدونها» و «تخفون».

وَ عُلِّمْتُمْ ... خطاب به يهود است، يعنى از آنچه بر پيامبر وحى شده با زبان او چيزها آموخته ايد كه نه خود از آن خبر داشتيد و نه پدرانتان، با اين كه شما حاملان تورات هستيد، و پدرهاى شما هم پيش از شما، و داناتر از شما بودند.

آيه زير نيز همين مضمون را در بر مى گيرد: إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ «اين قرآن اكثر چيزهايى را كه بنى اسرائيل در آن اختلاف دارند، براى آنها بيان مى كند» (نمل/ 76) قُلِ اللَّهُ [انزله ] ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ بگو: خدا آن را نازل كرده، سپس آنان را در همان باطلى كه فرو رفته اند، واگذار.

«يلعبون» حال است از «ذرهم» يا از «خوضهم» و «فى خوضهم» جايز است كه حال از «يلعبون» باشد، يعنى در حالى كه فرو رفته در باطل هستند، بازى مى كنند، و جايز است كه صله «يلعبون»، يا صله «ذرهم» باشد.

[سوره الأنعام (6): آيه 92] ..... ص : 216

اشاره

وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ

بِالْآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ (92)

ترجمه: ..... ص : 216

اين كتاب با بركتى است كه نازل كرده ايم تصديق كننده كتابهاى آسمانى پيشين است، تا مردم مكّه و اطراف آن را به آن وسيله بترسانى، و آنان كه به آخرت ايمان دارند به آن [قرآن ] ايمان مى آورند، و مراقب اوقات و افعال نماز خود هستند. (92)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 217

تفسير: ..... ص : 217

وَ هذا كِتابٌ مراد از «كتاب» قرآن است. «مبارك» فوايد و سودهاى فراوانى دارد، از جمله آنها اين است كه قرائت آن خير است و عمل به آن مايه خيرات، علم اوّلين و آخرين، و احكام حلال و حرام در آن است و تا دنيا باقى است و تكليف برقرار است قرآن باقى است، و هرگز نسخ نمى شود.

مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ اين قرآن كتابهاى پيش از خود را كه عبارتند از تورات و انجيل و غير آن، تصديق مى كند. «و لتنذر» اين فعل عطف بر چيزى است كه صفت «كتاب» بر آن دلالت مى كند. گويا چنين گفته شده است: اين قرآن بر حق است به چند دليل: بركاتى كه در آن است، و كتابهاى پيش را تصديق مى كند، و گنهكاران را بيم مى دهد، «لتنذر» با «تاء» و «ياء» هر دو خوانده شده.

مكّه را به چند دليل امّ القرى گفته اند:

الف: چون جايگاه نخستين خانه اى است كه در دنيا به وجود آمده است.

ب: چون قبله همه جوامع و جاى حجّ آنهاست.

ج: از لحاظ شأن و مقام از همه جوامع بزرگوارتر است.

د: تمام زمين از زير آن كشيده شده پس گويا همه زمين از آن متولّد شده است.

وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ آنهايى كه آخرت را تصديق مى كنند و از آن بيم دارند به قرآن، ايمان مى آورند، چرا كه

اصل دين، بر خوف از آخرت است پس كسى كه از آن بترسد، همين ترس او را به ايمان آوردن، وادار مى سازد.

دليل اين كه در آخر آيه تنها از نماز يادآورى كرده، اين است كه نماز، ستون دين است و هر كس بر آن مواظبت داشته باشد براى او اين خصوصيت پيدا مى شود كه بر بقيّه واجبات و عبادات نيز مواظبت كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 218

[سوره الأنعام (6): آيه 93] ..... ص : 218

اشاره

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ قالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْ ءٌ وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ (93)

ترجمه: ..... ص : 218

كيست ستمكارتر از كسى كه دروغى به خدا ببندد، يا بگويد:

به من وحى شده، در حالى كه چيزى به او، وحى نشده باشد، و نيز كسى كه بگويد: من هم مانند آنچه خدا نازل كرده، نازل خواهم كرد؟

و اگر ببينى هنگامى را كه ستمكاران در سختيهاى مرگ فرو رفته اند، و فرشتگان دستها را گشوده، به آنان مى گويند: جان خود را خارج سازيد، امروز مجازات خواركننده اى در برابر دروغهايى كه به خدا بستيد و از پيروى آياتش تكبّر كرديد، خواهيد ديد. (93)

تفسير: ..... ص : 218

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً كيست ستمكارتر از كسى كه نسبت به خدا افترا بسته و چنان وانمود مى كند كه از طرف خدا به پيامبرى مبعوث شده، مثل مسيلمه كذّاب، و در اين باره روايت شده است كه پيغمبر اكرم فرمود: در خواب ديدم كه گويا دو النگوى طلا در دستم بود اين امر بر من دشوار و سنگين آمد و مرا اندوهناك ساخت، خدا به من وحى كرد كه در آنها بدمم و من در آن دو، دميدم، آنها از پيش من پرواز كردند، و من آنها را به اين دو نفر كذّابى كه با هم هستند تعبير كردم: كذّاب يمامه: مسيلمه، و كذّاب صنعاء: اسود عنسّى.

وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ و كسى كه بگويد: من هم نازل مى كنم مانند

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 219

آنچه خدا نازل كرده است. مراد از اين كس عبد اللَّه بن سعد بن ابو سرح است و بعضى گفته اند مراد نضر بن حارث و ساير مسخره كنندگان هستند كه مى گفتند:

لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا «ما اگر بخواهيم مى توانيم مثل قرآن بگوييم» (انفال/

31).

غَمَراتِ الْمَوْتِ سختيها و بيهوشيهاى مرگ. «غمر» آبى است كه شى ء را فرو مى گيرد و كنايه از سختيهايى است كه بر انسان چيره مى شود.

وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ فرشتگان (قبض ارواح) دستهايشان را به سوى ستمكاران باز مى كنند، و مى گويند: جانهاى خود را از بدنهايتان خارج سازيد «1» و به ما ارائه دهيد.

مراد از اين عبارت اين است كه فرشتگان، حال جان كندن را بر او دشوار مى گيرند و در هلاك ساختن او، درشتخويى و سختيهاى طاقت فرسا انجام مى دهند، مانند كسى كه طلبكار است و به اصرار مى خواهد حق خود را بگيرد، دستش را پيش مديون باز مى كند و مى گويد طلبم را بده. و بعضى گفته اند معناى «باسطوا» اين است كه فرشتگان دستهايشان را به عذاب به سوى آنها مى گشايند و معناى «اخرجوا انفسكم» اين است (اگر مى توانيد) جانهاى خود را از دستهاى ما، رها سازيد، يعنى هيچ گونه قدرت رهايى نداريد.

الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ امروز مجازات مى شويد، منظور وقت مرگ يا وقتى است كه در برزخ و قيامت، عذاب بر آنها وارد مى شود.

عَذابَ الْهُونِ «هون» خوارى شديد و اضافه «عذاب» به آن، كه مصدر است: نه صفت، به منظور مبالغه است مثل «رجل سوء» كه مبالغه در بدى را مى رساند و مراد اين است كه خوارى بر او مسلط است، و او، در آن غرق شده است.

__________________________________________________

1- چنان كه هنگام اعدام يك قاتل جانى به او مى گويند: بمير، جان بده! و اين يك نوع تحقير از ناحيه فرشتگان، نسبت به اين ستمكاران است و گرنه جان دادن كار آنها نيست بلكه كار خود فرشتگان است كه جان آنها را بگيرند. خلاصه از تفسير نمونه، 5/

350.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 220

وَ كُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ اين عذاب سخت به سبب آن است كه در برابر آيات الهى تكبّر مى ورزيديد، و به آن ايمان نمى آورديد.

[سوره الأنعام (6): آيه 94] ..... ص : 220

اشاره

وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (94)

ترجمه: ..... ص : 220

همه شما به صورت تنها نزد ما آمديد، همان طور كه روز اوّل شما را آفريديم، و آنچه را به شما بخشيده بوديم پشت سر گذارديد، و شفيعانى را كه شريك در شفاعت خود مى پنداشتيد، با شما نمى بينيم، پيوندهاى شما بريده شد و تمام آنچه تكيه گاه خود حساب مى كرديد، از شما، دور افتاده و گم گشته اند. (94)

تفسير: ..... ص : 220

وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى به تنهايى و در حالتى آمديد كه نه ثروتها و فرزندانتان با شما بودند، و نه بتهايى كه خيال مى كرديد شفيعان شما و شريكهاى خدا هستند.

كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ مانند روزى كه از مادر متولّد شديد، تنها بوديد و هيچ با خود نداشتيد حتى لباس.

در اين زمينه حديثى نقل شده است: در قيامت بدون كفش و لباس و (حتى) ختنه نشده محشور مى شويد. «1»

وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ آنچه در دنيا به ملك شما، درآورده بوديم، و با توجه كردن

__________________________________________________

1-

تحشرون حفاة عراة غرلا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 221

به آن از آخرت روگردان شده بوديد (امروز) آن را ترك كرديد، و پشت سرتان انداختيد، يعنى هيچ چيزى از آن با خود نياورده ايد بلكه ديگران از آن بهره مند مى شوند و استفاده مى كنند.

زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ آنها را شريك خدا و بردگان خود خيال مى كرديد.

«شركاء» وقتى كه كفّار بتها را به عنوان معبود مى خوانند و آنها را عبادت مى كنند معنايش اين است كه آنها را شريك خدا و خود را در عبوديّت آنها، قرار داده اند.

لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ يعنى وقع التقطّع بينكم ميان شما جدايى واقع شد، مثل جمع بين الشّيئين كه منظور وقع الجمع بينهما مى باشد، يعنى ميان اين دو چيز اجتماع واقع شد و در اين تأويل نيز

فعل به مصدرش اسناد داده شده است و «بينكم» به ضمّ «نون» نيز خوانده شده است، در اين صورت فعل به ظرف اسناد داده شده، مثل قوتل خلفكم: پشت سر شما جنگ واقع شد.

[سوره الأنعام (6): آيات 95 تا 96] ..... ص : 221

اشاره

إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (95) فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (96)

ترجمه: ..... ص : 221

خداوند شكافنده دانه و هسته است، زنده را از مرده خارج مى سازد اين است خداى شما، پس چرا منحرف مى شويد. (95)

خدايى كه شكافنده صبحدم است، و شب را مايه آرامش، و خورشيد و ماه را وسيله حساب قرار داده است، اين است تقدير خداى مقتدر دانا. (96)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 222

تفسير: ..... ص : 222

فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى دانه، و هسته را مى شكافت تا گياه و درخت شود.

بعضى گفته اند مراد همان شكافى است كه از اول در برخى دانه ها و در دانه گندم وجود دارد.

يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ زنده را از مرده بيرون مى آورد، مراد حيوانات و انسانها هستند كه از نطفه و تخمها و دانه و هسته به وجود مى آيند.

وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ و خارج كننده اين چيزهاى مرده، از حيوان و گياه است.

اين عبارت، عطف بر «فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى » است، نه عطف بر فعل «يخرج»، و در محلّ جمله بيانيّه است، زيرا شكافتن دانه و هسته، با روييدن گياه و درخت كه زنده و داراى نموّ هستند، مثل بيرون آوردن زنده از مرده است.

ذلِكُمُ اللَّهُ اين كسى كه زنده كننده و ميراننده است، خداوندى است كه پروردگارى، سزاوار اوست.

فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ پس چگونه از او، و گفته هايش منحرف مى شويد و به ديگر سوى رو مى آوريد؟! الْإِصْباحِ اين كلمه در اصل مصدر باب افعال است، اما در اين جا به معناى صبحگاه، و در معناى «فالق الاصباح» دو قول ذكر شده است:

الف: شكافنده تاريكى صبح كه همان تيرگى آخر شب است (كه صبح، پشت سر آن است).

ب: شكافنده صبح، همان عمود نورانى بامدادى است كه طليعه روز است، زيرا ظلمت و تاريكى در اثر دميدن

صبح شكافته مى شود، چنان كه شاعر گفته است:

تفرّى ليل عن بياض نهار (مثل برطرف شدن شب در اثر سفيدى روز).

وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً اين فعل ماضى عطف بر «فالق» اسم فاعل قبلى است كه به

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 223

معناى ماضى بوده است. «سكن» آنچه مايه سكونت و آرامش و استراحت انسان است، از قبيل همسر، و دوستان، و به همين دليل زن را «سكن» گفته اند كه شوهر به او، انس مى گيرد، و شب مايه اطمينان خاطر است زيرا رنج روز با استراحت در شب تبديل به آرامش مى شود. و مى توان گفت معنايش اين است كه شب را وقت سكونت قرار داد، مثل قول خداوند: لِتَسْكُنُوا فِيهِ «تا در آن بياراميد» (يونس/ 67).

وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ خورشيد و ماه را وسيله حسابگرى قرار داد.

حُسْباناً به ضم (حاء) مصدر حسب، و در معناى جمله دو وجه است:

الف: خورشيد و ماه را نشانه حسابگرى قرار داد زيرا از روى گردش و حركت آنها حساب وقتها به دست مى آيد.

ب: خورشيد و ماه، مورد محاسبه قرار مى گيرند. «1»

تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ اين كه خداوند، كار حسابگرى را به اين وسيله آسان كرده است، تقدير خداوندى است كه قدرتش بى كران است و خورشيد و ماه را مسخّر و مقهور خود قرار داده است.

«الْعَلِيمِ» نسبت به مسير حركت خورشيد و ماه و اداره امور آن دو، دانا و آگاه است.

[سوره الأنعام (6): آيات 97 تا 98] ..... ص : 223

اشاره

وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (97) وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ (98)

__________________________________________________

1- يعنى خود اين دو كره آسمانى تحت

نظام و حساب و برنامه است. با توجه به معناى اول، اين دو يكى از نعمتهاى خداوند براى انسانهاست و با توجه به معناى دوم يكى از نشانه هاى توحيد و اثبات وجود خداست. تفسير نمونه، 5/ 161.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 224

ترجمه: ..... ص : 224

او خدايى است كه ستارگان را براى شما فرستاد تا در تاريكيهاى خشكى و دريا به وسيله آنها هدايت شويد، ما اين آيات را براى آنان كه اهل علم و آگاهى اند تفصيل داده ايم. (97)

و او، خدايى است كه شما را از يك شخص آفريد، پس بعضى (از شما) پابرجا هستيد و بعضى، ناپايدار، ما اين نشانه ها را براى مردمى كه اهل درك و فهمند تفصيل داده ايم. (98)

تفسير: ..... ص : 224

فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ ... در تاريكهاى شب، در خشكى و دريا.

دليل اين كه «ظلمات» را به «برّ و بحر» اضافه كرده، يا همان مناسبتى است كه ميان ظلمت با خشكى و دريا وجود دارد، و يا راههاى انحرافى را به ظلمات تشبيه كرده است.

«فمستقر» به فتح و كسر قاف قرائت شده است. اگر به فتح خوانده شود (اسم مكان است) و مستودع هم يا اسم مكان خواهد بود، و يا مصدر (ميمى) و اگر به كسره خوانده شود «مستقرّ» اسم فاعل، و «مستودع» اسم مفعول خواهد بود.

در معناى آيه اقوالى گفته شده است.

الف: شما را قرارگاهى در رحم مادران، و منزلگاهى در پشت پدران است.

ب: قرارگاهتان در روى زمين و منزلگاهتان در زير زمين است.

ج: بعضى از شما در قبر قرار گرفته ايد، و بعضى در دنيا به عاريت قرار داريد.

از حسن (بصرى) نقل شده است: اى پسر آدم! تو در ميان اهلت، امانت و بزودى به صاحبت ملحق مى شوى، و سپس شعر لبيد را سرود:

و ما المال و الاهلون الا وديعة و لا بد يوما ان ترد الودايع

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 225

مال و خانواده، در نزد انسان، وديعه است و ناچار روزى بايد امانت به جايش برگردانده

شود.

[سوره الأنعام (6): آيه 99] ..... ص : 225

اشاره

وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ كُلِّ شَيْ ءٍ فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِباً وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِيَةٌ وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ انْظُرُوا إِلى ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ يَنْعِهِ إِنَّ فِي ذلِكُمْ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (99)

ترجمه: ..... ص : 225

او خدايى است كه از آسمان آبى نازل كرد، و ما به وسيله آن، گياهان گوناگونى رويانيديم، و از آن، ساقه ها و شاخه هاى سبز خارج ساختيم، و از آنها دانه هاى متراكم، و از شكوفه نخل، خوشه ها، با رشته هاى باريك، بيرون فرستاديم، و باغها از انواع انگور، و زيتون، و انار شبيه به يكديگر، و بدون شباهت، هنگامى كه ميوه مى دهد، به ميوه آن و طرز رسيدنش بنگريد، كه در آن، نشانه هايى براى افراد با ايمان است. (99)

تفسير: ..... ص : 225

السَّماءِ هر چه در سمت بالا باشد و مانند سقف، سايه افكند، آسمان ناميده مى شود، و در اين جا، مراد، ابر است.

فَأَخْرَجْنا بِهِ ... به وسيله آب، هر صنف از انواع گياهان را رويانيديم.

يعنى سبب، يكى است كه همان آب است، مسبّبها گوناگونند، و اين تعبير مثل اين قول خداوند است: ... يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ: «با يك آب، آبيارى مى شوند، و پاره اى از آنها را بر ديگران در خوراك، برترى داديم»

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 226

(رعد/ 4).

فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً و از آب ساقه اى با طراوت و سرسبز، بيرون آورديم، و مراد شاخه اى از گياه است كه از دانه بيرون مى آيد و از بيخ آن شعبه، شعبه مى شود.

نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِباً و از آن ساقه هاى سبز، دانه هاى روى هم چيده بيرون آورديم، از قبيل خوشه گندم و جو، و جز اينها.

قنوان خوشه خرما، اين كلمه مرفوع، مبتداى مؤخّر، و من النخل، خبر مقدم است، و «من طلعها»، هم بدل از آن است، و تقدير چنين است: و كائنة من طلع النّخل قنوان»: خوشه خرما، از شاخه درخت نخل به وجود مى آيد.

و مى توان

گفت: خبر حذف شده و «اخرجنا» دليل بر آن است و تقدير اين است:

و مخرجة من طلع النخل قنوان.

قِنْوانٌ جمع قنو است مثل «صنوان» و «صنو».

دانِيَةٌ نزديك، زودرس، سهل التناول، حسن بصرى مى گويد: يعنى هر كدام نزديك به يكديگر هستند.

وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ منصوب است، عطف بر نبات كل شى ء، يعنى و به وسيله آب باغهايى از انگور به وجود آورديم.

و جنات به رفع نيز خوانده شده و اين دو حالت دارد:

1- عطف بر «قنوان» باشد به اين معنا: از نخل خوشه خرما و از درختان انگور، باغها، حاصل مى شود.

2- به تقدير: ثم جنات، مبتداى مقدم حذف شده و معنايش اين است: با درختان خرما، باغهاى انگور نيز وجود دارد.

وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ به وسيله آب درخت زيتون و انار را به وجود آورديم.

چون زيتون و انار بر ساير انواع ميوه ها برترى دارند، بهتر آن است كه نصب اين كلمه را از باب اختصاص بگيريم مثل قول خداوند: وَ الْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 227

(نساء/ 162).

مُشْتَبِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ بعضى از اين دو ميوه، از حيث مقدار و رنگ و مزه، با يكديگر شباهت دارند و بعضى شباهت ندارند.

انْظُرُوا إِلى ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ نگاه به ميوه آن كنيد كه وقتى ميوه مى دهد چگونه ميوه اش لاغر و كوچك است.

وَ يَنْعِهِ و حالت رسيدگى آن را، كه چگونه داراى منافع و لذتها است، به ديده عبرت و بصيرت بنگريد، تا به قدرت تقديركننده و به تدبير تدبيركننده آن، راه يابيد، به حالات گوناگون او را متغيّر مى سازد. ينعت الثمرة ينعا و ينعا: ميوه كاملا رسيد.

[سوره الأنعام (6): آيات 100 تا 103] ..... ص : 227

اشاره

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ

بَنِينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَصِفُونَ (100) بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (101) ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ وَكِيلٌ (102) لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ (103)

ترجمه: ..... ص : 227

آنان، جنّ را كه مخلوق خداست شريك وى مى دانستند، و بدون علم، پسران و دخترانى به خداوند سبحان نسبت دادند، و او، از آنچه آنها وصف مى كنند برتر است. (100)

او، پديد آورنده آسمانها و زمين است، چگونه ممكن است او را فرزندى باشد، در حالى كه برايش همسرى نيست؟ همه چيز را او آفريده، و او به همه چيز ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 228

داناست. (101)

اين است پروردگار شما، كه جز، او معبودى نيست، او آفريدگار همه چيز است، او را بپرستيد، او، حافظ همه چيز است. (102)

ديدگان، او را درك نمى كنند، ولى او آنها را مى بيند، و او لطيف و آگاه است. (103)

تفسير: ..... ص : 228

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ «للَّه» و «شركاء» هر دو مفعول «جعل»، و «جنّ» بدل از «شركا» است، و مى تواند، «شركاء» و «جن» هر دو مفعول باشند كه مفعول دوم بر اول مقدم شده باشد يعنى جن را شريك خدا قرار دادند.

فايده مقدّم شدن «للَّه شركاء» بر «جنّ» اين است كه شريك قرار دادن كسانى از قبيل فرشته، يا جنّ يا انسان را براى خدا امرى بزرگ است.

منظور از جنّ (در اين جا) فرشتگان هستند كه مشركان آنها را همتاى خدا مى دانستند، اين معنا شبيه مضمونى است كه از اين آيه استفاده مى شود: وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً «ميان خدا و جن، خويشاوندى قائل شدند» (صافّات/ 158) بعضى گفته اند اينها كسانى هستند كه مى گفتند: «خدا آفريننده خوبيها و ابليس آفريننده بديهاست».

وَ خَلَقَهُمْ و حال آن كه، خود اين مشركان را خدا آفريده است، منظور اين است كه اينها خود مى دانند كه خدا آنان را آفريده است، نه جن، و اين

آگاهيشان آنها را مانع از اين نشده است كه غير خالق را شريك خالق قرار دهند و بعضى گفته اند ضمير به جنّ برمى گردد يعنى طايفه جنّ را خدا آفريده است.

وَ خَرَقُوا لَهُ براى خدا پسران و دخترانى قائل شدند، مشركان مى گفتند فرشتگان دختران خدايند، پيروان تورات عزير و پيروان انجيل مسيح را پسر خدا مى دانستند.

خلق الافك، و اختلقه، خرقه و اخترقه همه به يك معناست يعنى دروغپردازى كرد، و «خرّقوا» نيز خوانده شده تا معناى كثرت را برساند. «بغير علم» چون از

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 229

عظمت الهى خبر ندارند چيزهايى درباره خداوند مى گويند كه از حقيقت آن آگاه نيستند.

بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خبر براى مبتداى محذوف است يعنى او ابداع كننده آفرينش آسمانها و زمين است بدون اين كه آنها را از چيزى به وجود آورده باشد و يا از نمونه اى كه سابقه داشته تقليد كرده باشد. و مى تواند مبتدا باشد و خبرش انى يكون له ولد باشد.

بعضى گفته اند: «بديع السموات»، اضافه صفت مشبّهه به فاعلش است، يعنى آسمانها و زمين بديع است، مثل فلان بديع الشعر: شعر فلانى بى نظير است.

مى تواند تقديرش اين باشد: هو بديع فى السموات و الارض، مثل فلان ثبت الغدر، يعنى ثابت فيه: فلانى در فريبكارى ثابت قدم است.

با اين تقدير معناى آيه اين مى شود: خدا در آسمانها و زمين، بى مثل و مانند است.

أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ از كجا براى او فرزندى باشد، و حال آن كه درست درنمى آيد كه به فرزند داشتن و زاييدن توصيف شود، چرا كه ولادت از ويژگيهاى اجسام است، و آفريننده جسم، كه جسم نيست تا زاينده باشد.

دليل ديگر بر نداشتن فرزند اين است

كه ولادت به وسيله دو همسر حاصل مى شود، اما خدا را نسزد كه زنى داشته باشد تا با او ازدواج كند.

وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ همه چيز را او آفريده و به همه چيز آگاهى دارد، و كسى كه چنين ويژگيها داشته باشد، از همه بى نياز است. «ذلِكُمُ» اشاره به ذاتى است كه داراى اين صفات است و اين اسم اشاره مبتداست، و عبارات بعد خبرهاى مترادف او هستند: اللَّهُ، رَبُّكُمْ، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ، خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ، و حاصل معنايش اين است: اى مردم ذاتى كه جامع صفات گذشته است، خداى يكتاست، پروردگار شماست، معبودى جز او نيست خالق همه چيز است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 230

«فَاعْبُدُوهُ» پس اين ذات مقدس را بپرستيد، زيرا كسى كه جامع اين ويژگيها باشد شايسته پرستش است.

وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ وَكِيلٌ او نگهدار و تدبيركننده همه چيز است، و همه چيزها از قبيل روزيها و اجلها را مالك است.

لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ «بصر» گوهرى لطيف است كه به وسيله آن، ديدنيها درك و دريافت مى شود، حاصل معنا اين است كه خداى متعال برتر از آن است كه با چشم ديده شود، پس ديدگان او را درك نمى كنند، چون آنها، تنها چيزى را در مى يابند كه يا خود در جهتى باشد يا تابع موجود جهت دار باشد مثل جسمها و رنگها.

وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ ولى او كه داراى دقت نظر، نسبت به دريافت همه دريافتنيهاست اين گوهرهاى لطيف را كه خداوند در ديدگان نهاده و از آن به ابصار تعبير شده، درك مى كند و كسى جز او، قدرت درك آن را ندارد.

وَ هُوَ اللَّطِيفُ او

دقيقتر از آن است كه ديدگان بتوانند او را دريابند.

الْخَبِيرُ نسبت به هر چيز هر چه دقيق باشد، آگاه است و از ديدگاه او بيرون نيست.

در اين آيه لف و نشر مرتّب رعايت شده (ديدگان او را در نمى يابند، او لطيف است، او ديدگان را در مى يابد، پس او خبير است).

از امام رضا عليه السّلام روايت شده است كه مراد از «ابصار» ديدگان سر نيست بلكه ديدگان دل است، يعنى او برتر از خيال و گمان و وهم است او در وهم كسى نمى گنجد و به چگونگى وجودش پى برده نمى شود.

[سوره الأنعام (6): آيات 104 تا 105] ..... ص : 230

اشاره

قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ (104) وَ كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (105)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 231

ترجمه: ..... ص : 231

دلايلى روشن از طرف پروردگارتان آمد، كسى كه توجه كند به سود خود اوست و كسى كه از آن چشم بپوشد به زيان اوست، و من مسئول شما نيستم. (104)

اين چنين، آيات را در شكلهاى گوناگون، بيان مى داريم، سرانجام آنها خواهند گفت: تو درس خوانده اى، و ما آن را براى گروهى كه علم دارند بيان مى كنيم. (105)

تفسير: ..... ص : 231

قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ بصائر جمع بصيرت و به معناى دلالتها و راهنماييهايى است كه به آن وسيله، حقيقت شى ء روشن مى شود، بصيرت به معناى روشنايى دل است، چنان كه بصر، روشنايى چشم است، يعنى به منظور توجه يافتن بر اين كه چه چيز بر خدا رواست و چه چيز روا نيست، از راه وحى به سوى شما آگاهيهايى آمده است كه براى دلها به منزله روشنايى و نيروى ديدن به حساب مى آيد.

فَمَنْ أَبْصَرَ پس كسى كه حق را بنگرد و به آن ايمان بياورد، به سود خودش كار كرده است، و هر كس از آن، صرف نظر كند بر ضرر خود عمل كرده است.

وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ من نگهدار شما نيستم كه اعمالتان را حفظ كنم و اجر و مزد شما را بدهم، بلكه من، تنها بيم دهنده ام و خدا حافظ و نگهدار شماست.

وَ لِيَقُولُوا جواب لام محذوف و تقدير آن چنين است: و ليقولوا درست نصرّفها،:

براى اين كه منكران مى گويند: تو اين قرآن را درس گرفته و از يهود آموخته اى ما آن را تغيير مى دهيم.

دارست، نيز قرائت شده است، يعنى با اهل كتاب گفتگو و مذاكره كرده و از آنها چيز آموخته اى. برخى هم «درست» خوانده اند، يعنى اين آيات كهنه شده است (اساطير الاولين است).

عبد

اللَّه (عباس): «درس» خوانده است، يعنى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم درس خوانده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 232

وَ لِنُبَيِّنَهُ فرق ميان دو «لام» اين است كه در «ليقولوا»، مجاز و در «لنبينه» حقيقت است، زيرا گوناگون شدن آيات براى تبيين و توضيح حقايق است، نه براى اين كه كفّار اين حرف را بگويند اما چون اين گفتار با دگرگونى آيات گفته شده، چنان كه توضيح، با، دگرگونى آنها حاصل مى شود، گفتار آنها، به تبيين، تشبيه شده است.

ضمير در «لنبيّنه» به آيات برمى گردد و چون مقصود از آيات، قرآن است، ضمير آن، مذكّر آمده است و مى توان آن را به قرينه حال به قرآن برگرداند، اگر چه ذكرى از آن نشده است و جايز است به كتاب برگردد كه در «درست يا دارست» مقدّر است (يعنى درست يا دارست الكتاب).

[سوره الأنعام (6): آيات 106 تا 108] ..... ص : 232

اشاره

اتَّبِعْ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ (106) وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ (107) وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (108)

ترجمه: ..... ص : 232

از آنچه از طرف پروردگارت بر تو، وحى شده پيروى كن، كه جز او معبودى نيست، و از مشركان روى بگردان. (106)

اگر خدا، مى خواست (مجبورشان مى كرد) و مشرك نمى شدند، ما تو را مسئول آنها قرار نداده ايم، و تو، وظيفه ندارى آنها را به ايمان آوردن مجبور سازى. (107)

(اى مسلمانان، معبود) آنهايى را كه غير خدا را مى خوانند، دشنام ندهيد كه آنها نيز بدون آگاهى، به دشمنى با شما، خداى را دشنام خواهند داد، اين چنين، ما براى هر جامعه اى عملشان را زينت داده ايم، سپس بازگشت آنها به سوى پروردگارشان است، و خدا آنها را از آنچه عمل مى كردند، آگاه مى سازد. (108)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 233

تفسير: ..... ص : 233

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ اين جمله معترضه است و دستور وجوب پيروى از وحى را تأكيد مى كند.

وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ از مشركان دورى كن، با آنها نشست و برخاست و خوش و بش مكن.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ اگر خدا مى خواست آنها را با جبر و زور به ايمان آوردن، وادار مى ساخت.

وَ لا تَسُبُّوا خدايان كسانى كه غير خداى يكتا را پرستش مى كنند، دشنام ندهيد، چرا كه آنها نيز خدا را به ظلم و عدوان دشنام خواهند گفت.

داستان از اين قرار است كه در زمان پيامبر، برخى از مسلمانان نسبت به معبودهاى مشركان، سبّ و بدگويى مى كردند قرآن آنها را از اين عمل منع كرد تا بدگويى اينها سبب دشنام دادن و بدگويى مشركان نسبت به خداى متعال نگردد.

از اين آيه چنين فهميده مى شود: نهى از منكر كه از بزرگترين اعمال است، اگر معلوم شود كه به ازدياد شرّ منتهى مى شود، به معصيت، تبديل خواهد شد و به اين دليل

نهى كردن از چنين نهى از منكرى واجب شده است. «بغير علم» به سبب ناآگاهى كه نسبت به خدا دارند.

كَذلِكَ زَيَّنَّا هم چنان كه اين عمل كفّار را در نزد خودشان جلوه مى دهيم براى همه ملّتها عملشان را جلوه مى دهيم، منظور از اين جلوه دادن اين است كه آنها را با عملشان رها مى كنيم و از آن بازشان نمى داريم، تا آنجا كه عمل بد آنها به نظرشان نيك جلوه مى كند. «فينبّئهم» پس (در قيامت پروردگارشان) به آنها خبر مى دهد و به كارهايى كه انجام داده اند آنها را كيفر و مذمّتشان مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 234

[سوره الأنعام (6): آيات 109 تا 110] ..... ص : 234

اشاره

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِها قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ ما يُشْعِرُكُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا يُؤْمِنُونَ (109) وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ كَما لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (110)

ترجمه: ..... ص : 234

با نهايت تأكيد، به خدا سوگند ياد كردند كه اگر معجزه اى به سوى آنها آيد، به طور حتم به آن ايمان مى آورند، بگو: معجزات از ناحيه خداست و شما (اى مؤمنان) نمى دانيد كه اگر معجزه اى هم بيايد، آنها به آن ايمان نمى آورند!! (109)

و ما، دلها و ديده هايشان را واژگونه مى سازيم، چرا كه در آغاز به آن ايمان نياوردند، و آنان را در حال طغيان و گردنكشى، به خودشان، وامى گذاريم تا سرگردان شوند. (110)

تفسير: ..... ص : 234

وَ أَقْسَمُوا مشركان با جدّ و جهد و كوشش، به خدا سوگند ياد كردند:

لَئِنْ جاءَتْهُمْ كه اگر يكى از معجزاتى كه پيشنهاد كرده اند بيايد، حتما به آن ايمان مى آورند.

قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ اى پيامبر! بگو: معجزات، همه از نزد خداست و او به تمام آنها توانايى دارد، اما، جز به مقتضاى حكمت و مصلحتش آنها را نازل نمى كند.

معناى ديگر آيه اين است كه معجزات نزد خداست نه نزد من، پس چگونه من آنها را براى شما بياورم؟

وَ ما يُشْعِرُكُمْ (اين جمله خطاب به مؤمنان است، يعنى اى مؤمنان) شما چه مى دانيد معجزه اى كه اينها پيشنهاد مى كنند بفرضى هم كه آورده شود ايمان نخواهند آورد يعنى من مى دانم آياتى را كه آنها درخواست مى كنند، هر گاه بيايد، باز هم ايمان

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 235

نمى آورند، امّا شما توجّه نداريد. توضيح آيه اين است:

مؤمنان اميدوار بودند كه هر گاه خداوند معجزه نمايى كند و آياتى را بياورد مخالفان به طور يقين ايمان مى آورند، از اين رو آرزوى آوردن معجزات را داشتند، به اين سبب خداى سبحان به مؤمنان فهماند كه از آنچه علم وى به آن سبقت گرفته- كه اين كافران ايمان نخواهند آورد- خبر

ندارند و اين معنا را در آيه بعد چنين بيان كرده است: «كَما لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ» چنان كه در نخستين بار به آن ايمان نياوردند.

بعضى گفته اند: كلمه «أنّها» به معناى (قطع و يقين نيست بلكه به معناى «لعل» (ترجّى) است. چنان كه عربها مى گويند: ائت السوق انك تشترى لحما: برو به بازار شايد گوشت بخرى، در اين عبارت «أنّ» به معناى «لعلّ» است.

مؤيّد اين معنا، قرائت ابىّ است: لعلّها اذا جاءتهم لا يؤمنون.

بعضى «إنّها» به كسر همزه خوانده اند، به اين معنا كه جمله قبل تمام شده و جمله ديگرى آغاز مى شود يعنى در جمله پيشين گفته است: شما از وضع و حال آنها آگاهى نداريد، سپس از آگاهى خود نسبت به گذشته آنها خبر داده و فرموده است:

اين مسأله قطعى است كه اگر آيات من هم براى آنها بيايد ايمان نمى آورند.

برخى از مفسّران، در قرائت فتحه همزه: «أنّها»، «لا» را زايده گرفته اند. يعنى شما از كجا مى دانيد كه آنها ايمان خواهند آورد؟

وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ ... وَ نَذَرُهُمْ اين جمله ها عطف بر «لا يؤمنون» و داخل در حكم «وَ ما يُشْعِرُكُمْ» است يعنى: شما نمى دانيد كه آنها ايمان نمى آورند، و شما نمى دانيد كه ما، دلها و ديده هاى آنان را واژگونه مى سازيم، و بر قلبها و چشمهاى آنها مهر مى زنيم، آن گاه نمى فهمند و حقيقت را درك نمى كنند، چنان كه در نخستين مراحل نزول آيات ايمان نياوردند، زيرا دلهايشان مهر خورده بود. و شما نمى دانيد كه ما آنها را در همان گردنكشى كه فرو رفته اند رهايشان مى كنيم و به خودشان وامى گذاريم و از طغيان بازشان نمى داريم تا در آن متحيّر و سرگردان بمانند.

ترجمه جوامع الجامع،

ج 2، ص: 237

جزء هشتم از سوره انعام آيه 111 تا سوره اعراف آيه 87

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 239

[سوره الأنعام (6): آيات 111 تا 113] ..... ص : 239

اشاره

وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوْتى وَ حَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْ ءٍ قُبُلاً ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ (111) وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ (112) وَ لِتَصْغى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِيَرْضَوْهُ وَ لِيَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ (113)

ترجمه: ..... ص : 239

اگر ما، فرشتگان را به سوى آنها فرستيم و مردگان با آنان سخن گويند، و همه چيز را در برابر آنها گرد آوريم، باز هم ايمان نخواهند آورد مگر به خواست خدا، امّا بيشتر آنها نمى دانند. (111)

همچنين، ما براى هر پيامبرى، دشمنى از شياطين انس و جنّ قرار داديم كه به يكديگر سخنان آراسته و فريبنده القا مى كنند تا مردم را فريب دهند، و اگر پروردگارت مى خواست آنها چنين كارى نمى كردند، پس آنان را با نسبتهاى ناروايى كه مى دهند، واگذار. (112)

و تا اين كه دلهاى مردمى كه به سراى ديگر ايمان نمى آورند، به آنها، گوش دهند و آن را بپسندند و گناهانى كه مى كنند بكنند. (113)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 240

تفسير: ..... ص : 240

وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ اگر فرضا، فرشتگان را هم به سوى آنها بفرستيم كه به رسالت پيامبر ما شهادت دهند، و اگر مردگان را هم زنده كنيم تا براى او گواهى دهند. (باز هم ايمان نمى آورند).

اين آيه پاسخ بعضى از تقاضاهاى آنهاست از قبيل: لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ «چرا بر ما فرشتگان نازل نمى شوند»، (فرقان/ 21) و جمله فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «پس اگر راست مى گوييد پدران ما را بياوريد» (دخان/ 36).

وَ حَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْ ءٍ و همه چيز را در برابر آنها، گرد آوريم، به همين معناست آيه: أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلًا «يا اين كه خدا را با فرشتگانش مقابل ما حاضر سازى» (إسراء/ 92) در معناى كلمه «قبلا» چند وجه ذكر شده است:

1- ضامن باشند درستى آنچه را كه ما به آن بشارت داده ايم يا از آن بيم داده ايم (قبل جمع قبيل به معناى ضامن و

كفيل).

2- تا گروه گروه حاضر شوند.

3- ملائكه روبروى آنها قرار گيرند.

«قبلا» نيز قرائت شده يعنى به طور معاينه و آشكارا.

إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ مگر خدا بخواهد كه آنها را به جبر وادار به ايمان آوردن كند.

وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ در مرجع ضمير «هم» و معناى آيه دو احتمال وجود دارد:

الف- مقصود از آن، كفّار است يعنى بيشتر آنها نمى دانند كه هنگام نزول معجزات، دلهايشان ايمان را قبول نخواهد كرد و بنا بر اين سوگندهايشان به چيزى است كه نسبت به آن آگاهى ندارند.

ب- مقصود از ضمير، مسلمانانند يعنى اكثر مسلمانان جاهلند به اين كه اين كافران

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 241

با ميل و رغبت ايمان نمى آورند اگر چه تمام آيات و معجزات براى آنها آورده شود.

وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا چنان كه تو را با دشمنانت واگذار كرديم، نسبت به پيامبران پيش از تو نيز با دشمنانشان چنين كرديم و دشمنان را از عداوت با آنها بازنداشتيم، چرا كه اين مايه آزمايش و امتحان آنها بود تا صبر و ثبات آنها معلوم شود و در نتيجه، مزد و ثواب آنها افزايش يابد. «شياطين» بدل از «عدوّا» است، يا اين كه هر دو، مفعول «جعلنا» مى باشد.

يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ بعضى از آنها به بعضى ديگر وسوسه مى كنند، يعنى شياطين جنّى بعضى از شياطين انسى و بعضى از شياطين بعضى ديگر را از خود و بعضى شياطين انسى بعض ديگر را وسوسه مى كنند. و مراد از «زخرف القول» گفتارهايى به ظاهر آراسته و واداركننده به معاصى و گمراه كننده يعنى همان وسوسه است. «غرورا» به منظور فريب و نيرنگ گفته مى شود.

وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ اگر

خدا مى خواست اين كار را انجام نمى دادند، يعنى با تو دشمنى نمى كردند، يا حرفهاى گمراه كننده را به يكديگر القاء نمى كردند به اين معنا كه خدا آنها را به جبر از اين كارها بازمى داشت.

وَ لِتَصْغى «لام» براى صيرورت و جوابش محذوف و تقدير آن چنين است:

و ليكون ذلك الاصغاء، جعلنا لكل نبى عدوا و مرجع ضمير در «اليه» و «فعلوه» يكى است: «وسوسه شياطين جنّ و انس و عداوت با انبياء) و معناى آيه اين مى شود:

ما براى هر كدام از پيامبران، دشمنانى قرار داديم، تا عاقبت، دلهاى كافران، به عداوت انبياء و وسوسه شياطين متمايل گردد.

وَ لِيَرْضَوْهُ و سرانجام اين كارها را براى خود بپسندند.

وَ لِيَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ و گناهانى را كه در راه دشمنى با پيامبر و وساوس شيطانى كسب مى كنند متحمّل شوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 242

[سوره الأنعام (6): آيات 114 تا 115] ..... ص : 242

اشاره

أَ فَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَماً وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلاً وَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (114) وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (115)

ترجمه: ..... ص : 242

آيا غير خدا را به عنوان داور بجويم، و حال آن كه اوست كه كتاب را به تفصيل به سوى شما فرستاده، و آنها كه كتاب را بر آنها نازل كرديم، مى دانند، كه قرآن به حق از جانب پروردگارت نازل شده است، پس تو از شك كنندگان مباش. (114)

سخن پروردگارت به راستى و عدالت كامل شد، و براى كلمات او تغيير دهنده اى نيست، او شنوا و داناست. (115)

تفسير: ..... ص : 242

أَ فَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي آيا غير خدا را به عنوان حاكم طلب كنم، تا ميان من و شما، حكم كند و او مشخّص كند كه از ما كدام يك بر حق و كدام بر باطل است؟! وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتابَ و او خدايى است كه قرآن را به عنوان معجزه به سوى شما فرستاده است.

مُفَصَّلًا كه در آن به تفصيل از حلال و حرام و كفر و ايمان سخن گفته براى من گواهى به راستى داده و بر شما شهادت مى دهد كه افترازننده هستيد.

وَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ كسانى كه تورات و انجيل را به آنها داديم، مى دانند كه قرآن، از طرف پروردگارت به حق نازل شده است.

فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ پس تو از شك كنندگان مباش، خطاب به پيامبر و مقصود، امّت است و از باب تحريك احساسات و تهييج آنها ذكر شده است مثل ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 243

وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ از مشركان مباش. و مى توان گفت مراد خود پيامبر است و معناى آيه اين است: هيچ شكى در اين نداشته باش كه اهل كتاب مى دانند كه قرآن به حق نازل شده است، اگر چه اغلب آنها آن را انكار مى كنند.

وجه ديگر، آن

است كه جمله: «فلا تكوننّ» خطاب به هر كسى باشد به اين معنا كه وقتى دلايلى بر درستى قرآن اقامه شد، پس سزاوار نيست كه كسى در آن، شك داشته باشد.

وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ حجّت پروردگارت، و امر و نهى، و وعد و وعيد او، به راستى و عدالت بر همه تمام است.

بعضى گفته اند: مراد از كلمه، قرآن است.

لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ هيچ كس پيدا نمى شود كه بتواند از اين كلمات و حقايق صادقتر و متناسبتر بياورد.

كلمت ربك، كلمات نيز خوانده شده است، صدقا و عدلا، منصوب است، بنا بر حاليّت (به تقدير صادقة و عادلة).

[سوره الأنعام (6): آيات 116 تا 117] ..... ص : 243

اشاره

وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ (116) إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ يَضِلُّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (117)

ترجمه: ..... ص : 243

اگر از بيشتر كسانى كه در روى زمين هستند پيروى كنى، تو را از راه حق منحرف مى كنند، و آنها جز از گمان و وهم پيروى نمى كنند، و جز دروغ نمى گويند. (116)

پروردگار تو، نسبت به حال كسانى كه از راه او منحرف مى شوند و آنها كه هدايت يافته اند، داناتر است. (117)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 244

تفسير: ..... ص : 244

وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ اگر از اكثريّت مردم پيروى كنى تو را گمراه مى كنند، زيرا اكثريت مردم، معمولا دنبال هوا و هوس مى روند.

إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ اينها فقط از گمان پيروى مى كنند، و گمانشان اين است كه پدرانشان بر حقّ بوده اند، لذا از آنها تقليد مى كنند.

از اين آيه، فهميده مى شود كه در باب شناخت حق بايد به دليل و برهان نگريست، نه به قول اكثريت.

يَخْرُصُونَ خيال مى كنند كه بر حق هستند، معناى ديگر اين است كه دروغ مى گويند.

مَنْ يَضِلُّ در اعراب اين جمله سه وجه مى باشد: اول اين كه استفهامى باشد و به اين دليل كلمه «اعلم» در آن عمل نكرده و آن را نصب نداده، بلكه من در محلّ رفع و مبتداست و يضلّ هم خبر آن است. «1»

وجه ديگر اين است كه منصوب به فعل مضمرى باشد كه كلمه «اعلم» بر آن، دلالت مى كند، و خود آن، نصب نمى دهد زيرا صيغه «افعل من كذا» متعدّى به مفعول به نمى شود.

وجه سوم اين است كه منصوب به حذف «باء» باشد تا مناسبت با «وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» پيدا كند.

[سوره الأنعام (6): آيات 118 تا 120] ..... ص : 244

اشاره

فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ بِآياتِهِ مُؤْمِنِينَ (118) وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَ إِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ (119) وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِما كانُوا يَقْتَرِفُونَ (120)

__________________________________________________

1- خلاصه از مجمع البيان ذيل همين آيه و جوامع الجامع ذيل آيه 12 سوره كهف.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 245

ترجمه: ..... ص : 245

اگر به آيات خدا ايمان داريد از چيزهايى بخوريد كه نام خدا بر آن برده شده است. (118)

چرا از آنچه نام خدا بر آن برده شده است، نمى خوريد، در حالى كه آنچه را بر شما حرام كرده، براى شما بيان كرده است؟، مگر اين كه اضطرار پيدا كنيد و بسيارى از مردم بدون علم، مردم را به هواى نفسانى خود گمراه مى كنند، خداوند به حال تجاوزكاران داناتر است. (119)

گناه آشكار و پنهان را ترك كنيد، آنان كه گناه پيشه مى كنند، بزودى به كيفر كردارشان مى رسند. (120)

تفسير: ..... ص : 245

فَكُلُوا از آنچه نام خدا بر آن برده شده است بخوريد. اين امر از طرف خداوند پاسخى است به گمراه كنندگان كه حرام خدا را حلال و حلال او را حرام مى شمردند و از حق پيروى نمى كردند و به مسلمانان مى گفتند: آيا از آنچه خود مى كشيد مى خوريد، و از آنچه پروردگارتان مى كشد نمى خوريد؟

خدا در پاسخ آنها فرمود: بايد، از چيزهايى بخوريد كه نام خدا بر آن برده شده است، نه چيزهايى كه نام غير خدا بر آن برده شده يا اين كه به خودى خود مرده است.

مراد از آنچه ذكر خدا بر آن شده، حيوانى است كه ذبح يا صيد آن با نام خدا همراه بوده است.

وَ ما لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا هدف شما از اين چيست كه از آنچه نام خدا بر آن برده شده نمى خوريد، با اين كه حرام و حلال، به زبان رسول ما براى شما به طور تفصيل بيان شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 246

فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَيْكُمْ به صورت فعل معلوم نيز قرائت شده و فاعلش اللَّه مى باشد.

إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ مگر ضرورتى پيدا شود

كه در اين صورت آنچه حرام بوده حلال مى شود.

وَ إِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ بسيارى از اين افراد از حق منحرف مى شوند، و از روى هوا و هوس حرام و حلال را تغيير مى دهند، كسى كه «يضلوا» از باب افعال خوانده اين معنا را اراده كرده است كه: پيروان خود را گمراه مى كنند.

بِغَيْرِ عِلْمٍ بدون اين كه از شريعت و دينى سرچشمه گرفته باشد.

وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ گناه را چه آشكار باشد و چه پنهان، ترك كنيد. يا گناه را چه با اعضاء ظاهرى انجام مى دهيد، و چه در دلهايتان نيّت مى كنيد، ترك كنيد. و بعضى گفته اند: مراد از گناه ظاهر، زنا، و مراد از باطنى شريك براى خدا گرفتن است.

يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ كارهاى زشتى را مرتكب مى شوند.

اقتراف كسب كردن.

[سوره الأنعام (6): آيات 121 تا 122] ..... ص : 246

اشاره

وَ لا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ (121) أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (122)

ترجمه: ..... ص : 246

و از آنچه نام خدا، بر آن برده نشده است، نخوريد، زيرا

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 247

خوردن آن گناه است و شيطانها به دوستان خود القاء مى كنند، تا با شما به جدال برخيزند، و اگر از آنها اطاعت كنيد، شما هم مشرك خواهيد بود. (121)

آيا كسى كه مرده بود، سپس ما، او را زنده كرده، و برايش نورى قرار داده ايم كه در ميان مردم با آن راه مى رود، همانند كسى است كه مثل او، در ظلمتها بوده و از آن، خارج نيست، اين چنين، كردار كافران برايشان زينت داده شده است. (122)

تفسير: ..... ص : 247

وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ در مرجع ضمير «انّه» دو وجه ذكر شده است:

الف: به مصدر فعل: «اكل» برمى گردد يعنى خوردن از چيزى كه نام خدا بر آن، برده نشده است، فسق است.

ب: به جمله: مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ، برمى گردد يعنى خوردن از آنچه ذكر خدا بر آن نشده گناه است.

از اين جمله استفاده مى شود كه علاوه بر ساير كفّار ذبيحه اهل كتاب را نيز نمى شود خورد، زيرا قصد ذكر خدا از آنها تحقّق نمى يابد، چون خدا را نمى شناسند.

امّا مسلمان اگر عمدا اسم خدا را نبرد ذبيحه او نيز حرام است، ولى اگر از روى فراموشى باشد، خوردنش حلال است.

وَ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ شياطين دوستان مشرك خود را، وسوسه مى كنند كه با شما مجادله كنند، و مى گويند: از آنچه كه خدا آن را كشته است، نخوريد.

وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ اگر از آنها اطاعت كنيد شما نيز مشرك خواهيد بود، زيرا هر كس در امر دينش، غير خدا را اطاعت كند، شرك به خدا آورده است.

در جمله بعد خداوند سبحان كسى را

كه گمراه بوده و او را هدايت كرده به كسى تشبيه كرده است كه مرده بوده، و او را زنده كرده و برايش نورى قرار داده است كه به ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 248

آن وسيله در ميان مردم نورافشانى مى كند، و كسى را كه بر گمراهى خود باقى مانده است تشبيه به كسى كرده است كه در تاريكيها بدون راهنما راه مى رود و از آن بيرون نمى آيد.

كَمَنْ مَثَلُهُ مثل كسى كه صفت او اين است كه در تاريكيهاست نه در بيرون از آن، و نظير اين است اين قول خداوند: مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيها أَنْهارٌ ... «صفت بهشتى كه اهل تقوا به آن وعده داده شده اند اين است كه در آن جا، نهرها است» ...

(محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم،/ 15) كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرِينَ اين چنين اعمال كافران بر ايشان زينت داده شده است.

حسن بصرى گفته است: به خدا سوگند، شيطان و خود آنها كردارهايشان را براى خود آرايش داده اند.

[سوره الأنعام (6): آيات 123 تا 124] ..... ص : 248

اشاره

وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِمِيها لِيَمْكُرُوا فِيها وَ ما يَمْكُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما يَشْعُرُونَ (123) وَ إِذا جاءَتْهُمْ آيَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما كانُوا يَمْكُرُونَ (124)

ترجمه: ..... ص : 248

و اين چنين در ميان هر جامعه اى بزرگان گنهكارى قرار داديم تا سرانجام در آن جا، دست به نيرنگ زدند، و حال آن كه جز با خويشتن نيرنگ نمى كنند ولى نمى دانند. (123)

و چون، آيه اى براى آنها آيد گويند: ما، هرگز ايمان نياوريم، مگر اين كه مثل آنچه بر پيامبران خدا نازل شده، بر ما، نيز نازل شود: خدا بهتر مى داند كه ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 249

رسالت خود را در كجا قرار دهد، بزودى خداوند مجرمان را خوار و حقير سازد، و كيفرى سخت بواسطه مكرى كه به كار مى برند، بر آنها فروفرستد. (124)

تفسير: ..... ص : 249
اشاره

وَ كَذلِكَ جَعَلْنا معناى آيه اين است كه ما، سردمداران جنايتكار اين سرزمينها را به حال خودشان واگذار ساختيم.

لِيَمْكُرُوا فِيها تا سرانجام در آن جا به مكر و گناه پرداختند مراد اين است كه ما آنان را به اجبار از مكرشان بازنداشتيم.

اين كه خداوند بخصوص از رؤسا و سردمداران ياد كرده است، به اين دليل است كه آنها فريبكارند و مردم را به گمراهى و ضلالت مى كشانند، چنان كه در آيه ديگر مى فرمايد: ... أَمَرْنا مُتْرَفِيها ...

«به هوسرانان آن سرزمين امر كرديم» (اسراء/ 16) براى مفرد، هو اكبر قومه و براى جمع و هم اكابر قومهم، به كار مى رود.

وَ ما يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ اينها فقط خود را گول مى زنند، زيرا مكرشان به خودشان برمى گردد.

شأن نزول: ..... ص : 249

روايت شده است كه ابو جهل مى گفت: ما با اولاد عبد مناف در شرافت، و بزرگوارى به رقابت پرداختيم تا اين كه، مثل دو اسب در ميدان مسابقه بوديم، (امّا اكنون آنها مى گويند: از ميان ما پيامبرى برخاسته است كه به او، وحى مى شود، ولى به خدا سوگند، ما به او ايمان نمى آوريم، و از او پيروى نمى كنيم، مگر همان طور كه به او، وحى مى شود، بر ما نيز وحى شود، در اين جا بود كه آيه مورد بحث نازل شد.

همين مضمون را اين آيه نيز در بر دارد: بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتى صُحُفاً مُنَشَّرَةً «بلكه هر يك از آنها مى خواهند كه بر ايشان صحيفه وحى الهى بازآيد» ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 250

(مدّثّر/ 52) اللَّهُ أَعْلَمُ اين جمله در ردّ سخن منكران آمده است، يعنى خداوند براى امر رسالت خود كسى را برنمى گزيند مگر بداند كه او شايستگى

براى اين امر دارد، و او خود نسبت به زمينه هاى رسالت از همه داناتر است.

سَيُصِيبُ بزودى سردمداران گنهكار را پس از عظمت و رياستى كه اكنون دارند، خفّت و خوارى دنيا و آخرت و كيفرى سخت فرا خواهيد رسيد.

[سوره الأنعام (6): آيه 125] ..... ص : 250

اشاره

فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ (125)

ترجمه: ..... ص : 250

هر كه را خدا بخواهد هدايت كند، سينه اش را براى اسلام مى گشايد و هر كس را كه بخواهد گمراه كند، سينه اش را تنگ و سخت مى كند كه گويى از آسمان بالا مى رود، اين چنين خداوند، پليدى را بر مردمى كه ايمان نمى آورند قرار مى دهد. (125)

تفسير: ..... ص : 250

فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ هر كس را خداوند بخواهد، مورد لطف قرار دهد و موفق بدارد و اين كار را خداوند، تنها براى كسى انجام مى دهد كه او را شايسته لطف خود بداند.

يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ براى اسلام به او شرح صدر مى دهد، يعنى او را در اسلام ثابت قدم مى دارد و انگيزه هاى توجه به دين را در او تقويت مى كند، و به اين طريق او را مورد لطف و نعمت خود قرار مى دهد، تا علاقه اش به ديانت زياد شود و آن را مايه آرامش دل بداند. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 251

وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ و هر كس را بخواهد كه خوار سازد و به خود واگذارش كند و او كسى است كه مورد لطف و عنايت حق تعالى نيست، «يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً»:

سينه اش را سخت، تنگ مى نمايد به اين طريق كه او را مورد لطف خود قرار نمى دهد، تا حدّى كه قلبش را قساوت فرامى گيرد، و بكلّى بسته مى شود، و از پذيرش حق، خوددارى مى كند و در نتيجه اين امور، ايمان در قلبش جا نمى گيرد.

«حرجا» اين كلمه به فتح و كسر راء خوانده شده است، قرائت فتحه، بنا بر اين است كه مصدر است و جانشين وصف شده است. «1»

كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ گويا به آسمان بالا مى رود، مراد اين است كه گويى دست به امر محالى

زده است، چرا كه به آسمان بالا رفتن، مثل است براى موردى كه از توان هر كس خارج باشد، و قدرت به آن، تعلّق نگيرد. «يصعد» يصّاعد، نيز قرائت شده كه به معناى «يتصاعد» است، يعنى بالا مى رود.

كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ منظور از كلمه «رجس» به خود واگذار شدن و از توفيق بازداشتن است، چنان كه «طيّب» نقيض رجس است و در مورد موفقيّت به كار مى رود.

ممكن است از رجس، چيزى اراده شود كه منتهى به پليدى شود، و آن، كيفر است.

[سوره الأنعام (6): آيات 126 تا 128] ..... ص : 251

اشاره

وَ هذا صِراطُ رَبِّكَ مُسْتَقِيماً قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ (126) لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (127) وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً يا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِياؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذِي أَجَّلْتَ لَنا قالَ النَّارُ مَثْواكُمْ خالِدِينَ فِيها إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ (128)

__________________________________________________

1- چنان كه قرائت كسره، خودش صفت (مشبهه) است. مجمع البيان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 252

ترجمه: ..... ص : 252

اين، راه راست پروردگار تو است، ما، آيات را براى مردمى كه متذكّر شوند، تفصيل داده ايم. (126)

براى آنها، نزد پروردگارشان خانه سلامت است، و او، به پاداش كردارشان، ولىّ و سرپرست آنهاست. (127)

روزى كه همه آنها را محشور مى كند (گويد) اى گروه جنّ، شما بسيارى از افراد انسان را گمراه كرده بوديد، انسانهايى كه دوست آنها بوده اند، مى گويند: پروردگارا ما، از يكديگر سود برده و به آن سرآمدى كه براى ما معيّن كرده بودى رسيديم، (خداوند) بفرمايد:

آتش براى هميشه، جايگاه شماست، مگر آنچه خدا بخواهد، بدرستى كه پروردگارت حكيم و دانا است. (128)

تفسير: ..... ص : 252

وَ هذا صِراطُ اين روش پروردگار تو، و دأب و خوى اوست كه بعضى را موفّق مى كند و بعضى را به خودشان وا مى گذارد.

مُسْتَقِيماً راهى عادلانه و گسترده، كه هيچ گونه كژى در آن وجود ندارد، اين كلمه حال تأكيدى و منصوب است، مثل: وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً «قرآن حق است در حالى كه تصديق كننده است». (بقره/ 91).

لَهُمْ دارُ السَّلامِ دار سلام، يعنى خانه خدا، كلمه دار را از باب تعظيم، به خود نسبت داده است، يعنى خانه خدا كه همان بهشت باشد، از آن كسانى است كه متذكّر شوند و حق شناس باشند، و مى توان گفت: بهشت، خانه سلامت از هر آفت و بلايى است. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 253

عِنْدَ رَبِّهِمْ براى آنها نزد پروردگارشان ضمانت شده است كه ناچار آنها را به دار السلام برساند. عربها مى گويند: لفلان عندى حق لا ينسى فلانى بر گردن من حقّى فراموش نشدنى دارد.

وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ خدا به واسطه كردارهايشان سرپرست و دوست آنهاست، يا او، متولّى پاداش اعمال آنهاست.

وَ يَوْمَ

يَحْشُرُهُمْ عامل نصب «يوم» يكى از فعلهاى مقدّر است:

1- فعل «و اذكر» بياد آور روزى را كه همه آنها را در آن عالم گرد آوريم.

2- فعل «قلنا» روزى كه همه را جمع كنيم مى گوييم: اى گروه جنّ.

3- فعل «كان»: روزى كه همه را گرد آوريم و بگوييم: اى گروه جنّ، از شدّت و سختى آن، چيزهايى به وجود آيد كه توصيف ناپذير است.

مراد از جنّ شياطين است (كه گمراه كننده اند).

قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ بسيارى از انسانها را گمراه ساختيد، استكثر فلان من الأشياع: فلانى پيروان زيادى فراهم كرده است.

وَ قالَ أَوْلِياؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ انسانهايى كه شياطين را پيروى و اطاعت كرده بودند مى گويند: «رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ» پروردگارا بعضى از ما از بعضى ديگر بهره بردارى كردند. سود بردن انسانها از شياطين اين بود كه آنها را به هوسرانيها كشاندند و راه رسيدن به لذّتهاى حيوانى را به آنها نشان دادند، و سود بردن شياطين از انسانها اين بود كه انسانها در اختيار آنها قرار گرفته و از آنها پيروى و اطاعت كردند.

وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذِي أَجَّلْتَ لَنا به آن سرآمدى كه براى ما معيّن فرموده بودى رسيديم، مراد از اجل معيّن، روز قيامت است.

قالَ النَّارُ مَثْواكُمْ خداى تعالى مى فرمايد: جايگاه شما، براى هميشه آتش است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 254

إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ درباره استثنا، چند قول ذكر شده است از جمله آنها اين است:

الف: بعضى از اوقات در ميان آتش نيستند مثل زمان برخاستن از قبرها، و زمان ايستادن در پاى محاسبه اعمال.

ب: مراد مسلمانان گنهكارند كه مربوط به مشيّت خداست: اگر بخواهد عذابشان كند و اگر بخواهد عفوشان كند.

ج: منظور كافرانى است كه ايمان آورده اند.

[سوره الأنعام (6): آيات 129 تا 130] ..... ص : 254

اشاره

وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (129) يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلى أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ (130)

ترجمه: ..... ص : 254

و اين چنين بعضى ستمكاران را، به كيفر كردارشان، به بعضى ديگر وامى گذاريم. (129)

اى گروه جنّ و انس آيا پيامبرانى از شما، كه آيات مرا برايتان بخوانند، و شما را از ملاقات امروز بترسانند، نزد شما نيامدند؟ گويند: بر خويشتن گواهى مى دهيم، زندگى دنيا آنها را فريب داده، و بر خويشتن گواهى مى دهند كه كافر بوده اند. (130)

تفسير: ..... ص : 254

وَ كَذلِكَ نُوَلِّي هم چنان كه گروه هاى گذشته را گرد آورديم ...، برخى از ستمكاران را در قبال كارهايشان به برخى ديگر واگذار مى كنيم تا ولايت يكديگر را بپذيرند، مانند كارهايى كه شياطين و گمراه كنندگان انسى انجام مى دادند.

بِما كانُوا يَكْسِبُونَ به سبب كفرشان و گناهانى كه به جا مى آوردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 255

ا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ؟

خدا در قيامت به شيطان صفتان ستمگر مى گويد اى گروه هاى جن و انس آيا از خودتان پيامبرانى براى هدايتتان نيامدند؟

در اين كه چه پيامبرانى براى جنّيان آمده چند قول است:

1- بعضى به ظاهر آيه تمسّك كرده، گفته اند پيامبرى از جنّ به سوى آنها فرستاده شده است.

2- بعضى ديگر گفته اند همه پيامبران از نوع انسان بوده اند، امّا چون نخست همه جنّ و انس مورد ندا بوده اند به رعايت همين مناسبت پيامبران هم اگر چه از يك دسته مى باشند به همه نسبت داده شده اند، مثل اين آيه مباركه: يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ «از آن دو دريا، لؤلؤ، و مرجان بيرون مى آيد» (الرّحمن/ 22) با اين كه لؤلؤ، از آب شور بيرون مى آيد، نه از آب شيرين، گفته از آن دو دريا.

3- از ابن عباس نقل شده است كه پيامبر از ميان انسانها برگزيده مى شد و پيامبر انسى،

براى جنّيان، رسولى از ميان خود آنها انتخاب مى كرد.

ُصُّونَ عَلَيْكُمْ

اين پيامبران دلايل و نشانه هاى مرا بر شما مى خواندند و شما را از ديدن چنين روزى مى ترسانيدند.

لُوا شَهِدْنا عَلى أَنْفُسِنا

همه مى گويند: ما بر ضد خود گواهى مى دهيم.

اين اقرار و اعتراف گناهكاران در روز قيامت در پيشگاه خداوند حكايت از اين دارد كه پذيرفته اند كه حجّت خداوند بر آنها تمام است و خداوند پيامبران و راهنمايان بر ايشان فرستاده است.

[سوره الأنعام (6): آيات 131 تا 135] ..... ص : 255

اشاره

ذلِكَ أَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها غافِلُونَ (131) وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ (132) وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ ما يَشاءُ كَما أَنْشَأَكُمْ مِنْ ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرِينَ (133) إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَآتٍ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ (134) قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (135)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 256

ترجمه: ..... ص : 256

آنچه گفتيم به اين دليل است كه پروردگارت آباديهايى را كه مردمش غافلند، به ستم هلاك نمى كند. (131)

براى همه آنها بر طبق اعمالى كه انجام مى دهند درجات و مراتبى است، و پروردگار تو، از كارهايى كه انجام مى دهند بى خبر نيست. (132)

پروردگار تو، بى نياز و صاحب رحمت است، و بعد از شما، هر آفريده اى را كه بخواهد، جانشين شما مى كند چنان كه شما را از نسل قومى ديگر پديد آورده است. (133)

به طور يقين آنچه وعده داده شده ايد، فرامى رسد، و شما نمى توانيد (خدا را) عاجز و ناتوان سازيد «1». (134)

بگو: اى مردم، به اندازه تمكّن خودتان عمل كنيد، من، نيز عمل كننده ام، پس خواهيد دانست كه سراى عاقبت پسنديده، براى كيست، به يقين، ستمكاران رستگار نمى شوند. (135)

تفسير: ..... ص : 256

ذلِكَ اشاره به گفتارهاى قبلى است كه براى همه آفريدگان پيامبرانى فرستاده است، و تقدير آن اين است: الأمر ذلك: جريان از اين قرار است.

__________________________________________________

1- در مقابل قدرت او مقاومت كنيد تفسير نمونه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 257

أَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ اين جمله به عنوان علّت براى مطالب گذشته آورده شده يعنى مطالبى را كه در آيات قبل براى تو بيان كرديم به دليل اين است كه پروردگار تو به ظلم، مردمى را به هلاكت نمى رساند.

مُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ در معناى اين جمله دو قول است:

الف: خداوند، مردمى را به سبب ظلمى كه انجام داده اند هلاك نمى كند. «1»

ب: خداوند از روى ظلم آنها را هلاك نمى كند. مراد اين است كه اگر بدون اين كه پيامبرى بر ايشان بفرستد و آنها را آگاه سازد، به هلاكت آنها اقدام مى كرد، ستمكار بود، و ذات اقدس او از ستمگرى پاك و بدور است.

وَ لِكُلٍّ

دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا براى هر يك از اهل تكليف بر حسب اعمالى كه انجام مى دهند درجه و مقامى است كه شايسته آنان است.

بعضى گفته اند مراد اين است كه براى آنها كه اعمال خير انجام مى دهند درجه هاست و براى آنها كه اعمال شرّ انجام مى دهند دركات و طبقه هاى متفاوت عذاب است. از باب برترى دادن مقامات نعيم، بر جحيم، به همان درجات كه مقامات نيكوكاران است اكتفاء كرده و از دركات، كه طبقات گنهكاران است نام نبرده است.

وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ خداوند سهو و نسيان ندارد و آنچه را انجام مى دهند فراموش نمى كند، اعمال آنها و كيفر و پاداش آن، بر وى پوشيده نيست.

وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ پروردگار تو از بندگان و عبادتهايشان بى نياز است.

ذُو الرَّحْمَةِ صاحب رحمت است، به مردم رحم مى كند، آنها را مكلّف مى سازد، تا منافع بزرگى در اختيارشان گذارد كه دست به آن پيدا نمى شود مگر از راه استحقاق يافتن به وسيله انجام تكاليف كه همراه با تعظيم و اجلال خداوند باشد.

__________________________________________________

1- مگر اين كه پيامبرانى برايشان بفرستد. مجمع البيان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 258

إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ اى گنهكاران، اگر خدا مى خواست همه تان را نابود مى كرد.

وَ يَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ ما يَشاءُ و پس از هلاكت شما و از ميان بردنتان خلق ديگرى را به جاى شما قرار مى داد تا او را اطاعت كنند، هم چنان كه شما را از نسل مردمى ديگر به وجود آورد كه پيش از شما بوده اند.

إِنَّ ما تُوعَدُونَ آنچه به آن وعده داده شده ايد، از قبيل حشر و نشر، و پاداش و كيفر، و اختلاف و تفاوتها كه ميان درجات بهشت و طبقات دوزخ و آتش وجود

دارد، به طور حتم و يقين خواهد آمد، و شما از مملكت خداوند، خارج نيستيد.

اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ مكانت، ممكن است مصدر (ثلاثى مجرد) باشد، از فعل:

مكن يعنى به بالاترين مرحله تمكّن و قدرت رسيد. و ممكن است به معناى جايگاه و مقام (اسم مكان از كون) باشد، مكان و مكانت مثل مقام و مقامت.

معناى آيه بنا بر وجه اول اين است: تا آنجا كه توانتان مى رسد در حدّ بالاترين مرحله تمكّن و امكانتان، عمل كنيد.

و بنا بر وجه دوم چنين مى شود: بر همان حالت و موقعيتى (از كفر) كه داريد عمل كنيد و در همان جهت سير كنيد.

إِنِّي عامِلٌ من نيز در جايگاه خود عمل مى كنم.

مقصود اين است: شما بر كفر و عداوت خود باقى باشيد، و من نيز بر اسلام و صبر در برابر شما ثابت قدم هستم.

فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ بزودى خواهيد دانست كه كدام يك از ما داراى سرانجامى پسنديده هستيم.

اين معنا از اين آيه ديگر نيز فهميده مى شود: اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ ...: «آنچه دلتان مى خواهد انجام دهيد» (فصّلت/ 40) كه به عنوان تهديد آمده، و به طور قطع مى گويد كه از او، جز شرّ، صادر نمى شود، مثل اين كه بر او، واجب است و امر شده است كه بر خلاف آن انجام ندهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 259

مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ اگر «من» استفهامى و به معناى «اىّ» باشد، در محلّ رفع (و مبتدا) «1» است، و چيزى در آن عمل نكرده و (تعملون از عمل بازمانده است). «2»

امّا اگر به معناى «الّذى» باشد، محل آن، نصب (و مفعول تعملون) «3» است.

منظور از «عاقبة الدّار» سرانجام مطلوبى است كه خداوند اين جهان را براى

آن آفريده است، و اين جمله به عنوان وعيد و تهديد آمده است.

[سوره الأنعام (6): آيه 136] ..... ص : 259

اشاره

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَكائِنا فَما كانَ لِشُرَكائِهِمْ فَلا يَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَ ما كانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلى شُرَكائِهِمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ (136)

ترجمه: ..... ص : 259

و از زراعتها و چهارپايان كه مخلوق خدا هستند، بهره اى براى خدا قرار دادند، و به گمان خود گفتند: اين براى خدا و اين براى شريكانمان، آنچه براى شريكهايشان بوده، به خدا نمى رسد، امّا آنچه براى خدا بوده به شركايشان مى رسد، اينها به گونه اى بد حكم مى كردند. (136)

تفسير: ..... ص : 259

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ كفّار مكه و گذشتگانشان، مقدارى از آنچه كشت و كار مى كردند و همچنين تعدادى از چهارپايانشان را، براى خدا تعيين مى كردند و

__________________________________________________

1- مجمع البيان.

2- مجمع البيان.

3- مجمع البيان.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 260

سهمى هم براى بتهاى خود مشخص مى نمودند.

امّا وقتى مى ديدند كه سهم خداوند رشد كرده و اضافه شده از اين قرارداد خود رجوع كرده و سهم خداوند را بر سهم خدايانشان مى افزودند، و آنچه از بهره خدايانشان زياده مى شد، آن را هم براى خدايان خود قرار مى دادند، و براى توجيه عمل خود، مى گفتند: خداوند نيازى به اين اضافه ها ندارد.

مِمَّا ذَرَأَ اين جمله دلالت بر اين دارد كه: چون خدا اينها را آفريده و همو، آنها را مرغوب مى سازد، پس سزاوار است كه اضافه و مرغوبيّت آن هم به سهم خداوند افزوده شود.

بِزَعْمِهِمْ اين كلمه، با ضم و فتح «زاء» خوانده شده، و معناى آيه اين است:

بت پرستان با تصوّر موهوم خود مى گفتند: اين سهم خداوند است، و حال آن كه خداوند چنين دستورى كه دليل بر شرك است نداده بود.

در اين آيه از بتها تعبير به شريكهايشان شده، علّتش اين است كه كفّار آنان را در اموال و چهارپايان خود شريك مى دانستند.

ساءَ ما يَحْكُمُونَ آنها بد حكم مى كنند. چرا كه بتهاى خود را بر خدا مقدّم مى دارند و كارى را انجام مى دهند كه هيچ

صورت شرعى و قانونى ندارد.

[سوره الأنعام (6): آيات 137 تا 138] ..... ص : 260

اشاره

وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ (137) وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا يَطْعَمُها إِلاَّ مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها وَ أَنْعامٌ لا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْتِراءً عَلَيْهِ سَيَجْزِيهِمْ بِما كانُوا يَفْتَرُونَ (138)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 261

ترجمه: ..... ص : 261

همچنين براى بسيارى از مشركان، شريكان آنها، كشتن فرزندانشان را جلوه دادند، تا آنها را به هلاكت رسانند و آيينشان را بر آنها مشتبه سازند. و اگر خدا مى خواست اين كار را نمى كردند، پس آنان را به دروغهايشان وابگذار. (137)

آنها به گمان خود مى گفتند اينها چهارپايان و زراعتهايى هستند كه بهره بردن از آنها حرام است، از اين زراعتها هيچ كس جز كسانى كه ما بخواهيم نمى خورد، و چهارپايانى كه سوار شدن بر آنها حرام شده، و چهارپايانى كه به منظور دروغ بستن به خدا، نام خدا را بر آن نمى برند. بزودى خداوند كيفر افترايشان را خواهد داد. (138)

تفسير: ..... ص : 261

وَ كَذلِكَ زَيَّنَ همان طور كه تقسيم قربانيان ميان خدا و بتها در نظر اين بت پرستان جلوه داشت، در اين مورد نيز شريكانشان كه شياطين، يا خدمه بتها مى باشند، كشتن فرزندانشان را، در نظرشان جلوه مى دادند تا از ترس فقر اقتصادى يا ننگ اجتماعى آنها را زنده به گور كنند. «زين» به صورت مجهول نيز خوانده شده و نايب فاعلش «قتل» مرفوع است.

أَوْلادِهِمْ اين كلمه، منصوب، به عنوان مفعول زين نيز خوانده شده است.

شُرَكاؤُهُمْ اين كلمه به صورت «شركائهم» مجرور نيز قرائت شده است تا اين كه مضاف اليه «قتل» باشد، با فاصله غير ظرف، ميان مضاف و مضاف اليه، چنان كه در شعر آمده است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 262

فزججتها بمزجّة زج القلوص ابى مزاده «1»

مقصود آيه: اين كه شريكهاى بت پرستان موجب قتل اولاد آنها مى شدند و اين كار براى آنها جلوه اى داشت.

لِيُرْدُوهُمْ تا با گمراه كردن آنها را به هلاكت برسانند.

وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ و دينشان را بر آنها مشتبه سازند، مراد همان

دين اسماعيل است كه بر آن بودند، و بعضى گفته اند منظور دينى است كه بايد پيرو آن مى بودند.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ اگر خدا مى خواست مشركان را مجبور كند، اين كار از آنها، سر نمى زد، و فرزندان خود را نمى كشتند.

فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ آنها را با دروغگويى شان واگذار (در اين صورت ما مصدريه است) يا با تهمت و افترايى كه به خدا نسبت مى دهند. (ما، موصوله خواهد بود) «حِجْرٌ» بر وزن فعل به معناى مفعول است، يعنى حرام و ممنوع، مثل ذبح و طحن، ذبح شده و آرد شده و براى مفرد و جمع، مذكر و مؤنث يكسان است چون در حكم اسماء غير صفت است. ابى و ابن مسعود اين كلمه را «حرج» خوانده اند كه به معناى تنگ گرفتن است.

لا يَطْعَمُها إِلَّا مَنْ نَشاءُ وقتى كه بعضى از زراعتها و چهارپايانشان را نذر بتهايشان مى كردند، مى گفتند: از اين دو، هيچ كس جز كسانى كه ما مى خواهيم نبايد بخورد، و مرادشان اين بود كه خدمتگزاران بتها و مردان مى توانند بخورند، نه زنها.

بِزَعْمِهِمْ تنها از روى گمان و بدون دليل و برهان اين سخن را مى گفتند.

__________________________________________________

1- با كعب نيزه او را زدم/ چنان كه ابو مزاده، شترى را كه از قافله مى ماند، مى زد.

بين مضاف: (زجّ) و مضاف اليه: (ابى مزاده)، «قلوص، كه مفعول است فاصله شده است، خلاصه از متن مصحّح استاد گرجى. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 263

وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها منظور از چهارپايانى كه سوار شدن بر آنها حرام است اينها هستند، بحائر «1»، سوائب «2»، حوامى «3».

وَ أَنْعامٌ لا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا و چهارپايانى كه در ذبح و نحر نام خدا

را بر آنها نمى بردند، بلكه نام بتها را بر آنها ذكر مى كردند.

بعضى گفته اند: مراد حيواناتى است كه سواره بر آنها حج نمى كردند و بر پشت آنها تلبيه نمى گفتند.

منظور آيه اين است كه مشركان، چهارپايان خود را تقسيم كرده بودند و مى گفتند:

اين قسمت، چهارپايانى حرام هستند كه تصرّف در آنها ممنوع است.

اين قسمت، چهارپايانى هستند كه سوار شدن بر آنها حرام است.

اين قسمت، چهارپايانى مى باشند كه نام خدا بر آنها برده نمى شود.

بر اين اساس، بت پرستان با ادّعاهاى باطلشان چهارپايان خود را به انواع گوناگون تقسيم كرده و اين تقسيم بندى را به خدا نسبت مى دادند.

افْتِراءً عَلَيْهِ تمام اين كارها و حرفهايى را كه مى گويند، افترا و دروغ است، يا از روى دروغ و افترا انجام مى دهند.

در تركيب كلمه «افتراء»، دو وجه است:

الف: مفعول له باشد.

ب: حال باشد.

__________________________________________________

1- بحائر جمع بحيره: حيوانى كه تنها بچّه پنجمش باقى مانده، و گوشش را شكاف وسيعى داده بودند.

2- جمع سائبه: شترى كه ده يا دوازده بچه مى آورد، آزاد بود (از سيب به معناى جريان آب و آزادى در عمل).

3- حيوان نرى كه براى تلقيح به كار مى رفت، وقتى ده بار فرزند به وجود مى آورد، مى گفتند: پشت خود را حمايت كرده است، تفسير نمونه، ج 5.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 264

[سوره الأنعام (6): آيات 139 تا 140] ..... ص : 264

اشاره

وَ قالُوا ما فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُكُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلى أَزْواجِنا وَ إِنْ يَكُنْ مَيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكاءُ سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ (139) قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ (140)

ترجمه: ..... ص : 264

و گفتند: آنچه در شكم اين چهارپايان است، مخصوص مردان ماست، و بر همسران ما حرام است و اگر مرده متولد شود همه در آن، شريك اند، بزودى خداوند آنها را به اين توصيف ناحق كردنشان، كيفر مى دهد چرا كه او، حكيم و داناست. (139)

به طور مسلّم، آنها كه، فرزندان خود را از روى سفاهت و نادانى كشتند و آنچه را خدا به آنها، روزى داده بود، با افترا زدن به خدا، حرام شمردند، زيان ديدند و اهل هدايت نيستند. (140)

تفسير: ..... ص : 264

وَ قالُوا ما فِي بُطُونِ درباره بچه هايى كه در شكم بحيره و سائبه وجود داشت مى گفتند: هر چه از آنها كه زنده به دنيا آيد خالص براى مردان است و آنچه مرده باشد مردان و زنان در آن شريكند.

خالِصَةٌ تأنيث اين كلمه از باب حمل بر معناى «ما» است كه مراد «أجنّه» است، چنان كه مذكّر بودن «محرّم» به اعتبار حمل بر لفظ آن (ما) است.

و مى توان گفت: «تاء» براى مبالغه است، چنان كه در «راوية الشعر» تاء براى مبالغه است.

بعضى گفته اند «خالصة» مصدرى است كه جاى صفت خالص را گرفته است

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 265

مثل «عافية و عاقبه» و معنايش اين است كه داراى صفت خلوص است.

دليل بر اين معنا، قرائت كسى است كه «خالصة» را به نصب خوانده است، بنا بر اين كه مصدر تأكيدى براى «لذكورنا» باشد كه خبر است.

وَ إِنْ يَكُنْ مَيْتَةً اگر آنچه در بطون حيوانات است مرده باشد.

بعضى «ان تكن» خوانده اند، به تقدير: ان تكن الاجنة ميتة.

بعضى ديگر: ان تكن ميتة به رفع خوانده اند، بنا بر اين كه كان تامّه باشد.

فَهُمْ فِيهِ شُرَكاءُ مذكّر بودن ضمير به اين دليل

است كه هر مرده اى را ميته مى گويند، خواه مذكّر باشد يا مؤنّث، و گويا چنين گفته شده است: و ان يكن ميّت فهم فيه شركاء.

سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ بزودى خداوند جزاى توصيفهاى دروغشان را خواهد داد كه حلال و حرام بودن بعضى چيزها را از دروغ به خدا نسبت مى دهند، چنان كه جاى ديگر فرموده است: و تصف السنتهم الكذب هذا حلال و هذا حرام: زبانهاى آنها به دروغ توصيف مى كند كه اين حلال است و اين حرام. «1»

سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ به دليل جهل و كم خردى و منحرف شدن از راه درست، توجّه به اين نكردند كه خداوند روزى دهنده فرزندان آنها است، نه خود آنها.

فعل «قتلوا» را بعضى «قتّلوا» با تشديد خوانده اند.

وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ و آنچه از حيوانات، بحيره و سائبه، و جز اينها بر آنها حلال است و خدا به آنها روزى داده، حرام دانستند.

__________________________________________________

1- در قرآن آيه اى كامل چنين نيامده است، اما دو آيه در سوره نحل به اين عبارت آمده است:

الف: وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى (نحل/ 62).

ب: وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ (نحل/ 116).

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 266

[سوره الأنعام (6): آيه 141] ..... ص : 266

اشاره

وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشابِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ (141)

ترجمه: ..... ص : 266

و او كسى است كه باغها آفريد درختانش، بعضى بر روى پايه قرار گرفته، و بعضى خود، بر روى پا ايستاده اند، و درخت خرما و زراعت كه ميوه آن، گوناگون است، و زيتون و انار كه با هم، شبيه و غير شبيه هستند، هر گاه ميوه داد از ميوه آن بخوريد، و حق آن را هنگام چيدنش بدهيد، و اسراف نكنيد كه خدا اسراف كنندگان را دوست نمى دارد. (141)

تفسير: ..... ص : 266

وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ در اين جا خداى سبحان آفرينش باغها، تاكستانها و زراعتها «1» را يادآورى كرده است.

مَعْرُوشاتٍ بوته هاى بلند كه روى پايه ايستاده اند، و غير معروشات بوته هايى است كه پايه ندارند و روى زمين پهن مى شوند.

وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ و درختان خرما و زراعتها را به وجود آورده در حالى كه محصولات و ميوه هايش از لحاظ رنگ و طعم و حجم و بوى، گوناگون است.

ضمير در «اكله» به نخل برمى گردد، و زرع هم، در آن، داخل است زيرا عطف بر آن

__________________________________________________

1- جنات، هم به باغهاى پر از درخت و هم به زمينهاى پوشيده از زراعت گفته مى شود. تفسير نمونه، ج 6، ص 3.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 267

است، و «مختلفا» حال تقديرى است «1» (كه در آينده تحقّق مى يابد) زيرا در وقت ايجاد درختها و زراعتها، اين گوناگونى ميوه ها وجود نداشته است (مثل فَادْخُلُوها خالِدِينَ زمر/ 73. اى مقدّرين الخلود، كشّاف 4/ 147).

وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ و ايجاد كرد، درخت زيتون و انار را، در حالى كه بعضى با يكديگر از لحاظ طعم و رنگ و حجم شباهت دارند و بعضى شباهت ندارند.

كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ مقصود از اين عبارت

اين است كه از هنگام آغاز ظهور ميوه، خوردنش جايز است، و كسى توهّم نكند كه تا وقت رسيده شدن و موقع چيدن آن، خوردنش جايز نيست.

وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ هنگام چيدن و درو كردن حق آن را بپردازيد.

منظور از «حق» قبضه هاى درو شده از غلات، و مشتهاى پر از ميوه است كه باغداران و كشاورزان به گدايان انفاق مى كنند. اين قول از ائمّه معصومين عليهم السّلام روايت شده است، و بعضى گفته اند، منظور، زكات است كه شامل يك دهم، يا نصف يك دهم (يك بيستم) مى شود و مراد از اين دستور اين است كه اين انفاق را از اوّلين وقت امكان به تأخير نيندازيد.

وَ لا تُسْرِفُوا اسراف نكنيد، به اين طريق كه تمام آن را صدقه دهيد و براى خانواده خود هيچ نگذاريد.

[سوره الأنعام (6): آيات 142 تا 144] ..... ص : 267

اشاره

وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (142) ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (143) وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ وَصَّاكُمُ اللَّهُ بِهذا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (144)

__________________________________________________

1- اى مقدّرا اختلاف اكله مجمع البيان، 4/ 374.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 268

ترجمه: ..... ص : 268

و از چهارپايان باربردار، و خردسال براى شما آفريد، از آنچه خدا، روزى شما كرده است بخوريد و از گامهاى شيطان پيروى نكنيد، كه براى شما دشمنى آشكار است. (142)

هشت جفت: از ميش دو تا و از بز (نيز) دو تا، بگو: آيا خدا نرهاى آنها را حرام كرده است، يا ماده هاى آنان را؟ يا آنچه را رحم مادرهاى آنها دربر گرفته است؟ اگر راست مى گوييد، مرا آگاه سازيد. (143)

و از شتر، دو تا و از گاو (هم) دو تا (آفريد) بگو: آيا نرهاى اينها را حرام كرده است، يا ماده هايشان را يا آنچه را كه رحم گاو، و شتر ماده دربر گرفته است؟ يا هنگامى كه خداوند شما را به اين حكم سفارش كرده، حاضر بوديد؟! بنا بر اين چه كسى ستمكارتر از كسى است كه به خداوند نسبت دروغ مى دهد، تا از روى بى خبرى، مردم را گمراه كند؟ به طور مسلّم خداوند مردم ستمكار را هدايت نمى كند. (144)

تفسير: ..... ص : 268

حَمُولَةً وَ فَرْشاً عطف بر «جنّات» است، يعنى از جمله چهارپايان حموله و فرش را ايجاد كرده است و در معناى اين دو كلمه اقوالى ذكر شده است.

حموله حيوانى كه بارش مى كنند، و فرش حيوانى كه براى كشتن بر روى زمين

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 269

انداخته مى شود، يا حيوانى كه از كرك و پشم و مويش، فرش بافته مى شود.

قول ديگر اين است: «حموله» يعنى حيوانى كه بزرگ شده و قابل باربرى است، و فرش حيوانات كوچك هستند كه به دليل نزديك بودن به زمين تشبيه به فرش روى زمين شده اند. و عبارت «ثمانية ازواج» بدل از «حمولة و فرشا» است.

منظور از «اثنين» مذكّر و مؤنّث

است از قبيل: كبش (بره بالاتر از چهار سال، قوچ) و ميش، و تكه (بز نر) و بز ماده، و شتر نر، و شتر ماده، و گاو نر و گاو ماده.

هر يك از اين حيوانات اگر تنها باشد چه نر، و چه ماده، فرد گفته مى شود، و اگر با ديگرى از جنس خودش باشد زوجان گفته مى شود، به دليل اين قول خداوند:

خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى «دو زوج: مذكّر و مؤنّث آفريد» (نجم/ 45).

ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ اين هشت جفت را با جمله هاى بعدى تفسير كرده است:

مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ ... از جنس ميش دو تا و از جنس بز، دو تا، و از جنس شتر دو تا و از جنس گاو هم، دو تا.

ضأن جمع ضائن و معز هم جمع ماعز است.

آلذَّكَرَيْنِ همزه براى انكار است، و مراد از «الذكرين» بز و ميش نر است و مراد از انثى، ماده اينهاست.

مقصود از اين آيه، انكار اين مطلب است كه خداوند از دو جنس گوسفند (ميش و بز) چيزى از دو نوع مذكّر و مؤنّث آنها را يا از آنچه در رحم انثاى اين دو جنس باشد، حرام كرده باشد.

همچنين است در دو مذكّر از جنس شتر و گاو، و دو مؤنّث از اين دو جنس و آنچه ماده آنها در رحم دارد.

شرح مطلب اين است كه كافران گاهى چهارپايان نر و گاهى ماده و گاهى بچه هاى ميان رحم مادران را خواه مذكّر يا مؤنّث يا مختلط باشد بر خود حرام مى دانستند، و مى گفتند: خدا اينها را حرام كرده است، اما خداوند اين امر را انكار كرد و به دنبال آن، فرمود:

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 270

نَبِّئُونِي

بِعِلْمٍ مرا به امرى معلوم از طرف خدا آگاه كنيد كه بر حرام بودن آنچه شما حرام مى دانيد دلالت كند.

إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ اگر شما راست مى گوييد كه خداوند آن را حرام كرده است.

أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ يا اين كه شما شاهد بوده ايد زمانى را كه پروردگارتان شما را به اين حرام ساختن دستور داده بود! مراد اين است كه آيا از راه ديدن با چشمهايتان، علم داريد كه چنين سفارشى به حرمت اين چيزها كرده است!؟ چون شما ايمان به پيامبر نداريد، و در عين حال مى گوييد: خدا اينها را حرام كرده است، پس راهى جز مشاهده اين امر نيست.

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً پس چه كسى ستمكارتر است از كسى كه بر خدا افترا مى زند و از راه دروغ حرام بودن چيزى را كه خدا حرام نكرده به او نسبت مى دهد تا مردم را گمراه كند.

اين شخص عمرو بن لحىّ بن قمعه بود كه گوش بحيره يعنى شترى را كه پنج بار زاييده و پنجمى اش نر بود، شكافت و آن را آزاد كرد. تفسير نمونه 5/ 103 آيه 103 سوره مائده.

و سائبه يعنى شتر نذرى يا آن را كه (پنج بار زاييده)، آزاد كرد. ترجمه منجد الطلّاب.

بنا بر اين، متمّم جمله: وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ «1» مَعْرُوشاتٍ (تا آخر). جمله: وَصَّاكُمُ اللَّهُ بِهذا، «2» است و جمله كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ تا «الْمُسْرِفِينَ» «3» و نيز «كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ» «4»

__________________________________________________

1- انعام/ 141.

2- انعام/ 144.

3- انعام/ 141.

4- انعام/ 142.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 271

نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ، «1» تا آخر هر دو آيه جمله هاى معترضه هستند كه به منظور تأكيد در حلال بودن اشياء مذكور

و احتجاج بر ضدّ كسانى كه اينها را حرام دانسته اند، ذكر شده است.

[سوره الأنعام (6): آيه 145] ..... ص : 271

اشاره

قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (145)

ترجمه: ..... ص : 271

بگو: در آنچه به من وحى شده است هيچ غذايى را بر كسى كه آن را مى خورد حرام نمى يابم، مگر اين كه مردار، يا خون ريخته يا گوشت خوك باشد كه همه اينها پليداند، يا از روى گناه هنگام سر بريدن، نام غير خدا بر آنها برده شده است، اما كسى كه ناچار شود، بدون اين كه به منظور لذّت بردن باشد يا، زياده از حدّ، نخورد، پس همانا پروردگار تو، بسيار آمرزنده مهربان است. (145)

تفسير: ..... ص : 271

قُلْ لا أَجِدُ ... در اين آيه خداوند به بيان محرّمات پرداخته است.

فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ در آنچه به من وحى شده است اين جمله حكايت از اين مى كند كه حرام شدن هم بايد از راه وحى باشد نه از روى دل بخواهى.

مُحَرَّماً در ميان طعامهايى كه شما حرام كرده ايد هيچ طعامى را حرام نمى دانم.

__________________________________________________

1- انعام/ 143.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 272

إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً جز حيوانى كه بدون ذبح شرعى بميرد.

أَوْ دَماً مَسْفُوحاً يا خون ريخته شده روان، مثل خونى كه از رگها بيرون مى آيد، نه مثل خونى كه در ميان جگر است و يا با گوشت مخلوط است كه از آن جدا نمى شود (اين خون حرام نيست).

أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ يا گوشت خوك كه نجس است.

أَوْ فِسْقاً اين كلمه عطف بر كلمه منصوب قبل است (ميتة)، و أهلّ، صفت آن است كه جمله و در محلّ نصب مى باشد.

فَمَنِ اضْطُرَّ و كسى كه از باب ناچارى به خوردن اين محرّمات مجبور شود بر او باكى نيست مشروط به اين كه ظالم نسبت به بيچاره اى مثل خودش نباشد و از اندازه رفع نياز و سدّ جوع تجاوز نكند.

[سوره الأنعام (6): آيات 146 تا 147] ..... ص : 272

اشاره

وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما إِلاَّ ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوايا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (146) فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ وَ لا يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ (147)

ترجمه: ..... ص : 272

و بر آنها كه يهودى شدند، هر ناخن دارى را حرام كرديم، و از گاو، و گوسفند، پيه هايشان را بر آنان حرام كرديم، مگر چربيهايى را كه بر پشت آنها يا در لابلاى امعاء، يا مخلوط با استخوان باشد.

اين كيفر را كه به آنها داديم به علّت ستمكاريشان بود، و ما، راستگو هستيم. (146)

اگر تو را تكذيب كنند، بگو: پروردگارتان صاحب رحمتى گسترده است و كيفر او از مردم مجرم برداشته نمى شود. (147)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 273

تفسير: ..... ص : 273

كُلَّ ذِي ظُفُرٍ هر حيوانى را كه داراى انگشتان (باز يا بسته باشد) «1» بر يهود حرام كرديم، چه بر روى زمين راه رود، يا در هوا پرواز كند.

وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما از گاو و گوسفند چربيهايشان را بر آنها حرام ساختيم. تقديم جار و مجرور «و من البقر و ...» به منظور تأكيدى است كه از برگشتن ضمير «هما» به آن حاصل مى شود مثل: من زيد اخذت ماله، (به جاى اخذت مال زيد).

معناى آيه اين است از هر حيوان داراى ناخن، گوشت و چربى و هر چيز آن، بر آنها حرام شده، امّا از گاو، و گوسفند تنها چربيهاى خاصى از آن حرام شده است كه عبارت از چربيهاى روى شكمبه و روده ها و پيه هاى محيط بر كليه ها است.

إِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما اما خداوند چيزهايى از گاو، و گوسفند را بر آنها حلال كرده كه عبارتند از: چربيهايى كه بر روى پشت آنهاست.

أَوِ الْحَوايا يا پيه هايى كه روده بزرگ را فراگرفته.

أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ يا چربيهايى كه با استخوان مخلوط است و آن چربى دم است.

ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ اين كيفر را به دليل

ستمكاريشان به آنها داديم.

وَ إِنَّا لَصادِقُونَ ما، از اين جهت كه گنهكاران را بيم مى دهيم و از ستمكارى آنها خبر مى دهيم، راستگو هستيم.

فَإِنْ كَذَّبُوكَ اگر درباره آنچه مى گويى، تو را تكذيب كردند بگو: پروردگار شما

__________________________________________________

1- در معناى ذى ظفر اختلاف است، قتيبى و بلخى گويند: هر مرغى كه داراى چنگال و هر حيوانى كه داراى سمّ است بر آنها حرام بود. به ترجمه مجمع البيان مراجعه شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 274

صاحب رحمت گسترده اى است، در عقوبت كردن عجله ندارد، و آن گاه كه وقت كيفر او فرارسد هيچ چيز نمى تواند عذاب او را دفع كند.

[سوره الأنعام (6): آيات 148 تا 150] ..... ص : 274

اشاره

سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْ ءٍ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُونَ (148) قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ (149) قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ (150)

ترجمه: ..... ص : 274

كسانى كه مشرك شده اند بزودى خواهند گفت: اگر خدا مى خواست ما و پدرانمان مشرك نمى شديم، و چيزى را حرام نمى كرديم، كسانى كه پيش از آنها بودند نيز همين گونه تكذيب كردند، تا اين كه طعم كيفر ما را چشيدند، بگو آيا دليل قاطعى داريد كه آن را به ما نشان دهيد؟ شما جز پيرو گمان نيستيد و تخمينهاى نابجا مى زنيد. (148)

بگو: دليل رسا از آن خدا است، و اگر مى خواست همه شما را هدايت مى كرد. (149)

بگو: گواهان خود را كه شهادت مى دهند بر اين كه خدا اينها را حرام كرده است، بياوريد، پس اگر آنها شهادت دهند، تو با آنها شهادت مده و از هوسهاى كسانى كه آيات ما را دروغ مى دانستند و ايمان به آخرت نمى آورند و براى خدا شريك قائلند پيروى مكن. (150)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 275

تفسير: ..... ص : 275

سَيَقُولُ در اين آيه خداوند خبر مى دهد از چيزى كه كفّار بزودى خواهند گفت و بعد كه اين حرف را گفتند، خداوند چنين فرمود: وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ «گفتند اگر خداى مهربان مى خواست، ما بتها را عبادت نمى كرديم» (زخرف/ 20) اينها با اين گفته خود خيال مى كردند كه مشرك شدن آنها و پدرانشان و حرام كردن آنچه را كه خود حرام كرده اند، به مشيّت خداى تعالى و اراده او بوده، و اگر او اراده نمى كرد، هيچ كدام از اين امور واقع نمى شد. و اين درست مذهب جبريهاست.

كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ به همين نحو كسانى كه پيش از اينها بودند تكذيب كردند و مقصود از تكذيب كه متعلّق آن ذكر نشده، تكذيب كلّى و مطلق است زيرا خداى سبحان قوه اى در عقل

قرار داده است كه دلالت مى كند بر علم او نسبت به قبايح، و بى نيازى او از اين امور، و اين كه ساحت قدس او از خواستن و اراده كردن زشتيها دور است، و پيامبران خود را از اين امر آگاه فرموده است. بنا بر اين هر كس وجود كفر را به خواست خدا مربوط سازد تكذيب كلّى كرده و آن تكذيب خدا و كتابها و پيامبران اوست، و دلايل عقل و نقل را پشت سر انداخته است.

كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا همان طور كه اين مردم زبان به تكذيب تو گشوده، و به خدا دروغ مى بندند كافران زمانهاى گذشته نيز تكذيب مى كردند، تا به مرحله اى كه ما عذاب بر آنها نازل كرديم.

قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا؟ در پاسخ آنها، كه شرك را از دروغ، به خواست خدا نسبت مى دهند، بگو: آيا براى آنچه ادّعا مى كنيد دليل قطعى داريد كه استدلال در چيزى كه مى گوييد صحيح باشد تا آن را به ما نشان دهيد. خداوند در اين آيه با، درخواست اين سؤال، مشركان را مورد استهزاء قرار داده و گواهى داده

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 276

است به اين كه چنين گفتارى كه آنها ادّعا مى كنند محال است كه دليلى قطعى داشته باشد.

إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ در اين گفته هايتان، از چيزى جز گمان پيروى نمى كنيد، و تنها فرض مى كنيد كه آنچه مى گوييد درست است، يا در اصل دروغ مى گوييد.

قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ اگر چنان باشد كه شما فرض مى كنيد كه شرك و معصيت شما از خواست و مشيّت خدا نشأت مى گيرد، بنا بر اين بر طبق

عقيده خودتان حجّت خدا بر شما تمام است زيرا همين ادّعا اقتضا مى كند كه با مشيّت خدا، به مذهب مخالفينتان در آييد.

فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ اگر مشيت خدا اجبارى بود، همه شما و مخالفانتان را به دين حقّ وادار مى كرد، و سزاوار اين بود كه شما با آنها هيچ مخالفت نكنيد، بلكه به جاى دشمنى، آنها را دوست بداريد، چرا كه مشيّت خدا نسبت به آنچه شما بر آن هستيد و آنها بر آن هستند يكى است.

«هَلُمَّ» (گواهانتان را) بياوريد، اين كلمه اسم فعل امر است، و مفرد، جمع، مذكر، و مؤنّث آن، يكسان است، امّا بنى تميم براى آن، مؤنّث و جمع نيز ذكر كرده اند.

معناى آيه اين است: گواهانتان را بياوريد، تا به درستى آنچه ادّعا مى كنيد كه خداوند آن را حرام ساخته است، گواهى دهند.

فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ پس اى پيامبر اگر خود آنها (بدون اين كه شاهدى داشته باشند) شهادت دهند، تو تسليم آنها مباش و شهادت آنها را مپذير.

دليل نهى خداوند پيامبر خود را از اين امر، اين است كه وقتى حرف آنها را بپذيرد، گويى مثل آنها گواهى داده و جزء آنها به حساب مى آيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 277

[سوره الأنعام (6): آيه 151] ..... ص : 277

اشاره

قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (151)

ترجمه: ..... ص : 277

بگو: بياييد تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده تلاوت كنم: اين كه چيزى را شريك او، قرار ندهيد، و با پدر و مادر نيكى كنيد، و فرزندانتان را از ترس فقر نكشيد، ما شما و آنها را روزى مى دهيم، و نزديك كارهاى زشت و قبيح نرويد، خواه آشكار باشد يا پنهان، و نفسى را كه خداوند محترم شمرده، جز به حق نكشيد، اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش كرده است باشد كه به عقل دريابيد. (151)

تفسير: ..... ص : 277

ما حَرَّمَ در نصب «ما» دو وجه است:

الف: مفعول فعل «اتل» و تقديرش اين است: اتل الذى حرمه ربكم. «1»

ب: مفعول فعل «حرّم» و تقدير آن: اتل اى شى ء حرم ربكم، «2» و چون تلاوت به معناى قول است مفعول آن جمله است.

«أن» در جمله «ان لا تشركوا»، مفسّره، و «لا» براى نهى است، و اگر «أن» را ناصبه

__________________________________________________

1- آنچه را كه پروردگارتان بر شما حرام كرده است به شما بگويم.

2- به شما بگويم كه پروردگار من چه چيز را بر شما حرام كرده است. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 278

بگيريم، «ان لا تشركوا»، بدل از ما حرّم خواهد بود. امّا وجه اول بهتر است، تا اين كه فعلهاى: «لا تشركوا» و «لا تقربوا» و «لا تقتلوا» و «لا تتبعوا السبل» همگى نهى باشند و فعلهاى امر كه بعد ذكر مى شوند عطف بر آن شوند.

فعلهاى امر از اين قرار است:

الف: و «بالوالدين احسانا» كه تقدير آن و احسنوا بالوالدين احسانا مى باشد.

ب: «اوفوا.»

ج: «و اذا قلتم فاعدلوا.»

قول ديگر بنا بر ناصبه بودن «أن» اين است كه به جمله «حرم ربكم» وقف شود و عليكم

ان لا تشركوا آغاز مطلب باشد. يعنى بر شما واجب است كه شرك را ترك كنيد.

وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ از ترس گرسنگى و شدّت فقر، فرزندان خودتان را نكشيد.

الْفَواحِشَ گناهان و زشتيها.

ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ اين جمله مثل آيه: وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ، مى باشد. «1»

امام باقر عليه السّلام در تفسير اين آيه فرموده است:

گناه ظاهرى، زنا، و گناه باطنى، رابطه نامشروع ميان دو اجنبى است.

اگر چه قتل نفس، در خود فواحش داخل بوده، امّا به دليل عظمت موضوع آن را به خصوص ذكر كرده است.

إِلَّا بِالْحَقِّ مگر قتل نفسى كه به حق باشد از قبيل: قصاص و كشتن شخص مرتد، و سنگسار كردن.

قتلى كه خدا حرام كرده، قتل نفس مسلمان و هم پيمان با مسلمانان است.

__________________________________________________

1- آيه 120 از همين سوره.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 279

[سوره الأنعام (6): آيات 152 تا 153] ..... ص : 279

اشاره

وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (152) وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (153)

ترجمه: ..... ص : 279

و به مال يتيم نزديك نشويد، مگر به طريقى نيكوتر (و براى اصلاح) تا وقتى كه به حدّ رشد برسد، و پيمانه و، وزن را به عدالت تمام كنيد، ما هيچ كس را جز به مقدار توانايى اش تكليف نمى كنيم، و هر گاه سخن بگوييد عدالت را رعايت كنيد، اگر چه در مورد نزديكان باشد، و به پيمانى كه با خدا بسته ايد وفا كنيد، اين است آنچه خداوند به شما سفارش مى كند، تا متذكّر شويد. (152)

و اين است راه مستقيم من، پس آن را پيروى كنيد، و راههاى گوناگون را پى نگيريد، كه شما را از راه خدا جدا مى كند، اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش كرده است تا اين كه تقوا پيشه كنيد. (153)

تفسير: ..... ص : 279

وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ به مال يتيم نزديك نشويد، مراد اين است كه در آن تصرّف نكنيد.

إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ

مگر به گونه اى از تصرّف كه براى حفظ و نتيجه دادنش بهتر باشد، يعنى هر طور هست مال يتيم را محافظت كنيد.

حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ

تا به رشد خود برسد، عقلش كامل شود و به حدّ بلوغ برسد،

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 280

آن گاه مالش را به وى برگردانيد.

قسط به معناى مساوات، و عدالت است.

لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها

هر كسى را به اندازه اى تكليف مى دهيم كه از انجام دادنش ناتوان نباشد.

خداوند عالم پس از بيان حكم مال يتيم، و امر به كامل ساختن پيمانه و ميزان و رعايت كردن عدالت، آن را در اين آيه مقيّد به قدرت و توانايى ساخته، زيرا رعايت عدالت كامل در پيمانه و وزن تا حدّى كه ذرّه اى كم يا زياد نباشد، امرى، ناممكن

است.

وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا

وقتى كه حرف مى زنيد، حق بگوييد، اگر چه گفته شما در مورد شهادت يا غير شهادت بر ضرر يا نفع خويشاوندانتان باشد.

وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً درباره همزه «أنّ» اقوالى است.

1- فتحه بنا بر اين كه تقديرش اين باشد: و لانّ هذا صراطى مستقيما، فاتّبعوه: و چون اين، راه مستقيم من است آن را پيروى كنيد. اين قرائت مثل قول سيبويه در اين آيه است: وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً «و چون جاهاى سجده مال خداست، پس احدى را با خدا نخوانيد» (جن/ 18) و نيز مثل لِإِيلافِ قُرَيْشٍ ...

ْيَعْبُدُوا

«براى اين كه قريش با هم انس و الفت گيرند ... پس بايد خداى كعبه را پرستش كنند». (قريش/ 106) بنا بر اين جمله: «و ان هذا صراطى ...» علّت براى اتّباع مى باشد.

2- و ان هذا با تخفيف، به تقدير: و انّه هذا صراطى، بنا بر اين كه هاء، ضمير شأن باشد يعنى حقيقت اين است كه راه من راه مستقيم است.

3- «إنّ» به كسر، گويى چنين گفته است: و اتبعوا صراطى انه مستقيم: و از راه من پيروى كنيد كه راهى مستقيم است.

وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ اديان گوناگون از قبيل يهوديّت، نصرانيّت، مجوسيّت و ديگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 281

شبهات و بدعت ها را پيروى نكنيد.

فَتَفَرَّقَ بِكُمْ اصل فعل «تتفرق» بوده و يك «تاء» حذف شده است يعنى از تمام جوانب شما را از راه راست خداوند كه راه مستقيم و دين اسلام است متفرّق مى سازد.

بعضى آن را «فتفرّق» با ادغام تاء در تاء خوانده اند.

روايت شده است كه پيامبر اكرم يك خط راست كشيد، و فرمود: اين راه

رستگارى است، و بعد از راست و چپ آن خطوطى كشيد، و فرمود: اين راههاى گوناگونى است كه خداوند در قرآن فرموده است، و در مسير هر يكى از اين راهها شيطانى قرار دارد كه مردم را به سوى آن دعوت مى كند، و سپس اين آيه را تلاوت كرد: «وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً.»

از ابن عبّاس نقل شده است: اين چند آيه از آيات محكمات هستند كه هيچ آيه اى از كتب آسمانى آنها را نسخ نكرده است.

[سوره الأنعام (6): آيات 154 تا 157] ..... ص : 281

اشاره

ثُمَّ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ تَماماً عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ وَ تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ (154) وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (155) أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْكِتابُ عَلى طائِفَتَيْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ كُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلِينَ (156) أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتابُ لَكُنَّا أَهْدى مِنْهُمْ فَقَدْ جاءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآياتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْها سَنَجْزِي الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آياتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما كانُوا يَصْدِفُونَ (157)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 282

ترجمه: ..... ص : 282

سپس به موسى كتاب داديم تا نعمت بر آنان كه نيكى كردند تمام شود و همه چيز روشن گردد و هدايت و رحمت باشد، به اميد اين كه به ملاقات پروردگارشان ايمان آورند. (154)

و اين كتابى است پر بركت كه ما آن را نازل كرديم، از آن پيروى كنيد و پرهيزكار باشيد، تا مورد رحمت قرار گيريد. (155)

تا نگوييد: بر دو طايفه پيش از ما، كتاب نازل شده و ما، از خواندن آن غافل بوده ايم. (156)

يا نگوييد:

اگر بر ما كتاب نازل مى شد، از آنها هدايت يافته تر بوديم، اينك دليل روشن و هدايت و رحمت از پروردگارتان برايتان آمده است، پس چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه آيات خدا را تكذيب كند و از آن، روى برگرداند؟ بزودى كسانى را كه از آيات ما، روگردان شده اند به كيفر روى گردانى شان عذاب سختى خواهيم داد. (157)

تفسير: ..... ص : 282

ثُمَّ آتَيْنا اين فعل، عطف بر «وَصَّاكُمْ بِهِ» «1» است يعنى: اى بنى آدم اين است آنچه ما، در گذشته و حال، شما را به آن سفارش كرديم، و سپس به موسى عليه السّلام كتاب داديم.

بعضى گفته اند: جمله «ثُمَّ آتَيْنا» عطف بر «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ» «2» است.

تَماماً عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ به منظور تكميل كرامت و نعمت بر هر كسى كه صالح و نيكوكار باشد، و مى توان گفت مراد خصوص حضرت موسى عليه السّلام است، يعنى به منظور تكميل كرامت، بر بنده اى كه در تبليغ رسالت و آنچه به آن مأموريت داشت، به نيكى فرمان برد، يا به منظور تكميل آنچه را موسى عليه السّلام از علوم و احكام به نيكى و افزونى تعليم داد، از باب «احسن

الشّى ء»: آن چيز را خوب شناخت، و منظور اين

__________________________________________________

1- آخر آيه قبل.

2- آيه 84.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 283

است كه تورات را به موسى داديم تا علم او را افزايش دهيم.

أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْكِتابُ عَلى طائِفَتَيْنِ تا نگوييد كه بر دو گروه: يهود و نصارا، كتاب نازل شده است.

وَ إِنْ كُنَّا: «ان» مخفّفه از مثقّله است، و لام، جدا كننده آن، از نافيه مى باشد و تقدير اين است: و انّه كنا عن دراستهم لغافلين، ضمير شأن محذوف است، و دراست به معناى قرائت مى باشد، معناى جمله اين مى شود: و حقيقت اين است كه ما از آنچه آنها خوانده بودند بى خبريم.

أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتابُ لَكُنَّا أَهْدى مِنْهُمْ يا نگوييد، كه اگر بر ما كتاب نازل مى شد، ما از آنها در سرعت گرفتن به قبولى و تمسّك به آن، هدايت يافته تر بوديم، چرا كه ما، داراى تيزى ذهن و انديشه اى نافذ هستيم.

علّت اين ادّعا اين بود كه عرب به تيزى ذهن و سرعت انتقال و حفظ وقايع دقيق تاريخى و خطبه ها و اشعار خود افتخار مى كردند.

فَقَدْ جاءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ از طرف پروردگارتان دليلى روشن آمده است.

اين جمله به منظور اسكات و محكوم كردن مخالفان ذكر شده است، و اين معنا با قرائت كسى كه «او تقولوا» فعل اول آيه را با لفظ غيبت: «او يقولوا» خوانده، نيكوتر به نظر مى رسد، زيرا، رعايت التفات مى شود.

معناى آيه اين است: اگر در ادّعاى خودتان كه- اگر كتاب بر شما نازل مى شد هدايت يافته تر بوديد- راستگو هستيد، اينك برايتان آيات روشنى از طرف پروردگارتان آمده است. و با اين حساب فعل شرط حذف شده است يعنى:

ان صدقتم ...

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآياتِ اللَّهِ چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه آيات الهى را دروغ بداند، پس از آن كه به درستى و راستى آن، معرفت دارد، و يا شناختن آن برايش امكان داشته باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 284

وَ صَدَفَ عَنْها و مردم را از توجّه به آيات الهى منصرف سازد، كه چنين شخصى گمراه و گمراه كننده است.

[سوره الأنعام (6): آيه 158] ..... ص : 284

اشاره

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ (158)

ترجمه: ..... ص : 284

آيا جز اين انتظار دارند كه فرشتگان به سراغشان آيند، يا پروردگار به سوى آنها بيايد يا بعضى از آيات پروردگارت! امّا آن روز كه اين آيات و نشانه ها تحقّق پذيرد، ايمان آوردن افرادى كه در قبل، ايمان نياورده بودند يا عمل نيكى انجام نداده اند، سودى به حالشان نخواهد داشت، بگو: شما (كه چنين انتظار غلطى داريد) انتظار بكشيد، كه ما، هم انتظار (كيفر شما را) مى كشيم. (158)

تفسير: ..... ص : 284

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ اينها انتظارى جز اين ندارند كه فرشتگان مرگ يا عذاب به سراغشان آيند.

أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ يا انتظار دارند كه تمام آيات پروردگارت فرود آيد، اين معنا كه مراد از آيات كلّ آيات است به دليل جمله بعد معلوم مى شود كه تصريح به بعض كرده است، و مراد از كلّ آيات تمام نشانه هاى قيامت و هلاكت به طور كلّى است.

أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ مقصود از بعضى آيات علامات قيامت مى باشد، از قبيل طلوع خورشيد از مغرب، و جز آن.

يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ آن روز كه بعضى از آيات پروردگارت فرارسد، و زمان تكليف و انجام اعمال و وظايف پايان پذيرد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 285

لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ در آن روز، ايمان آوردن كسانى كه پيش از پيدايش آيات، ايمان نياورده بودند، برايشان سودى ندارد، و حتّى انجام دادن كارهاى خير هم با اين ايمان بى اثر، براى كسانى كه در ايمان پيش از ظهور آيات، عمل خيرى انجام نداده بودند، سودمند نيست.

أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً اين جمله دلالت بر اين دارد كه انجام دادن كارهاى خير، و عمل جوارح، غير از ايمان است كه عمل قلب مى باشد،

و معناى اين جمله با جمله بالا يكى نيست و به همين دليل، عطف بر آن گرفته شده، چرا كه هرگز جمله اى بر خودش عطف نمى شود.

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ به آنها بگو: منتظر باشيد، و ما هم منتظر هستيم.

اين جمله به منظور تهديد و هشدار براى منكران آورده شده است.

فعل: «ان تأتيهم الملائكه» با «ياء» به صورت غايب مذكّر نيز خوانده شده است.

[سوره الأنعام (6): آيات 159 تا 160] ..... ص : 285

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْ ءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ (159) مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (160)

ترجمه: ..... ص : 285

تو را با كسانى كه دين خود را گروه گروه ساختند، و خود، دسته هاى گوناگون شدند، كارى نيست، سر و كار آنان با خدا است پس خداوند آنها را از آنچه انجام مى دهند با خبر مى سازد. (159)

هر كس نيكى آورد، ده برابرش پاداش خواهد داشت، و هر كس، كار بدى بياورد، جز به مقدار آن، كيفر نخواهد ديد، و ستمى بر آنان نخواهد شد. (160)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 286

تفسير: ..... ص : 286

إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ كسانى كه دينشان را چند دين گوناگون ساختند.

وَ كانُوا شِيَعاً و خود، گروه ها و فرقه هايى شدند و هر كدام ديگران را به كفر نسبت مى دادند، و هر فرقه اى، از يك پيشوا پيروى مى كردند چنان كه در حديث آمده است: يهود به هفتاد و يك گروه متفرّق شدند كه تمام آنها، در آتش اند جز يك گروه كه تنها اهل نجات است، و نصارا به هفتاد و دو گروه متفرّق شدند كه همه در آتشند، جز يك گروه كه اهل نجات است، و امّت من هم به هفتاد و سه گروه تقسيم مى شوند كه همه در آتش اند جز يك گروه كه اهل نجات است.

فعل «تفرقوا» را بعضى «فارقوا» خوانده اند، يعنى: دينشان را ترك كرده اند.

لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْ ءٍ وقتى كه اين گروه ها، درباره گروه گروه شدنشان مورد سؤال واقع شوند، هيچ ربطى به تو ندارد.

بعضى گويند معناى آيه اين است: تو از اجتماع با آنها در مذهبهاى فاسدشان به طور كامل دور هستى.

إِنَّما أَمْرُهُمْ سر و كار آنها، و حكم ميان آنها در اختلافهايشان با خدا است.

فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها صفت جاى موصوف را گرفته و تقدير آن: عشر حسنات امثالها است. و بعضى عشر

امثالها، به رفع هر دو خوانده اند كه صفت باشد.

اين كه خدا در اين آيه پاداش عمل نيك را ده برابر وعده كرده است كمترين اضعاف است، و حال آن كه در جاهاى ديگر در مقابل هر نيكى هفتصد برابر، و اضعاف مضاعفه، و به غير حساب وعده داده است.

چند برابرى پاداش نيكيها از فضل خدا، و مساوى بودن كيفر گناه، از عدل خداوند است.

وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ مورد ستم واقع نمى شوند: نه از ثواب آنها چيزى كم مى شود و نه كيفر آنها زيادتر از مجازات گناهانشان خواهد بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 287

[سوره الأنعام (6): آيات 161 تا 163] ..... ص : 287

اشاره

قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ دِيناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (161) قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (162) لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ (163)

ترجمه: ..... ص : 287

بگو: پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده، دينى پابرجا، آيين ابراهيم كه از آيينهاى خرافى محيط خود روى گردانيد و از مشركان نبود (161)

بگو: نماز و تمام عبادتهاى من، و زندگى و مرگ من، براى خداوند، پروردگار جهانيان است. (162)

شريكى براى او نيست و به همين، مأمور شده ام، و من نخستين مسلمانم. (163)

تفسير: ..... ص : 287

دِيناً اين كلمه بدل از محلّ «الى صراط» است كه محلّا منصوب مى باشد، زيرا در تقدير: هدانى صراطا است.

قيم، بر وزن فيعل از فعل «قام» است مثل سيد و هين، و «قيما» نيز خوانده شده است كه مصدر و به معناى قيام است و به عنوان صفت به كار رفته مِلَّةَ إِبْراهِيمَ عطف بيان است، و «حنيفا»، حال براى ابراهيم مى باشد معناى جمله اين است كه خداوند به پيامبر اسلام مى فرمايد: به مردم بگو: پروردگار من ملّت ابراهيم را به من معرفى كرد در حالى كه ملّتى بر حق و دور از باطل است.

إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي در معناى اين عبارت چند وجه گفته شده است:

الف: تمام عبادات و تقرّب من به پيشگاه حق تعالى است.

ب: مراد از «نسك، ذبح و قربانى است كه در اين آيه جمع ميان نماز و قربانى شده مثل: فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ «براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن» (كوثر/ 2) ج: مراد از «نسك» مناسك حج است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 288

وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي هر چه از عمل صالح كه در زندگى انجام مى دهم، و اعتقاد و ايمانى كه با آن مى ميرم.

لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ همه اينها فقط در جهت خداى پروردگار جهانيان است.

لا شَرِيكَ لَهُ «شريكى براى او، نيست».

وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ

أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ خداوند مرا به اين اخلاص در عبادت دستور داده و من نخستين پذيراى اسلام هستم (مانند ابراهيم عليه السّلام) اساسا اسلام هر يك از پيامبران بر اسلام پيروانش پيشى دارد.

[سوره الأنعام (6): آيات 164 تا 165] ..... ص : 288

اشاره

قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ لا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (164) وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (165)

ترجمه: ..... ص : 288

بگو: آيا جز خدا را پروردگار خود بجويم، در حالى كه خود او، پروردگار همه چيز است؟ و هيچ كس گناهى انجام نمى دهد مگر بر زيان خويش، و هيچ گنهكارى بار گناه ديگرى را بر دوش نمى گيرد، سپس بازگشت شما، به سوى پروردگارتان است، و شما را به آنچه در آن اختلاف مى كرديد آگاه مى سازد. (164)

و او است كه شما را جانشينان روى زمين ساخته، و بعضى از شما را بر بعضى ديگر بدرجاتى برترى داده است، تا شما را به آنچه در اختيارتان گذاشته بيازمايد، براستى، پروردگار تو زود كيفر، و آمرزنده و بسيار رحيم است. (165)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 289

تفسير: ..... ص : 289

قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ كافران از پيامبر اسلام درخواست مى كردند كه معبودهاى آنها را پرستش كند، خداوند فرمود: تو در پاسخ آنها چنين بگو: آيا جز «اللَّه» را كه ذات جامع تمام صفات كمال است، پروردگار خود بجويم و حال آن كه او است پروردگار همه چيز؟

همزه استفهام در اين آيه براى انكار است يعنى اين عمل را زشت مى دانم و نمى پسندم كه غير او را پروردگار خود بدانم، چرا كه جز ذات اقدس او، همه مربوبند، و هيچ موجودى در جهان هستى شايسته ربوبيّت نيست مگر خود او، و به همين معناست اين آيه: أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ: «آيا مرا امر مى كنيد كه غير خدا را بپرستم ...؟» (زمر/ 64) وَ لا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْها هيچ كسى كارى انجام نمى دهد جز به زيان خودش.

وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى هيچ گنهكارى، بار گناه ديگرى را بر دوش نمى گيرد، خلاصه معناى آيه اين است: هيچ گناهكارى به گناه ديگرى

مؤاخذه نمى شود بلكه هر كس با گناه خودش مؤاخذه مى شود.

آيه مورد بحث در پاسخ كافران است كه مى گفتند: اتَّبِعُوا سَبِيلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ. «راه ما را پيروى كنيد و ما بارهاى گناه شما را بر دوش مى كشيم (عنكبوت/ 12) جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ شما را در روى زمين جانشين ساخته است.

مردم هر عصرى جانشين مردم عصر پيش از خود هستند، هر گروهى كه از دنيا بروند گروه ديگرى جانشين آنان مى شوند و اين قانون هم چنان منظّم تا قيامت برقرار است.

بعضى گفته اند اين خطاب در خصوص امّت پيامبر، حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است كه چون او آخرين پيامبر است، امّت او نيز جانشين همه امّتها است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 290

وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ برخى از شما را از جهت وسعت رزق و شرافت مقام بر ديگران برترى داده است.

بعضى گفته اند مراد برترى از جهت رخسار و خردمندى، و ثروت و عمر است.

لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ تا شما را در آنچه داده بيازمايد كه چگونه نعمت او را سپاس مى گوييد، و شرافتمندان با طبقات پايين و ثروتمندان با تنگدستان چه مى كنند؟

إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقابِ خداوند به آنان كه نعمتش را كفران كنند زود كيفر مى دهد؟

وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ و او، نسبت به كسانى كه نعمتش را سپاس مى گزارند، بسيار آمرزنده و مهربان است.

در اين آيه خداوند كيفر الهى را به سرعت توصيف كرده است، زيرا آنچه در حال آمدن است نزديك است و زود مى آيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 291

سوره اعراف ..... ص : 291

اشاره

اين سوره مكى است و تعداد آياتش به نظر كوفى دويست و شش آيه و به نظر بصرى دويست و

پنج آيه است.

كوفى هر يك از «المص» و «كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ» را يك آيه شمرده و بصرى «مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» را آيه اى دانسته است.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص : 291

در حديث أبىّ از پيامبر نقل شده است كه هر كس سوره اعراف را بخواند خداوند ميان او و ابليس حجابى قرار دهد و در قيامت حضرت آدم شفيع او باشد. «1»

امام صادق عليه السّلام فرموده است: هر كس اين سوره را در هر ماه بخواند در قيامت از كسانى باشد كه ترس و اندوهى برايشان نيست و هر كس آن را در هر جمعه بخواند در قيامت از كسانى باشد كه مورد محاسبه واقع نمى شوند. «2»

[سوره الأعراف (7): آيات 1 تا 3] ..... ص : 291

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

المص (1) كِتابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِكْرى لِلْمُؤْمِنِينَ (2) اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ (3)

__________________________________________________

1-

من قرأ سورة الاعراف، جعل اللَّه بينه و بين ابليس سترا و كان آدم له شفيعا يوم القيامة.

2-

من قرأها فى كلّ شهر كان يوم القيامة من الّذين لا خوف عليهم و لا هم يحزنون، فإن قرأها فى كلّ جمعة كان ممّن لا يحاسب يوم القيامة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 292

ترجمه: ..... ص : 292

المص [بعضى در تفسير آن گفته اند: خداى مهربان صاحب اقتدار بردبار. «1»] (1)

اين كتابى است كه بر تو نازل شده و نبايد از ناحيه آن ناراحتى در سينه داشته باشى، و هدف آن است كه به وسيله آن (همگان را از عواقب بد اعمال نادرستشان) بيم دهى و تذكرى است براى مؤمنان (2)

(بنا بر اين) از چيزى كه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى كنيد و از سرپرستان و معبودهاى ديگر جز او پيروى نكنيد، اما كمتر متذكر مى شويد. (3)

تفسير: ..... ص : 292

كِتابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ قرآن كتابى است كه به فرمان خداوند متعال بر تو فرود آمده است.

فَلا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ اى پيامبر نبايد از ابلاغ آن [به مردم ] در سينه تو تنگى باشد «حرج» به معنى تنگى است، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از اين كه قومش او را به دروغگويى متهم كنند و از پذيرفتن سخنانش روى برگردانند و او را آزار دهند، بيم داشت و در نتيجه از آزار و اذيت آنان دلتنگ بود و خاطرش شاد نمى شد. از اين رو خداى سبحان او را ايمن ساخت و به او فرمان داد تا به رفتار نادرست آنان اهميت ندهد.

لِتُنْذِرَ بِهِ متعلق به «أنزل إليك» است. يعنى، انزل إليك لانذارك به (قرآن بر تو فرود آمده تا با آن مردم را بيم دهى.)

«ذكرى» ممكن است منصوب باشد يعنى: «لتنذر به و تذكّر تذكيرا»، زيرا

__________________________________________________

1- قرآن مترجم به قلم الهى قمشه اى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 293

«ذكرى» به معناى يادآورى است و ممكن است مرفوع و خبر براى مبتداى محذوف، يا عطف بر «كتاب» باشد و ممكن است مجرور

و عطف بر محل «ان تنذر» باشد يعنى، للإنذار و الذّكرى.

اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ از قرآن و وحى الهى كه بر شما نازل شده پيروى كنيد.

وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ضمير در «دونه» يا به «ما أنزل» برمى گردد، يعنى: از دين اولياى خود كه غير از دين خدا است پيروى نكنيد، يا به «ربكم» برمى گردد، يعنى، به جاى پيروى از خداوند، از اولياى خود متابعت نكنيد و جز او را از شيطانهاى جنّ و انس، به دوستى نگيريد تا مبادا شما را به پيروى از هواهاى نفسانى و بدعتها واداشته و از دين خدا و دستوراتى كه به پيروى از آنها فرمان داده، گمراه سازند.

از حسن بصرى نقل شده: اى فرزند آدم، به پيروى از كتاب خدا و سنت پيامبرش امر شده اى. به خدا سوگند هيچ آيه اى فرود نيامده جز اين كه بر تو واجب است بدانى در چه مورد نازل شده و معناى آن چيست.

قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ يعنى ما تتذكّرون، «تا» دوم در اولى ادغام شده و «تذكّرون» به حذف تاء اول و تخفيف ذال نيز قرائت شده است و نيز يتذكّرون (با «يا» و «تا») خوانده شده و معنايش اين است: آن گاه كه دين خدا را رها كرده و از غير او پيروى مى كنند، به اندازه كمى متذكر [ترك اطاعت حق ] مى شوند.

[سوره الأعراف (7): آيات 4 تا 5] ..... ص : 293

اشاره

وَ كَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها فَجاءَها بَأْسُنا بَياتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ (4) فَما كانَ دَعْواهُمْ إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلاَّ أَنْ قالُوا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ (5)

ترجمه: ..... ص : 293

چه بسيار از اهالى شهرها كه بر هلاك آنها عذاب فرستاديم، آن گاه كه در آسايش شب، يا در خواب نيمروزى بودند (4)

پس درهنگامى كه عذاب ما به آنان رسيد، جز اين ادّعا نكردند كه ما خود ستمكار و مستحق عذاب بوديم. (5) ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 294

تفسير: ..... ص : 294

فَجاءَها بَأْسُنا پس عذاب ما بر اهل آن شهرها فرود آمد.

«بَياتاً» اين كلمه مصدر و در محل حال است يعنى آنها در حال آسايش شب يا خواب نيمروزى بودند.

مى توان براى كلمه «قريه»، مضاف [اهل ] در تقدير نگرفت و ضمير «أهلكناها» را به قريه برگرداند زيرا همان گونه كه اهل شهر هلاك شدنى هستند، خود شهر نيز نابودشدنى است بنا بر اين نيازى به تقدير گرفتن مضاف نداريم.

و در جمله: «أَوْ هُمْ قائِلُونَ» نيازى به واو حاليه [او و هم قائلون ] نيست زيرا ضمير عائد (هم)، آيه را از «واو» بى نياز كرده است، و نيز چون «او هم قائلون» معطوف بر حالى است كه قبل از آن آمده است «واو» به سبب اجتماع دو حرف عطف، از جمله حذف شده زيرا واو حال، همان واو عطف است كه به منظور ارتباط جمله به طور عاريه مورد استفاده قرار مى گيرد.

معناى آيه اين است: چه بسيارند شهرهايى كه ما قصد نابودى آن را كرديم و عذاب ما در اين دو وقت: شب و نيمروز بر آنان فرود آمد. علت نزول عذاب در اين دو زمان، اين بود كه هر دو، زمان بى خبرى و آرامش است و نزول عذاب در آن دو وقت، سخت تر است.

فَما كانَ دَعْواهُمْ آنها نسبت به دينشان جز اعتراف به باطل بودن آن و اين كه در عقايدى كه

بر آن بوديم بر خود ستم كرديم ادعايى نداشتند. يا معناى آيه اين است كه: نيايش آنها با پروردگارشان چيزى نبود جز اعتراف ايشان به ستمگرى خود و افسوس بر آنچه از آنان سرزده بود. «دعويهم» خبر «كان» و «ان قالوا» در محل رفع است، زيرا اسم كان است. عكس اين مطلب كه [«دعواهم» اسم كان باشد و «ان قالوا» خبر آن ] نيز جايز است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 295

[سوره الأعراف (7): آيات 6 تا 9] ..... ص : 295

اشاره

فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ (6) فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما كُنَّا غائِبِينَ (7) وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (8) وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُونَ (9)

ترجمه: ..... ص : 295

ما هم از اعمال امم و هم از پيغمبران آنها، پرسش خواهيم كرد (6)

پس بر آنان، حكايت حال آنها را به علم و دانش بيان كنيم تا بدانند كه ما از كردار آنها غافل نيستيم. (7)

روز محشر، حقّا روز سنجيدن اعمال است. پس آنان كه در آن ميزان حق، وزين و نيكوكار بودند، البته رستگار خواهند بود. (8)

و آنان كه ميزان اعمالشان سبك است كسانى هستند كه چون به آيات ما ستم كرده اند، به خويشتن زيان رسانيده اند. (9)

تفسير: ..... ص : 295

فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ از امتهايى كه پيامبرى در ميانشان مبعوث شده درباره پاسخى كه به پيامبران خود دادند پرسش خواهيم كرد.

وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ و از پيامبران نيز درباره پاسخى كه به آنها داده شد و عمل امتهايشان به آنچه پيامبرانشان به آنان ابلاغ كرده اند. خواهيم پرسيد.

فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بر پيامبران و امتهايشان حكايت حال آنها را بيان خواهيم كرد.

بِعِلْمٍ يعنى ما به احوال آشكار و نهان آنان آگاهيم.

وَ ما كُنَّا غائِبِينَ از آنها و كردارشان غافل نيستيم، و منظور از اين كه خداوند با علم به احوال مردم آنان را مورد سؤال قرار خواهد داد توبيخ و يا تأييد آنهاست و

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 296

فايده ديگر اين سؤال اين است كه با اظهار ستايش از نيكوكاران موجب ازدياد سرور آنان فراهم مى شود و با اظهار اعمال زشت گنهكاران بر غم و اندوه كفار افزوده مى شود.

وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ روز قيامت، روز سنجش به حق اعمال و تشخيص نيك و بد آن از يكديگر است. رفع «الوزن» بنا بر ابتدائيت و «الحقّ» صفت آن و «يومئذ» خبر براى مبتدا «الوزن» است يعنى: سنجش عادلانه اعمال روزى است

كه خداوند از امتها و پيغمبران آنها خواهد پرسيد. (الوزن الحقّ): سنجش عادلانه.

در چگونگى «وزن»، مفسرين به اختلاف سخن گفته اند:

1- وزن: عبارت از داورى به حق و حكم كردن به عدالت است.

2- برخى گفته اند: نامه هاى اعمال، با ترازويى كه دو كفه دارد، سنجيده مى شود و اين سنجش تأكيدى بر اتمام حجت و اظهار انصاف و اجراى عدالت است.

فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ موازين جمع ميزان يا موزون است، يعنى، هر كس اعمال سنجيده شده اش رجحان داشته باشد همان اعمالى كه داراى ارزش و وزنه است يعنى اعمال نيك يا آنچه اعمال نيك با آن سنجش مى شود (اينها اهل رستگارى هستند).

بِآياتِنا يَظْلِمُونَ آيات ما را به ستم و ناروا تكذيب مى كنند، نظير آيه فَظَلَمُوا بِها «از روى ستم آيات ما را تكذيب كردند» (اعراف/ 103)

[سوره الأعراف (7): آيات 10 تا 12] ..... ص : 296

اشاره

وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ (10) وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ (11) قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ (12)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 297

ترجمه: ..... ص : 297

و همانا ما شما (فرزندان آدم) را در زمين تمكن و اقتدار بخشيديم و در آن، براى شما معاش و روزى از هر گونه نعمت، مقرّر كرديم ليكن اندكى از شما شكر نعمتهاى خدا را بجا مى آوريد (10)

و همانا شما آدميان را بيافريديم و آن گاه كه بدين صورت كامل آراستيم، فرشتگان را به سجده آدم مأمور كرديم. همه سجده كردند جز شيطان، كه از جمله سجده كنندگان نبود. (11)

خداى بدو فرمود: چه چيز تو را مانع از سجده آدم شد كه چون تو را امر كردم نافرمانى كردى؟ پاسخ داد: من از او بهترم، كه مرا از آتش و او را از خاك آفريده اى. (12)

تفسير: ..... ص : 297

وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ زمين را جايگاه شما قرار داديم. يا اين كه: شما را در زمين مالك گردانيديم و بر تصرف در آن توانا ساختيم.

وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ «معايش» جمع معيشت است و آن چيزى است كه با آن گذران زندگى مى شود، مثل روزيهاى مختلف و اقسام نعمتها و منفعتها. يا چيزى است كه به وسيله آن، انواع روزيها و نعمتها به دست مى آيد. قرائت بهتر، قرائت با يا (معايش) است ولى بعضى از قرّاء، با تشبيه «معايش» به «صحائف» آن را به همزه (معائش) قرائت كرده اند.

وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ ما پدر شما آدم را، از گلى بدون شكل خلق كرديم و سپس به آن صورت بخشيديم و فرشتگان را به سجده آدم فرمان داديم. «لا» در «ان لا تسجد» «صله» است «1» [نه لاى نفى ] و دليل

__________________________________________________

1- همانطور كه از عبارات بعدى برمى آيد. ظاهرا منظور مؤلف از صله، اين

است كه لا زايد است و فقط براى تأكيد كلام در جمله ذكر شده است. تصحيح استاد گرجى، پاورقى ص 428، ج 1.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 298

آن، آيه ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ «تو را چه مانع شد كه به موجودى كه خود آفريدم سجده كنى» (ص/ 75) مى باشد و فايده ذكر «لا» در كلام، تأكيد و وجوب معناى فعلى است كه «لا» بر آن داخل شده است گويى گفته شده: آن گاه كه به تو فرمان دادم، چه چيز مانع شد كه سجده [بر آدم ] را واجب بدانى و خود را به انجام آن ملزم نمايى؟ زيرا فرمان من به سجده كردن، آن را بر تو واجب كرده و تو را گريزى از آن نيست.

قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ ابن عباس مى گويد: «شيطان قياس كرد و در قياس خود مرتكب اشتباه گرديد و او نخستين كسى است كه قياس كرد.» و از آن رو مرتكب اشتباه شد كه گمان كرد آتش از خاك شريفتر است و به گمان خود حق داشت كه مأمور سجده كردن بر پست تر از خود، نشود و گويى گفته است: براى كسى همچون من [كه از آتشم ] دور از حق است كه به آنچه من به آن امر شده ام، مأمور شود.

[سوره الأعراف (7): آيات 13 تا 18] ..... ص : 298

اشاره

قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ (13) قالَ أَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (14) قالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ (15) قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ (16) ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ (17)

قالَ اخْرُجْ

مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ (18)

ترجمه: ..... ص : 298

خداوند فرمود: از آن مقام فرود آى كه تو را نرسد كه بزرگى و نخوت ورزى. بيرون شو، كه تو از افراد پست و كوچكى. (13)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 299

(شيطان) گفت: مرا تا روز رستاخيز مهلت ده. (و، زنده نگهدار) (14)

(خداوند) فرمود: البته مهلت خواهى داشت. (15)

شيطان گفت: اكنون كه مرا گمراه كردى، من نيز بندگانت را از راه راست، كه شرع و آيين توست گمراه گردانم (16)

آن گاه از پيش روى و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ آنها به سراغ آنها مى روم و بيشتر آنها را شكرگزار نخواهى يافت. (17)

فرمود: از آن مقام با ننگ و عار و خوارى بيرون رو. سوگند ياد مى كنم كه هر كس از آنها از تو پيروى كند، جهنم را از شما همگى پر مى كنم. (18)

تفسير: ..... ص : 299

فَاهْبِطْ مِنْها از بهشت يا از آسمان يا از مقام و منزلتى كه دارى فرود آى.

فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها تو را نرسد كه در آن مقام، از فرمان خداوند سرپيچى كنى.

فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ بيرون شو كه چون تكبر ورزيدى، نزد خدا و اولياى او خوار و سبك هستى.

علت اين امر آن بود كه چون شيطان تكبر خود را آشكار ساخت، لباس ذلت و خوارى بر او پوشيده شد و در حديث آمده است: هر كس تكبر ورزد خداوند او را خوار و پست گرداند و هر كس فروتنى كند خداوند او را برترى بخشد. «1»

قالَ أَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ به من مهلت ده و مرگ مرا به تأخير انداز، تا روزى كه مردم سر از قبرها، بيرون مى آورند.

قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي گفت به سبب

اين كه مرا گمراه ساختى. اين سبب، آن بود كه خداوند شيطان را مكلف به امرى [سجده بر آدم ] كرد كه به واسطه آن گمراه شد و آن گونه كه فرشتگان [در اطاعت خدا] پايدار ماندند او ثابت نماند و سرپيچى كرد.

__________________________________________________

1-

من تكبر وضعه اللَّه و من تواضع رفعه اللَّه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 300

از برخى مفسران نقل شده كه: معناى آيه اين است: تو به من فرمان سجده [بر آدم ] دادى و كبر و خودخواهى مرا وادار به نافرمانى تو كرد، من هم به واسطه اين كه گمراه شدم البته براى گمراهى آدميان كوشش خواهم كرد تا فاسد و تباه شوند همان گونه كه من به خاطر آنان تباه شدم.

حرف «ب» در «فبما» متعلق به فعل قسم محذوف است يعنى: فبسبب إغوائك أقسم.

لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ در طريق وصول به اسلام مانع آنان خواهم شد همان گونه كه دشمن در سر راه قرار مى گيرد تا آن را بر رهگذر ببندد. صراطك ظرف و منصوب است.

ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ آن گاه از جهت هاى چهارگانه- كه غالبا دشمن از آن جهت ها مى آيد- به آنان حمله خواهم كرد. جهات چهارگانه، تمثيلى است براى وسوسه شيطان نسبت به بندگان خدا كه از هر راهى بتواند وسوسه مى كند.

از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه فرمود: منظور از جمله «من بين أيديهم»: پيش روى آنان اين است كه آخرت را در نظرشان كم ارزش مى كنم و منظور از جمله «و من خلفهم»: پشت سر اين است كه آنان را به مال اندوزى و ندادن حقوق واجب مالشان تشويق مى كنم تا براى ورثه آنان باقى بماند و منظور از «و عن ايمانهم»:

سمت راست، اين است كه دين آنان را فاسد مى كنم و گمراهى را در نظرشان نيكو جلوه مى دهم، و منظور از «و عن شمائلم»: سمت چپ، اين است كه آنها را به لذتها علاقمند و شهوات را بر دلهايشان چيره مى كنم.

وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ بيشتر بندگانت را شكرگزار نخواهى يافت. اين سخن را شيطان از روى گمان خود گفت، به دليل اين آيه: وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ «و شيطان گمان خود را درباره آنها تصديق كرد» (سبأ/ 20). بعضى گفته اند: شيطان اين سخن را از فرشتگانى كه خداوند آنها را از شاكر نبودن بيشتر بندگان با خبر ساخت، شنيده بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 301

قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً «مذءوما» مشتق از «ذأمه» است كه در هنگام مذمت شخص، گفته مى شود، و «مدحور» به معناى رانده شده است.

لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لام در «لمن»، لام موطئه «1» [مقدمه ] قسم و «لاملأن» جواب قسم است كه جانشين جواب شرط نيز شده است.

مِنْكُمْ يعنى: منك و منهم كه ضمير مخاطب غلبه يافته و «منكم» گفته شده است، نظير آيه: إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ «شما مردمى سخت نادان هستيد» (اعراف/ 138) [در اصل إنّك و إنّهم تجهلون بوده است ].

[سوره الأعراف (7): آيات 19 تا 22] ..... ص : 301

اشاره

وَ يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ (19) فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ (20) وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ (21) فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما

مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبِينٌ (22)

ترجمه: ..... ص : 301

و اى آدم، تو و همسرت در بهشت ساكن شويد و از هر جا كه خواستيد بخوريد اما به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران

__________________________________________________

1- هر گاه جواب قسم مصدّر به لام و ان شرطيه باشد قسم حذف مى شود اين لام را كه مقارن با ان شرطيه است لام موطئه مى گويند چون جواب را براى قسم آماده مى كند. شرتونى، مبادى العربيه 4/ 364 بيروت دار المشرق 1986.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 302

خواهيد شد. (19)

سپس شيطان آنها را وسوسه كرد، تا آنچه را از اندامشان پنهان بود آشكار سازد. و گفت پروردگارتان شما را از اين درخت نهى نكرده، مگر به سبب اين كه (اگر از آن بخوريد) فرشته خواهيد شد، يا جاودانه (در بهشت) خواهيد ماند. (20)

و براى آنها سوگند ياد كرد كه من خيرخواه شما هستم. (21)

و به اين ترتيب آنها را با فريب دادن (از مقامشان) فرود آورد. و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، اندامشان (عورتشان) براى آنها آشكار شد و شروع كردند به قرار دادن برگهاى درختان بهشتى بر عورتشان. و پروردگارشان آنها را ندا داد كه آيا شما را از آن درخت نهى نكردم و نگفتم شيطان براى شما دشمن آشكارى است؟ (22)

تفسير: ..... ص : 302

وَ يا آدَمُ و گفتيم اى آدم:

فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ شيطان سخن آهسته اى را، در حالى كه تكرار مى كرد بر زبان راند. وسوس الحلى: زيور آهسته صدا داد. «وسوس» فعلى است لازم و به همين سبب «رجل موسوس» به كسر واو دوم صحيح است نه «موسوس» به فتح واو، ولى موسوس له يا موسوس اليه گفته مى شود [چون با حرف جر «ل» و «الى» متعدى شده است ].

وسوس له، يعنى به خاطر او وسوسه كرد و وسوس إليه، يعنى، وسوسه را به او القا كرد.

لِيُبْدِيَ لَهُما خداوند آشكار شدن عورت آدم و حوّا را، مقصود شيطان قرار داد، تا آنها را، هنگامى كه عورت خود را مكشوف ببينند، بد حال كند. اين مطلب دليل بر اين است كه كشف عورت هميشه از نظر عقل زشت بوده است.

ما وُورِيَ عَنْهُما موارات: قرار دادن چيزى است در پشت آنچه آن را مى پوشاند.

واو مضموم در «وورى» قلب به همزه نشده است، همان گونه كه واو در «أويصل» قلب به همزه شده است زيرا واو دوم در «وورى» واو مدّ است. (الف باب مفاعله در مجهول تبديل به واو شده مثل قوتل ولى در اويصل اصلى است و در اصل أوصل افعل تفضيل بوده است.)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 303

إِلَّا أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ خداوند شما را منع نكرده مگر براى اين كه كراهت داشته است كه شما دو فرشته شويد. شيطان، آدم و همسرش را دچار توهم كرد كه هر گاه از اين درخت بخورند، صورت آنها به شكل صورت فرشته خواهد شد.

أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ يا از كسانى باشيد كه نمى ميرند و در بهشت جاودان خواهند ماند.

وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ شيطان براى آدم و حوّا سوگند ياد كرد كه من براى شما در دعوت خود به خوردن از اين درخت خيرخواهى مخلص مى باشم و از اين رو توهّم آنها قوّت گرفت، زيرا آدم و همسرش خيال كردند كه هيچ كس به خدا سوگند دروغ ياد نمى كند.

فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ «دلّى» از «تدلية الدّلو» به معناى فرستادن دلو در چاه است، يعنى شيطان با سوگند

ياد كردن به خداى عز و جل آدم و حوّا را فريفت و آن دو را با خوردن از آن درخت از مقامشان فرو كشاند.

از قتاده روايت شده: شيطان مؤمن را با سوگند به خدا فريب مى دهد.

از ابن عمر نيز نقل شده كه هر گاه برده خود را مى ديد كه نيكو نماز مى گزارد او را آزاد مى كرد. به او گفته شد: آنان تو را فريب مى دهند. گفت: هر كس به وسيله خدا به ما نيرنگ زند نيرنگ او را مى پذيريم.

فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما همين كه آغاز به خوردن از ميوه درخت كردند و طعم آن را چشيدند عورت هايشان براى آنان آشكار شد.

«وَ طَفِقا» گفته مى شود: طفق يفعل كذا به معناى جعل يفعل (شروع به انجام كارى) مى باشد.

«يَخْصِفانِ» برگى بر روى برگى ديگر مى گذاشتند و عورتهاى خود را به وسيله آن مى پوشانيدند همان گونه كه كفش وصله مى شود. «1»

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 304

[سوره الأعراف (7): آيات 23 تا 25] ..... ص : 304

اشاره

قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ (23) قالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ (24) قالَ فِيها تَحْيَوْنَ وَ فِيها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ (25)

ترجمه: ..... ص : 304

گفتند: پروردگارا، ما به خويشتن ستم كرديم و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نكنى، از زيانكاران خواهيم بود. (23)

فرمود: (از مقام خويش) فرود آييد، در حالى كه بعضى نسبت به بعض ديگر دشمن خواهيد بود. (شيطان دشمن شماست و شما دشمن او) و براى شما در زمين، قرارگاه و وسيله بهره گيرى تا زمانى خواهد بود. (24)

فرمود: در آن (سرزمين) زنده مى شويد و در آن مى ميريد و از آن (در رستاخيز) بيرون خواهيد آمد. (25)

تفسير: ..... ص : 304

قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا ... آدم و همسرش خطاى خود را، ستم بر خود ناميدند و گفتند: «لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ» البته از زيانكاران خواهيم بود. اگرچه منظور از ظلم در اين جا به اعتقاد ما ترك يك عمل مستحبى است (زيرا انبيا عليهم السّلام از ارتكاب معاصى معصوم و منزهند) ولى روش اولياى خدا اين است كه لغزشهاى كوچك

__________________________________________________

1- يخصفان از ماده «خصف» است كه در اصل به معناى ضميمه كردن چيزى است به چيز ديگر و سپس به دوختن كفش يا لباس و وصله كردن نيز گفته شده است زيرا قطعات پراكنده را به يكديگر منضم مى كنند و خصف كفش پاره شده اى است كه از كفش پاره ديگر وصله شده باشد و خصيفة: پاره هايى است كه با آن كفش وصله مى كنند. فرهنگ نفيسى و تفسير نمونه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 305

خود را بزرگ و حسنات بزرگ خود را كوچك مى شمارند.

«اهْبِطُوا» خطاب به آدم و حوّا و ابليس است.

بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ اين جمله در محل نصب و حال است يعنى: فرود آييد در حالى كه دشمن يكديگريد: شيطان با آدم و حوّا دشمنى مى كند و آن دو با

شيطان.

وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ و براى شما در روى زمين قرارگاه يا استقرارى است.

وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ و بهره اى از زندگى است كه تا پايان عمرتان از آن برخورداريد.

قالَ فِيها تَحْيَوْنَ وَ فِيها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ خداوند سبحان فرمود: در زمين زندگى مى كنيد و در آن مى ميريد و هنگام رستاخيز از آن بيرون خواهيد آمد.

[سوره الأعراف (7): آيات 26 تا 27] ..... ص : 305

اشاره

يا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُوارِي سَوْآتِكُمْ وَ رِيشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (26) يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ (27)

ترجمه: ..... ص : 305

اى فرزندان آدم، لباسى براى شما فرو فرستاديم كه اندام شما را مى پوشاند و مايه زينت شماست و لباس پرهيزگارى بهتر است.

اينها (همه) از آيات خداست، شايد متذكر (نعمتهاى او) شوند. (26)

اى فرزندان آدم، شيطان شما را نفريبد آن چنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد و لباسشان را از تنشان بيرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد چه اين كه او و همكارانش شما را مى بينند و شما آنها را نمى بينيد (اما بدانيد) ما شياطين را اولياى كسانى قرار داديم كه ايمان نمى آورند. (27)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 306

تفسير: ..... ص : 306

يا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً در اين آيه لباس و ديگر وسايل زندگى كه در روى زمين ساخته مى شود، از نعمتهاى نازل شده از آسمان تلقى شده است، زيرا برخوردار شدن انسان از آنها در آن جا مقدر و معين شده و از اين قبيل است آيه:

وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ «و براى استفاده شما هشت قسم از چهارپايان را فرستاد.»

«ريش» به معناى جامه زينتى است و از «ريش الطير» (پر پرنده) عاريت گرفته شده است زيرا پر پرنده، لباس و زينت اوست و معناى آيه اين است: براى شما دو جامه فرستاديم، يكى آن كه با آن عورتهاى خود را بپوشانيد و ديگر جامه اى است كه شما را زينت مى بخشد.

وَ لِباسُ التَّقْوى مقصود از لباس تقوى پارسايى و ترس از خداست.

«لباس التقوى» مبتداست و خبرش جمله «ذلك خير» است گويى گفته شده: هو خير، زيرا اسمهاى اشاره از لحاظ برگشت به آنچه قبلا ذكر شده به ضماير نزديك اند و نيز گفته اند: «لباس التقوى»

خبر مبتداى محذوف است و تقدير آن و هو لباس التقوى است و سپس (در جمله بعد) گفته شده است: ذلك خير.

برخى در معناى اين عبارت گفته اند: مقصود از لباس التقوى زره ها، كلاهخودها و ساير چيزهايى است كه در جنگ پوشيده مى شود و از آن به عنوان محافظ استفاده مى شود.

وَ لِباسُ التَّقْوى به نصب نيز قرائت شده بنا بر اين كه عطف بر «لباسا» و «ريشا» باشد.

ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ فرستادن لباس براى بندگان، دليل فضل و رحمت خداوند بر آنهاست تا شايد متذكر شوند و نعمت بزرگ خداوند در انزال لباس را بشناسند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 307

اين آيه به طور ضمنى به دنبال ذكر نمايان شدن عورت آدم و حوّا آمده است تا ارزش نعمت لباس، كه خداوند آن را آفريده آشكار شود.

لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ شيطان شما را از دين گمراه نكند و با دعوت شما به گناهانى كه نفستان به آنها تمايل دارد، شما را از حق بازندارد، و با عدم ورود به بهشت شما را دچار محنت و رنج نسازد.

چنان كه پدر و مادرتان (آدم و حوّا) را با بيرون راندن از بهشت گرفتار اندوه ساخت.

يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما اين جمله در محل نصب و حال است يعنى: شيطان آدم و حوّا را در حالى كه جامه بهشتى ايشان را از تنشان بيرون آورد، از بهشت بيرون راند، يعنى شيطان سبب كندن لباس از تن آدم و حوّا شد.

إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ اين جمله علت براى نهى (لا يفتننكم) و هشدارى است به منظور پرهيز از فتنه شيطان و اين كه او دشمنى است كه پنهانى با شما دشمنى مى كند و

از جايى كه نمى دانيد شما را فريب مى دهد.

وَ قَبِيلُهُ و ياران او از ديگر شياطين.

مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ از ابن عباس روايت شده كه خداوند متعال نفوذ شيطانها را در بنى آدم، مانند جريان خون [در رگها] قرار داده و دلهاى آنان مسكن شيطانهاست.

و از قتادة نقل شده كه گويد: به خدا سوگند دشمنى كه تو را مى بيند ولى تو او را نمى بينى، سخت قدرتمند و بى باك است مگر در مقابل كسى كه خداوند او را از شر دشمنان حفظ كرده است.

إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ ما شياطين و كسانى را كه به خدا ايمان ندارند به حال خودشان رها كرديم و آنان را از شر شياطين بازنداشتيم تا آن كه آنها را به دوستى برگزيدند و در مخالفت با خدا- كه آن را در نظرشان نيك جلوه داده بودند- از شياطين پيروى كردند. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 308

[سوره الأعراف (7): آيات 28 تا 30] ..... ص : 308

اشاره

وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (28) قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَ أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ (29) فَرِيقاً هَدى وَ فَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (30)

ترجمه: ..... ص : 308

هنگامى كه كار زشتى انجام مى دهند، مى گويند: پدران خود را بر اين عمل ديديم و خداوند آن را به ما دستور داده است. بگو خداوند (هرگز) دستور به عمل زشت نمى دهد آيا چيزى بر خدا مى بنديد كه نمى دانيد؟ (28)

بگو: پروردگارم به عدالت فرمان داده است و توجه خويش را در هر مسجد (و به هنگام عبادت) به سوى او كنيد و او را بخوانيد و دين خود را براى او خالص گردانيد (و بدانيد) همان گونه كه در آغاز شما را آفريد (بار ديگر در رستاخيز) باز مى گرديد. (29)

جمعى را هدايت كرده و جمعى (كه شايستگى نداشته اند) گمراهى بر آنها مسلم شده آنها (كسانى هستند كه) شياطين را به جاى خداوند، اولياى خود انتخاب كردند و چنين گمان مى كنند كه هدايت يافته اند. (30)

تفسير: ..... ص : 308

وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا زمانى كه گناه كبيره اى را مرتكب شوند

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 309

عذر مى آورند كه پدرانشان آن را انجام مى دادند و خداوند به پدران آنان دستور انجام آن گناه را داده است هر دو عذرشان باطل است، زيرا يكى تقليد (كوركورانه) و ديگرى تهمت و دروغ بستن به خداست.

قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ بگو: خداوند به انجام گناه فرمان نمى دهد چرا كه خود كار زشت را انجام نمى دهد، پس چگونه ممكن است كه به انجام آن فرمان دهد؟! أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ اين جمله، از يك سو نسبت دادن عمل زشت را به خداوند انكار مى كند و از سوى ديگر دليلى بر جهل و نادانى آنان است.

قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ بگو: پروردگارم مرا به عدل و آنچه عقل گواهى مى دهد كه راست

و حق و نيكوست، فرمان داده است. و گفته اند: مقصود از «قسط» توحيد است.

وَ أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ يعنى قل أقيموا وجوهكم: اى پيامبر بگو: قصد عبادت پروردگار كنيد در حالى كه مستقيم به طرف قبله باشيد، نه به سمت ديگر.

عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ در هر زمان يا مكان سجده و مقصود از آن نماز است.

وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ خدا را پرستش كنيد در حالى كه طاعت خود را خالص گردانيده ايد و به وسيله آن تنها خشنودى خداوند را طلب مى كنيد.

كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ همان گونه كه در آغاز شما را آفريده، دوباره [در رستاخيز] بازمى گرداند و به جزاى كردارتان مى رساند. پس عبادت خود را براى خدا خالص گردانيد.

فَرِيقاً هَدى خداوند گروهى را هدايت كرد و آنها مؤمنانند كه آنان را در كسب ايمان موفق ساخت و بر گروهى خوارى و ذلت مسلم شده است زيرا آنها هدايت را نپذيرفته و لطف خداوند شامل حال آنان نشده است آنان گمراه مى باشند و هدايت نخواهند يافت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 310

فَرِيقاً منصوب به فعل مقدرى است كه جمله بعدى آن را بيان مى كند و تقدير آن: و خذل فريقا حقّ عليهم الضّلالة است.

إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ گروهى كه ذلت بر آنان مسلم گرديده از دستورات شياطين پيروى كردند.

[سوره الأعراف (7): آيات 31 تا 33] ..... ص : 310

اشاره

يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ (31) قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (32) قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ

الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (33)

ترجمه: ..... ص : 310

اى فرزندان آدم، زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود برداريد، و بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد، كه خداوند مسرفان را دوست نمى دارد. (31)

بگو: چه كسى زينتهاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و روزيهاى پاكيزه را حرام كرده است؟ بگو:

اينها در زندگى دنيا، براى كسانى است كه ايمان آورده اند (اگرچه ديگران نيز با آنها مشاركت دارند ولى) در قيامت خالص (براى مؤمنان) خواهد بود. اينچنين آيات (خود) را براى كسانى كه آگاهند شرح مى دهيم. (32)

بگو: خداوند تنها اعمال زشت را، چه آشكار باشد چه پنهان، حرام كرده است و (همچنين) گناه و ستم بدون حق و اين كه چيزى را كه خداوند دليلى براى آن نازل نكرده، شريك او قرار دهيد و به خدا مطلبى نسبت دهيد كه نمى دانيد. (33)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 311

تفسير: ..... ص : 311

يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ اى فرزندان آدم جامه هايى كه با آن خود را آراسته مى كنيد در وقت انجام هر نماز بر خود گيريد. روايت شده كه امام حسن مجتبى عليه السّلام هر وقت به نماز برمى خاست، نيكوترين جامه هايش را مى پوشيد. علت را كه جويا شدند فرمود: خداوند زيباست و زيبايى را دوست دارد از اين رو من خود را براى پروردگارم آراسته مى كنم و آيه مورد بحث را تلاوت كرد.

برخى از مفسرين گفته اند: اين آيه به مسلمانان دستور مى دهد كه هنگام نماز و طواف كعبه جامه هاى خود را بپوشند، زيرا آنان [كافران ] برهنه طواف مى كردند و مى گفتند: با جامه اى كه در آن مرتكب گناه شده ايم، خدا را عبادت نمى كنيم. بعضى ديگر از مفسران گفته اند: منظور از أخذ زينت، شانه كردن در موقع انجام

هر نماز است.

وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا از ابن عباس روايت شده كه گفت: آنچه مى خواهى بخور و هر چه را دوست دارى بپوش ولى دو خصلت: اسراف و تكبر، تو را به گناه وادار نكند.

قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ بگو: چه كسى، جامه هايى را كه مردم خود را با آن زينت مى دهند و آنچه براى زينت است و خداوند براى بندگانش از زمين بيرون آورده و نيز روزيهاى پاك همچون خوردنيها و نوشيدنيهاى لذيذ را حرام كرده است. معناى اين استفهام، انكار تحريم اين نعمتهاست.

قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ بگو: اين نعمتها در دنيا براى اهل ايمان است ولى مختص آنان نيست، زيرا مشركان در آن نعمتها با آنها شريكند ولى در آخرت اختصاص به مؤمنان دارد و هيچ كس با آنها شريك نخواهد بود.

اين كه خداوند متعال نفرموده: نعمتها در دنيا براى مؤمنان و غير مؤمنان است

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 312

براى توجه دادن به اين است كه نعمتها براى مؤمنان آفريده شده و كافران به تبعيت از مؤمنان، از نعمتها بهره مند مى شوند.

كلمه «خالصة» هم به نصب قرائت شده تا حال باشد و هم به رفع قرائت شده بنا بر آن كه خبر دوم براى «هى» و خبر اول آن «للذين امنوا» باشد.

إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ پروردگارم تنها كارهاى زشت را حرام كرده است. پنهان باشد يا آشكار.

«فاحشه» عملى است كه خيلى زشت و ناپسند باشد.

«اثم»، بر هر گناهى اطلاق مى شود و گفته اند مقصود از «اثم» شرابخوارى است.

«بغى»: ستم و تكبر.

«بِغَيْرِ الْحَقِّ» تأكيد بر

معناى بغى است.

وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً:

اين سخن خداوند، استهزاء و سرزنش مشركان است، زيرا بر خداوند روا نيست كه براى شرك به خود دليلى فرود آورد.

وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ گفته هاى نادرست و دروغ، همچون حرام كردن نعمتها و جز آن را، به خدا نسبت دهيد.

[سوره الأعراف (7): آيات 34 تا 37] ..... ص : 312

اشاره

وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ (34) يا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي فَمَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (35) وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (36) فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ أُولئِكَ يَنالُهُمْ نَصِيبُهُمْ مِنَ الْكِتابِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ (37)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 313

ترجمه: ..... ص : 313

هر قومى را دوره اى و اجل معينى است كه چون فرارسد لحظه اى مقدم و مؤخر نتوانند كرد. (34)

اى فرزندان آدم چون پيغمبرانى از جنس شما بيايند و آيات مرا براى شما بيان كنند پس هر كه تقوى پيشه كرد و به كار شايسته شتافت، هيچ ترس و اندوهى (از گذشته و آينده در دنيا و عقبى) بر آنها نخواهد بود. (35)

و آنان كه آيات خدا را تكذيب كرده و از اطاعت او سركشى و تكبر نمودند، آنها اهل دوزخند و در آن جاويد و معذب خواهند بود. (36)

پس كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خداى دروغ بندد يا آيات خدا را تكذيب كند (به دروغ نسبت دهد) آنان از كتاب (قضا و قدر الهى يا از نامه اعمال) به كيفر خويش خواهند رسيد تا هنگامى كه فرستادگان ما (ملك الموت و فرشتگان قبض روح) به او رسند كه قبض روح او كنند گويند: چه شدند آنهايى كه به جاى خدا به ربوبيت مى خوانديد؟

(مانند بتان و هواهاى نفسانى) پاسخ دهند كه

آنها همه از نظر ما ناپديد و نابود شدند و آنها بر زيان خويش گواهى دهند كه كافر بوده و راه هدايت نپيموده اند. (37)

تفسير: ..... ص : 313

وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ اين جمله تهديد مى كند كفار قريش را به عذابى كه نزد خداست و در وقت معينى بر آنان نازل خواهد شد. چنان كه بر امتهاى پيشين نازل شد.

يا بَنِي آدَمَ خطاب به همه مكلفين از مردم است.

إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ اگر پيامبرانى از جنس شما بيايند. «ما» به منظور تأكيد معناى شرط، به «ان» شرطيه ضميمه شده است. همچنين فعل شرط براى تأكيد،

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 314

همراه با نون تأكيد ثقيله آمده است، فاء در «فمن» و جمله شرط و جزاى پس از آن جزاى اين شرط است و معناى جمله اين است: پس هر كس از شما تقوى پيشه كند.

وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا كسانى از شما كه آيات خدا را تكذيب كردند.

فَمَنْ أَظْلَمُ چه كسى ستم او شنيع تر است از كسى كه كلام خدا را تكذيب كند يا سخنى را كه هرگز نگفته به او نسبت دهد؟

أُولئِكَ يَنالُهُمْ نَصِيبُهُمْ مِنَ الْكِتابِ آنان بهره خود را از عمر و روزى و هر چه برايشان نوشته و مقدر شده است، خواهند برد.

حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا تا هنگامى كه فرستادگان ما [ملك الموت و فرشتگان قبض روح ] نزد آنها مى روند. «حتى» غايت و پايان رسيدن آنان به نصيب شان و دريافت كردن كامل آن است يعنى تا زمان مرگشان آن را به طور كامل خواهند گرفت. «حتى» كلمه اى است كه پس از آن كلام آغاز مى شود، و جمله مستأنفه در اين جا جمله شرطيه (إذا جاءتهم) مى باشد.

يَتَوَفَّوْنَهُمْ حال براى «رسل»

است يعنى، در حالى كه فرستادگان ما قبض روح آنان كنند. و مقصود از «فرستادگان» در اين جا، ملك الموت و فرشتگان قبض روح هستند.

قالُوا أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فرستادگان خدا مى گويند كجايند خدايانى كه آنها را پروردگار خود مى خوانديد؟

قالُوا ضَلُّوا عَنَّا كافران پاسخ دادند: آنها از نظر ما ناپديد شدند، از اين رو آنها را نديده و از آنها سود نمى بريم. اين سخن كافران اقرار آنها است به اين كه، آنان در عقيده خود، بر حق نبودند.

[سوره الأعراف (7): آيات 38 تا 39] ..... ص : 314

اشاره

قالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيها جَمِيعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ (38) وَ قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ فَما كانَ لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ (39)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 315

ترجمه: ..... ص : 315

خداوند گويد: شما هم در آن گروه جن و انس، كه پيش از شما به دوزخ شدند، داخل شويد. در آن وقت، هر قومى از آنان كه به دوزخ شوند، قوم ديگرى را (از هم كيشان خود)، لعن كنند تا آن گاه كه همه را آتش دوزخ فراگيرد. آن گاه زمره آخرين يا فرقه اول (يا مرءوسين يا رئيسان)، گويند كه: خدايا اينان ما را گمراه كردند پس عذابشان را در آتش، افزون و شديدتر گردان. خدا گويد: همه را عذاب به استحقاق و به قدر گناه خود است و ليكن شما بر آن آگاه نيستيد. (38)

و گروه مقدم، به طايفه مؤخر خود، پاسخ دهند كه: شما را بر ما برترى نباشد. (ما و شما در گناه يكسانيم) (پس به آنها خطاب شود كه): بچشيد عذاب را به كيفر آنچه از اعمال ناشايسته مرتكب شده ايد. (39)

تفسير: ..... ص : 315

قالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ خداوند- جل جلاله- روز قيامت به كافران مى فرمايد: در جمع امتها و همراه با آنها باشيد. و مقصود اين است كه همراه با امتهايى كه پيش از شما آمدند و زمانشان بر زمان شما مقدم است، داخل دوزخ شويد.

كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها هر گروهى از اين امتها زمانى كه داخل دوزخ شوند، گروهى را كه با پيروى از آنها گمراه شده اند، نفرين مى كنند.

حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا يعنى، «تداركوا فيها» همين كه در دوزخ گرد هم مى آيند و به يكديگر ملحق مى شوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 316

قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا آخرين آنها از نظر رتبه و مقام، يعنى پيروان و زيردستان به كسانى كه در رتبه و مقام اول هستند- يعنى

رهبران و سردمداران- گويند خدايا اينان ما را به گمراهى دعوت به آن وادار كردند.

مقصود از «لأوليهم» اين است كه آنان به خاطر رهبران خود [كه سبب گمراهى آنان شده بودند] گفتند: پروردگارا ما را به گمراهى فراخواندند و به آن وادار كردند زيرا روى سخن آنان با خداوند است نه با رهبرانشان.

فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً پس عذاب ايشان را در دوزخ دوچندان گردان.

قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ گفت: براى هر يك از سردمداران ضلالت و پيروان آنها عذاب دوچندان است زيرا همگى آنها از گمراهان و نيز گمراه كننده بودند.

وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ ولى شما بر آن عذاب مضاعف، آگاه نيستند: با تاء و ياء (يعلمون) هر دو قرائت شده است.

قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ فَما كانَ لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ رهبران به پيروان خود گويند:

شما را بر ما برترى نيست و اين سخن را با توجه به كلام خداوند در مورد پيروانشان كه فرمود: «لكلّ ضعف» (براى هر دسته اى عذاب دو چندان است) بيان داشتند، يعنى ثابت شده است كه شما بر ما برترى نداريد و ما و شما در استحقاق عذاب دو چندان يكسانيم.

فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ اين كلام، ممكن است خطاب رهبران به پيروان خود باشد و ممكن است خطاب خداوند به هر دو گروه رهبران و پيروان آنها باشد. بچشيد عذاب را به كيفر اعمال ناشايسته اى كه مرتكب مى شديد اعمالى كه با اراده خود انجام داده ايد نه اين كه ما انجام آن را براى شما اختيار كرده باشيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 317

[سوره الأعراف (7): آيات 40 تا 43] ..... ص : 317

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ

وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ (40) لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (41) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (42) وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (43)

ترجمه: ..... ص : 317

همانا آنان كه آيات خدا را تكذيب كنند و از كبر و نخوت سر فرود نياورند، هرگز درهاى آسمان به روى آنها باز نشود و به بهشت درنيايند تا آن كه طناب كشتى در چشمه سوزن درآيد. (يعنى داخل شدنشان به بهشت بدان ماند كه طناب كشتى به چشمه سوزن رود و اين محال باشد) و اين گونه گنهكاران (متكبر) را، مجازات سخت خواهيم كرد. (40)

«1» بر آنان در دوزخ بسترها گسترده و سراپرده ها افراشته اند. و اين است جزاى ستمكاران. (41)

و آنان كه ايمان آوردند و (به قدر وسع) در كار نيك و شايسته كوشيدند زيرا ما كسى را بيش از وسع تكليف نكنيم آنها اهل بهشت و جاودان در آن متنعم اند. (42)

و زنگار كينه (و حسد و هر خوى زشت) را از آئينه دل بهشتيان

__________________________________________________

1- ترجمه آيه از قرآن مترجم الهى قمشه اى گرفته شده و متن تفسير، غير آن را مى گويد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 318

بزداييم و در بهشت به زير قصرهايشان نهرها جارى شود و (چون آن همه نعمتهاى بهشتى را مشاهده كنند) گويند: ستايش خداى را كه ما را بر اين مقام راهنمايى كرد

كه اگر هدايت و لطف الهى نبود، ما بخود در اين مقام راه نمى يافتيم. همان رسولان خدا ما را به حق رهبرى كردند.

آن گاه بر اهل بهشت ندا كنند كه اين است بهشتى كه از اعمال صالح خود به ارث يافتيد. (43)

تفسير: ..... ص : 318

لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ براى آنان، عمل نيكى به سوى خدا، بالا نمى رود. نظير اين آيه، است آيه إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ «كلمه نيكوى توحيد (و روح پاك آسمانى) به سوى خدا بالا مى رود» (فاطر/ 10) و گفته اند: هر گاه بميرند روحهاى آنها به آسمان نمى رود، آن گونه كه روح مؤمنان بالا مى رود.

و برخى گفته اند: بركت بر آنان فرود نمى آيد و باران بر آنان نمى بارد. چنان كه در آيه ديگر فرموده است. فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ «ما درهاى آسمان را گشوديم و سيلابى از آسمان فرو ريختيم» (قمر/ 11).

لا تفتح با تشديد و بدون تشديد و با «يا» (لا يفتح) نيز قرائت شده است و معناى آيه اين است: داخل بهشت نشوند، تا زمانى كه آنچه هرگز ممكن نيست ممكن شود يعنى تا زمانى كه شتر- كه جز از درى بزرگ نمى گذرد- از سوراخ سوزن بگذرد.

«خياط و مخيط» چيزى است كه با آن مى دوزند كه همان سوزن است.

وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ ساير گنهكاران را، به همين كيفر سخت، عقوبت خواهيم كرد. اين جمله را خداوند متعال، در آيه بعد تكرار كرده و فرمود:

وَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ اين گونه ستمكاران را مجازات سخت، خواهيم كرد.

از ابن عباس روايت شده: مقصود خداوند از «ظالمين»، كسانى هستند كه به او شرك ورزيدند و جز او را به خدايى برگزيدند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص:

319

مِهادٌ بستر.

غَواشٍ پوشنده ها، پرده ها.

لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها جمله معترضه اى است كه واقع شده ميان مبتدا [و الّذين ] و خبر [اولئك ] براى تشويق مؤمنان به كسب ناز و نعمت جاودانى همراه با بزرگى جلالتى كه قابل وصف نيست، به وسيله انجام اعمال شايسته اى كه در توان آنهاست. و منظور از «وسع» توانايى كافى و بدون مشقت است.

وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ زنگار كينه را كه در دنيا نسبت به برادران دينى خود داشتند، از دلهاى بهشتيان بزداييم تا اين كه دلهاى آنان، از كينه و حسد و دشمنى پاك شود و ميان ايشان جز مهربانى و شفقت و دوستى چيز ديگرى نباشد.

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ ستايش خداى را كه ما را بر اين مقام راهنمايى كرد و ما را در دستيابى بر موجبات اين رستگارى عظيم و افتخار بزرگ، موفق گردانيد و اگر هدايت و توفيق خداوند نبود امكان هدايت براى ما وجود نداشت. لام «لنهتدى»، براى تأكيد معناى نفى است.

جمله مذكور، بدون واو «ما كنّا لنهتدى» نيز قرائت شده كه در اين صورت، معنى جمله نخست [الحمد للَّه ...] را توضيح مى دهد.

لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ همانا فرستادگان خدا ما را به حق رهبرى كردند. آنان از جانب خداوند آمدند و ما را بر طلب هدايت از او آگاه ساختند، و ما در نتيجه پيروى از سخن آنان، هدايت يافتيم.

مؤمنان، اين سخن را به سبب هدايت يافتن از روى شادى و مسرت و براى لذت بردن از سخن گفتن پيرامون آن مى گويند نه اين كه بخواهند با آن بندگى و عبوديت خود را اظهار كنند.

وَ نُودُوا أَنْ

تِلْكُمُ الْجَنَّةُ ان، مخفف «انّ» و تقدير آيه اين است: بأنّه تلكم الجنّة و ضمير آن، ضمير شأن است و نيز جائز است «ان» به معناى «اى» باشد زيرا ندا كردن

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 320

نوعى سخن گفتن است و گويى گفته شده: و قيل لهم اى تلكم الجنة اورثتموها بسبب أعمالكم به آنان گفته مى شود: اين است بهشتى كه به خاطر اعمال نيك خود به ارث مى بريد.

[سوره الأعراف (7): آيات 44 تا 45] ..... ص : 320

اشاره

وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ (44) الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ كافِرُونَ (45)

ترجمه: ..... ص : 320

آن گاه بهشتيان دوزخيان را ندا كنند كه آنچه (پيغمبران) وعده دادند (از مقامات بهشتى) ما به حق و حقيقت يافتيم. آيا شما نيز بدانچه وعده دادند (از عذاب دوزخ) رسيديد؟ گويند: بلى (ما هم به سزاى خود رسيديم) آن گاه ميان آنها مناديى ندا كند كه لعنت خدا بر ستمكاران باد. (44)

آنهايى كه بندگان خدا را از راه خدا بازمى دارند و راه كج را مى طلبد (و يا به وسيله شبهه راه راست مردم را كج كنند) و آنها به قيامت ايمان ندارند. (45)

تفسير: ..... ص : 320

«ان» در «أَنْ قَدْ وَجَدْنا» و همچنين در «أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ» ممكن است مخفف «انّ» باشد و ممكن است مانند «ان» در «أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ» تفسيريه و به معناى «اى» باشد.

بهشتيان اين سخن را براى اظهار مسرت و خوشحالى از موقعيتى كه دارند و سرزنش اهل دوزخ گفتند تا اين كه اين داستان لطفى باشد براى كسانى كه مى شنوند، و سخن منادى «أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ» در ميان اهل دوزخ نيز به همين منظور است.

و گفته اند: كسى كه چنين ندايى سر مى دهد، مالك خزينه دار آتش است وخداوند متعال، او را به اين ندا فرمان مى دهد و سپس او ندايى مى دهد كه بهشتيان و دوزخيان آن را مى شنوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 321

از على عليه السّلام روايت شده كه فرمود: آن ندادهنده من هستم.

«ان» با تشديد (انّ) و «لعنة اللَّه» با نصب [چون اسم انّ است ] نيز قرائت شده است.

«نعم» به كسر عين (نعم) نيز در تمام قرآن قرائت شده است.

و اين كه گفته نشده است: وعدكم ربّكم چنان كه گفته شده، «وعدنا» [متكلم ] و به طور مطلق ذكر شده، براى اين

است كه تمامى وعده هاى خداوند، همچون قيامت، رسيدگى به اعمال، پاداش و جزا را دربر گيرد، زيرا كافران همه وعده هاى الهى را تكذيب مى كردند.

يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ از دين خدا و احكام او، روى مى گردانند، و يا منظور اين است كه ديگران را از دين خدا بازمى دارند.

وَ يَبْغُونَها عِوَجاً و با ايجاد شك و ترديد و با شبهه هايى كه گمان مى كنند در راه خدا عيبى به وجود مى آورند، براى راه راست خداوند يك مسير انحرافى مى جويند.

آنها به قيامت ايمان ندارند و آن را انكار مى كنند.

[سوره الأعراف (7): آيات 46 تا 47] ..... ص : 321

اشاره

وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ (46) وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (47)

ترجمه: ..... ص : 321

ميان اين دو گروه (بهشتيان و دوزخيان) حجاب و پرده اى است (از سرشت نيك و بد كه مانع ديدار يكديگر است) و بر اعراف

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 322

(يعنى جايگاهى ميان دوزخ و بهشت) مردانى هستند كه همه به سيماشان شناخته مى شوند (برخى از مفسرين گفته اند: اهل اعراف گنهكارانى هستند كه به عفو و بخشش خدا اميدوارند) و به بهشتيان صدا مى زنند كه درود بر شما باد، امّا داخل بهشت نمى شوند در حالى كه در انتظار و آرزوى آن هستند). (46)

و چون نظر آنها (يعنى اعرافيان) بر اهل دوزخ افتد (از وحشت به خدا پناه برند) و گويند پروردگارا منزل ما را با اين ستمكاران در يك جاى قرار مده. (47)

تفسير: ..... ص : 322

وَ بَيْنَهُما حِجابٌ ميان بهشت و دوزخ يا ميان بهشتيان و دوزخيان پرده اى است نظير اين است: آيه فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ «و در ميان آنها ديوارى زده شده است كه ...»

(حديد/ 13) وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ و بر جاهاى بلند ديوارى است كه ميان بهشت و دوزخ زده شده است. «أعراف» جمع «عرف»، است و استعاره آورده شده از عرف الفرس و الديك (يال است و تاج خروس «1»).

امام صادق عليه السّلام فرموده است: اعراف تپه هايى شنى است ميان بهشت و دوزخ كه هر پيامبرى با جانشينش همراه با گنهكاران زمان خود، بر روى آن متوقف مى شود آن گونه كه فرمانده سپاه با لشكريان ناتوان خود مى ايستد، و در همين حال نيكوكاران به بهشت هدايت مى شوند. سپس جانشين پيامبر به گنهكارانى كه با او ايستاده اند مى گويد: به برادران نيكوكار خود بنگريد كه به سوى بهشت هدايت مى شوند. آن گاه آنها بر بهشتيان درود

مى فرستند و اين است معناى وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ.

__________________________________________________

1- عرب به يال اسب و تاج خروس كه بلندترين قسمت بدن آنهاست، عرف گويد و بلندترين جاى ديوار حايل ميان بهشت و جهنم به آنها تشبيه شده است. م

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 323

لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ آنها داخل بهشت نشده اند ولى اميدوارند كه با شفاعت پيامبر و امام، خداوند آنان را وارد بهشت گرداند و در حالى كه به دوزخيان مى نگرند، مى گويند: پروردگارا ما را با اين ستمكاران در يك جاى قرار مده.

و برخى گفته اند: آنها كه بر اعراف ايستاده اند، گروهى هستند كه نيك و بد آنان مساوى است از اين رو در آن جا قرار گرفته اند تا خداوند آن گونه كه بخواهد درباره آنها حكم كند و سرانجام آنها را به بهشت مى برد.

يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ هر يك از دو گروه نيكان و بدكاران با علامتى كه خداوند آنها را با آن نشان كرده است شناخته مى شوند.

وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ و هنگامى كه چشم ايشان به اهل دوزخ و عذابى را كه در آن به سر مى برند بيفتد به خدا پناه برده گويند: بار خدايا ما را با آنها در يك جا قرار مده.

از اين آيه برمى آيد كه امر بازدارنده اى، ديدگان آنها را به سمت دوزخيان برمى گرداند تا آنها ببينند و آن گاه به خدا پناه برند. امام صادق عليه السّلام اين گونه قرائت فرموده: و إذا قلبت ابصارهم تلقاء أصحاب النّار قالوا: عائذا بك ان تجعلنا مع القوم الظالمين: آن گاه كه ديدگان آنها به سمت اهل دوزخ برگردانده شود، مى گويند:

بار خدايا به تو پناه مى بريم از

اين كه ما را با گروه ستمكاران قرار دهى. در قرآن عبد اللَّه بن مسعود نيز همين قرائت آمده است.

[سوره الأعراف (7): آيات 48 تا 49] ..... ص : 323

اشاره

وَ نادى أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسِيماهُمْ قالُوا ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ (48) أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (49)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 324

ترجمه: ..... ص : 324

و اهل اعراف مردانى را كه به سيمايشان مى شناسند، آواز دهند و گويند (ديديد كه) جمع مال و جاه و آنچه به آن فخر و تكبّر مى كرديد به حال شما اصلا سودمند نبود (48)

آيا آنهايى از مؤمنان كه سوگند ياد مى كرديد كه خدا آنان را مشمول عنايت و رحمت خود نمى گرداند، اكنون مقامشان را مى بينيد؟ (به همانها امروز خطاب مى شود كه) در بهشت بدون هيچ خوف و انديشه و بدون هيچ گونه حزن و اندوه داخل شويد. (49)

تفسير: ..... ص : 324

وَ نادى أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالًا يَعْرِفُونَهُمْ بِسِيماهُمْ امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه مى فرمايد: اهل اعراف، يعنى پيامبران و جانشينان آنها، مردانى از اهل دوزخ و سران كافران را ندا مى دهند و در حالى كه آنها را به شدت سرزنش مى كنند، مى گويند:

گردآورى ثروت و تكبر ورزيدن شما به حالتان سودى نبخشيد.

أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ آيا اينهايند كسانى كه سوگند ياد مى كرديد كه خدا آنان را مشمول رحمت و عنايت خود نمى كند؟

اين سخن اشاره اى است به اهل بهشت، كه سران كفر آنها را خوار و ذليل مى داشتند و به سبب تنگدستى آنها را كوچك مى شمردند و با مال دنيا بر آنها فخر و تكبّر مى كردند و سوگند مى خوردند كه خداوند آنها [مؤمنان ] را وارد بهشت نمى كند.

ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ اين سخن را اهل اعراف، به فرمان خداى عزّ و جلّ، براى مستضعفان مى گويند كه: در بهشت داخل شويد در حالى كه ترسان و اندوهگين نيستيد.

اصبغ بن نباته از امير مؤمنان على عليه السّلام نقل كرده كه فرمود: روز قيامت، ما ميان بهشت و دوزخ مى ايستيم پس هر

كس ما را [در دنيا] يارى كرده، او را به سيمايش مى شناسيم و داخل بهشت مى كنيم و هر كس با ما دشمنى كرده او را نيز به سيمايش مى شناسيم و داخل دوزخ مى كنيم. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 325

[سوره الأعراف (7): آيات 50 تا 51] ..... ص : 325

اشاره

وَ نادى أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرِينَ (50) الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ (51)

ترجمه: ..... ص : 325

و اهل دوزخ، بهشتيان را آواز كنند كه ما را از آبهاى گوارا و از نعم بهشتى، كه خدا روزى شما كرده بهره مند كنيد. آنها پاسخ دهند، كه خدا اين آب و طعام را بر كافران حرام گردانيده است. (50)

آنهايى كه دين خود را فسون و بازيچه گرفته و متاع حيات دنيا آنها را مغرور و غافل كرد. امروز ما هم آنها را به رحمت در نظر نمى آوريم، چنان كه آنان اين روزشان را به خاطر نياوردند و آيات ما را (راجع به ثواب و عقاب قيامت) انكار كردند. (51)

تفسير: ..... ص : 325

أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ اين جمله، دليلى است بر اين كه بهشت بالاى دوزخ واقع شده است [زيرا، به ريختن آب از بالا، افاضه آب گفته مى شود.] يعنى از آب يا طعامها و ميوه هايى كه خدا روزى شما قرار داده بر ما فرو ريزيد.

قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرِينَ پاسخ دهند كه خداوند، نوشيدنى و طعام بهشت را بر كافران حرام كرده است كافرانى كه دين خود را كه خداوند به پيروى از آن امر كرده بود، به بازيچه گرفتند و هر چه را خواستند حرام يا حلال شمردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 326

فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ با آنها معامله كسى مى كنيم كه در آتش به دست فراموشى سپرده شده است نه خواسته آنان را اجابت مى كنيم و نه بر قطره اشكى از آنها، شفقت نشان مى دهيم.

كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا همان طورى كه آنها اين روز را بياد نياوردند و به آن اهميت ندادند. «ما» در «كما نسوا» و «ما كانوا» مصدريه است و تقدير آيه كنسيانهم و كونهم جاحدين

بآياتنا است.

[سوره الأعراف (7): آيات 52 تا 53] ..... ص : 326

اشاره

وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (52) هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَيَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (53)

ترجمه: ..... ص : 326

و ما بر مردمان كتابى فرستاديم كه در آن هر چيز را بر اساس علم و دانش تفصيل داديم براى هدايت آن گروه كه ايمان مى آوردند. (52)

كافران كه به آيات خدا و قيامت ايمان نمى آورند، آيا در انتظار چيستند، مگر آن كه تأويل آيات و مآل احوال آنها (هنگام مرگ يا ظهور قيامت) به آنان برسد؟ و آن روز كه تأويل آيات و عاقبت كار را مشاهده كردند، كسانى كه كتاب خدا را فراموش كرده بودند (با حال تأسف) خواهند گفت: افسوس كه رسولان خدا (با روشن ترين برهان) حق را براى ما بيان كردند، كاش (مخالفت نمى كرديم يا) امروز كسى به شفاعت ما برمى خواست، يا بار ديگر به دنيا بازمى گشتيم كه غير از اين اعمال زشت، به اعمال صالحى مى پرداختيم. در آن هنگام كافران خود را سخت در زيان بينند و آنچه (در دنيا) مى بافتند (بنگرند كه) همه نابود شد. (53)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 327

تفسير: ..... ص : 327

وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ مقصود از كتاب در اين آيه قرآن است و «على علم» يعنى ما آگاهيم بر اين كه چگونه احكام و پندها و تمامى معانى قرآن را شرح دهيم تا اين كه قرآن مرتب و بدون انحراف باشد.

هُدىً وَ رَحْمَةً هر دو حال از ضمير در فصلناه است چنان كه «على علم» حال از ضمير (نا) در فصلناه مى باشد.

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ آيا جز سرانجام كار كتاب و روشن شدن راستى و درستى وعده و وعيدهايى كه در آن آمده، چيز ديگرى را انتظار مى كشند؟

يَوْمَ يَأْتِي روزى كه عاقبت امورى كه به آن وعده داده شده مشاهده شود.

يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ

جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ آنهايى كه عمل به دستورات ما را به فراموشى سپردند در آن روز اعتراف مى كنند كه فرستادگان خدا بر حق بوده اند.

فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَيَشْفَعُوا لَنا آيا امروز كسى شفيع ما هست كه براى برطرف كردن كيفر از ما شفاعت كند.

أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ آيا بار ديگر به دنيا بازگردانده مى شديم تا غير از اعمال زشتى كه انجام مى داديم، عمل صالحى انجام دهيم؟

«نرد» به خاطر واقع شدن آن در محلى كه براى اسم صلاحيّت دارد [ابتدائا] رفع گرفته است، چنان كه ابتدائا مى گويى: هل يضرب زيد.

[سوره الأعراف (7): آيات 54 تا 56] ..... ص : 327

اشاره

إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (54) ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (55) وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ (56)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 328

ترجمه: ..... ص : 328

پروردگار شما، آن خدايى است كه آسمانها و زمين را در شش روز خلق كرد. آن گاه به خلقت عرش پرداخت. روز را به پرده شب در پوشاند، كه با شتاب در پى آن پويد. و خورشيد و ماه و ستارگان، به امر او مسخّر گرديد. (اى بندگان) آگاه باشيد كه ملك آفرينش، خاص خداست و حكم نافذ، فرمان اوست كه منزه و بلندمرتبه و آفريننده عالميان است. (54)

خداى خود را به تضرع و زارى و به صداى آهسته (كه به اخلاص نزديك است) بخوانيد، (و بر خلق ستم مكنيد) كه خدا هرگز ستمكاران را دوست نمى دارد. (55)

هرگز در زمين پس از آن كه كار آن به امر حق (و شرع رسول او) نظم و صلاح يافت، به فساد و تباهكارى برنخيزيد (و راه عصيان نپوييد). و خدا را، هم از راه ترس و هم از روى اميد، بخوانيد كه البته رحمت او به نيكوكاران نزديك است. (56)

تفسير: ..... ص : 328

إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ همانا سرور و صاحب اختيار شما خدايى است كه آسمانها و زمين را آفريده و آن دو را در مدت شش روز از روزهاى دنيا بوجود آورده است. علت اين كه خداوند مى فرمايد آسمانها و زمين را در مدت شش روز آفريده، اين است كه آفريدن چيزى به دنبال چيز ديگر و به ترتيب، دلالت بيشترى دارد بر اين كه آفريننده آن، دانا و حكيم است و آن شى ء را به مقتضاى حكمتى تدبير مى كنند، يا بدين سبب است كه به بندگانش تأنى و دقت نظردر امور را بياموزد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 329

يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ

«يغشى» به تخفيف نيز قرائت شده است «1»: يعنى پروردگار شما كسى است كه شب را به روز و روز را به شب ملحق مى كند يعنى هر يك از آن دو را، به دنبال ديگرى مى آورد.

يَطْلُبُهُ حَثِيثاً در حالى كه شب با شتاب، در پى روز فرامى رسد، به اين معنا كه به دنبال آن مى آيد، چنان كه چيزى در عقب چيزى و به منظور طلب كردن آن مى آيد.

«حثيثا» حالى است كه ذو الحال آن فاعل و يا مفعول «يطلب» و يا هر دو است و نظير اين است «تحمله» در آيه فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ «آن گاه قوم مريم- كه از اين قضيه آگاه شدند- به سوى او آمدند كه از اين مكانش همراه ببرند»، (مريم/ 27). «تحمله» نيز مانند «حثيثا» مى تواند حال از فاعل يا مفعول «اتت» يا هر دو باشد.

وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ اين كلمات همگى با نصب قرائت شده اند بنا بر اين كه مفعول براى «خلق» باشند. يعنى پروردگار شما كسى است كه خورشيد و ماه و ستارگان را، در حالى كه همه بر حسب تدبير او در گردش اند، آفريده است. اين كلمات به رفع نيز قرائت شده اند كه در اين صورت همگى مبتدا و مسخّرات خبر آن است.

بامره يعنى به اراده و ميل خداوند و مشيت او و از باب تشبيه، امر ناميده شده است. گويى ماه و خورشيد و ستارگان مأمور به اين گردش اند.

أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ پروردگار است كه همه چيز را آفريده و آنها را بر طبق

__________________________________________________

1- در تمامى نسخه هاى خطى كتاب عبارت به همين نحو است. ظاهرا اين كه تخفيف را يكى از

قراءتها شمرده، اين است كه متن قرآن را «يغشّى» به تشديد پنداشته در حالى كه چنين نيست زيرا قرائت عاصم، كه در مجمع البيان هم به آن تصريح شده، «يغشى» با تخفيف «شين» است. در كشاف به جاى عبارت مذكور، «و قرئ يغشّى بالتشديد» آمده است. بنا بر اين ممكن است در نوشتن اشتباهى رخ داده و الا عبارت مذكور اختصار مخل است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 330

اراده اش مى گرداند.

تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً هر دو منصوبند چون حالند، يعنى با تضرع و زارى و با صداى آهسته، همچنين خوفا و طمعا [در آيه بعد] نيز حال مى باشند.

«تضرع» از ماده «ضراعة» و به معناى خضوع است، يعنى در حال خشوع و ذلت و فروتنى، «خفية» به كسر «خا» نيز قرائت شده است و خفية و خفية دو لغت اند.

برخى گفته اند تضرع به معناى آشكار شدن صدا و «خفيه» به معناى پنهانى است يعنى پروردگارتان را در آشكار و پنهان بخوانيد. برخى ديگر گفته اند: «تضرع» به معناى خشوع و «خفية» به معناى راز است.

إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ خداوند كسانى را كه از اندازه معمول در همه عبادات و نيايشها مى گذرند، دوست نمى دارد.

وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها با انجام گناهان در زمين به فساد و تباهكارى برنخيزيد پس از آن كه خداوند زمين را با فرستادن پيامبران و كتابهاى آسمانى، اصلاح كرده است.

إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ كلمه قريب، با توجه به معنى رحمت (ترحم) [و نه لفظ آن ] و يا به عنوان اين كه صفت براى موصوف محذوف باشد مذكر آورده شده و تقدير جمله شى ء قريب است و يا از اين رو كه «رحمة» مؤنث مجازى

است كلمه قريب بدون تاء تأنيث ذكر شده است.

«محسن» كسى را گويند كه كار نيك انجام مى دهد.

[سوره الأعراف (7): آيات 57 تا 58] ..... ص : 330

اشاره

وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (57) وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ (58)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 331

ترجمه: ..... ص : 331

او خدايى است كه بادها را به بشارت باران رحمت خويش در پيش فرستد تا چون بار ابرهاى سنگين را بردارند ما آنها را به شهر و ديارى كه (از بى آبى) مرده است برانيم و بدان سبب باران فرو فرستيم تا هر گونه ثمر و حاصل از آن برآريم همين گونه (كه گياه را از زمين مرده مى رويانيم)، مردگان را هم از خاك برانگيزيم باشد كه (بر احوال قيامت) متذكر گرديد (57)

زمين پاك نيكو گياهش به اذن خدا نيكو برآيد و زمين خشن ناپاك بيرون نياورد جز گياه اندك و كم ثمر. اين گونه آيات قدرت را مى گردانيم (و به هر بيان توضيح مى دهيم) براى قومى كه شكر خدا به جاى آورند. (58)

تفسير: ..... ص : 331

«بشرا» و «نشرا» (مصدر نشر) نيز قرائت شده است زيرا «أرسل» و «نشر» در معنا به يكديگر نزديك اند و گويا خداوند فرموده: ينشر الرياح نشرا: او خدايى است كه بادها را به طرز نيكويى پراكنده مى كند. و مى توان گفت: «نشرا» در محل حال و به معناى «منتشرات» است، يعنى او خدايى است كه بادها را در حالى كه پراكنده مى شوند مى فرستد. «نشرا» جمع «نشور» و «نشرا» با سكون «شين» مانند رسل و رسل نيز قرائت شده است. همچنين «بشرا» جمع «بشيرة» و «بشرا» با سكون «شين» نيز قرائت شده است.

بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ نزد نعمتش و مقصود نعمت، باران است كه به سبب تأثير و ارزش، از بهترين و بزرگترين نعمتهاست.

حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ تا آن گاه ابرهايى را كه از آب، سنگين شده اند با خود بردارند ما آن ابرها را براى آبيارى شهر و ديارى كه در آن گياهى

وجود ندارد به حركت درآوريم. سحاب جمع سحابة است و ضمير در سقناه به سحاب برمى گردد و به لحاظ لفظ آن، مذكر آورده شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 332

فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ ضمير «به» به «بلد» و يا به «سحاب» برمى گردد. يعنى سپس از آن ابرها [يا بر آن شهر] آب فروفرستيم و پس از آن با اين آب هر گونه ثمر و حاصل را از زمين برويانيم.

كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى ما همانند بيرون آوردن ميوه ها، مردگان را پس از مرگشان زنده مى كنيم.

لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ خداوند [با آياتش ] به شما يادآورى مى كند كه بين روياندن گياه و برانگيختن انسانها بعد از مرگ، فرقى نيست زيرا هر دو، اعاده حيات موجودى است كه قبلا آفريده شده و از بين رفته است.

وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ زمين حاصلخيزى كه خاك پربارى دارد محصولش را در حالى كه پاكيزه و داراى رشد و نموّ است، به فرمان پروردگارش مى روياند.

وَ الَّذِي خَبُثَ زمين شوره زارى كه گياه سودمندى نمى روياند.

لا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً گياهش جز اندك و كم ثمر نمى رويد، مضاف كه نبات بوده حذف شده است و مضاف اليه (ضمير نباته) كه جانشين او شده در فعل «يخرج» مستتر شده است و ممكن است تقدير جمله و نبات الّذى خبث باشد.

«نكد» يعنى سخت و مقصود زمينى است كه گياهش به سختى مى رويد.

كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ مانند اين دگرگونى ايجاد كردن، آيات و دلايل را يكى پس از ديگرى براى كسانى كه شكر نعمت خداى تعالى را به جاى مى آورند، تكرار و بازگو مى كنيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 333

[سوره الأعراف (7): آيات 59 تا 64] ..... ص : 333

اشاره

لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما

لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (59) قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (60) قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلالَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (61) أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنْصَحُ لَكُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (62) أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (63)

فَكَذَّبُوهُ فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً عَمِينَ (64)

ترجمه: ..... ص : 333

نوح را كه براى بيان توحيد به سوى قومش فرستاديم، گفت:

اى قوم، خداى يكتا را بپرستيد كه جز او شما را خدايى نيست. من بر شما از عذاب روز بزرگ (قيامت) مى ترسم (59)

گروهى از قومش گفتند كه: ما تو را سخت در گمراهى مى بينيم. (60)

(در پاسخ آنان) گفت: اى قوم، من اصلا در گمراهى نيستم. شما به خطا مى رويد. لكن من رسول پروردگار جهانيان هستم. (61)

پيغام خدايم را به شما مى رسانم و به شما نصيحت مى كنم و اندرز مى دهم و از خدا و وحى الهى، به امورى آگاهم (مانند قيامت و حساب و كيفر اعمال) كه شما آگاه نيستيد. (62)

آيا تعجب كرده و در نظر شما شگفت انگيز است كه مردى از جانب خدا، به يادآورى شما فرستاده شد، تا شما را (از عذاب قيامت) بترساند تا پرهيزگار شويد. باشد كه مورد لطف خدا قرار گيريد. (63)

چون آن رسول آمد (يعنى نوح) او را تكذيب كردند ما هم او و پيروانش را در كشتى، نجات داديم و آنان كه آيات الهى را تكذيب كردند (به درياى هلاك) غرق گردانيديم كه مردمى بسيار نادان و

كوردل بودند. (64) ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 334

تفسير: ..... ص : 334

لَقَدْ أَرْسَلْنا جواب قسمى است كه حذف شده است نوح، ابن لمك بن متوشلخ بن اخنوخ كه همان ادريس پيامبر عليه السّلام است، مى باشد.

غيره به جر (غيره) نيز قرائت شده است، قرائت جر بنا بر اين كه [صفت و] تابع لفظ «اله» و قرائت رفع بنا بر اين كه صفت و تابع محل آن باشد.

ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ اين جمله، توضيحى براى اختصاص داشتن خداوند به عبادت است.

إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ اين جمله، توضيحى است براى انگيزه عبادت كردن خداوند، يعنى اوست كه بايد از عذابش ترسيد نه از معبودى جز خدا كه آنان مى پرستيدند. منظور از يوم عظيم، روز قيامت، يا روز نزول عذاب بر آنهاست.

«ملأ» سران و اشراف قوم «فى ضلال» انحراف از راه حق و درست.

منظور از ديدن (لنراك) در اين آيه رؤيت قلبى كه همان علم داشتن به چيزى است مى باشد. و گفته اند مقصود، ديدن با چشم است يعنى ما تو را با چشمهاى خود بر اين گمراهى مى بينيم.

لَيْسَ بِي ضَلالَةٌ چيزى از ضلالت و گمراهى در من نيست.

أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي اين جمله مستأنفه و براى بيان اين نكته است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرستاده پروردگار جهانيان است. يعنى آنچه را كه در زمانهاى طولانى و در معناهاى مختلف از اوامر و نواهى بر من وحى شده، به شما مى رسانم.

وَ أَنْصَحُ لَكُمْ و به شما نصيحت مى كنم و اندرز مى دهم. ذكر لام همراه با «كم» دليل بر صادقانه بودن نصيحت براى نصيحت شونده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 335

وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ

من از صفات و احوال خداوند و شدت انتقام او از دشمنانش، چيزى مى دانم كه شما به آن آگاه نيستيد.

أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى رَجُلٍ همزه براى انكار و «واو» حرف عطف و معطوف عليه محذوف است گويا خداوند فرموده: أ كذّبتم و عجبتم: آيا تكذيب مى كنيد و شگفت زده مى شويد، از اين كه موعظه اى از پروردگارتان، از زبان مردى از خود شما، به شما برسد. على رجل يعنى على لسان رجل نظير آيه: ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ يعنى: «على لسان رسولك» «آنچه از زبان پيامبرانت وعده داده اى نصيب ما فرما» (آل عمران/ 194).

اين آيه بدين سبب نازل شد كه آنها از پيامبرى نوح عليه السّلام شگفت زده و متعجب بودند و گفتند: ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ نوح جز بشرى همانند شما نيست.

(مؤمنون/ 24) لِيُنْذِرَكُمْ تا شما را از عاقبت كفر [به خدا] بترساند. «و لتتقوا» تا اين كه تقوى، كه همان ترس از خدا به سبب بيم دادن از عذاب اوست، در شما بوجود آيد.

وَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ تا مگر با تقوى، چنانچه در شما يافت شود، مورد لطف و رحمت خدا قرار گيريد.

فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ ما نوح عليه السّلام و كسانى را كه با او بودند، نجات داديم، آنها چهل مرد و چهل زن بودند و برخى گفته اند: آنان ده تن بودند: نوح و پسرانش سام و حام و يافث و شش تن از كسانى كه به او ايمان آورده بودند.

فِي الْفُلْكِ يا متعلق به «معه» است گويى خداوند فرموده: و آنان كه با نوح در كشتى مستقر شدند و يا همراه او بودند، و يا متعلق به «انجيناه» است

يعنى آنها را در كشتى از طوفان نجات داديم.

قَوْماً عَمِينَ مردمى كوردل و بى بصيرت

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 336

[سوره الأعراف (7): آيات 65 تا 69] ..... ص : 336

اشاره

وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (65) قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ فِي سَفاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكاذِبِينَ (66) قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفاهَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (67) أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمِينٌ (68) أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (69)

ترجمه: ..... ص : 336

و به سوى قوم عاد، برادرشان (يعنى مردى از آن قوم) هود را فرستاديم. بدانها گفت: اى قوم، خدا را بپرستيد كه جز او شما را خدايى نيست. آيا اندرز مرا گوش نكرده و پرهيزكار نمى شويد. (65)

گروهى از قومش كه كافر شدند، گفتند: ما تو را سفيه و بى خرد مى يابيم و گمان مى كنيم كه تو سخت از دروغگويان باشى. (66)

پاسخ داد كه اى قوم، مرا سفاهتى نيست (گمان شما باطل است) ليكن من رسول ربّ العالمينم. (67)

پيغام خدا را به شما مى رسانم و من براى شما ناصح و خيرخواهى مشفق و امينم. (68)

آيا تعجب كرده ايد كه مردى از جانب خدا به يادآورى شما فرستاده شد، تا شما را (از هول و عذاب قيامت) بترساند. و اى مردم، متذكر باشيد (و فراموش نكنيد) كه خدا شما را پس از هلاك قوم نوح، جانشين آن گروه كرد، و در خلقت و نعمت شما بيفزود. پس اى قوم، انواع نعمتهاى خدا را بياد آوريد، شايد كه رستگار شويد. (69)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 337

تفسير: ..... ص : 337

أَخاهُمْ برادر نسبى آنها يعنى يك نفر از آنان است، چنان كه به يك نفر عرب مى گويى: يا أخا العرب. علت اين كه هود برادر آنها خوانده شده اين است كه به او اعتماد و اطمينان بيشترى داشته باشند و به احوال او، همچون راستگويى و امانت داريش آشناتر باشند. هود فرزند شالخ بن ارفخشذ بن سام بن نوح است.

«اخاهم» عطف بر نوحا و «هودا» عطف بيان براى اخاهم است. حرف عطف [واو] از جمله «قال يا قوم» حذف شده است زيرا اين جمله در مقام فرض جواب سؤال است. گويى سؤال كننده پرسيده: ما

قال لهم هود؟ و در پاسخ او گفته شده: «قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ.»

نظير همين بحث در جمله: قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا نيز مطرح است.

«سفاهة» كم حوصلگى و سبك عقلى. هنگامى كه هود آيين آنها را رها كرد و به سوى دين خدا شتافت او را به اين وصف توصيف كردند و گفتند: ما تو را در سفاهت و نادانى مى بينيم. سفاهت را به طور مجاز، ظرف قرار دادند و مقصودشان اين بود كه هود غرق در سفاهت است و از آن جدا نمى شود.

پاسخ نوح و هود و پيامبران ديگر عليه السّلام همراه با صبر و مدارا، به كسانى كه آنها را به گمراهى و سفاهت متهم مى كردند، نشانگر حسن ادب آنهاست با اين كه آنها مى دانستند كه دشمنانشان از گمراهترين و سفيه ترين مردمانند و اين كه خداوند اين كلام را حكايت مى كند براى اين است كه به بندگانش بياموزد چگونه با سفيهان سخن بگويند و با آنها مدارا كنند.

وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمِينٌ من در دعوتم به يگانگى خدا و اطاعت دستورات او، خيرخواهى مورد اطمينان براى شما هستم، و در ابلاغ رسالت امينم پس دروغ نمى گويم و آن را تغيير نمى دهم.

إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ بياد بياوريد زمانى را كه پس از هلاك قوم نوح بر اثر معصيت شما را جايگزين آنها در روى زمين گردانيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 338

وَ زادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً شما را در خلقت جسم، تنومند و بلندقد بيافريد. امام باقر عليه السّلام مى فرمايد: «آنان به اندازه نخلهاى بلند بودند و يك تن از مردان آنها، با دستش، كوه را خراب مى كرد و قسمتى از آن را

متلاشى مى ساخت.

فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ نعمتهاى خدا، همچون خلافت، و تنومندى جسم و جز آن را بياد آوريد. مفرد «ءالاء»، «إلى» است نظير «إنى» كه مفرد «آناء» است.

[سوره الأعراف (7): آيات 70 تا 72] ..... ص : 338

اشاره

قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (70) قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَ تُجادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ (71) فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ ما كانُوا مُؤْمِنِينَ (72)

ترجمه: ..... ص : 338

قوم هود گفتند: آيا تو بر آن به سوى ما آمده اى كه خدا را به يكتايى پرستيم و از بتهايى كه پدران ما مى پرستند اعراض كنيم؟ اين كار را نخواهيم كرد. تو اگر راست مى گويى، هر عذابى كه به ما [براى بت پرستى ] وعده مى دهى، زود به انجام رسان. (70)

هود پاسخ داد كه: در اين صورت پليدى (و خباثت) و غضب خدا، بر شما حتم گرديده. آيا با من كه شما را به خداى يكتا مى خوانم، مجادله مى كنيد و به الفاظ بى معنى و اسماء بى مسمايى كه شما و پدرانتان بر آن بتان نهاده ايد، با حق به خصومت برمى خيزيد؟ و حال آن كه خدا در آن بتان، هيچ حقيقت و برهانى ننهاده (و هيچ نفعى به حال شما ندارد).

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 339

پس بايستى در انتظار عذاب خدا باشيد كه من نيز براى شما انتظار عذاب دارم. (71)

(موقع عذاب كه رسيد) هود و پيروانش را به رحمت خود از عذاب رهانيديم و آنان كه آيات ما را تكذيب كردند و ايمان نياوردند، همه را هلاك گردانيديم. (72)

تفسير: ..... ص : 339

قوم هود منكر اين شدند كه او عبادت خود را به خدا اختصاص داده و با ترك عبادت بتها دين پدران آنها را رها كرده است. و علت انكارشان اين بود كه به اعتقاداتى كه با آن پرورش يافته بودند خو گرفته و الفت داشتند.

فَأْتِنا بِما تَعِدُنا عذابى را كه به ما وعده مى دهى، به انجام رسان. اين سخن قوم هود، شتاب كردن در نزول عذاب بود.

قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ رِجْسٌ عذاب بر شما واجب شد يا عذاب بر شما نازل شد. در اين جمله، امرى كه انتظار آن

مى رود، به منزله امر واقع شده قرار گرفته است.

«رجس» به معناى «ارتجاس» كه همان اضطراب است مى باشد.

أَ تُجادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها آيا با من درباره چيزهايى كه جز اسمهاى بى مسمّا چيز ديگرى نيستند مجادله مى كنيد؟ زيرا اين شما هستيد كه آنها را خدا و معبود خود ناميده ايد در حالى كه معناى الهيت در آنها وجود ندارد. نظير اين آيه است، آيه: ما تدعون من دونه من شى ء. «1»

فَانْتَظِرُوا در انتظار عذاب خدا باشيد كه بر شما نازل شدنى است.

__________________________________________________

1- در نسخه هاى موجود اين تفسير و تفسير كشاف، آيه به همين صورت است لكن با مراجعه به «المرشد» و غيره آيه اى با عين اين عبارت وجود ندارد. نزديكترين آيه به اين عبارت آيه 42 سوره عنكبوت: إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ ءٍ و آيه 101 سوره هود: فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ، مى باشد. جوامع الجامع، تصحيح ابو القاسم گرجى، ج 1، ص 446. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 340

إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ من نيز انتظار نزول عذاب بر شما را دارم.

وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا ما تمام كسانى كه آيات ما را تكذيب كرده بودند نابود و آنان را ريشه كن كرديم.

[سوره الأعراف (7): آيات 73 تا 74] ..... ص : 340

اشاره

وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (73) وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُيُوتاً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي

الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (74)

ترجمه: ..... ص : 340

و به سوى قوم ثمود صالح برادرشان را فرستاديم. گفت:

خداى را بپرستيد كه جز او شما را خدايى نيست. اكنون معجزه اى واضح و آشكار از طرف خدا آمد. اين ناقه خدا، آيت و معجزه اى است بزرگ، او را واگذاريد تا در زمين خدا چرا كند و قصد سويى درباره او نكنيد كه به عذابى دردناك، گرفتار خواهيد شد. (73)

به ياد آوريد و فراموش نكنيد كه خدا شما را پس از هلاك قوم عاد، جانشين اقوام سلف كرد و در زمين منزل داد تا از اراضى سهله (خاك نرم)، قصرهاى عالى و از كوه به تراشيدن سنگ منزلهاى محكم بنا كنيد. پس نعمتهاى خدا را ياد كنيد و در زمين به فساد و تبهكارى برنخيزيد. (74)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 341

تفسير: ..... ص : 341

وَ إِلى ثَمُودَ به سوى قوم ثمود، برادرشان صالح را فرستاديم. ثمود بطور غير منصرف قرائت شده، چون تأويل به قبيله شده است، يعنى قبيله ثمود. [بنا بر اين ثمود دو سبب از اسباب منع صرف يعنى علميت و تأنيث را دارد و غير منصرف قرائت شده است.] وى ثمود بن عابر بن آدم بن سام بن نوح است و صالح از فرزندان ثمود مى باشد.

قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ دليلى معجز و نشانه اى آشكار، كه گواه بر درستى رسالت من است، از طرف خدا به شما رسيد.

هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ گويا سؤال شد كه: اين دليل چيست؟ حضرت صالح فرمود: اين است ناقه خدا. ناقه را مضاف «اللَّه» قرار داده و به خدا نسبت داده است چون خداوند او را بدون واسطه طبيعى [مادر] آفريد. ناقه مذكور از سنگى صاف و نرم خارج شد در حالى كه همچون

شتر آبستنى كه از حملش در حركت است، در جنبش بود و سپس شكافته شد و شترى ده ماهه و كركدار و بزرگ، كه به سبب بزرگى، جز خدا كسى فاصله دو طرفش را نمى دانست، خارج شد و اين در حالى بود كه قوم ثمود ناظر آن بودند. پس از آن، بچه اى به بزرگى خودش بزاييد. آب يك روز از آن او بود كه در آن روز، تمامى آب درّه را مى نوشيد و به جاى آن، قوم ثمود را از شير خود مى نوشاند و آب روز ديگر، به قوم ثمود اختصاص داشت كه در آن روز، ناقه صالح به آب آنها نزديك نمى شد و از آن نمى نوشيد.

«آية» منصوب است چون حال است و عامل آن، معناى فعلى است كه اسم اشاره «هذه» بر آن دلالت مى كند گويا حضرت صالح چنين گفته است: اشير إليها آية.

«لكم» بيانگر كسانى است كه ناقه صالح، آيت و نشانه اى خاص براى آنها بود كه ايمان به خدا را، بر آنها واجب مى كرد. آنها قوم ثمود بودند زيرا آن معجزه را به چشم خود ديدند در حالى كه ديگران خبر آن را شنيدند و شنيدن مانند ديدن نيست. گويا حضرت صالح چنين فرمود: لكم خصوصا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 342

فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ زمين، زمين خداست و اين شتر نيز ناقه خداست پس او را واگذاريد تا در زمين پروردگارش بچرد چرا كه زمين از آن شما نيست و گياه آن توسط شما نروييده است.

وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ براى احترام به آيت خدا، با پى كردن، كشتن يا آزار و اذيت هاى ديگر، به او سوء قصد نكنيد.

وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ

خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ بياد آوريد كه خداوند با قدرت و توانايى كه در زمين به شما بخشيد، بعد از هلاك قوم عاد، شما را جانشين آنها كرد و در زمين منزل داد و براى شما خانه هايى قرار داد كه در آن مأوى گرفتيد.

تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً قصرهايى از خاك نرم زمين، به وسيله خشت و آجرى كه از آن مى ساختيد، بنا كرديد.

وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُيُوتاً و با تراشيدن كوه ها، از آن منزلها ساختيد و در زمستان، در آن مسكن گرفتيد. «بيوتا» منصوب است چون حال مقدره «1» است همانند خط هذا الثوب قميصا زيرا كوه در هنگام حفر، خانه محسوب نمى شود و پارچه در وقت دوختن، جامه به حساب نمى آيد.

فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ نعمتهاى خدا را كه بر شما فرستاده، همچون قدرت و منزلتى كه در زمين به شما عطا كرده است، بياد آوريد و فراموش نكنيد.

وَ لا تَعْثَوْا در ايجاد فساد در زمين، كوشش نكنيد.

__________________________________________________

1- حال مقدره حالى است كه ذو الحال، در هنگام اخبار از آن، بر آن حالت نيست بلكه وقوع آن حالت براى ذو الحال در آينده فرض مى شود مثل «صائدا» در «جاء زيد معه صقر صائدا به غدا» در اين جمله، ذو الحال (زيد) در هنگام اخبار از او، در حال صيد نيست بلكه وقوع آن حالت براى او در آينده فرض شده است همين طور در آيه، ذو الحال (جبال) در هنگام حفر شدن، «بيت» نيست ليكن وقوع اين حالت، براى او فرض شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 343

[سوره الأعراف (7): آيات 75 تا 79] ..... ص : 343

اشاره

قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً

مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ (75) قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كافِرُونَ (76) فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ (77) فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ (78) فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ (79)

ترجمه: ..... ص : 343

رؤسا و گردنكشان قوم صالح، با ضعفا و فقيرانى كه به او ايمان آوردند به تمسخر گفتند: آيا شما اعتقاد داريد كه صالح را خدا به رسالت فرستاده؟ مؤمنان جواب دادند: بلى ما بر اين، عالم و مطمئنيم.

ما [بدون هيچ شكى ] به آيينى كه از طرف خدا بر او فرستاده شده، ايمان داريم (75)

متكبران بى ايمان گفتند: ما [بدون هيچ شكى ] به آنچه شما اعتقاد داريد، كافريم. (76)

آن گاه ناقه صالح را پى كردند و از امر خدا سر باززدند و با پيغمبرشان صالح، از روى تحكم و تمسخر گفتند كه: اى صالح، اگر تو از رسولان خدايى، اكنون عذابى كه بر نافرمانى خدا به ما وعده كردى بيار. (77)

پس زلزله اى بر آنها آغاز گرديد تا آن كه همه آنان در خانه خود، از پاى درآمدند. (78)

چون عذاب رسيد، صالح از آنان روى گردانيد و گفت: اى قوم، من ابلاغ رسالت از خداى خود كردم و شما را نصيحت كردم ليكن شما از روى جهل و غرور، ناصحان را دوست نمى داريد. (79)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 344

تفسير: ..... ص : 344

ابن عامر «قال الملأ» را با واو (و قال ...) قرائت كرده است.

الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا كسانى كه تكبر ورزيدند و از اطاعت پيامبرى كه به دين خدا دعوت مى كرد كراهت داشتند.

لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا كسانى كه مستكبرين، آنها را خوار داشتند و ذليل شمردند.

لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ اين جمله بدل است از: «الذين استضعفوا»، و ضمير در «منهم» به «قوم» يا به «الذين استضعفوا»، رجوع مى كند.

أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ آيا شما مى دانيد كه صالح فرستاده خداست؟

اين سخن را مستكبرين از روى استهزاء و تمسخر گفتند.

فَعَقَرُوا النَّاقَةَ آن گاه ناقه صالح

را پى كردند. اگرچه پى كردن ناقه صالح، توسط بعضى از آنها، انجام گرفت، ليكن عمل مزبور، به همه آنها نسبت داده شده است زيرا آن عمل با رضايت آنها انجام شد. آنها كه ناقه صالح را پى كردند، قدار بن سالف و طرفدارانش بودند. او مردى سرخ رو با چشمان آبى و كوتاه قد بود و با طرفدارانش نه قبيله بودند.

پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به حضرت على عليه السّلام فرمود: چه كسى شقى ترين اولين است؟

على عليه السّلام در پاسخ گفت: خدا و رسولش به آن داناترند. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: شقى ترين اولين، پى كننده ناقه صالح است. سپس فرمود: آيا مى دانى كه شقى ترين آخرين چه كسى است؟ حضرت در پاسخ گفت: خدا و پيامبرش به آن داناترند. پيامبر فرمود:

شقى ترين آخرين، كسى است كه اين [محاسن ] را از خون اين [سر] رنگين مى كند و در همين حال به محاسن و سر مبارك على عليه السّلام اشاره مى كرد. «1»

__________________________________________________

1-

قال النبى صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم: يا على من اشقى الاوّلين؟ قال: اللَّه و رسوله اعلم. قال- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم-: عاقر الناقة. ا تدرى من اشقى الآخرين؟ قال: اللَّه و رسوله اعلم. قال: الذى يخضب هذه من هذا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 345

وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ از فرمان پروردگارشان روى برگرداندند و از امتثال آن، در حالى كه نافرمان بودند، تكبر ورزيدند. امر خداوند، جمله «فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ» است كه از زبان صالح به انجام آن امر فرموده است يا اين كه منظور از امر خداوند، دين اوست كه از آن

نافرمانى كردند.

ائْتِنا بِما تَعِدُنا اى صالح، عذابى را كه به ما وعده داده اى، بر ما نازل كن. آنها در نزول عذاب شتاب مى كردند، چون صالح را دروغگو مى دانستند و به همين سبب كلامشان را بر چيزى كه منكر آن بودند، يعنى رسالت صالح، معلق كردند.

فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ پس صداى شديدى كه زمين از آن به لرزه در آمد بر آنها آغاز گرديد و از آن مضطرب و هراسان شدند.

فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ پس صبحگاهان در شهرها و خانه هايشان، مردگانى آرام و بى حركت بودند. النّاس جثّم، يعنى مردم بدون حركت نشسته اند.

فَتَوَلَّى عَنْهُمْ صالح از آنها روى برگرداند در حالى كه براى آنها اندوهگين شد و از اين كه به او ايمان نياوردند محزون بود.

وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي ... حضرت صالح گفت: اى مردم، من تمام توانم را در هدايت شما بكار بردم و از هيچ كوششى در جهت نصيحت و راهنمايى شما فروگذار نكردم. اين كلام، صالح دليل اين است كه ظاهرا او شاهد نزول عذاب بر آنها بوده و بعد از آن كه آنها را مرده و بر زمين افتاده ديده، از آنها روى برگردانده است.

[سوره الأعراف (7): آيات 80 تا 84] ..... ص : 345

اشاره

وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ (80) إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (81) وَ ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ (82) فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ (83) وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ (84)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 346

ترجمه: ..... ص : 346

و لوط را فرستاديم كه به قوم خود گفت: آيا عمل زشتى كه پيش از شما هيچ كس بدان مبادرت نكرده به جاى مى آوريد (80)

شما زنان را ترك كرده و با مردان شهوت مى رانيد. آرى كه شما قومى فاسد و نابكاريد. (81)

آن قوم، پيغمبر خود لوط را، پاسخى ندادند جز آن كه گفتند: او را از شهر بيرون كنيد كه او و پيروانش، مردمى هستند كه اين كار را پليد دانسته و از آن تنزّه مى جويند (82)

پس ما او و اهل بيتش همه را نجات داديم مگر زن او كه از بازماندگان (در عذاب) بود. (83)

و بر آن قوم، بارانى از سنگريزه فروباريديم. بنگر كه عاقبت كار بدكاران چيست. (84)

تفسير: ..... ص : 346

وَ لُوطاً «و ارسلنا لوطا» لوط را فرستاديم و «اذ» ظرف زمان «ارسلنا» است.

أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ آيا شما گناهى را كه هميشه زشت و ناپسند بوده است به جاى مى آوريد؟ آن گناه زشت و قبيح، لواط و همجنس گرايى بود.

ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ گناهى كه قبل از شما هيچ كس آن را انجام نداده است. «با» در «بها»، براى تعديه است و از همين نوع است سخن معصوم عليه السّلام:

سبقك بها عكاشة.

«من» در «من احد» زايده است و براى تأكيد نفى (ما) و افاده معنى استغراق و شمول آمده است و من «دوم» (من العالمين) براى تبعيض است.

إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ آيا با مردان شهوت مى رانيد؟ اين تعبير، از «اتى المرأة» گرفته شده است و اين سخن، زمانى گفته مى شود، كه شخص با زن نزديكى كرده باشد.

«شهوة» مفعول له است، يعنى للاشتهاء: هيچ چيز جز شهوترانى، شما را بر اين كار ترجمه جوامع الجامع،

ج 2، ص: 347

وادار نمى كند و انگيزه ديگرى از انجام آن نداريد. جايز است كه «شهوة» حال باشد، يعنى در حالى كه سخت به آن رغبت داريد و از شهوت خود پيروى مى كنيد.

مِنْ دُونِ النِّساءِ نيز در محل حال قرار گرفته است: در حالى كه نزديكى با زنان را، كه خداوند مباح و جايز دانسته است، رها مى كنيد.

بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ شما در انجام فساد از حدّ و اندازه گذشته ايد تا آن جا كه از عمل معمول و رايج [نزديكى با زنان ]، به عمل غير معمول [لواط] تجاوز كرده ايد.

وَ ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا در پاسخ به سخنانى كه لوط به آنها گفت، جواب مناسبى ندادند بلكه اقدام به عملى كردند كه به سخن و نصيحت لوط ارتباطى نداشت. يعنى دستور دادند كه لوط و مؤمنان همراهش را از شهر بيرون كنند.

إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ آنها مردمى هستند كه از گناهان زشت و پليد، دورى مى جويند.

فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ ما لوط و اهل بيت خاصش را، از هلاكت رهايى بخشيديم مگر زنش كه از كسانى بود كه در آن شهر باقى مى ماند و در نتيجه به هلاكت رسيد يا بدين سبب هلاك شد كه زنى كافر و دوستدار مردم شهر قوم لوط «سدوم» بود.

وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً ما همچون باران، بر آنها سنگ فرو فرستاديم. نظير اين آيه، وَ أَمْطَرْنا «1» عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ «بر سر آنها از آسمان سنگ هلاك فرو ريختيم» (هود/ 82) مى باشد. معناى آيه اين است كه: ما بر آنها نوع عجيبى از باران فرو ريختيم. آيه 173 سوره شعرا و آيه 58 سوره نمل: فَساءَ

مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ «باران هلاك بدكاران بسيار بد بارانى است»، نظير آيه 84 سوره اعراف است.

__________________________________________________

1- در نسخه هاى تفسير، فامطرنا نوشته شده است ولى صحيح آن «و امطرنا» است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 348

[سوره الأعراف (7): آيات 85 تا 87] ..... ص : 348

اشاره

وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (85) وَ لا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ اذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلاً فَكَثَّرَكُمْ وَ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ (86) وَ إِنْ كانَ طائِفَةٌ مِنْكُمْ آمَنُوا بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ يُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ (87)

ترجمه: ..... ص : 348

و به سوى مدين، برادرشان شعيب را فرستاديم. گفت: اى قوم، خدا را بپرستيد كه شما را جز او خدايى نيست. اكنون دليل روشنى از طرف پروردگارتان، براى شما آمده است بنا بر اين، حق پيمانه و وزن را ادا كنيد و از اموال مردم چيزى نكاهيد و در روى زمين بعد از آن كه (در پرتو ايمان و دعوت انبياء) اصلاح شده است، فساد نكنيد. اين براى شما بهتر است اگر با ايمان هستيد (85)

و بر سر هر راه ننشينيد كه (مردم با ايمان را) تهديد كنيد و مؤمنان را از راه خدا بازداريد و (با القاى شبهات) آن را كج و معوج نشان دهيد و به خاطر بياوريد زمانى را كه افراد كمى بوديد، و او شما را فزونى داد. و بنگريد سرانجام مفسدان چگونه بود. (86)

و اگر گروهى از شما، به آنچه من از طرف خدا مأمور به تبليغ آن شده ام، ايمان آوردند و گروهى ايمان نياورده اند، صبر كنيد تا خدا ميان ما داورى كند كه

او بهترين داوران است. (87)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 349

تفسير: ..... ص : 349

وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً به سوى مدين، برادرشان شعيب را فرستاديم. به شعيب، خطيب و سخنور پيامبران گفته مى شد چون با قومش با سخن و كلام نيكو [و نه با خشونت و تندى ] برخورد مى كرد. قوم شعيب مردمانى بودند كه از پيمانه و وزن مى كاستند و كم فروشى مى كردند.

قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ اكنون معجزه اى كه دليل بر صحت و درستى پيامبرى من است و ايمان آوردن به من را بر شما واجب مى كند، از طرف پروردگارتان براى شما آمده است.

فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ پس حق پيمانه و وزن را ادا كنيد. [اگر سؤال شود كه چرا «كيل» به صورت مكيال (همانند ميزان) نيامده است؟ مى گوييم ] منظور از «كيل» يا آلت كيل يعنى «پيمانه» است يا چيزى است كه به وسيله پيمانه وزن مى شود همان گونه كه به اسباب معيشت «عيش» گفته مى شود يا اين كه منظور از ميزان «وزن الميزان» است يعنى، أوفوا الكيل و وزن الميزان، يا اين كه ميزان به معناى مصدر (وزن) است همان گونه كه ميعاد و ميلاد به معناى مصدر (وعد- ولادت) هستند، يعنى و اوفوا الكيل و الوزن.

وَ لا تَبْخَسُوا كم نكنيد. علت اين كه در آيه بعد از «الناس» «اشياءهم» آمده است اين است كه قوم شعيب در معاملاتشان، همه چيز را به مردم كم مى فروختند.

وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها بعد الاصلاح فيها، يعنى بعد از آن كه صالحان يعنى پيامبران و پيروانشان در زمين اصلاح كردند، شما در آن فساد نكنيد بنا بر اين، اضافه اصلاح به ما بعدش، همانند اضافه در آيه 33 سوره

سبأ: بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ به معناى بل مكركم فى اليل و النهار مى باشد. يعنى بعد اصلاح الصالحين

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 350

فيها و ممكن است كه مضاف محذوف باشد يعنى: بعد اصلاح اهلها بوده است.

ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ «ذلكم» اشاره به امورى است كه از آن ياد شد، يعنى اداى حق پيمانه و وزن و ترك كم فروشى و فساد در زمين: اين امور از جهت انسانيت و حسن كلام و سودى كه در پى آن هستيد، براى شما بهتر است زيرا مردم، آن گاه كه شما را با انصاف و امين بشناسند، در تجارت و معامله با شما رغبت خواهند كرد.

إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد و سخن مرا تصديق مى كنيد كه با پيروى از شيطان كه گفت: لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ، بر سر هر راه- يعنى راههاى دين- ننشينيد تا مؤمنان را تهديد كنيد و مانع راه خدا شويد.

قوم شعيب، بر سر راهها مى نشستند و به هر كس كه از آن راه مى گذشت مى گفتند: شعيب بسيار دروغگوست، شما را از دينتان بازندارد و منحرف نكند.

همان گونه كه قريش اين كار را در مكه انجام مى دادند.

وَ تَبْغُونَها عِوَجاً براى راه خدا كجى و انحراف مى خواهيد. و معناى آيه اين است كه: راه خدا را براى مردم، راه كج و منحرف توصيف مى كنيد تا آنها را از رفتن و داخل شدن در آن راه بازداريد.

وَ اذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلًا «اذ» مفعول به است نه ظرف، يعنى به عنوان شكرگزارى، زمانى را كه تعداد شما كم بود بياد آوريد. مفسران مى گويند: مدين بن ابراهيم خليل با دختر لوط ازدواج كرد و

برايش فرزندى به دنيا آورد و خداوند با بركت و رشد و نمو، بر نسل او بيفزود و در نتيجه تعدادشان زياد شد. جايز است كه آيه مورد بحث را چنين تفسير كنيم: بياد آوريد زمانى را كه شما فقيرانى كم مال بوديد و خداوند شما را ثروتمندانى صاحب مال گردانيد.

وَ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ بنگريد كه چگونه بود سرانجام كسانى كه قبل از شما در زمين فساد كردند همانند قوم نوح و هود و صالح و لوط در حالى كه از نظر عصر و زمان به هم نزديك بودند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 351

وَ إِنْ كانَ ... اگر جماعتى از شما ايمان آوردند و رسالت مرا تصديق كردند و سخنم را پذيرفتند و جماعتى تصديق نكردند، پس منتظر باشند تا آن كه خداوند با يارى كردن حق بر باطل، بين دو گروه داورى كند. اين سخن تهديد براى كافرانى است كه او را تكذيب كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 353

جزء نهم از سوره اعراف آيه 88 تا سوره انفال آيه 40

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 355

[سوره الأعراف (7): آيات 88 تا 89] ..... ص : 355

اشاره

قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا قالَ أَ وَ لَوْ كُنَّا كارِهِينَ (88) قَدِ افْتَرَيْنا عَلَى اللَّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها وَ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْ ءٍ عِلْماً عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ (89)

ترجمه: ..... ص : 355

اشراف زورمند و متكبر از قوم شعيب به او گفتند: اى شعيب، ما تو و كسانى را كه به تو ايمان آورده اند، از شهر و آبادى خود بيرون خواهيم كرد، يا به آيين ما بازگرديد. شعيب گفت: آيا (مى خواهيد ما را بازگردانيد) اگرچه مايل نباشيم؟! (88)

اگر ما به آيين شما بازگرديم بعد از آن كه خدا ما را از آن نجات بخشيده، به خدا دروغ بسته ايم و شايسته نيست كه ما به آن بازگرديم مگر اين كه خدايى كه پروردگار ماست بخواهد. علم پروردگار ما به همه چيز احاطه دارد. تنها بر خدا توكل كرده ايم. پروردگارا ميان ما و قوم ما، بحق داورى كن كه تو بهترين داورانى. (89)

تفسير: ..... ص : 355

قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا ...

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 356

كسانى از قوم شعيب كه خود را بيش از اندازه برتر مى دانستد، گفتند: بايد يكى از دو امر باشد: يا اين كه از شهر ما بيرون رانده شويد يا به كفر بازگرديد. گاهى «عود» به معناى صيرورت (تحول) است همان طور كه در شعر شاعر به اين معنى آمده است:

تلك المكارم لا قعبان من لبن شيبا بماء فعادا بعد ابوالا

«آنچه به آن اشاره شده، بزرگيها و مكرمتهاست نه دو قدح بزرگ از شير آميخته به آب كه پس از آن بول شده است.»

قالَ أَ وَ لَوْ كُنَّا كارِهِينَ «واو» حاليه و همزه براى استفهام است يعنى: شعيب گفت:

آيا ما را به دينتان برمى گردانيد در حالى كه از دخول در آن كراهت داريم. منظورش اين بود كه: ما با كراهتى كه از دين

شما داريم، چون مى دانيم كه باطل است، به آن برنخواهيم گشت. و يا معناى آيه اين است كه: شما قادر نخواهيد بود ما را با اكراه به دينتان برگردانيد و در اين صورت «كارهين» به معناى «مكرهين» مى باشد.

قَدِ افْتَرَيْنا عَلَى اللَّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا فِي مِلَّتِكُمْ اگر ما به دين شما برگرديم، بعد از آن كه خداوند با اقامه دليل بر بطلان آن و آشكار ساختن حق، ما را از آن نجات بخشيده است، البته در آنچه شما را به آن دعوت كرده ايم به خدا دروغ بسته ايم.

وَ ما يَكُونُ لَنا ... إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ براى ما شايسته و صحيح نيست كه به آن دين باطل برگرديم مگر اين كه خداوند، خوارى و ذلت ما را بخواهد و الطافش را از ما بردارد، چون مى داند كه آن دين براى ما نفعى ندارد پس انجام آن براى ما عبث و بيهوده است و خداوند- عزّ اسمه- برتر است از اين كه كار بيهوده انجام دهد و جمله: وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْ ءٍ عِلْماً، نيز بر علم خداوند دلالت دارد به اين معنا كه: خداوند عالم بالذات است. همه چيز را، چه آنچه در گذشته بوده و يا در آينده خواهد بود، مى داند. پس مى داند كه احوال بندگانش چگونه متحول مى شود و دلهايشان چگونه منقلب مى گردد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 357

عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا تنها بر خدا توكل كرده ايم كه ما را در ايمان ثابت قدم و در ازدياد يقين، موفق گرداند.

مى توان گفت در عبارت: «إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ» مؤمنان بازگشت به كفر را كه وجود نداشته به مشيت خدا كه مى دانستند هرگز وجود نخواهد يافت مربوط ساخته اند «1»

زيرا تعلق اراده و خواست خداوند به بازگشت آنها به كفر محال و خارج از حكمت مى باشد.

رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا پروردگارا ميان ما و قوم ما، به حق داورى كن، فتاحة (مصدر به ضم و كسره فاء) به معناى حكم و داورى مى باشد و مى توان گفت معناى آيه اين است: پروردگارا امر ما را آشكار گردان تا آنچه ميان ما و قوم ماست ظاهر شود، يعنى عذاب را بر آنها فرو فرست تا روشن شود كه ما بر حقيم و آنها بر باطل اند.

وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ و تو بهترين داورانى.

[سوره الأعراف (7): آيات 90 تا 95] ..... ص : 357

اشاره

وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْباً إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ (90) فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ (91) الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كانُوا هُمُ الْخاسِرِينَ (92) فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسى عَلى قَوْمٍ كافِرِينَ (93) وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ (94)

ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (95)

__________________________________________________

1- از باب تعليق بر محال مثل حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ، مى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 358

ترجمه: ..... ص : 358

اشراف زورمندى كه از قوم او كافر شده بودند گفتند: اگر از شعيب پيروى كنيد، زيان خواهيد كرد. (90)

سپس زمين لرزه، آنها را فرو گرفت و صبحگاهان به صورت اجساد بى جانى در خانه هايشان مانده بودند. (91)

آنها كه شعيب را تكذيب كردند (آن چنان نابود شدند كه) گويا هرگز در آن (خانه ها) سكنى نداشتند آنها كه شعيب را تكذيب كردند خود زيانكار شدند. (92)

سپس از آنها روى برتافت و گفت: من رسالات پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و خيرخواهى نمودم، با اين حال چگونه بر حال قوم بى ايمان، تأسف بخورم. (93)

ما در هيچ شهر و آبادى پيامبرى نفرستاديم مگر اين كه اهل آن را به ناراحتيها و خسارتها گرفتار ساختيم شايد (به خود آيند و به سوى خدا) بازگردند (94)

سپس آن سختى ها را به آسايش و خوشى مبدّل كرديم آن چنان كه فزونى گرفتند (و همه گونه نعمت و بركت يافتند و مغرور شدند) و گفتند: (تنها

ما نبوديم كه گرفتار اين مشكلات شديم) به پدران ما نيز ناراحتيهاى جسمى و مالى رسيده چون چنين شد، آنها را ناگهان به اعمالشان گرفتيم و مجازات كرديم) در حالى كه آنها نمى دانستند. (95)

تفسير: ..... ص : 358

وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا اشرافى كه از قوم شعيب كافر شده بودند براى آن كه ديگران را از ايمان بازدارند به آنها گفتند: اگر از شعيب پيروى كنيد زيان خواهيد كرد چون گمراهى، را به جاى هدايت انتخاب مى كنيد. بعضى از مفسرين گفته اند: با پيروى از او فوايد كم فروشى را از دست خواهيد داد زيرا شعيب شما را از كم فروشى نهى مى كند و به كامل كردن كيل و وزن و عدالت در آن وامى دارد. لام در «لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ» لام موطئه «1» است و جواب قسم، إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ است كه جانشين جواب شرط هم مى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 359

الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً مبتداست و خبرش «كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا» مى باشد همين طور كانُوا هُمُ الْخاسِرِينَ خبر الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً (دوم است). در اين نوع مبتداها، معناى اختصاص نهفته است گويا گفته شده: كسانى كه شعيب را تكذيب كردند، هلاك و نابودى مخصوص به همانهاست به طورى كه گويا هرگز در خانه هايشان سكنى نداشتند زيرا آنها كه از شعيب پيروى كردند خداوند آنان را نجات بخشيد. و همين طور كسانى كه شعيب را تكذيب كردند زيان بزرگ مخصوص همانهاست نه پيروان شعيب. زيرا آنها [از ايمان خود] سود بردند. و نيز در اين ابتدا، تكرار آن، سفاهت عقيده اشراف و رد گفتار آنها، بطور مبالغه نهفته است.

فَتَوَلَّى عَنْهُمْ چون شعيب نزول عذاب را بر آنها ديد، از آنها روى برگرداند و گفت:

اى قوم، من در خيرخواهى و راهنمايى شما و ابلاغ رسالت و ترساندن از عذابى كه اكنون بر شما نازل شده، كوشش كرده و كوتاهى نكردم ليكن شما مرا تصديق نكرديد.

فَكَيْفَ آسى بنا بر اين چگونه اندوهگين شوم بر حال قومى كه شايستگى غم و اندوه را ندارند زيرا كافرند و سزاوار عذابى هستند كه بر آنها نازل شده است.

بأساء سختى و تنگدستى.

ضرّاء خسارت و مرض.

لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ تا آنها [به درگاه خداوند] تضرع و توبه كنند و سر تواضع فرود آرند.

__________________________________________________

1- قبلا (در تفسير آيه 18 سوره اعراف) گفته شد: كه هر گاه جواب قسم مصدر به لام و ان شرطيه باشد، قسم حذف مى شود اين لام را كه مقارن با ان شرطيه است لام موطئه مى گويند چون جواب را براى قسم آماده مى كند. شرتونى/ مبادى العربيه 4/ 364 بيروت- دار المشرق 1986.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 360

ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ مصيبت و محنتى را كه دچار آن بودند. برطرف كرديم و به جاى آن آسايش و رفاه و تندرستى قرار داديم.

حَتَّى عَفَوْا تا آن كه تعدادشان زياد شد و اموالشان فراوان گرديد. عرب مى گويد:

«عفا النبات و عفا الشحم و الوبر» زمانى كه گياه و پيه و كرك زياد شود. همين معنا در سخن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم:

«و اعفوا للّحى»

(محاسن را بلند گذاريد) نيز آمده است.

وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ مقصود خداوند اين است كه فراوانى نعمت، آنها را مدهوش و سرمست و متكبر و مغرور كرد و گفتند: اين عادت روزگار است كه در ميان مردم، گاه سختى و ناخوشى و گاه آسايش و خوشى در

گردش است. البته به پدران و مادران ما از اين ناراحتيها رسيده ليكن آنها از عقايدى كه داشتند برنگشتند. پس شما هم، مانند آنها بر عقايد خود پايدار بمانيد.

فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً پس ما هم ناگاه آنها را [به كيفر اعمالشان ] مجازات كرديم تا براى مردمان بعد از آنها مايه عبرت شود.

وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ آنها بر نزول عذاب، آگاه نشدند مگر بعد از آن كه عذاب بر آنها نازل شد.

[سوره الأعراف (7): آيات 96 تا 99] ..... ص : 360

اشاره

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (96) أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا بَياتاً وَ هُمْ نائِمُونَ (97) أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا ضُحًى وَ هُمْ يَلْعَبُونَ (98) أَ فَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ (99)

ترجمه: ..... ص : 360

و اگر مردم شهرها و آباديها، همه ايمان آورده و پرهيزگار مى شدند، همانا درهاى بركات آسمان و زمين را، بر روى آنها مى گشوديم ولى (آيات و پيغمبران ما را) تكذيب كردند ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم. (96)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 361

آيا اهل آباديها، از اين ايمن هستند كه عذاب ما شبانه به سراغ آنها بيايد در حالى كه در خواب باشد؟ (97)

آيا اهل آباديها، از اين ايمن هستند كه عذاب ما روز به سراغشان بيايد در حالى كه سرگرم بازيچه دنيا هستند؟ (98)

آيا آنها از مكر الهى غافلند، كه از مكر (و مجازات) خدا، جز زيانكاران ايمن نخواهند بود. (99)

تفسير: ..... ص : 361

لام در «القرى» اشاره است به شهرها و آباديهايى كه آيه: وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ، بر آنها دلالت دارد گويا خداوند فرموده: و اگر مردم آن شهرها و آباديها كه [آيات و پيامبران ما را] تكذيب كردند و هلاك شدند، به جاى كفر، ايمان مى آوردند و از شرك به خدا و انجام گناهان دورى مى جستند، ما از آسمان و زمين، با نزول باران و روياندن گياه، درهاى خيرات زيادى را، بر آنها مى گشوديم. يعنى ما از هر طرف با خير و نيكى به سراغشان مى آمديم. ولى [آيات و پيامبران ما را] تكذيب كردند، ما هم آنها را به كيفر اعمال بدشان مجازات كرديم. گشودن درهاى بركات به معناى اين است كه رسيدن خيرات به آنها آسان مى گرديد همان طور كه وارد شدن از درهاى بسته با گشودن آنها آسان مى شود. در همين معنا عرب مى گويد: «فتحت على القارى» اين سخن را زمانى مى گويد كه خواندن براى

شخص خواننده مشكل باشد و با تلقين آن، خواندن را براى او آسان كند.

أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرى آيا مردم شهرها و آباديهايى كه پيغمبر ما را تكذيب كردند، از اين كه عذاب ما در وقت شب (يا در حالى كه در خواب شب هستند) بر آنها فرود آيد، ايمن هستند؟

جايز است كه «بيات» به معناى تبييت (كارى را در شب انجام دادن) باشد مانند

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 362

سلام كه به معناى تسليم است. پس در اين صورت نيز، «بياتا» حال يا ظرف زمان مى باشد.

«ضحى» منصوب است، چون ظرف زمان است و در اصل به نور خورشيد، در زمانى كه بالا رفته و مى درخشد، «ضحى» گفته مى شود.

«فا» و «واو» در «أ فأمن» و «أ و أمن» حرف عطفند كه همزه استفهام انكارى بر آن دو، داخل شده است و معطوف عليه، جمله: فاخذناهم بغتة مى باشد و ما بين معطوف و معطوف عليه جمله معترضه است معناى آيه اين است: آيا بعد از آن (نزول ناگهانى عذاب ما)، مردم شهرها و آباديها ايمن هستند كه عذاب ما در شب يا روز به سراغ آنها بيايد؟ «أ و أمن» به سكون واو (أو أمن) نيز، قرائت شده است كه در اين صورت با حرف «أو» عطف شده است.

وَ هُمْ يَلْعَبُونَ آنها مشغول به چيزى بودند كه نفعى برايشان نداشت و گويا آنها خود را سرگرم ساخته و بازى مى كردند.

جمله: «أَ فَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ»، تكرار جمله: «أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرى » است. مكر الهى كنايه از اين است كه: خداوند بنده را از جايى كه نمى داند به كيفر مى رساند و با اعطاى صحت و سلامت و نعمت ظاهرى به

بنده [كه از آنها مغرور مى شود]، او را به تدريج گرفتار [مكر و عذاب خود] مى كند.

از ربيع بن حيثم نقل شده كه دخترش به او گفت: چه شده كه مى بينم مردم مى خوابند و تو را نمى بينم كه بخوابى؟ او گفت: دخترم! پدرت از شب مى ترسد.

يعنى از اين كه عذاب خدا بناگاه در شب به سراغش بيايد، ايمن نبوده است.

فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ از كيفر الهى، جز مردم زيانكار، ايمن نخواهند بود. در اين آيه، هشدارى است بر اين كه بر شخص مكلف واجب است كه از عذاب خدا بترسد و از آن ايمن نباشد و در نتيجه بايد همانند جنگجويى باشد كه در وقت شب و هنگام مخفى شدن دشمن، از مكر و حيله او مى ترسد تا بدين سبب به سمت طاعت خداوند و اجتناب از گناهان سرعت گيرد و ايمن بودن از عذاب خدا را، زمزمه دل خويش نكند تا با فرو رفتن در غرقاب گناهان و معاصى، دنيا و آخرتش را دچار خسران سازد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 363

[سوره الأعراف (7): آيات 100 تا 102] ..... ص : 363

اشاره

أَ وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ (100) تِلْكَ الْقُرى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبائِها وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الْكافِرِينَ (101) وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفاسِقِينَ (102)

ترجمه: ..... ص : 363

آيا كسانى را كه بعد از صاحبان قبلى، وارث روى زمين مى شوند، خدا آگاه نفرموده كه اگر بخواهيم آنها را نيز به گناهانشان هلاك مى كنيم و بر دلهايشان مهر مى نهيم تا (صداى حق را) نشنوند (100)

اينها آباديهايى است كه اخبار آن را براى تو شرح مى دهيم همه را رسولانى با دليلهاى روشن آمد چون از پيش آنها را تكذيب كرده بودند به آنان ايمان نياوردند اين چنين خداوند بر دلهاى كافران مهر مى نهد (و بر اثر لجاجت و ادامه گناه حس تشخيص را از آنها سلب مى كند) (101)

اكثر آنها را بر سر پيمان خود نديديم و بيشتر را عهدشكن و بدكار يافتيم. (102)

تفسير: ..... ص : 363

أَ وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ آيا كسانى كه در سرزمين گذشتگان خود جانشين آنها مى شوند

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 364

و سرزمينشان را به ارث مى برند، اين امر براى آنها عبرت نيست كه اگر بخواهيم، آنها را به كيفر گناهانشان نابود و هلاك مى كنيم همان طور كه امتهاى پيش از آنها را نابود و هلاك كرديم؟ (أ و لم يهد) با نون (أ و لم نهد) نيز قرائت شده است بنا بر اين جمله: ان لو نشاء اصبناهم ...» محلا منصوب است [چون مفعول است ] و معناى آن اين است: آيا ما اين امر را براى آنها بيان نكرديم. و به همين سبب است كه هدايت (لم يهد) به وسيله لام، متعدى شده است زيرا در اين صورت به معناى تبيين (بيان كردن) است.

وَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِهِمْ اين جمله عطف است بر چيزى كه معناى «أ و لم يهد» بر آن دلالت مى كند. گويا گفته شده: و يغفلون عن الهداية و نطبع على

قلوبهم: آنها از هدايت يافتن غافلند و ما هم بر دلهاى ايشان مهر مى نهيم.

تِلْكَ الْقُرى مبتدا و خبر است و نقص عليك من أنبائها، جمله حاليه است. و جايز است «القرى» صفت براى «تلك» و «نقص» خبر آن باشد. يعنى، اينهاست شهرها و آباديهاى ياد شده كه اخبار و سرگذشت آنها را براى تو بيان مى كنيم تا قوم خود را از سرگذشت آنان آگاه گردانى تا عبرت گيرند و از اصرار بر گناهانى كه آنها مرتكب شدند بپرهيزند.

فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا در وقتى كه پيامبران با دليلهاى روشن آمدند، آنها به دعوتشان ايمان نياوردند چون پيش از آمدنشان، آنان را تكذيب كرده بودند. يا اين كه: آنها تا آخر عمرشان، به آنچه هنگام آمدن پيامبران نخست تكذيب كرده بودند، ايمان نياوردند، يعنى، آنها بر تكذيب ادامه دادند تا آن گاه كه مردند در حالى كه بر آن اصرار مى ورزيدند. معناى لام در «ليومنوا» تأكيد نفى است و اين كه ايمان، با حال و وضع آنها منافات داشت.

«كذلك» همانند اين سرشت و طبيعت سرسخت و لجوج [كه تا آخر عمر ايمان نياوردند و تكذيب كردند]، خداوند بر دلهاى كافران مهر مى نهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 365

وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ ضمير «اكثرهم» به مطلق مردم برمى گردد يعنى، ما براى اكثريت مردم عهد و پيمانى نيافتيم، زيرا بيشتر آنها عهد و پيمان خدا را در مورد ايمان و تقوا مى شكنند و حقيقت اين است كه ما بيشتر آنها را فاسق و بيرون از اطاعت فرمان يافتيم.

جايز است كه ضمير «اكثرهم» به امتهاى ياد شده برگردد: آنها هر گاه در سختى و گرفتارى با خدا پيمان مى بستند

كه: اگر ما را نجات دهى ما ايمان مى آوريم، خدا مى فرمايد: پس از آن كه نجاتشان مى داديم پيمان خود را مى شكستند. وجود در اينجا به معناى علم است همان طور كه مى گويى: وجدت زيدا ذا الحفاظ، يعنى علمت زيدا ذا الحفاظ: دانستم كه زيد محافظه كار است.

[سوره الأعراف (7): آيات 103 تا 108] ..... ص : 365

اشاره

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى بِآياتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ (103) وَ قالَ مُوسى يا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (104) حَقِيقٌ عَلى أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرائِيلَ (105) قالَ إِنْ كُنْتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِها إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (106) فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ (107)

وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنَّاظِرِينَ (108)

ترجمه: ..... ص : 365

بعد از آن رسولان، موسى را با آيات خويش به سوى فرعون و اطرافيان او فرستاديم، آنها هم (با عدم پذيرش اين آيات) به آن كفر ورزيدند. ببين عاقبت مفسدان به كجا كشيد؟ (103)

و موسى گفت:

اى فرعون، من فرستاده اى از پروردگار جهانيانم. (104)

سزاوار است

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 366

كه بر خدا جز حق نگويم. من دليل روشنى از پروردگارتان براى شما آورده ام، بنا بر اين بنى اسرائيل را با من بفرست. (105)

(فرعون) گفت:

اگر نشانه اى آورده اى، ارائه بده اگر از راستگويانى. (106)

ناگهان عصاى خود را افكند و اژدهايى آشكار شد! (107)

و دست خود را (از گريبان) بيرون آورد سفيد (و درخشان) براى بينندگان بود. (108)

تفسير: ..... ص : 366

فَظَلَمُوا بِها پس به آيات ما كفر ورزيدند. خداوند متعال ظلم را به جاى كفر قرار داده است همان طور كه در آيه 13 سوره لقمان: إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ «شرك به خدا ظلم بسيار بزرگى است» شرك را ظلم عظيم ياد كرده است و مى توان گفت معناى آيه اين است: فرعون و اطرافيانش آن گاه كه مردم را از ايمان به آيات خدا بازداشتند و مؤمنان را آزار و اذيت كردند به سبب آن به مردم ستم كردند.

حَقِيقٌ عَلى أَنْ لا أَقُولَ جايز است كه «حقيق» متضمن معناى «حريص» باشد، همان طور كه در اين بيت نابغه، «هيّجنى» متضمن معناى «ذكّرنى» است:

إذا تغنى الحمام الورق هيجنى و لو تغربت عنها أم عمار

زمانى كه كبوتر سياه و سفيد آواز مى خواند، اگرچه از او دور باشم، مرا به ياد أم عمار مى آورد. و جايز است كه موسى عليه السّلام در توصيف خودش به راستگويى در مقام پيامبرى، مبالغه كرده و گفته

است: أنا حقيق على قول الحق: سخن حق را سزاوار است كه من گوينده آن باشم و حق خشنود نيست مگر اين كه مثل من [كه پيامبرم ]، به آن نطق كند. نافع، حقيق علىّ أن لا اقول، قرائت كرده است كه در اين صورت، معناى آيه اين است: بر من واجب است كه بر خدا جز سخن حق نگويم.

فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرائِيلَ بنى اسرائيل را رها كن تا همراه من، به سرزمين مقدسى كه وطن آنهاست برگردند. داستان چنين بود كه فرعون و قبطى ها، بنى اسرائيل را به بردگى گرفته و به كارهاى سخت وادارشان مى كردند پس خداوند به وسيله پيامبرش

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 367

موسى عليه السّلام آنها را از اين وضع نجات بخشيد و اين در حالى بود كه فاصله روزى كه حضرت يوسف وارد مصر شد با روزى كه موسى داخل آن شهر شد چهارصد سال بود.

قالَ إِنْ كُنْتَ جِئْتَ فرعون گفت: اگر تو از نزد كسى آمده اى كه تو را با معجزه و نشانه اى فرستاده است، آن نشانه را ارائه بده، تا ادعاى پيامبرى و راستگويى ات را ثابت كنى.

فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ موسى عصاى خود را افكند ناگهان اژدهاى آشكارى شد. اين امر واضح و روشن است و شكى نيست كه او يك اژدهاى واقعى بود. روايت شده است كه: آن اژدهايى نر با موهاى زياد و بلند بود كه فكهايش را به طول چندين ذرع باز كرده بود، فك پايينش را در زمين و فك بالايش را در ديوار قصر فرعون فرو برده بود. فرعون [از وحشت ] از تختش برجهيد و فرار كرد و خود را به

غايط آلوده كرد و فرياد زد: اى موسى او را بگير، من به تو ايمان مى آورم و بنى اسرائيل را با تو مى فرستم. موسى عليه السّلام آن را گرفت و دوباره همان عصا شد.

وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ موسى عليه السّلام دست خود را از گريبان بيرون آورد بناگاه سفيد و درخشان شد به طورى كه نورش بر نور خورشيد غلبه داشت. موسى عليه السّلام آن طور كه نقل شده است مردى با چهره گندمگون بود.

لِلنَّاظِرِينَ براى مردمى كه در آن جا ناظر بودند.

[سوره الأعراف (7): آيات 109 تا 116] ..... ص : 367

اشاره

قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ (109) يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ فَما ذا تَأْمُرُونَ (110) قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ (111) يَأْتُوكَ بِكُلِّ ساحِرٍ عَلِيمٍ (112) وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ (113)

قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ (114) قالُوا يا مُوسى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمَّا أَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ (115) قالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِيمٍ (116)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 368

ترجمه: ..... ص : 368

اطرافيان فرعون گفتند: بدون شك، اين شخص ساحر دانايى است. (109)

مى خواهد شما را از سرزمينتان بيرون كند. نظر شما چيست. (110)

(سپس به فرعون) گفتند: موسى و برادرش را زمانى بازدار، و جمع آورى كنندگان را به همه شهرها بفرست. (111)

تا هر ساحر دانا (و كارآزموده) اى را به خدمت تو بياورند. (112)

ساحران نزد فرعون آمدند و گفتند: آيا اگر ما پيروز گرديم، اجر و پاداش مهمى خواهيم داشت؟ (113)

گفت: آرى، شما از مقربان خواهيد بود. (114)

(ساحران) گفتند: اى موسى يا تو بيفكن يا ما مى افكنيم. (115)

گفت شما بيفكنيد، و هنگامى كه (وسايل سحر خود را) افكندند، مردم را چشم بندى كردند و ترسانيدند و سحر عظيمى بوجود آوردند. (116)

تفسير: ..... ص : 368

در سوره شعرا آيه 34 «قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ ...» و در اين سوره «قالَ الْمَلَأُ ...» ذكر شده است. ممكن است آيه- سوره شعرا گفته فرعون و آيه 109 اين سوره، سخن اطرافيان او باشد بنا بر اين سخن فرعون در سوره شعرا و گفته اطرافيانش در اين سوره نقل شده است. و ممكن است كه آيه اين سوره- را اطرافيان فرعون به نقل از او، به عنوان ابلاغ به مردم گفته باشند همان طور كه پادشاهان اين روش را انجام مى دهند يعنى رأى و نظر آنها را، نزديكان دربارشان به مردم ابلاغ مى كنند. دليل اين وجه اخير اين است كه آنها با جمله «... أَرْجِهْ وَ أَخاهُ» به او پاسخ دادند.

فَما ذا تَأْمُرُونَ نظر شما چيست. هر گاه با كسى مشورت كنى و او با نظر و عقيده اى، تو را راهنمايى كند مى گويى: آمرته فأمرنى بكذا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 369

قالُوا أَرْجِهْ اطرافيان فرعون گفتند: موسى و

برادرش را زمانى بازدار و از خود دور نگهدار تا در مورد آن دو، تفكر كنى و نظر دهى.

«ارجئه» با همزه نيز قرائت شده است و «أرجأه» [از رجأ] و «ارجاه» [از رجو]، دو لغت به يك معنى (تأخير انداختن) هستند.

قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً ساحران گفتند: آيا در پيروزى بر موسى براى ما مزدى هست؟ ان لنا لاجرا، (بدون همزه استفهام) نيز قرائت شده است. بنا بر اين، جمله خبرى است و به اين وسيله آنها مزدى بزرگ را براى عمل خود لازم دانسته اند گويا گفته اند: ناچاريم كه بر عمل خود مزد بگيريم. اين كه اجر نكره، ذكر شده است براى كثرت و عظمت است، يعنى مزدى زياد و بزرگ. عرب مى گويد: ان له لابلا و ابل را نكره مى آورند چون منظورشان اين است كه او را شترهاى زيادى است.

وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ اين جمله، عطف است بر جمله اى محذوف كه حرف جواب (نعم)، جانشين آن شده است. گويا عبارت چنين بوده است: نعم ان لكم لاجرا و انكم لمن المقربين: من فقط به مزد تنها براى شما اكتفاء نمى كنم بلكه همراه با مزد چيز ديگرى كه مزد در مقايسه با آن ناچيز است، يعنى احترام و نزديكى به من، براى شما وجود دارد.

در تفسير اين آيه روايت شده است كه فرعون به ساحران گفت: شما نخستين كسانى خواهيد بود كه [به دربار من ] داخل و آخرين كسانى خواهيد بود كه از آن خارج خواهيد شد.

إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ اين كه ساحران موسى عليه السّلام را مخيّر كردند، نشانگر رعايت حسن ادب آنها با آن حضرت است همان طور كه اين روش را صاحبان حرفه هاى مختلف

هنگام روبرو شدن با يكديگر انجام مى دهند.

وَ إِمَّا أَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ در اين سخن ساحران، نكته اى است كه نشانه رغبت

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 370

آنها به افكندن قبل از موسى عليه السّلام مى باشد. آن نكته تأكيد ضمير مستتر در «نكون» به وسيله ضمير منفصل «نحن» و معرفه آوردن خبر «الملقين» مى باشد. موسى عليه السّلام به سبب بى توجهى به ساحران و اطمينان به امرى كه قصد انجام آن را داشت، يعنى معجزه الهى و تأييد آسمانى، آنچه آنها بدان رغبت داشتند به آنها اجازه داد و آنها آغاز به افكندن كردند.

فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ چون ساحران [وسايل سحر خود را] افكندند، با حيله ها و شعبده هايى كه به مردم نشان دادند، آنها را چشم بندى كردند. روايت شده است كه ساحران ريسمانهاى ضخيم و چوبهاى بلندى را بر زمين افكندند. بناگاه همگى همچون مارهايى شدند و سطح زمين را فراگرفتند و بعضى از آنها بر پشت برخى ديگر سوار شدند.

وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ و ساحران [با سحر خود] مردم را سخت ترسانيدند به طورى كه گويا در پى ترسانيدن آنها بودند.

وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِيمٍ و سحر عظيمى بوجود آوردند. يعنى در موضوع سحر عظيم بود. توضيح اين امر اين است كه آنها در ريسمانها و چوبهايشان چيزى قرار دادند كه مردم را نسبت به حركت مارها به وهم و گمان مى افكند و آنان گمان مى كردند كه آنها به هر سو درشتابند.

[سوره الأعراف (7): آيات 117 تا 126] ..... ص : 370

اشاره

وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ (117) فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (118) فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرِينَ (119) وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ (120) قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ (121)

رَبِّ مُوسى

وَ هارُونَ (122) قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّ هذا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (123) لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ (124) قالُوا إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ (125) وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِآياتِ رَبِّنا لَمَّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِينَ (126)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 371

ترجمه: ..... ص : 371

و به موسى وحى كرديم كه عصاى خود را بيفكن، ناگهان (به صورت مار عظيمى درآمد و) وسايل دروغين آنها را به سرعت برگرفت. (117)

(در اين موقع) حق آشكار گرديد و آنچه آنها ساخته بودند باطل شد. (118)

در آن جا مغلوب شدند و خوار و كوچك گشتند. (119)

و ساحران (همگى) به سجده افتادند. (120)

و گفتند:

ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم. (121)

پروردگار موسى و هارون (122)

فرعون گفت: آيا به او ايمان آورديد پيش از آن كه به شما اجازه دهم. حتما اين توطئه اى است كه در اين شهر (و ديار) چيده ايد تا اهلش را از آن بيرون كنيد، ولى بزودى خواهيد دانست. (123)

سوگند مى خورم كه دستها و پاهاى شما را به طور مخالف (دست راست با پاى چپ يا دست چپ با پاى راست) قطع مى كنم. سپس همگى شما را به دار مى آويزم. (124)

(ساحران) گفتند: ما به سوى پروردگارمان بازمى گرديم. (125)

تنها ايراد تو، به ما اين است كه به آيات پروردگار خويش- هنگامى كه براى ما آمد- ايمان آورده ايم. بار خدايا، به ما صبر و شكيبايى ده و ما را مسلمان بميران. (126)

تفسير: ..... ص : 371

وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاكَ معناى آيه اين است كه: موسى عصايش را به زمين افكند بلافاصله اژدهايى بزرگ شد.

فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ «ما» در «ما يأفكون» يا مصدريه است يعنى: فاذا هى

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 372

تلقف افكهم: پس بناگاه آن اژدها وسايل دروغين آنها را به سرعت بلعيد، از باب تسميه اسم مفعول (مأفوك) به مصدر (افك) و يا «ما» موصوله مى باشد، يعنى: فاذا هى تلقف ما يأفكونه: آنچه را كه از حق به باطل برگردانيدند و راست جلوه

دادند بسرعت بلعيد. روايت شده كه چون اژدها ريسمانها و چوبهايى را كه در سطح زمين بود بلعيد و موسى او را از زمين بلند كرد بلافاصله مانند اول به صورت عصا برگشت و خداوند با قدرتش آن اجسام عظيم الجثه را نابود كرد، يا آنها را به صورت ذرات نرم و پراكنده ساخت. و در هر دو صورت، هر انسان عاقلى مى داند كه انجام آن براى بشر مقدور نمى باشد.

فَوَقَعَ الْحَقُّ حق ثابت و پايدار شد.

وَ انْقَلَبُوا صاغِرِينَ آنها در حالى كه حيرت زده و مبهوت بودند، خوار و ذليل شدند.

وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساحران به سجده بر خاك افتادند گويا كسى آنها را به زمين افكنده بود چون سخت به خاك افتاده بودند. بعضى از مفسرين گفته اند: آنها از آنچه ديدند كنترل خود را از دست دادند و گويا به زمين افكنده شدند.

قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ فرعون از عمل آنها خبر داد، يعنى گفت: شما اين كار (ايمان به موسى) را انجام داديد. اين فعل، با حرف استفهام (أ ءامنتم) نيز قرائت شده است كه در اين صورت استفهام، انكارى است و معناى آن، انكار ايمان آنهاست.

قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ پيش از آن كه شما را به ايمان آوردن به موسى امر كنم و اجازه دهم.

إِنَّ هذا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ اين عمل شما، حيله اى است كه شما و موسى قبل از اين كه از مصر به سوى اين صحرا، بيرون رويد، به كار گرفتيد و براى هدف خود، يعنى بيرون كردن قبطى ها از مصر و ساكن كردن بنى اسرائيل به جاى آنها، توافق كرده ايد. اين سخن را فرعون، براى مكر و فريب مردم گفت تا

در ايمان آوردن به موسى، از ساحران پيروى نكنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 373

فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ بزودى خواهيد دانست. اين سخن فرعون تهديدى است مختصر و كوتاه كه با گفته بعدى اش: «لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ»، آن را تفصيل داده است. دستها و پاهاى شما را به طور مخالف، يعنى از هر طرف يك عضو، قطع مى كنم. از حسن بصرى روايت شده كه: خلاف آن است كه دست راست با پاى چپ قطع شود. بعضى از مفسرين گفته اند: فرعون نخستين كسى است كه دستها و پاها را به طور مخالف قطع كرده و انسانها را به دار آويخته است.

إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ ما را از مرگ باكى نيست چون به ملاقات و رحمت پروردگارمان برمى گرديم. يا معناى آيه اين است: ما همگى به سوى خدا برمى گرديم پس او ميان ما داورى خواهد كرد.

وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا تو جز ايمان به آيات خدا، كه اساس هر منقبت و نيكى است بر ما عيب نمى گيرى. اين آيه [از جهت مدح شبيه به ذم ] همانند اين شعر است:

و لا عيب فيهم غير ان سيوفهم بهن فلول من قراع الكتاب

در ميان آنها (سپاهيان نعمان بن حرث) هيچ عيبى نيست جز اين كه سر شمشيرهايشان به علت ضربه زدن بر سپاهيان دشمن شكسته است.

رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً پروردگارا، صبر و شكيبايى زياد و فراگير بر ما فرو ريز تا همه وجود ما را فراگيرد همان گونه كه آب (به همين نوع) فرو ريخته مى شود.

وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِينَ ما را در حالى كه بر دين اسلام پايدار هستيم. بميران

[سوره الأعراف (7): آيات 127 تا 129] ..... ص : 373

اشاره

وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي

الْأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ (127) قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ (128) قالُوا أُوذِينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ (129)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 374

ترجمه: ..... ص : 374

اشراف قوم فرعون (به او) گفتند: آيا موسى و قومش را رها مى كنى كه در زمين فساد كنند و تو و خدايانت را رها سازند.

گفت: به زودى پسرانشان را مى كشيم و دخترانشان را زنده نگه مى داريم. (127)

موسى به قوم خود گفت: از خدا يارى جوييد و استقامت پيشه كنيد، كه زمين از آن خداست و آن را به هر كس بخواهد. (و شايسته اش بداند)، واگذار مى كند و سرانجام (نيك)، براى پرهيزكاران است. (128)

گفتند: پيش از آن كه به سوى ما بيايى، آزار ديديم و (هم اكنون) پس از آمدنت نيز، آزار مى بينيم (كى اين آزارها سر خواهد آمد؟). گفت: اميد است پروردگارتان، دشمن شما را هلاك كند و شما را در زمين، جانشين (آنها) سازد و بنگرد چگونه عمل مى كنيد؟ (129)

تفسير: ..... ص : 374

وَ قالَ الْمَلَأُ ... چون ساحران ايمان آوردند، اشراف قوم فرعون اين سخن را به او گفتند تا او را بر عليه موسى تحريك كنند.

وَ يَذَرَكَ عطف است بر «ليفسدوا» زيرا فرعون اگر موسى و قومش را رها مى كرد و مانع نمى شد و اين امر منجر به رها كردن فرعون و خدايان او مى شد، در اين صورت گويا آنها را براى همان فساد و ترك او و خدايانش رها كرده است. از امير المؤمنين على عليه السّلام روايت شده كه آيه را و يذرك و آلهتك، قرائت كرد: تو و پرستش تو را رها كنند. از ابن عباس روايت شده كه: چون ساحران ايمان آوردند،

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 375

ششصد هزار تن از بنى اسرائيل نيز ايمان آوردند و اشراف قوم فرعون ترسيدند كه آنها بر حكومت فرعون چيره شوند و مقصود آنها

از فساد در زمين، ايمان آوردن بنى اسرائيل بود. بعضى از مفسرين گفته اند: فرعون براى قومش به بتهايى ساخت و فرمان داد كه براى تقرب به او، آنها را پرستش كنند و به همين سبب، أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى :

«من خداى برتر شما هستم» گفت. «1»

سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ بزودى عملى را كه با آنها انجام مى داديم (يعنى كشتن پسرانشان) دوباره انجام خواهيم داد تا بدانند كه ما همان تسلط و قدرت گذشته را داريم و آنها همانند گذشته زيردست ما هستند و پيروزى موسى (بر ساحران)، تأثيرى در حكومت ما ندارد.

قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ در اين هنگام موسى به قومش گفت: از خدا يارى جوييد. حضرت موسى، با اين سخن، به قومش آرامش و اطمينان، و وعده يارى خداوند را مى داد.

إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ زمين از آن خداست آن را به هر كس بخواهد، واگذار مى كند. ممكن است كه الف و لام «الارض» براى عهد باشد كه در اين صورت مقصود از «ارض» سرزمين مصر است و ممكن است براى جنس باشد كه در اين صورت مقصود مطلق زمين است كه شامل مصر هم مى شود.

وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ و سرانجام (نيك) براى پرهيزكاران است. اين كلام، بشارتى است بر اين كه پايان نيك براى كسانى است كه تقوا پيشه كنند و به اين سبب مشيت و اراده خداوند شامل حال آنها مى شود.

قالُوا أُوذِينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا بنى اسرائيل به موسى گفتند: پيش

__________________________________________________

1- النازعات (79): 24.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 376

از آن كه به سوى ما بيايى آزار ديديم و پس از آمدنت نيز آزار مى بينيم. مقصودشان از آزار و اذيت،

كشتن پسرانشان پيش از تولد موسى بود كه بعد از پيامبرى و تأييد معجزاتش نيز گرفتار آن شدند.

عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ اين سخن موسى آشكار ساختن بشارتى است كه به آن اشاره كرده و قبلا به طور رمزى از آن سخن گفته بود، يعنى: هلاك كردن فرعون و جانشين شدن بنى اسرائيل در سرزمين مصر بعد از او.

فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ پس خداوند عمل نيك و بد شما را ببيند تا شما را بر طبق عملى كه از شما سر مى زند جز او پاداش دهد.

[سوره الأعراف (7): آيات 130 تا 131] ..... ص : 376

اشاره

وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (130) فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (131)

ترجمه: ..... ص : 376

و ما نزديكان فرعون (و قوم او) را به خشكسالى و كمبود ميوه گرفتار كرديم شايد متذكر شوند. (130)

پس آن گاه كه نيكويى (و نعمت) به آنها مى رسيد مى گفتند به خاطر خود ماست و موقعى كه بدى (و بلا) به آنها مى رسيد فال بد به موسى و همراهانش مى زدند (مى گفتند از شومى موسى و كسان اوست). آگاه باشيد فال بد آنها نزد خداست (و آنها را به خاطر اعمال بدشان كيفر مى دهد) اما اكثر آنها نمى دانند. (131)

تفسير: ..... ص : 376

وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ ما قوم فرعون (كسانى كه سرنوشتشان به سرنوشت او

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 377

برمى گرديد) را به سالهاى قحطى و خشكسالى مجازات كرديم. «سنة» مانند «دابة» و «نجم» از اسمهايى است كه يك معنا در آن غلبه يافته است [از معناى مطلق (سال) به معناى مقيد (سال قحطى و خشكسالى) غلبه يافته است، همان طور كه دابه از مطلق جنبنده به چارپايان و نجم از مطلق ستاره به ستاره ثريا غلبه يافته است ]. عرب مى گويد: «أسنت القوم» يعنى گرفتار قحطى شدند. از ابن عباس روايت شده كه قحطى و خشكسالى در روستاهاى آنها و صاحبان چارپايان پيدا شد و كمبود ميوه ها در شهرهاى آنها بوجود آمد.

لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ شايد متذكر شوند و در نتيجه آگاه شوند كه اين بلاها به سبب اصرار آنها بر باقى ماندن در كفر است.

فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ پس آن گاه كه نيكويى، مانند حاصلخيزى و رفاه، به آنها مى رسيد، مى گفتند: اين مختص ماست و ما شايسته آن هستيم. لام در «لنا» مانند «لام» «الجل للفرس» (پالان مختص به اسب است) مى باشد [كه اختصاص را مى رساند].

وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ و اگر

بدى، مانند خشكسالى و تنگى معاش، به آنها مى رسيد، به موسى و همراهانش، فال بد مى زدند و آنها را شوم و ناميمون مى دانستند و مى گفتند: اگر آنها نبودند، اين بلاها به ما نمى رسيد. همان طور كه كافران به رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم گفتند: هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ: «اين (بدى) از تو به ما رسيد» (نساء/ 78).

أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ اسباب خوبى و بدى آنها نزد خداوند است و آن، حكم خداوند و اراده و مشيت اوست و آنچه به آنها مى رسد خواست خداوند است و شومى و ميمنت هيچ كس در خود او نيست، همان طور كه در آيه 78 سوره نساء مى فرمايد:

قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ «بگو همه چيز از جانب خداست».

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 378

[سوره الأعراف (7): آيات 132 تا 136] ..... ص : 378

اشاره

وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آيَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ (132) فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آياتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ (133) وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرائِيلَ (134) فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ (135) فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلِينَ (136)

ترجمه: ..... ص : 378

و گفتند هر زمان آيتى براى ما بياورى كه سحرمان كنى، ما به تو ايمان نمى آوريم. (132)

سپس (بلاها را پشت سر هم بر آنها نازل كرديم) طوفان و ملخ و آفت گياهى و قورباغه ها و خون را كه نشانه هايى از هم جدا بودند، بر آنها فرستاديم (ولى باز بيدار نشدند) و تكبر ورزيدند و جمعيت گنهكارى بودند. (133)

هنگامى كه بلا بر آنها مسلط شد، به موسى گفتند: اى موسى از خدايت براى ما بخواه به عهدى كه با تو كرده رفتار كند. اگر اين بلا را از ما مرتفع سازى قطعا به تو ايمان مى آوريم و بنى اسرائيل را با تو خواهيم فرستاد (134)

پس چون بلا را تا مدتى كه متعهد شدند ايمان آورند از آنها برداشتيم، آن مدت كه به پايان رسيد، پيمان را شكستند. (135)

سرانجام ما از آنها انتقام گرفتيم و آنها را در دريا غرق كرديم زيرا آيات ما را تكذيب كردند و از آن غافل شدند. (136)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 379

تفسير: ..... ص : 379

اصل «مهما»، «ما» بوده كه متضمن معناى شرط است «1» و «ما» ى زايده كه آن را تأكيد مى كند، ضميمه آن شده است همانند «ما» در «اينما تكونوا» «2» و «اما نرينك» «3» لكن چون تكرار دو كلمه همجنس سنگين است، الف آن به «ها» قلب شده است و «مهما» تلفظ شده است. و مهما يا محلا مرفوع [مبتدا] است به معناى ايما شى ء تأتنا به: «هر چيزى كه براى ما بياورى» و يا محلا منصوب [مفعول ] است، به معناى:

أيما شى ء تحضرنا تاتنا به: «هر چيزى را كه براى ما حاضر كنى يعنى بياورى». «من آية» بيان و توضيح

«مهما» است و ضمير در «به» و «بها» هر دو به «مهما» برمى گردد اولى به اعتبار لفظ «مهما»، مذكر و دومى به اعتبار معناى «مهما» مؤنث ذكر شده است و مهما در اين جا به معناى آيه است و شعر زهير [از جهت مذكر و مؤنث آوردن ضمير] همانند آيه شريفه است:

و مهما يكن عند امرى من خليقة و إن خالها تخفى على الناس تعلم

هر سرشت و طبيعتى كه در انسان باشد، براى مردم آشكار مى شود. اگرچه دارنده اش گمان مى كند كه بر مردم پوشيده است [در اين بيت ضمير در «يكن» به اعتبار لفظ مهما مذكر و ضمير در «خالها» به اعتبار معناى آن: (خليقة)، مؤنث آورده شده است.]

معناى آيه اين است: قوم فرعون به موسى گفتند: هر چيزى از آيات و نشانه ها براى ما بياورى تا با آن، امر را بر ما مشتبه سازى، ما تو را تصديق نمى كنيم. مقصود آنها اين است كه به تكذيب او ادامه مى دهند اگرچه همه آيات و معجزات الهى را بياورد.

__________________________________________________

1- در معناى عبارت از املاء ما من به الرحمن استفاده شده است. ج 1، ص 283.

2- نساء/ 78.

3- يونس/ 47 و الرعد/ 40 و المؤمن/ 77.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 380

فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الطُّوفانَ ما طوفان را بر آنها فرستاديم. طوفان حادثه اى، همچون باران يا سيل بود كه آنها را فراگرفت و بر آنها غلبه كرد. بعضى از مفسرين گفته اند:

خداوند بر آنها بارانى فرو فرستاد كه نزديك بود هلاك شوند زيرا خانه هايشان از آب پر شد به طورى كه تا گردن در آب فرو رفته بودند و هر كس كه نشست غرق شد. اين در حالى بود كه در

خانه هاى بنى اسرائيل قطره اى آب داخل نشده بود.

بعضى از مفسرين گفته اند: مقصود از طوفان آبله است و قوم فرعون، نخستين كسانى بودند كه با آن بلا، كيفر داده شدند و پس از آن، آن مرض در زمين باقى ماند.

برخى ديگر از مفسرين گفته اند: طوفان، مرگ سريع و ناگهانى بود.

پس [از نزول طوفان ] به موسى گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه كه عذاب را از ما بردارد و [در عوض ] ما به تو ايمان مى آوريم. موسى درخواست كرد و عذاب برطرف شد ليكن آنها ايمان نياوردند. پس از آن، خداوند ملخ را بر آنها مسلط ساخت تا اين كه ملخها تمامى كشت ها و ميوه هايشان را خوردند و پس از آن همه چيز حتى درها و سقفهاى خانه ها را نيز خوردند و اين در حالى بود كه هيچ يك از آنها به خانه هاى بنى اسرائيل داخل نشده بودند.

پس [از نزول اين عذاب ] قوم فرعون از موسى كمك خواستند و او دعا كرد و عذاب از آنها برداشته شد ولى باز هم ايمان نياوردند. خداوند هم قمل را بر آنها مسلط كرد. قمل كنه هاى درشت را گويند. «1» بعضى از مفسرين، قمل را دبى يعنى بچه هاى ملخ و برخى ديگر كك دانسته اند. جريان امر اين بود كه كنه ميان لباس و پوست آنها داخل مى شد و [خون ] شخص را مى مكيد. بعد [از نزول اين عذاب ] از موسى كمك خواستند و عذاب از آنها برداشته شد. پس از آن گفتند: اكنون بر ما

__________________________________________________

1- عبارت متن تفسير اين است: «الحمنان كبار القردان» و همچنين است در كشّاف و مجمع البيان اما در قاموس الحمن و الحمنان صغار القردان و در

مقدّمة الادب زمخشرى: حمنانه: كنه خرد معنى شده است، تصحيح استاد گرجى، ج 1، ص 464.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 381

مسلم شد كه تو ساحرى [و ايمان نياوردند]، خداوند هم قورباغه ها را بر آنها مسلط ساخت و ظرفها و طعامهاى آنها پر از قورباغه شد. هر گاه فردى از آنها اراده مى كرد كه سخن بگويد، قورباغه در دهانش مى جست. قوم فرعون [از اين امر] ناله و فرياد كردند و از موسى كمك خواستند و گفتند: اين بار را هم به ما رحمكم كن ما توبه مى كنيم و از توبه خود بازنمى گرديم. موسى دعا كرد و عذاب از آنها برداشته شد ولى ايمان نياوردند و در نتيجه خداوند خون را بر آنها مسلط كرد. پس از آن آبهايشان خون شد و هر گاه يكى از بنى اسرائيل از آن مى نوشيد آب مى شد و قبطى به اسرائيلى مى گفت: آب را در دهانت قرار بده و در دهان من بريز پس هنگامى كه در دهان قبطى مى ريخت خون مى شد. فرعون تشنه شد به طورى كه [از شدت عطش ] نزديك بود هلاك شود، وى درختهاى تر و تازه را مى مكيد و چون مى جويد. آب پاكيزه و خوش طعم آن، شور و تلخ مى شد.

روايت شده كه موسى عليه السّلام بعد از پيروزى بر ساحران، مدت بيست سال در بين قوم فرعون بود و اين آيات و معجزات را به آنها نشان داد.

آياتٍ مُفَصَّلاتٍ نشانه هاى روشن و آشكار يا نشانه هايى كه ميان برخى از آنها با برخى ديگر فاصله مى شد به مدتى كه طى آن احوال آنها آزموده و تأمل شود كه آيا آنها به آنچه خود وعده داده اند وفا مى كنند يا

آن را مى شكنند تا حجت بر آنها اثبات گردد.

بِما عَهِدَ عِنْدَكَ «ما» مصدريه است، يعنى: بعهده عندك و عهد خداوند همان نبوت است و «با» در «بما» يا متعلق به «ادْعُ لَنا رَبَّكَ» است و يا به معناى قسم مى باشد وجه اول دو صورت دارد اول: تو را قسم به حقيقتى كه نزد تو است يعنى همان عهد رسالت الهى، ما را با نيايش پروردگار كه از تو مى خواهيم، يارى و كمك فرما، صورت دوم كه با توسل به عهد و پيمان خداوند كه نزد تو است، پروردگارت

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 382

را بخوان. «1» اما قسم دوم اين است كه «باء» براى قسم باشد يعنى: به عهد و پيمان خداوند كه نزد تو است، سوگند ياد مى كنيم كه اگر عذاب را از ما بردارى به تو ايمان مى آوريم.

إِلى أَجَلٍ آنها را مهلت داديم تا مدت معينى كه غرق يا موت آنهاست و لا محاله به آن مى رسند پس در آن هنگام به كيفر خواهند رسيد.

إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ اين جمله جواب «لما» است، يعنى چون عذاب را (تا مدت معين) از آنها برداشتيم، در پيمان شكنى شتاب كردند و سرعت گرفتند و تأخير نكردند.

فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ پس چون اراده كرديم كه از آنها انتقام بگيريم.

فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ آنها را در دريايى كه به عمق آن نمى توان دست يافت غرق كرديم و بعضى گفته اند: منظور وسط درياست.

بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا غرق شدن آنها به سبب تكذيب و غفلت از آيات و نشانه هاى ما بود.

[سوره الأعراف (7): آيات 137 تا 140] ..... ص : 382

اشاره

وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِي بارَكْنا فِيها وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما

كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ (137) وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلى أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (138) إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِيهِ وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (139) قالَ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغِيكُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ (140)

__________________________________________________

1- ظاهرا مراد از صورت اول اين است كه «يا» براى قسم است و جوابش «ادْعُ لَنا رَبَّكَ» است و مراد از صورت دوم اين است كه باء براى سببيت است و جار و مجرور متعلق به عامل مقدرى است كه حال است از ضمير «ادع».

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 383

ترجمه: ..... ص : 383

و مشرقها و مغربهاى پر بركت زمين را، به آن قوم تضعيف شده واگذار كرديم و وعده نيك پروردگارت، بر بنى اسرائيل، به خاطر صبر و استقامتى كه نشان دادند، تحقق يافت و آنچه فرعونيان (از كاخهاى مجلل) مى ساختند و آنچه از باغات داربست دار فراهم ساخته بودند، در هم كوبيديم. (137)

و بنى اسرائيل را از دريا سالم) عبور داديم در مسير خود به جمعيتى رسيدند كه اطراف بتهايشان با تواضع و خضوع گرد آمده بودند، (در اين هنگام بنى اسرائيل) به موسى گفتند: تو هم براى ما معبودى قرار ده همان گونه كه آنها معبودان (و خدايان) دارند، گفت: شما جمعيتى جاهل و نادان هستيد. (138)

اينها (را كه مى بينيد) سرانجام كارشان نابودى است و آنچه انجام مى دهند باطل (و بيهوده) است. (139)

(سپس) گفت: آيا غير از خداوند معبودى براى شما بطلبم خدايى كه شما را بر جهانيان (و مردم عصرتان) برترى داد. (140)

تفسير: ..... ص : 383

مقصود از «قوم»، بنى اسرائيل است كه فرعون و اطرافيانش آنها را خوار و ضعيف نگه مى داشتند و منظور از «ارض»، سرزمين مصر و شام است كه بنى اسرائيل بعد از عمالقه و فرعونيان مالك آن شدند و در نواحى شرقى و غربى، آن طور كه مى خواستند، تصرف كردند.

الَّتِي بارَكْنا فِيها زمينى كه آن را به انواع فراوانى از قبيل كشتها و ميوه ها و چشمه ها و نهرهاى آب پر بركت ساختيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 384

وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى و وعده نيك پروردگارت تحقق يافت. اين وعده، همان وعده مذكور در آيه 5 و 6: وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا ... تا ... ما كانُوا يَحْذَرُونَ، سوره

قصص مى باشد. «حسنى» مؤنث «احسن» و صفت «كلمة» است و معناى: تمت ... على بنى اسرائيل اين است كه (وعده) بر آنها انجام گرفت و تحقق يافت، همان طور كه هر گاه امرى انجام پذيرفته و تحقق يافته باشد گفته مى شود:

تم على الأمر (امر انجام پذيرفت).

بِما صَبَرُوا به سبب پايدارى و استقامت ايشان.

وَ دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ عمارتها و قصرهايى را كه فرعون و اطرافيانش ساخته بودند در هم كوبيديم.

وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ و نيز باغهايى را كه با داربست برپا كرده بودند، درهم كوبيديم. يعرشون: به ضم و كسر «راء» هر دو قرائت شده است. اين بخش از آيه، آخرين سخنى است كه خداوند از سرگذشت فرعون و قبطى ها و تكذيب آيات خدا از طرف آنها، نقل كرده و پس از آن سرگذشت بنى اسرائيل و آنچه بعد از رهايى از سلطه فرعون انجام دادند و آيات و معجزات بزرگ الهى را كه مشاهده كردند، نقل كرده است.

وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ و بنى اسرائيل را از دريا عبور داديم. مقصود از «بحر»، رود نيل در مصر مى باشد.

فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلى أَصْنامٍ لَهُمْ «يعكفون» به ضم و كسر كاف هر دو قرائت شده است: بنى اسرائيل بر جمعيتى گذشتند كه بر عبادت بتهايشان مداومت داشتند. بعضى از مفسرين گفته اند: آن بتها، مجسمه هاى گاو بود و آن آغاز جريان گوساله پرستى بود.

قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً بنى اسرائيل گفتند: اى موسى براى ما خدايى از بت

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 385

قرار ده تا بر عبادت آن مداومت كنيم همانگونه كه براى آن جمعيت خدايانى از بت است كه بر عبادت

آنها مداومت مى كنند. «ما» در «كما» كافه است و حرف جرّ (كاف) را از عمل بازداشته است و به همين سبب بعد از كاف، جمله (لهم آلهة)، واقع شده است.

قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ موسى گفت: شما مردمى جاهل و نادان هستيد. آنها را به جهل و نادانى مطلق توصيف كرده است زيرا از اين گفتار آنان، بعد از آن كه معجزات آشكار و روشنى را ديدند، به شگفت آمده بود.

إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِيهِ عبادت پرستش كنندگان بتها، متلاشى و نابود شدنى است. به عبارت ديگر، خداوند دين آنها را به دست من نابود و خراب مى كند و بتهاى ايشان را مى شكند و ريزه ريزه مى كند.

وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ هر عبادتى كه در گذشته انجام داده اند، باطل و نابود است و از آن بهره اى نخواهند برد.

قالَ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغِيكُمْ إِلهاً آيا براى شما غير از خدايى كه شايسته و سزاوار پرستش است، معبودى طلب كنم؟ در حالى كه او خدايى است كه شما را به نعمتى اختصاص داده كه آن را به كسى جز شما عطا نكرده است تا شما هم او را به عبادت اختصاص دهيد و جز او را در عبادت، شريك وى قرار ندهيد.

همزه استفهام، متضمن معناى انكار و تعجب از درخواست عبادت غير خداست با اين كه آنها غرق در نعمت خداوند بودند.

[سوره الأعراف (7): آيات 141 تا 142] ..... ص : 385

اشاره

وَ إِذْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُقَتِّلُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ (141) وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخِيهِ هارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ

لا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ (142)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 386

ترجمه: ..... ص : 386

به خاطر بياوريد زمانى را كه از (چنگال) كسان فرعون نجاتتان بخشيديم آنها كه مرتبا شما را شكنجه مى دادند، پسرانتان را مى كشتند و زنانتان را (براى خدمتكارى)، زنده مى گذاشتند و در اين، آزمايش بزرگى از ناحيه خدا براى شما بود. (141)

و ما به موسى سى شب وعده گذارديم. سپس آن را با ده شب (ديگر)، تكميل كرديم. به اين ترتيب ميعاد «پروردگارش» (با او) چهل شب تمام شد. و موسى به برادرش هارون گفت: جانشين من در ميان قوم باش و (آنها را) اصلاح كن و از روش مفسدان پيروى منما. (142)

تفسير: ..... ص : 386

«انجينكم»، «انجاكم» نيز، قرائت شده است.

يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ سخت ترين شكنجه را درباره شما مى خواستند. سام السلعة، يعنى كالا را درخواست كرد.

اين بخش از آيه، يا جمله حاليه است كه ذو الحال آن، مخاطبين يا آل فرعون مى باشد يا جمله مستأنفه است كه محلى از اعراب ندارد.

وَ فِي ذلِكُمْ «ذلكم» اشاره به نجات يا عذاب مى باشد. و مقصود از «بلاء» نعمت يا محنت و سختى است. «يقتلون» به تخفيف «تاء» (يقتلون) نيز قرائت شده است.

حضرت موسى عليه السّلام در مصر به بنى اسرائيل وعده داد كه اگر خداوند دشمن ايشان را هلاك كند، كتابى از جانب خداوند براى آنها بياورد كه در آن كتاب اعمالى را كه انجام مى دهند و آنچه را ترك مى كنند بيان شده باشد. چون فرعون هلاك شد، موسى از خداوند كتاب خواست و خداوند هم او را به روزه تمامى ماه ذى القعده امر

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 387

فرمود و پس از آن تورات را در ده روز بر او نازل كرد و در آن مدت با او سخن گفت.

از حسن بصرى نقل شده است كه: زمان وعده، چهل شب بود كه در سوره بقره [آيه 51] به اختصار از آن ياد شده و در اين جا [سوره اعراف ] به طور مشروح ذكر شده است.

مِيقاتُ رَبِّهِ زمانى كه خداوند براى موسى معين و مشخص كرده و «أَرْبَعِينَ لَيْلَةً» منصوب و حال است يعنى وعده [موسى با پروردگارش ]، در حالى كه مدت آن به چهل شب رسيد، پايان يافت.

وَ قالَ مُوسى هنگام رفتن به ميعادگاه، موسى گفت.

هارون مجرور است زيرا عطف بيان براى «اخيه» مى باشد.

اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي در ميان بنى اسرائيل جانشين من باش.

وَ أَصْلِحْ و اصلاح گر باش. يا: آنچه از امور بنى اسرائيل را كه لازم است اصلاح شود، در نبودن من، اصلاح كن و هر كس از آنها تو را به فساد در امور دعوت كرد از او اطاعت و پيروى مكن. اين آيه دليل است بر اين كه نبوت مقام امامت را دربر ندارد زيرا اگر چنين بود، نيازى نبود كه موسى هارون را، كه مقام نبوت داشت، در اداره امور امتش جانشين خود كند.

[سوره الأعراف (7): آيه 143] ..... ص : 387

اشاره

وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِمِيقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَرانِي وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ (143)

ترجمه: ..... ص : 387

و هنگامى كه موسى به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا خودت را به من نشان ده تا تو را ببينم گفت: هرگز مرا نخواهى ديد ولى به كوه بنگر اگر در جاى خود ثابت ماند مرا خواهى ديد. اما هنگامى كه پروردگارش جلوه بر كوه كرد آن را همسان زمين قرار داد و موسى مدهوش به زمين افتاد. موقعى كه به هوش آمد عرض كرد: خداوندا منزهى تو (از اين كه قابل مشاهده باشى) من به سوى تو بازگشتم و من نخستين مؤمنانم. (143) ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 388

تفسير: ..... ص : 388

لِمِيقاتِنا وقتى كه ما براى موسى معين و محدود كرديم. «لام» در «لميقاتنا» معناى اختصاص را مى رساند گويا خداوند فرموده است: آمدن موسى، مختص ميعادگاه ما بود همان طور كه مى گويى: أتيته لخمس خلون من الشهر: آمدن من به نزد او، اختصاصا پنج روز بعد از اول ماه بود.

وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ پروردگارش بدون واسطه با او سخن گفت همان طور كه پادشاه سخن مى گويد. سخن گفتن خداوند [با موسى ] بدين گونه بود كه خدا سخن را، در بعضى از اجسام مى آفريد، همان گونه كه آن را بر «لوح» به صورت نوشته آفريد.

علت اين كه اجسام، گوينده سخن بودند اين است كه سخن عرض است و عرض نيازمند به محلى است كه قائم به آن باشد. روايت شده است كه موسى عليه السّلام آن سخن را از هر طرف مى شنيد.

قالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ مفعول دوم «ارنى» حذف شده است و در حقيقت: ارنى نفسك انظر اليك، بوده است يعنى، با جلوه كردن بر من، مرا به ديدن خود توانا

ساز تا به تو نظر كنم. و تو را ببينم. البته موسى عليه السّلام براى قومش تقاضاى رؤيت و ديدن كرد زيرا آنها گفتند: ما به تو ايمان نمى آوريم مگر اين كه خدا را آشكارا ببينيم «1» و به

__________________________________________________

1- البقره/ 55: لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 389

همين سبب موسى آنها را سفيه و گمراه توصيف كرد و هنگامى كه زمين لرزه آنها را فراگرفت به خداوند عرض كرد أَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا «آيا ما را به آنچه سفيهانمان انجام داده اند هلاك مى سازى» (همين سوره آيه 155).

حضرت موسى وقتى از خداوند درخواست رؤيت كرد كه سخن قومش را انكار كرد و آنها را به حق هدايت كرد ولى آنها لجاجت كردند و به لجاجت خود ادامه دادند و در نتيجه، موسى تصميم گرفت كه محال بودن رؤيت را، از خداوند متعال بشنوند تا يقين پيدا كنند و ترديد آنها برطرف شود كه خداوند هم فرمود: لن ترانى ... معناى «لن» تأكيد معناى نفيى است كه لاى نفى افاده مى كند. توضيح مطلب اين است كه «لا» براى نفى آينده است چنان كه مى گويى: لا افعل غدا: فردا انجام نمى دهم. لكن هر گاه بخواهى معناى نفى را تأكيد كنى مى گويى: لن افعل غدا: فردا هرگز انجام نمى دهم و معناى «لن ترانى» اين است كه: انجام عمل رؤيت با حال من منافات دارد همانند آيه: لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ هرگز به خلقت مگسى قادر نيستند اگرچه همه جمع شوند.» (حج/ 73).

بنا بر اين آيه «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ «1»» [با، لاى نفى ] نفى ديدن در زمان آينده است و

«لن ترانى» تأكيد نفى رؤيت (ابدى) و بيان كننده اين است كه رؤيت با صفات خداوند منافات دارد.

وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ نظر كردن به من محال است پس آن را درخواست مكن ولى ديدن امر ديگرى بر تو لازم است و آن اين است كه به كوهى- كه همراه با تو و كسانى كه رؤيت را براى آنان طلب كرده اى، به لرزه درخواهد آمد- بنگر تا ببينى كه با آن چگونه عمل مى كنم و چگونه آن را به سبب درخواست رؤيت از جانب تو، با خاك يكسان مى كنم تا با عظمت و بزرگى اثر آن كه به تو مى نمايانم، طلب رؤيت را

__________________________________________________

1- سوره انعام (6) آيه: 103.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 390

كه بر درخواست آن جسور شده اى، امرى عظيم بشمارى. گويى خداوند- جل جلاله- در اين جا كه درخواست رؤيت او شده، چيزى را نشان داده كه وقتى (كفار) نسبت فرزند داشتن را به او دادند بيان كرد و گفت: وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً: «نزديك است ... كوه ها متلاشى گردد چرا كه براى خداوند مهربان ادعاى فرزند كردند» (مريم/ 91).

فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ پس اگر كوه در جاى خود ثابت ماند همان گونه كه ثابت بود، مرا خواهى ديد. «فسوف ترانى» معلق كردن وجود رؤيت بر امر (محالى) است- كه به وجود نخواهد آمد، يعنى قرار گرفتن كوه در جاى خود آن گاه كه خداوند آن را نابود و يكسان با زمين گرداند.

فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ پس آن گاه كه قدرت پروردگار بر كوه آشكار گشت و فرمان و اراده اش متعرض آن شد آن را با خاك يكسان ساخت. «دكا» مصدر است كه

به معناى اسم مفعول (مدكوك) مى باشد و «دك» و «دق» هر دو به يك معنى هستند و «دكّاء» نيز قراءت شده است و به معناى تپه برآمده از زمين مى باشد كه به حد كوه نمى رسد. يا زمين هموار، همان طور كه عرب مى گويد: ناقة دكاء: شترى كه كوهانش صاف و هموار است.

وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً موسى از ترس آنچه ديده بود بيهوش به زمين افتاد. صعق از باب فعلته ففعل (پذيرش فعل) مى باشد كه مى گويى: صعقته فصعق. اصل آن از صاعقه گرفته شده است و معناى آيه اين است: موسى بيهوش بر زمين افتاد، بيهوشى همچون مرگ.

فَلَمَّا أَفاقَ چون از بيهوشى بهبود يافت، گفت: پروردگارا تو را از آنچه بر تو روا نيست منزه مى دانم و از درخواست ديدن، به درگاهت توبه مى كنم. و من نخستين كسى هستم كه ايمان دارم كه تو ديده نمى شوى.

بعضى از مفسران، اين آيه را چنين تفسير كرده اند:

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 391

مقصود از سخن موسى: «أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ» اين است كه: پروردگارا خودت را با آشكار ساختن پاره اى از آيات قيامت، كه مردم را به شناخت و معرفت وامى دارد، به طور واضح و روشن به من بشناسان. «انظر اليك» تا تو را به گونه اى بشناسم كه گويا تو را مى بينم همان طور كه در حديث آمده است: سترون ربكم كما ترون القمر ليلة البدر: بزودى پروردگارتان را ملاقات خواهيد كرد چنان كه ماه شب چهارده را مى بينيد منظور بر اين است كه بزودى خدا را به گونه اى روشن همچون ديدن ماه هنگامى كه كامل شده و به شب چهارده رسيده، خواهيد شناخت.

«قالَ لَنْ تَرانِي» خداوند فرمود: تو هرگز طاقت شناخت مرا

به اين طريق ندارى و قدرت و توان تو اين امر را هرگز تحمل نخواهد كرد لكن به كوه بنگر كه من نشانه اى از آن آيات را، بر كوه وارد خواهم كرد. پس اگر كوه از تجلى آن پايدار ماند و در جاى خود ماندگار شد، بزودى تو نيز بر [ديدن ] آن پايدار خواهى ماند و طاقت خواهى داشت.

فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ پس چون بر كوه آيه اى از آيات پروردگارش ظاهر شد، آن را با خاك يكسان كرد و موسى از عظمت آنچه ديده بود، بيهوش به زمين افتاد.

فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ و چون بهبود يافت، گفت: پروردگارا منزهى تو و من از پيشنهادى (طلب رؤيت) كه كردم، به درگاه تو توبه كردم و من نخستين كسى هستم كه به بزرگى و عظمت تو ايمان دارم.

[سوره الأعراف (7): آيات 144 تا 145] ..... ص : 391

اشاره

قالَ يا مُوسى إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ (144) وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ ءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها سَأُرِيكُمْ دارَ الْفاسِقِينَ (145)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 392

ترجمه: ..... ص : 392

(خداوند)گفت: اى موسى من تو را بر مردم با رسالتهاى خويش و با سخن گفتنم (با تو) برگزيدم پس آنچه را به تو داده ام بگير و از شكرگزاران باش. (144)

و براى او در الواح اندرزى از هر موضوعى نوشتيم و بيانى از هر چيز كرديم پس آن را با جديت بگير و به قوم خود بگو به نيكوترين آنها عمل كنند (و آنها كه به مخالفت برخيزند كيفرشان دوزخ است) و به زودى دار فاسقان را، به شما نشان خواهيم داد. (145)

تفسير: ..... ص : 392

قالَ يا مُوسى خداوند سبحان فرمود: اى موسى من تو را دوست صميمى [خود] قرار دادم و با رسالتهاى خويش، يعنى اسفار تورات، و سخن گفتن با تو، تو را بر مردم زمانت برترى و فضيلت دادم. «برسالتى» به طور مفرد نيز قرائت شده است.

فَخُذْ ما آتَيْتُكَ بنا بر اين شرف پيامبرى و حكمت و دانشى را كه به تو عطا كرده ام بگير و از شكرگزاران بر آن نعمت باش زيرا آن، بزرگترين نعمتهاست.

بعضى از مفسران گفته اند: موسى در روز عرفه بيهوش بر زمين افتاد و تورات در روز قربان به او عطا شد.

وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مقصود خداوند از الواح، الواح تورات است. در تعداد الواح و ماده آن، مفسران اقوال مختلفى را ذكر كرده اند بعضى آن را هفت لوح و برخى ده و پاره اى دو لوح شمرده اند و درباره ماده آن بعضى آن را از زمرّد و بعضى ديگر از زبرجد سبز و ياقوت قرمز و برخى از چوبى كه از آسمان نازل شده بود، دانسته اند.

مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ اين بخش از آيه محلا منصوب و مفعول «كتبنا» است و موعظة و

تفصيلا، بدل از آن است. معناى آيه اين است: براى موسى در الواح، هر چه را كه بنى اسرائيل در دينشان بدان نياز داشتند همچون مواعظ و اندرزها و بيان احكام و حلال و حرام و يادآورى بهشت و دوزخ و جز آن از عبرت ها و خبرهاى [گذشتگان ] نوشتيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 393

فَخُذْها بِقُوَّةٍ پس آن [الواح ] را با جديت و كوشش و عزمى كه پيامبران اولو العزم انجام دادند بگير. اين جمله عطف بر «كتبنا له» است و تقدير آن اين است:

فقلنا له خذها ... و ممكن است كه بدل از: فخذ ما ءاتيتك، باشد. ضمير «ها» در «فخذها» به «الواح» يا «كل شى ء» (چون به معناى اشياء كه جمع مكسر است مى باشد.) و يا به «رسالات» برمى گردد.

وَ أْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها چون در آن الواح دستوراتى است كه بعضى از آن نيكو و برخى ديگر نيكوتر است همچون قصاص كردن و بخشيدن و پيروزى و مقاومت [در برابر سختى ها]. پس بنى اسرائيل را فرمان ده كه به آنچه نيكوتر و پاداشش بيشتر است عمل كنند، مثل وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ «و بهترين دستور كتابى كه از جانب خدا بر شما نازل شده، پيروى كنيد» (زمر/ 55).

بعضى از مفسران گفته اند: ياخذوا باحسنها يعنى تا آنچه را واجب يا مستحبّ است عمل كنند زيرا، آن دو از مباح نيكوتر است.

سَأُرِيكُمْ دارَ الْفاسِقِينَ بزودى خانه هاى مردمان زمانهاى گذشته را كه با فرمان خدا مخالفت ورزيدند به شما نشان خواهيم داد تا از آن پند و عبرت گيريد. بعضى از مفسران گفته اند: «دار الفاسقين»، آتش دوزخ است: پس به يادتان باشد تا بترسيد كه

از فاسقان باشيد.

[سوره الأعراف (7): آيات 146 تا 147] ..... ص : 393

اشاره

سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلِينَ (146) وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (147)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 394

ترجمه: ..... ص : 394

بزودى كسانى را كه در روى زمين به ناحق تكبر مى ورزند، از ايمان به آيات خود منصرف مى سازيم. (به طورى كه) اگر هر آيه و نشانه اى را ببينند، به آن ايمان نمى آورند و اگر راه هدايت را ببينند، آن را پيش نمى گيرند و اگر طريق گمراهى را ببينند، آن را انتخاب مى كنند.

(همه اينها) به خاطر آن است كه آيات ما را تكذيب كردند و از آن غافل بودند. (146)

و كسانى كه آيات ما و لقاى رستاخيز را تكذيب (و انكار) كنند، اعمالشان نابود مى گردد. آيا جز آنچه را عمل كرده اند، پاداش داده مى شوند. (147)

تفسير: ..... ص : 394

سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِيَ بزودى متكبران را با مهر زدن بر دلهايشان و خوار ساختن آنها، از آيات خود منصرف مى سازم پس درباره آن آيات نمى انديشند و از آن عبرت نمى گيرند.

در حديث آمده است: زمانى كه امت من دنيا را بزرگ شمارند، هيبت و عظمت اسلام از آنها گرفته مى شود و آن گاه كه امر به معروف و نهى از منكر را رها كنند، از نعمت وحى محروم خواهند شد. بعضى از مفسران گفته اند معناى آيه اين است:

بزودى متكبران را از باطل ساختن آياتم بازمى دارم اگرچه كوشش كنند [كه آن را باطل سازند]. همان طور كه فرعون در باطل ساختن معجزه موسى كوشش كرد، اما، خداوند جز برترى امر او را به عمل نياورد.

بِغَيْرِ الْحَقِّ دو صورت درباره آن وجود دارد: يكى اين كه حال باشد يعنى: تكبر مى ورزند در حالى كه سزاوار و شايسته آن نيستند، زيرا تكبر و بزرگى. به حق، تنها براى خداوند است. صورت دوم اين كه «صله» براى «تكبر» باشد، يعنى به چيزى كه حق نيست [و باطل

است ] تكبر مى ورزند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 395

وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ و اگر هر آيه اى از آياتى را كه بر آنها نازل شده ببينند، به آن ايمان نمى آورند.

«ذلك» ممكن است مرفوع (مبتدا) باشد، يعنى آن روگردان ساختنشان از آيات به سبب تكذيب آنان بود. و ممكن است منصوب (مفعول فعل محذوف) باشد يعنى صرفهم اللَّه ذلك الصرف بسببه. خداوند به سبب تكذيب آيات اين چنين آنها را از توجه به آيات روگردان ساخته است.

وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ اضافه مصدر به مفعول به است يعنى: و لقائهم الاخرة و ما وعد اللَّه فيها: آنها كه رودررويى خود با آخرت، و آنچه را كه خداوند در آخرت وعده داده تكذيب مى كنند، همه كارهايشان باطل است.

[سوره الأعراف (7): آيات 148 تا 149] ..... ص : 395

اشاره

وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لا يُكَلِّمُهُمْ وَ لا يَهْدِيهِمْ سَبِيلاً اتَّخَذُوهُ وَ كانُوا ظالِمِينَ (148) وَ لَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ يَرْحَمْنا رَبُّنا وَ يَغْفِرْ لَنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ (149)

ترجمه: ..... ص : 395

قوم موسى بعد از (رفتن) او (به ميعادگاه خداوند)، از زيورآلات خود گوساله اى ساختند. جسد بى روحى بود كه صداى گاو داشت. آيا آنها نمى ديدند كه با آنان سخن نمى گويد و به راهى درست هدايتشان نمى كند، آنان او را (به خدايى) برگزيدند و مردمى ستمكار بودند. (148)

و هنگامى كه حقيقت به دستشان افتاد و ديدند گمراه شده اند، گفتند: اگر پروردگار ما به ما رحم نكند و ما را نيامرزد، به طور قطع، از زيانكاران خواهيم بود. (149)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 396

تفسير: ..... ص : 396

مِنْ بَعْدِهِ بعد از بيرون شدن موسى به كوه طور.

مِنْ حُلِيِّهِمْ از زيورهايى كه از قوم فرعون به عاريه گرفته بودند و بعد از هلاك فرعون و قومش در دست آنان باقى ماند. پس سامرى از آن زيورآلات گوساله اى ساخت جسدى كه روح در آن نبود. «جسدا» بدل از «عجلا» مى باشد.

لَهُ خُوارٌ گوساله اى كه صدا داشت.

«حلى» جمع «حلى» است و به كسر «حا» «حليّهم» بنا بر تبعيت حركت «حاء» از لام و به طور مفرد «حليهم» نيز قرائت شده است و نام چيزى است از طلا و نقره كه وسيله آرايش قرار مى گيرد.

بعضى از مفسران گفته اند: گوساله سامرى جسدى بود داراى گوشت و خون همچون ساير اجساد. و از حسن [بصرى ] روايت شده است كه: سامرى در روز شكافته شدن دريا، قبضه اى خاك از اثر پاى اسب جبرئيل عليه السّلام برداشت و آن را در دهان گوساله پاشيد و در نتيجه گوساله اى شد كه صدا مى داد.

أَ لَمْ يَرَوْا ... آيا آن گاه كه گوساله را خداى خود برگزيدند، نديدند كه قادر به سخن گفتن و هدايت به راهى درست نيست تا اين كه آن را معبود

خود نگيرند؟ سپس خداوند سخن را از سر گرفت و فرمود: «اتخذوه»: بر امر منكرى كه جرأت كرده بودند اقدام كردند و آنها در همه چيز ظالم و ستمگر بودند و پرستش گوساله امر تازه اى از آنها نبود.

وَ لَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ و چون پشيمانى آنها بر پرستش گوساله شدت يافت. اين معنا بدين جهت است كه وضع و حالت كسى كه حسرت و ندامتش شدت يافته اين است كه از روى غم و اندوه (كف) دستهايش را به دندان مى گزد، پس گويا چيزى در دستش افتاده، زيرا دهانش در ميان آن واقع شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 397

وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا و ديدند كه گمراه شده اند و هنگام بازگشت موسى عليه السّلام به سوى آنان، گمراهى را با پرستش گوساله، آشكار ساختند.

قالُوا لَئِنْ لَمْ يَرْحَمْنا رَبُّنا وَ يَغْفِرْ لَنا گفتند اگر پروردگارمان به ما رحم نكند و ما را نيامرزد. «ترحمنا» به «تا» و «ربنا» به نصب بنا بر اين كه منادا باشد و «تغفر لنا» (به تا) نيز قرائت شده است.

از حسن بصرى روايت شده است كه: همه بنى اسرائيل جز هارون گوساله را پرستش كردند و دليل آن، سخن موسى: «رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِأَخِي»، مى باشد كه تنها براى خود و برادرش دعا كرد و ديگران غير از حسن گفته اند: همه بنى اسرائيل گوساله را عبادت نكردند.

[سوره الأعراف (7): آيات 150 تا 151] ..... ص : 397

اشاره

وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِي مَعَ

الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (150) قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِأَخِي وَ أَدْخِلْنا فِي رَحْمَتِكَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (151)

ترجمه: ..... ص : 397

و هنگامى كه موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود بازگشت، گفت: پس از من بد جانشينانى برايم بوديد (و آئين مرا ضايع كرديد). آيا در فرمان پروردگارتان (و تمديد مدت ميعاد او در قضاوت) عجله نموديد؟ سپس الواح را افكند و [موى ] سر برادر خود را گرفت و (با عصبانيت) به سوى خود كشيد. هارون گفت:

فرزند مادرم، اين گروه مرا در فشار گذاردند و نزديك بود مرا به قتل ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 398

برسانند بنا بر اين كارى نكن كه دشمنان مرا شماتت كنند و مرا با گروه ستمكاران قرار مده. (150)

(موسى) گفت: پروردگارا، من و برادرم را بيامرز و ما را در رحمت خود داخل كن و تو مهربانترين مهربانانى. (151)

تفسير: ..... ص : 398

«أسف» يعنى خشمناكى شديد و به گفته بعضى از مفسرين اندوهناك.

قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِي شما بعد از من جانشينان بدى براى من بوديد آن گاه كه به جاى عبادت خدا گوساله را پرستش كرديد. فاعل «بئس» ضميرى است كه «ما خلفتمونى» آن را تفسير مى كند و مخصوص به ذمّ حذف شده است. تقدير جمله اين است: بئس خلافة خلفتمونيها من بعدى خلافتكم».

أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ عجلت عن الامر يعنى كار را ناتمام رها كردم و هر گاه كسى در امرى از تو سبقت گيرد، مى گويى:

أ عجلنى عنه غيرى و «عجل» متضمن معناى «سبق» مى شود و به همين سبب عجلت الامر گفته مى شود. بنا بر اين معناى آيه اين است: آيا از فرمان پروردگارتان، يعنى انتظار بازگشت موسى در حالى كه حافظ عهد و پيمانش هستيد، سبقت گرفتيد [و آن را ناتمام رها كرديد] و بنا را بر اين گذاشتيد كه ميعاد

به پايان رسيده و با خود گفتيد كه من مرده ام و آنچه خواستيد انجام داديد.

روايت شده است كه سامرى به بنى اسرائيل گفت: البته موسى هرگز برنخواهد گشت و به يقين مرده است.

وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ موسى از روى خشم به خاطر خدا و تعصب نسبت به دينش الواح را به دور افكند چون دلتنگ و ناآرام شده بود.

وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ موسى موى سر برادرش را گرفت و به سبب شدت ناراحتى كه از عمل بنى اسرائيل به او دست داده بود به طرف خود مى كشيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 399

قالَ ابْنَ أُمَّ هارون گفت: اى پسر مادرم. ابن أم، از باب تشبيه به: خمسة عشر به فتح و بنا بر حذف ياى نسبت (أمى) به كسر نيز قرائت شده است.

از حسن بصرى روايت شده كه گفت: به خدا سوگند هارون برادر پدر و مادرى موسى بود و اين كه موسى را به مادر نسبت داد به اين علت است كه ياد مادر در جلب عاطفه و مهربانى [از ياد پدر] رساتر است.

إِنَّ الْقَوْمَ كسانى كه مرا در وسط آنها رها كردى بر من چيره شدند و مرا ضعيف و ناتوان ساختند و من از هيچ كوششى در بازداشتن آنها به وسيله موعظه و ترساندن [از عاقبت كار] فروگذار نكردم.

وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي به سبب انكار شديد من نسبت به كار آنها تصميم به كشتن من گرفتند.

فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ بنا بر اين نسبت به من كارى كه آرزوى دشمنان است انجام مده.

وَ لا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ و مرا همچون ستمكاران مورد خشم و غضب خود قرار مده.

قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِأَخِي موسى گفت:

پروردگارا، من و برادرم را بيامرز. موسى با اين دعا روشن ساخت كه سر برادرش را به سبب اين كه نافرمانى از او سرزده باشد نكشيده است بلكه همان طور كه انسان هنگام خشم بر ديگرى، نسبت به خود اين عمل را انجام مى دهد، انجام داده است.

وَ أَدْخِلْنا فِي رَحْمَتِكَ و ما را در نعمت و بهشت خود داخل گردان.

[سوره الأعراف (7): آيات 152 تا 154] ..... ص : 399

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ (152) وَ الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (153) وَ لَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ وَ فِي نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ (154)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 400

ترجمه: ..... ص : 400

آنها كه گوساله را (معبود خود) انتخاب كردند، بزودى خشم پروردگار و ذلت در زندگى دنيا به آنها مى رسد و اين چنين كسانى را كه (بر خدا) افترا مى بندند كيفر مى دهيم. (152)

و آنها كه گناه كنند و بعد از آن توبه نمايند و ايمان آورند (اميد عفو او را دارند زيرا) پروردگار تو در پى آن آمرزنده و مهربان است. (153)

و هنگامى كه خشم موسى فرونشست، الواح (تورات) را برگرفت. و در نوشته هاى آن هدايت و رحمت براى آنها كه از پروردگار خويش مى ترسند (و از مخالفت فرمانش بيم دارند) وجود داشت. (154)

تفسير: ..... ص : 400

غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ غضب پروردگار، كشتن يكديگر بود كه بنى اسرائيل [به عنوان عذاب ] به آن مأمور شده بودند و ذلت آنها، بيرون شدن از سرزمينشان بود زيرا غربت [و دورى از وطن ] ذلت است. بعضى از مفسران گفته اند: ذلت بنى اسرائيل، جزيه اى بود كه دادن آن براى آنها مقرر شده بود.

وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ كسانى را كه بر خدا افترا مى بندند، اين چنين به كيفر مى رسانيم و هيچ افترايى بزرگتر از سخن سامرى كه گفت: «اين گوساله خداى شما و موسى است» نيست.

وَ الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ كسانى كه اعمال زشت (همچون كفر به خدا و معاصى) را انجام مى دهند و بعد از آن به سوى خدا بازمى گردند و ايمان خود را خالص مى كنند، البته پروردگار تو بعد از ارتكاب آن گناهان بزرگ، آمرزنده و مهربان است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 401

وَ لَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ هنگامى كه خشم از موسى فرو نشست. اين تعبير، تمثيل است گويا خشم او را به كارى كه انجام داد وادار مى كرد و

مى گفت:

الواح را بيفكن و سر برادرت را به سمت خود بكش و بعد از اين سخن را ترك كرد [و موسى آرام شد]. معناى آيه اين است: و هنگامى كه [آتش ] خشم موسى خاموش شد، الواحى را كه افكنده بود برگرفت.

وَ فِي نُسْخَتِها و در آنچه كه در الواح نقل شده و نوشته شده بود. «نسخة» فعلة به معناى مفعول [منسوخ ] است مثل خطبه [كه به معناى مخطوب است ].

«هدى»: راهنمايى و بيان آنچه از امور دين كه مورد نياز است و نعمت و منفعت براى آنها كه از خداى خويش مى ترسند، وجود داشت.

لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ دخول «لام» به سبب تقدم مفعول (ربهم) بر فعل «يرهبون» است همان طور كه مى گويى: لك ضربت: تو را زدم و همانند آيه 43 سوره يوسف:

«لِلرُّءْيا تَعْبُرُونَ»: «خوابها را تعبير مى كنيد»

[سوره الأعراف (7): آيه 155] ..... ص : 401

اشاره

وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِمِيقاتِنا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِيَّايَ أَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا إِنْ هِيَ إِلاَّ فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِي مَنْ تَشاءُ أَنْتَ وَلِيُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْغافِرِينَ (155)

ترجمه: ..... ص : 401

و موسى از قوم خود هفتاد تن از مردان را براى ميعادگاه ما برگزيد. و هنگامى كه زمين لرزه آنها را فراگرفت (و هلاك شدند)، گفت: پروردگارا، اگر مى خواستى، مى توانستى آنها و مرا پيش از اين نيز هلاك كنى آيا ما را به خاطر آنچه سفيهانمان انجام داده اند

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 402

(مجازات و) هلاك مى سازى. اين جز آزمايش تو چيز ديگر نيست كه هر كس را بخواهى (و مستحق بدانى) گمراه مى سازى و هر كس را بخواهى (و شايسته ببينى) هدايت مى كنى. تو ولى مايى ما را بيامرز و بر ما رحم كن و تو بهترين آمرزنده اى. (155)

تفسير: ..... ص : 402

وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ تقدير آن و اختار موسى من قومه است بنا بر اين حروف جر از جمله حذف شده است. يعنى، موسى از قومش هفتاد مرد را برگزيد و همراه با آنها براى ميعاد با پروردگارش به سمت طور سينا بيرون شد. هنگامى كه به كوه نزديك شد، پاره ابرى بر بالاى كوه قرار گرفت به طورى كه همه كوه پوشيده شد موسى نزديك شد و داخل كوه شد و همراهانش نيز داخل شدند و سجده كردند و سخن خدا را شنيدند. پس از آن ابر برطرف شد و به دنبال آن (پيروان موسى) تقاضاى رؤيت خدا را كردند. موسى آنها را از اين درخواست نهى كرد [ولى ] آنها گفتند: هرگز به تو ايمان نمى آوريم مگر اين كه خدا را آشكارا ببينيم. «1»

پس موسى گفت: «رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ»، كه با «لَنْ تَرانِي» پاسخ داده شد.

[سپس ] كوه همراه با آنها به لرزه درآمد و همگى مدهوش افتادند.

فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ

مِنْ قَبْلُ وَ إِيَّايَ چون زمين لرزه آنها را فراگرفت موسى گفت: پروردگارا، اگر مى خواستى مى توانستى آنها و مرا پيش از اين هلاك كنى. اين سخن درخواستى بود از طرف موسى بر هلاك كردن [همراهانش ] قبل از اين كه پيامد درخواست رؤيت [از طرف آنان ] را ببيند.

أَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا آيا آنها و مرا به سبب عمل سفيهان ما هلاك مى كنى؟

علت سؤال موسى اين بود كه او رؤيت خداوند را براى بازداشتن آن مردم نادان كه

__________________________________________________

1- بقره/ 55. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 403

از روى نادانى و سفاهت از موسى، ديدن خدا را درخواست داشتند، طلب كرده بود (نه از جانب خودش) إِنْ هِيَ إِلَّا فِتْنَتُكَ اين چيزى جز آزمايش و امتحان از جانب تو نيست آن گاه كه با من سخن گفتى و آنها سخنت را شنيدند و به گونه اى نادرست دليل آوردند كه سخن گفتن نشانه رؤيت است تا آن كه گرفتار آزمايش و امتحان شدند و گمراه گشتند.

تُضِلُّ بِها با آزمايش، نادانانى را كه در معرفت و شناخت تو استوار نيستند گمراه مى كنى و آگاهان به [معرفت و شناخت ] خود را هدايت مى كنى.

امتحان و آزمايش، به عنوان گمراه كردن و هدايت خداوند تلقى شده است زيرا هنگامى كه آزمايش خداوند سبب گمراهى و هدايت آنان باشد، گويى خداوند، خود آنها را به سبب امتحان، گمراه ساخته و هدايت كرده است.

أَنْتَ وَلِيُّنا تو مولاى ما و آگاه و واقف بر امور ما هستى.

[سوره الأعراف (7): آيات 156 تا 157] ..... ص : 403

اشاره

وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ قالَ عَذابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ ءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ

الزَّكاةَ وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِنا يُؤْمِنُونَ (156) الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (157)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 404

ترجمه: ..... ص : 404

براى ما در اين دنيا و سراى ديگر، نيكى مقرردار چه اين كه ما به سوى تو بازگشت كرده ايم. (خداوند در برابر اين تقاضا به موسى) گفت: مجازاتم را به هر كس بخواهم مى رسانم و رحمتم همه چيز را فراگرفته و آن را براى آنها كه پرهيزكارند و ذكات را مى پردازند و آنها كه به آيات ما ايمان مى آورند، مقرر خواهم داشت. (156)

آنها كه از فرستاده (خدا) پيامبر امّى پيروى مى كنند، كسى كه صفاتش را در تورات و انجيلى كه نزدشان است مى يابند، و آنها را به معروف دستور مى دهد و از منكر بازمى دارد، پاكيزه ها را براى آنها جلال مى شمارد، ناپاكها را تحريم مى كند و بارهاى سنگين و زنجيرهايى را كه بر آنها بود (از دوش و گردنشان) برمى دارد آنها كه به او ايمان آوردند و حمايتش كردند و ياريش نمودند و از نورى كه با او نازل شده پيروى كردند آنان رستگارانند. (157)

تفسير: ..... ص : 404

وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً براى ما در اين دنيا، تندرستى كامل و زندگى پاك و در آخرت بهشت قرار ده ما به سوى تو بازگشته ايم.

«هدنا» از «هاد اليه» كه به معناى «رجع» و «تاب» است گرفته شده و «هود» جمع «هائد» است كه به معناى «تائب» (توبه كننده) مى باشد.

قالَ عَذابِي ... از صفت عذاب من اين است كه آن را به هر كس كه بخواهم، از كسانى كه از [طاعت ] من سرپيچى كرده و با نافرمانى من، سزاوار كيفر شده اند، مى رسانم و رحمت من همه چيز را فراگرفته است پس هيچ مسلمان و كافر و مطيع و نافرمانى نيست مگر اين كه از نعمت من بهره مند و برخوردار

است.

فَسَأَكْتُبُها اى بنى اسرائيل، بزودى اين رحمت را خاصّ بعضى از شما مى گردانم.

آنها كه در آخر الزمان جزو امّت محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم خواهند بود و به تمامى آيات و كتابهاى ما ايمان مى آورند و به هيچ چيز از آن، كفر نمى ورزند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 405

الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ آنها كه از پيامبرى كه كتابش قرآن را به او وحى مى كنيم، پيروى مى كنند. پيامبرى كه به وسيله معجزات تأييد شده و آنها كه از بنى اسرائيل از او پيروى مى كنند وصف او را در تورات و انجيلى كه نزدشان است مى يابند.

وَ يُحِلُّ لَهُمُ پيامبرى كه چيزهاى پاك همچون پيه ها و جز آن را كه بر آنها حرام شده بود و يا آنچه را در شريعت پاك دانسته شده، حلال مى كند.

وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ و آنچه خبيث و ناپاك است همچون گوشت حيوان مرده و خون و گوشت خوك يا آنچه در حكم [الهى ] ناپاك شمرده شده مانند كسب هاى حرام، را بر آنان حرام مى كند.

وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ و بارهاى سنگين را كه بر [دوش ] آنها بود برمى دارد.

«اصر» چيز سنگينى است كه به سبب سنگينى، حمل كننده اش را از حركت بازمى دارد. اين تعبير تمثيلى است براى تكاليف سنگينى، همچون كشتن خود هنگام توبه، كه بر دوش آنان بود. همين طور «اغلال» تمثيل است براى تكاليف سختى، همچون بريدن جاى نجس از پوست [بدن ] و لباس و سوزاندن غنيمت ها و حرام كردن [صيد در] روز شنبه، كه در دينهاى آنها وجود داشت.

وَ عَزَّرُوهُ و از او حمايت كردند تا دشمن بر او غالب نشود. اصل «عزر» به معناى منع است و تعزير كه به

[شلاق ] زدن كمتر از حد اطلاق مى شود، از همين ماده است زيرا تعزير مانع تكرار كار زشت است.

وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ مراد از «نور» قرآن است و معناى «انزل معه» اين است: قرآنى كه همراه با نبوّتش نازل شده و مى توان گفت: «معه» متعلق به «اتبعوا» است كه در اين صورت معناى آيه اين مى شود: از قرآنى كه نازل شده همراه با پيروى از پيامبر و عمل به سنّت او، متابعت كردند، يا اين كه: از قرآن همانند پيامبر متابعت كردند و در اين امر همراه او بودند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 406

[سوره الأعراف (7): آيات 158 تا 160] ..... ص : 406

اشاره

قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحيِي وَ يُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (158) وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ (159) وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (160)

ترجمه: ..... ص : 406

بگو: اى مردم، من فرستاده خدا به سوى شما هستم همان خدايى كه حكومت آسمانها و زمين از آن اوست. معبودى جز او نيست. زنده مى كند و مى ميراند. پس ايمان بياوريد به خدا و فرستاده اش، آن پيامبر درس نخوانده اى كه ايمان به خدا و كلماتش دارد و از او پيروى كنيد تا هدايت يابيد. (158)

و از قوم موسى، گروهى به سوى حق هدايت مى كنند و حاكم به حق و عدالت اند. (159)

و آنها را به دوازده گروه كه هر يك شاخه اى (از دودمان اسرائيل) بودند، تقسيم كرديم. و هنگامى كه موسى تقاضاى آب (براى قوم تشنه كامش در بيابان) كرد، به او وحى كرديم كه عصاى خود را بر سنگ بزن، ناگهان دوازده چشمه از آن بيرون ريخت آن چنان كه هر گروه چشمه خود را مى شناختند. و ابر را بر سر آنها سايبان ساختيم و بر آنها «منّ» و «سلوى» فرستاديم. (و به آنان گفتيم) از روزيهاى پاكيزه كه به شما داده ايم بخوريد (و سپاس

خدا را بجا آوريد ولى آنها نافرمانى و ستم كردند) امّا به ما ستم نكردند لكن به خودشان ستم كردند. (160) ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 407

تفسير: ..... ص : 407

«جميعا» منصوب است چون حال از «اليكم» است.

الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اين جمله، يا محلّا مجرور است به عنوان صفت «اللَّه» و يا محلّا منصوب است با تقدير فعل «أعنى» كه در اين صورت مدح براى «اللَّه» است.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ و همين طور: يُحيِي وَ يُمِيتُ، بدل از صله، «الذى» است. كه لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مى باشد، و نيز: لا إِلهَ إِلَّا هُوَ بيان و توضيح جمله ما قبلش (لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) مى باشد زيرا كسى كه مالك جهان است خداى حقيقى است و يحيى و يميت، بيانگر اين است كه خدايى مختص اوست چون جز او كسى ديگر قادر بر زنده كردن و ميراندن نمى باشد.

«و كلمته» مقصود از كلمات، چيزهايى است كه بر او و پيامبران پيش از او نازل شده است.

لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ به اميد اين كه هدايت يابيد.

وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ و از قوم موسى گروهى (مؤمنان توبه كرده از بنى اسرائيل) مردم را به سخن حق هدايت و به صبر و استقامت راهنمايى و ارشاد مى كنند و در قضاوت ميان مردم به حق داورى كرده و ستم نمى كنند.

ممكن است مقصود خداوند از گروهى كه توصيف كرده، كسانى از بازماندگان

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 408

بنى اسرائيل باشند كه پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را درك كرده و به او ايمان آوردند.

بعضى از مفسّران گفته اند: آنها گروهى از بنى اسرائيل اند كه خداوند، راهى زيرزمينى براى آنها

گشود، تا اين كه در آن طرف چين از آن خارج شدند. آنها در آن جا موحّد و خداپرستند و به سمت قبله ما رو مى آورند.

وَ قَطَّعْناهُمُ و آنها را به گروه هاى مختلف تقسيم كرديم و برخى را از برخى ديگر متمايز ساختيم. «اسباط» (جمع سبط)، فرزندان فرزند است و در فرزندان يعقوب پسر اسحاق، به منزله «قبايل» [جمع قبيله ] در فرزندان اسماعيل مى باشند (در اين جا به معناى گروه است) و بنى اسرائيل دوازده گروه بودند و «أسباط» (كه معدود است) بدل از (عدد) اثنتى عشره است (يعنى قطعناهم اسباطا) و تميز عدد حذف شده و تقدير آن اثنتى عشرة فرقة مى باشد.

كلمه «امما» منصوب و حال است، يعنى هر سبط از اسباط بنى اسرائيل، گروهى بزرگ و جماعتى زياد بودند.

فَانْبَجَسَتْ جارى شد «انبجاس»: جارى شدن همراه با وسعت و زيادى است.

عجّاج چنين گفته است:

و كيف غربى دالج تبجسا. «1»

قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ هر گروه از آن گروه ها، چشمه خود را مى شناختند. «اناس» اسم جمع غير مكسر است مانند «رخال» «2» و «تناء» «3» و «توآم» «4» و نظاير آن.

__________________________________________________

1- مصرع اول بيت اين است:

و انحلبت عيناه من فرط الاسى.

يعنى: اشكهاى دو چشمش از شدت حزن و اندوه همانند دو دلو آب مردى كه آن دو را به يكباره در حوض مى ريزد سرازير شد.

2- رخال جمع «رخل» به معناى بچه ماده گوسفند است.

3- تناء: اقامت كنندگان در شهر. كشّاف پاورقى 169.

4- توآم و توائم جمع توأم: بچه اى كه با غير خود از يك شكم متولد شود، دو تا باشند يا بيشتر، مذكّر باشند يا مؤنث و توآم كرخال. تصحيح استاد گرجى نقل از قاموس.

ترجمه جوامع

الجامع، ج 2، ص: 409

[سوره الأعراف (7): آيات 161 تا 164] ..... ص : 409

اشاره

وَ إِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ وَ كُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ (161) فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَظْلِمُونَ (162) وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتِيهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (163) وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (164)

ترجمه: ..... ص : 409

و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه به آنها گفته شد: در اين قريه (بيت المقدس) ساكن شويد و از هر جا (و به هر كيفيت) بخواهيد از آن بخوريد (و بهره گيريد) و بگوييد: خداوندا، گناهان ما را بريز و از در (بيت المقدس) با تواضع وارد شويد. اگر چنين كنيد، گناهان شما را مى بخشيم و نيكوكاران را پاداش بيشتر خواهيم داد. (161)

امّا كسانى از آنها كه ظلم و ستم (بر خويشتن) كردند، اين سخن (و آن برنامه ها) را دگرگون ساختند و غير از آنچه به آنها گفته شده بود، انجام دادند لذا به سبب ستمى كه روا داشتند، بلايى از آسمان بر آنها فرستاديم. (162)

و از آنها درباره (سرگذشت) شهرى كه در ساحل دريا بود سؤال كن. و (به ياد آور) هنگامى را كه آنها در روز شنبه تجاوز (و طغيان در برابر قانون خدا) مى كردند همان هنگام كه ماهيانشان روز شنبه (كه روز تعطيل و استراحت ايشان بود) آشكار مى شدند امّا در غير روز شنبه به سراغ

آنها نمى آمدند. اين گونه آنها را به چيزى آزمايش كرديم كه در برابر آن نافرمانى مى نمودند. (163)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 410

و هنگامى را كه گروهى از آنها (به گروه ديگر) گفتند: چرا جمعى (گنهكار) را اندرز مى دهيد كه سرانجام خداوند آنها را هلاك خواهد كرد و يا به عذاب شديدى گرفتار خواهد ساخت. گفتند: (اين اندرزها) براى اعتذار (و رفع مسئوليت) در پيشگاه پروردگار شماست بعلاوه شايد آنها (بپذيرند و) تقوا پيشه كنند. (164)

تفسير: ..... ص : 410

مقصود از «قريه»، بيت المقدّس است.

نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئاتِكُمْ به صورت: تغفر لكم خطيئتكم و نغفر لكم خطاياكم، نيز قرائت شده است.

«و سلهم»، يعنى از يهود بپرس. «و سئلهم» نيز قرائت شده است. اين سؤال [پرسش حقيقى نيست بلكه ]، سؤالى است توضيحى همراه با ملامت و سرزنش نسبت به كفر ديرينه و تجاوز يهود از حدود [و احكام ] خداوند.

حاضِرَةَ الْبَحْرِ نزديك دريا.

إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ هنگامى كه در روز شنبه از حكم خدا تجاوز مى كردند. آن حكم، صيد كردن يهود در روز شنبه بود كه از آن نهى شده بودند. «سبت» مصدر «سبت» است. سبتت اليهود يعنى يهود روز شنبه اش را با ترك صيد و اشتغال به عبادت، بزرگ شمرد. و همين طور يوم سبتهم يعنى، روز بزرگ داشت يهود نسبت به حكم روز شنبه (منع صيد و اشتغال به عبادت). اذ يعدون محلّا مجرور است چون بدل اشتمال «1» از قريه مى باشد و مقصود از «قريه» مردم قريه است. تقدير جمله اين است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 411

و اسئلهم عن اهل القرية وقت عدوانهم فى السبت از مردم شهر [يعنى از] هنگام تجاوزشان [از حكم خدا] در روز شنبه سؤال

كن. ممكن است «اذ يعدون» محلّا منصوب به «كانت» [به عنوان خبر] و يا به «حاضرة» باشد.

إِذْ تَأْتِيهِمْ منصوب به «يعدون» [به عنوان مفعول ] است و ممكن است كه بدل بعد از بدل (إذ يعدون كه بدل اشتمال بود) باشد.

شُرَّعاً در حالى كه [ماهيان آنها] بر روى آب آشكار مى شدند. از حسن بصرى روايت شده است كه: ماهيان همانند قوچهاى سفيد بر در خانه هايشان آشكار مى شدند گفته مى شود: شرع علينا فلان: به ما نزديك شد و اشراف پيدا كرد.

كَذلِكَ مانند اين آزمايش، آنها را به سبب نافرمانيشان [از حق ] امتحان مى كنيم.

وَ إِذْ قالَتْ عطف بر «اذ يعدون» است و اعراب آن، اعراب «اذ يعدون»، است.

أُمَّةٌ مِنْهُمْ گروهى از مردمان صالح شهر، كه از پذيرش پند و اندرز موعظه كنندگان از جانب فاسقان مأيوس شده بودند، به ديگرانى كه آنها را [از نافرمانى ] نهى مى كردند و پند مى دادند گفتند: چرا گروهى را پند مى دهيد كه خداوند آنها را به سبب گناهشان در دنيا هلاك خواهد كرد يا در آخرت به عذاب شديدى گرفتار خواهد ساخت؟

قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ پنددهندگان گفتند: پند و اندرز ما براى عذر آوردن در نزد خداوند، و اداى فريضه نهى از منكر او و به سبب اين است كه ما اميد داريم كه آنها پرهيزگار شوند و [از نافرمانى خود] بازگردند. «معذرة» به نصب نيز قرائت شده است يعنى، «وعظناهم معذرة» يا اعتذرنا معذرة [كه در صورت اوّل مفعول لأجله و

__________________________________________________

1- بدل اشتمال بدلى است كه بعضى از مشتملات مبدل منه است مانند: اعجبنى اخوك علمه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 412

در صورت دوم مفعول مطلق است ].

[سوره الأعراف (7): آيات 165 تا 166] ..... ص : 412

اشاره

فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ

يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (165) فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ (166)

ترجمه: ..... ص : 412

اما هنگامى كه تذكّراتى را كه به آنها داده شده بود فراموش كردند، نهى كنندگان از بدى را رهايى بخشيديم و آنها را كه ستم كردند، به خاطر نافرمانى شان به عذاب شديدى گرفتار ساختيم. (165)

هنگامى كه در برابر فرمانى كه به آنها داده شده بود سركشى نمودند، به آنها گفتيم: به شكل ميمونها درآييد و طرد شويد. (166)

تفسير: ..... ص : 412

فَلَمَّا نَسُوا هنگامى كه مردم شهر آنچه را كه ناصحان به آنها تذكّر دادند همچون شخص فراموشكار (كه كارى را از روى فراموشى ترك مى كند) ترك كردند، نهى كنندگان از بدى را نجات بخشيديم و آنهايى را كه ستم كردند به عذاب سختى گرفتار ساختيم.

قرآن از [سرنوشت ] گروه سوّمى كه مى گفتند: چرا موعظه مى كنيد، يادى نكرده است كه آيا آنها جزو نجات يافتگان بودند يا جزو هلاك شدگان. در اين مورد، اقوال مختلفى است بعضى از مفسّران گفته اند: هر دو گروه، هلاك شدند و فقط گروه نهى كننده نجات يافتند. اين قول از امام صادق عليه السّلام روايت شده است. بعضى ديگر از مفسّران گفته اند: دو گروه نجات يافتند و يك گروه كه همان گروه صيدكننده ماهيان بود، هلاك شدند زيرا شخص نهى كننده هر گاه بداند كه نهى [از منكر]، در شخص نهى شده تأثيرى ندارد، نهى از او ساقط مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 413

«بئيس»، «بيس» نيز قرائت شده است بدين صورت كه [ابتدا] عين الفعل آن مخفّف (بئس) شده و سپس حركت (كسره) عين الفعل آن به فاء الفعل منتقل شده و همزه تبديل به ياء شده است همانند «ذيب» كه ياى آن مقلوب از همزه «ذئب» مى باشد. و با همزه يعنى: بئس نيز قرائت

شده است. همين طور «بيئس» بر وزن «فيعل» نيز قرائت شده است كه در اين صورت همانند «ضيغم» صفت مى باشد.

فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ هنگامى كه از ترك كارى كه از آن نهى شده بودند سرباز زدند، به آنها گفتيم: به شكل ميمونها درآييد. جمله: «قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً»، به معناى مسخ شدن آنها به ميمون است.

خاسِئِينَ يعنى در حالى كه مطرود و رانده شده ايد.

بعضى از مفسّران گفته اند: آنها سه روز بر اين حالت باقى ماندند و مردم به آنها نگاه مى كردند، سپس هلاك شدند و از خود نسلى بجاى نگذاشتند.

[سوره الأعراف (7): آيات 167 تا 168] ..... ص : 413

اشاره

وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (167) وَ قَطَّعْناهُمْ فِي الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِكَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (168)

ترجمه: ..... ص : 413

و (نيز به خاطر بياور) هنگامى را كه پروردگارت اعلام كرد تا دامنه قيامت، كسى را بر آنها مسلّط خواهد ساخت كه آنها را به طور مداوم در عذاب سختى قرار دهد زيرا پروردگارت مجازاتش سريع است (در عين حال در مقابل توبه كاران) آمرزنده و مهربان است. (167)

و آنها را در زمين به صورت گروه هايى پراكنده ساختيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 414

گروهى از آنها صالح و گروهى غير آن هستند و آنها را به «نيكيها» و «بديها» آزموديم، شايد بازگردند. (168)

تفسير: ..... ص : 414

تَأَذَّنَ باب تفعّل از «ايذان» به معناى اعلام است و معناى «إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ»، اين است: به ياد آور هنگامى را كه پروردگارت تصميم گرفت زيرا كسى كه مصمم بر انجام امرى است، در مورد آن با خود مى انديشد و انجام آن را به خود اعلام مى كند.

«تأذن ربك»: جارى مجراى فعل قسم شده است مثل «علم اللَّه» و «شهد اللَّه» و به همين سبب به آنچه در جواب قسم مى آيد يعنى «ليبعثن» [كه مصدر به لام قسم است ] جواب داده شده است. گويا خداوند فرموده است: و هنگامى كه پروردگارت بر خودش مقرّر و واجب كرد كه تا روز قيامت كسى را بر يهود مسلط سازد. كه آنها را به طور مداوم در عذاب سختى قرار دهد. پس از آن تا زمانى كه خداوند حضرت محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را به پيامبرى مبعوث كرد، يهود به مجوس جزيه مى دادند پس از آن پيامبر اسلام نيز جزيه را بر آنها واجب كرد و هميشه تا پايان دنيا [پرداخت جزيه ] بر آنها واجب گرديده است.

لَيَبْعَثَنَّ تا بر آنها مسلط سازد همانند آيه 5

سوره بنى اسرائيل: بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا «بندگان خود را بر شما مسلط كرديم» كه «بعثنا» به معناى «سلطانا» است.

وَ قَطَّعْناهُمْ فِي الْأَرْضِ أُمَماً يهود را در سرزمينهاى مختلف به گروه ها و جمعيتهاى پراكنده متفرّق ساختيم، پس هيچ گاه سرزمينى از گروهى از آنان خالى نبود.

مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ برخى از آن گروه ها، مردمانى صالح بودند. آنها همان كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آوردند. و برخى از آن گروه ها مردمانى هستند كه بر آن صفت نيستند، يعنى غير صالح اند. بنا بر اين: «دون ذلك»، محلّا مرفوع است زيرا صفت موصوف [ناس ] محذوف مى باشد. آيه 164 سوره صافات: وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 415

«هيچ يك از ما فرشتگان نيست جز آن كه او را (در بندگى حق) مقامى معيّن است» نيز مانند اين آيه است و تقدير آن اين است: و ما منّا احد الا له مقام معلوم.

وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ آنها را با نعمتها و عذاب ها و بخششها و محنت ها آزمايش كرديم شايد [از كارهاى زشت خود] دست بردارند و بازگردند.

[سوره الأعراف (7): آيات 169 تا 170] ..... ص : 415

اشاره

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى وَ يَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنا وَ إِنْ يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ يَأْخُذُوهُ أَ لَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثاقُ الْكِتابِ أَنْ لا يَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فِيهِ وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (169) وَ الَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ (170)

ترجمه: ..... ص : 415

بعد از آن، فرزندانى جانشين آنها شدند كه وارث كتاب (آسمانى، تورات) گشتند. (امّا با اين حال) متاع اين دنياى پست را گرفتند (بر حكم و فرمان خدا ترجيح دادند) و مى گفتند: (اگر ما گنهكاريم) خداوند بزودى ما را مى بخشد (ما از كرده خود پشيمانيم).

امّا اگر متاع ديگرى همانند آن به دستشان بيفتد آن را مى گيرند (و باز حكم خدا را پشت سر مى افكنند). آيا پيمان كتاب (خدا) از آنها گرفته نشده كه بر خدا (دروغ نبندند و) جز حق نگويند و آنان بارها آن را خوانده اند. و سراى آخرت براى آنهايى كه پرهيزگارى پيشه كنند، بهتر است آيا نمى فهميد؟ (169)

آنهايى كه به كتاب (خدا) تمسّك جويند و نماز را برپا دارند (پاداش بزرگى خواهند داشت زيرا)، ما پاداش مصلحان را ضايع نخواهيم كرد». (170)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 416

تفسير: ..... ص : 416

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ پس بعد از كسانى كه از آنها ياد شد، فرزندانى جانشين آنها شدند. آنها همان كسانى هستند كه در زمان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بودند. فرّاء مى گويد:

گفته مى شود: خلف صدق و خلف سوء، با سكون لام. لبيد مى گويد:

و بقيت فى خلف كجلد الأجرب، «1»

با حركت لام خلف.

وَرِثُوا الْكِتابَ تورات بعد از كسانى كه قبل از آنها بودند، در دستشان باقى ماند در حالى كه آن را مى خواندند و فرامى گرفتند ولى به آن عمل نمى كردند.

يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى مقصود، دنيا و بهره هاى دنيوى است، يعنى كالاى اين دنياى پست و بى ارزش را گرفتند و در اين تعبير نوعى تحقير و بى ارزشى وجود دارد. «أدنى» يا از ماده «دنو» به معناى نزديك است و يا از [ماده دنأ به

معناى ] دنائت و بى ارزشى است.

مقصود از متاع دنيا، رشوه هايى است كه در قضاوتها و به خاطر تحريف دستورات الهى (براى آسان كردن كار مردم) مى گرفتند.

وَ يَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنا مى گويند: خداوند ما را به خاطر آنچه گرفته ايم مؤاخذه نمى كند.

وَ إِنْ يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ يَأْخُذُوهُ واو حاليه است يعنى، اميد آمرزش دارند در حالى كه به اعمالى همانند اعمال گذشته شان بازمى گردند و بر آن ايستادگى دارند.

أَ لَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثاقُ الْكِتابِ آيا از اين رشوه گيران، در تورات پيمان گرفته نشد كه بر خدا دروغ نبندند و جز آنچه نازل كرده است، به او نسبت ندهند؟ گويا چنين گفته شده است: آيا به آنها گفته نشد كه بر خدا جز حق نگويند در حالى كه آنها آنچه

__________________________________________________

1- مصرع اول بيت اين است:

ذهب الذين يعاش فى اكنافهم. آنها كه زندگى در سايه حمايت آنان امكان داشت مردند و آنهايى كه بعد از آنها ماندند و من در ميان آنها زندگى مى كنم همانند پوست شخص جرب گرفته بر من سنگينى مى كنند [و سربار منند].

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 417

در كتاب است خوانده اند پس آن را به خاطر دارند.

وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ سراى آخرت، براى كسانى كه از محرّمات خدا مى پرهيزند، از اين متاع پست و ناچيز بهتر است. آيا [اين حقايق را] درك نمى كنيد. أَ فَلا تَعْقِلُونَ:

با «ياء» (يعقلون) نيز قرائت شده است.

وَ الَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ ... اين جمله به عنوان مبتدا محلّا مرفوع است و خبرش جمله: «إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ»، مى باشد، يعنى إنا لا نضيع اجرهم.

بنا بر اين، اسم ظاهر (مصلحين) به جاى ضمير (هم) قرار گرفته است زيرا «مصلحين» به معناى «الذين يمسكون بالكتاب ...» است.

[همين طور] ممكن است كه: «وَ الَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ»، بنا بر عطف به «لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ»، مجرور باشد و «إِنَّا لا نُضِيعُ ...» هم جمله معترضه باشد.

[سوره الأعراف (7): آيه 171] ..... ص : 417

اشاره

وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا ما فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (171)

ترجمه: ..... ص : 417

و (نيز به خاطر بياور) هنگامى كه كوه را بر فراز آنها همچون سايبانى بلند كرديم آن چنان كه گمان كردند بر آنها فرود خواهد آمد. (و در اين حال از آنها پيمان گرفتيم و گفتيم) آنچه را به شما (از احكام و دستورات) داده ايم، با قدرت (و جديّت) بگيريد و آنچه را در آن است، به ياد داشته باشيد (و عمل كنيد) تا پرهيزگار شويد. (171)

تفسير: ..... ص : 417

نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كوه را كنديم و بالا برديم مانند آيه 154 سوره نساء: وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ «كوه طور را بر فراز سر آنها بالا برديم».

«ظلة» به هر چيزى كه سايه مى افكند اطلاق مى شود مثل سايبان يا ابر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 418

وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ و دانستند كه آن كوه بر آنها ساقط خواهد شد. چگونگى آن امر، اين بود كه آنها از پذيرفتن احكام تورات امتناع ورزيدند در نتيجه خداوند كوه طور را بر بالاى سر آنها به اندازه محل تجمعشان، كه يك فرسخ در يك فرسخ بود، بالا برد و [در همين حال ] به آنها گفته شد: اگر احكام تورات را پذيرفتيد [شما را عذابى نخواهد رسيد] و اگر نپذيريد، كوه طور بر شما ساقط خواهد شد. پس هنگامى كه به كوه نگاه كردند [و آن را بالاى سر خود ديدند]، بر يك طرف صورتشان به سجده بر زمين افتادند و از ترس سقوط كوه، به آن نگاه مى كردند.

خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ قلنا خذوا ... يا «قائلين خذوا ...»: [در همين حال ] گفتيم:

آنچه از [دستورات ] كتاب به شما داديم، با قدرت و پايدارى بر تحمّل تكاليف آن، بگيريد.

وَ اذْكُرُوا ما فِيهِ آنچه

از اوامر و نواهى كه در تورات است به ياد داشته باشيد و فراموش نكنيد.

[سوره الأعراف (7): آيات 172 تا 174] ..... ص : 418

اشاره

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ (172) أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ (173) وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (174)

ترجمه: ..... ص : 418

و (به خاطر بياور) زمانى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذريّه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خويشتن ساخت. (و فرمود):

آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى، گواهى مى دهيم. (چرا چنين كرد) براى اين كه در روز رستاخيز نگوييد ما از اين غافل بوديم (و از پيمان فطرى توحيد و خداشناسى بى خبر). (172)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 419

يا نگوييد پدران ما قبل از ما بت پرستى را اختيار كردند و ما هم فرزندانى بعد از آنها بوديم (و چاره اى جز پيروى از آن نداشتيم). آيا ما را به آنچه باطل گرايان انجام دادند مجازات مى كنى. (173)

اين چنين آيات را توضيح مى دهيم، شايد به سوى حق بازگردند (و بدانند نداى توحيد در درون جانشان از روز نخست بوده است). (174)

تفسير: ..... ص : 419

«ذريتهم» به صورت جمع (ذرياتهم) نيز قرائت شده است. كسانى كه آن را مفرد قرائت كرده اند براى اين است كه مفرد شامل جمع نيز مى شود همان طور كه در آيه 173 سوره اعراف «وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ» نيز اين مطلب را مى بينى.

مِنْ ظُهُورِهِمْ بدل بعض، از «بنى ادم» است و معناى اخذ ذريه از پشت فرزندان آدم، بيرون كردن آنها از صلب فرزندان آدم است.

قول خداى تعالى: «وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا»، از باب تمثيل است و معناى آن اين است كه خداوند براى آنها دليلهايى بر خداوندى اش اقامه كرد و عقلهاى ايشان، كه خداوند در وجود آنها نهاده و آن را تميز دهنده هدايت و گمراهى قرار داده است، بر آن گواهند. بنا بر اين، گويا خداوند آنها را گواه بر خودشان دانسته و از آنها

اقرار گرفته و به ايشان گفته است: آيا من پروردگار شما نيستم؟ و گويا آنها پاسخ داده اند: بله تو پروردگار ما هستى. ما بر خويشتن گواهيم و به خدايى تو اقرار مى كنيم.

أَنْ تَقُولُوا مفعول له است، يعنى ما دلايلى را كه عقلها بر صحّت آنها گواهى مى دهند اقامه كرديم براى اين كه دوست نداشتيم كه در روز رستاخيز بگوييد: ما از اين امر غافل بوديم و بر آن آگاه نشديم. يا بگوييد: پدران ما پيش از ما بت پرست بودند و ما هم فرزندانى بعد از آنها بوديم و به آنها اقتدا كرديم [خداوند اين عذرها را قبول ندارد] زيرا دلايل يگانگى خداوند، در فطرت آنان موجود است بنا بر اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 420

براى آنها عذرى بر اعراض از يكتاپرستى و روى آوردن به تقليد از پدران خود و اقتداى به ايشان، نيست همان طور كه براى پدرانشان بر شرك به خدا [و بت پرستى ] عذرى نيست به دليل اين كه براى آنها هم دلايلى بر توحيد و يگانگى خداوند اقامه شده است.

أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ پس آيا ما را به آنچه باطل گرايان انجام دادند، مجازات مى كنى. آنها سبب شرك [و بت پرستى ] ما بودند چون آن را براى ما بنا كردند و در آن مقدّم [بر ما] هستند.

وَ كَذلِكَ اين چنين واضح و رسا، آيات را براى آنها روشن مى كنيم.

وَ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ و چون اراده كرديم كه از شركشان برگردند، آيات را توضيح مى دهيم.

[سوره الأعراف (7): آيات 175 تا 178] ..... ص : 420

اشاره

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ (175) وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ

كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (176) ساءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ أَنْفُسَهُمْ كانُوا يَظْلِمُونَ (177) مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَ مَنْ يُضْلِلْ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (178)

ترجمه: ..... ص : 420

و براى آنها بخوان سرگذشت آن كس را كه آيات خود را به او داديم ولى (سرانجام) از (دستور) آنها خارج گشت و شيطان به اودست يافت و از گمراهان شد. (175)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 421

و اگر مى خواستيم، (مقام) او را با اين آيات (و علوم و دانشها) بالا مى برديم (اما اجبار بر خلاف سنّت ماست لذا او را به حال خود رها ساختيم) ولى او به پستى گراييد و از هواى نفس خويش پيروى كرد. او همچون سگ است كه اگر به او حمله كنى، دهانش را باز و زبانش را برون خواهد كرد و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همين كار را مى كند (گويى آن چنان تشنه دنياپرستى است كه هرگز سيرآب نمى شود). اين مثل جمعيّتى است كه آيات ما را تكذيب كردند. اين داستانها را بازگو كن، شايد بينديشند (و بيدار شوند). (176)

چه بد مثلى دارند گروهى كه آيات ما را تكذيب كردند ولى آنها به خودشان ستم مى كردند. (177)

آن كس را كه خدا هدايت كند، هدايت يافته (واقعى) اوست و آنها را كه (به خاطر اعمالشان) گمراه سازد زيانكاران (واقعى) آنهايند. (178)

تفسير: ..... ص : 421

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ سرگذشت كسى كه آيات خود را به او داديم و از [دستور] آنها خارج شد، بر يهود بخوان. آن كس دانشمندى از دانشمندان بنى اسرائيل بود كه دانش برخى از كتابهاى خدا، به او داده شده بود. بعضى از مفسّران گفته اند: او از كنعانيان و به نام بلعم بن باعورا بود.

فَانْسَلَخَ مِنْها از [دستور] آيات خارج شد بدين گونه كه به آنها كفر ورزيد و بى اعتنا بود.

فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ پس شيطان او را

تعقيب كرد و به او دست يافت و از نزديكان او گرديد. و يا: شيطان گام بگام، او را پيروى كرد.

فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ پس از گمراهان و كافران شد.

امام باقر عليه السّلام فرمود: اصل سرگذشت، از بلعم باعورا است ولى خداوند آن را ضرب المثلى قرار داده براى هر كس از مسلمانان كه پيروى از هواهاى نفسانى اش را ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 422

بر هدايت خداوند ترجيح دهد.

وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها اگر مى خواستيم، او را بزرگ مى داشتيم و با آن آيات، او را به مقامات عالمان نيك بالا مى برديم ولى او به دنيا گراييد و به آن رغبت پيدا كرد.

خداوند متعال، علوّ مقام شخص مذكور را معلّق بر اراده و مشيّت خود كرده و معلّق بر عمل او كه با انجام آن مستحقّ علوّ مقام مى شود، نكرده است. علّت آن اين است كه خواست خداوند در بالا بردن مقام و منزلت او، تابع پيروى او از آيات الهى است بنا بر اين در آيه، مشيّت [خداوند] ذكر شده ولى مقصود از آن عملى است كه مشيّت تابع آن است، گويا چنين گفته شده: اگر آيات ما را پيروى مى كرد، او را به سبب [پيروى از] آيات بالا مى برديم همان طور كه مى بينيم در جمله: وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ خداوند استدراك كرده و مشيّت خود را تابع ميل و رغبت شخص مذكور كه عمل اوست، كرده است. بنا بر اين لازم است كه «و لو شئنا» به معناى چيزى (پيروى از آيات) باشد كه عمل شخص مذكور است.

فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ صفت او مانند صفت سگ در پست ترين حالت است، يعنى حالتى كه به طور مداوم

زبانش از دهانش بيرون است چه به او حمله شود و تهييج گردد و رانده شود، چه رها شود و به او حمله نشود. توضيح اين است كه ساير حيوانات، زبانشان را از دهانشان بيرون نمى آورند مگر هنگامى كه تهييج و تحريك شوند ولى سگ به طور مداوم چه تحريك شود و چه نشود زبانش از دهانش بيرون است. بنا بر اين حق مطلب اين بود كه گفته شود: و لو شئنا لرفعناه بها و لكنه اخلد الى الارض فحططناه، ولى تشبيه او به سگ در پست ترين حالت، به همان معناى انحطاط است.

جمله شرطيه: «إِنْ تَحْمِلْ ...» محلّا منصوب است چون حال است گويا گفته شده: او همانند سگ است در حالى كه دائما خوار است و زبانش در هر دو حالت از دهانش بيرون است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 423

بعضى از مفسّران گفته اند: قوم بلعم از او خواستند كه به موسى و همراهانش نفرين كند، او امتناع كرد و گفت: چگونه به كسى كه فرشتگان با او هستند نفرين كنم؟ ولى قومش اصرار ورزيدند تا اين كه نفرين كرد. پس از نفرين زبانش [از دهانش ] بيرون شد به طورى كه بر روى سينه اش قرار گرفت و همانند سگ [به طور مداوم ] زبانش را بيرون مى آورد.

ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا اين است مثل گروهى از يهود كه آيات ما را تكذيب كردند بعد از آن كه وصف رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را در تورات خواندند و مردم را به نزديكى بعثتش بشارت دادند و براى او طلب پيروزى مى كردند.

فَاقْصُصِ داستان بلعم را كه همانند داستانهاى آنهاست بازگو كن شايد بينديشند و

آن گاه كه به روش بلعم حركت كنند و به گونه او گمراه شوند، از عاقبتى همانند عاقبت او بترسند و بدانند كه تو آن را از طريق وحى دانستى و در نتيجه [اتمام ] حجّت لزوما بر آنها افزون شود.

ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ بد است مثل گروهى كه آيات ما را تكذيب كردند.

وَ أَنْفُسَهُمْ كانُوا يَظْلِمُونَ تقديم مفعول به (انفسهم) بر فعل (يظلمون) براى افاده اختصاص است گويا چنين گفته شده: آنها خود را به ستم اختصاص دادند و ستم از آنها به ديگرى تجاوز نكرد.

فَهُوَ الْمُهْتَدِي مفرد آوردن ضمير (هو) با توجّه به لفظ «من» است و جمع آوردن اسم اشاره (اولئك) با توجّه به معناى «من» مى باشد.

[سوره الأعراف (7): آيات 179 تا 181] ..... ص : 423

اشاره

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (179) وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (180) وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ (181)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 424

ترجمه: ..... ص : 424

به طور مسلّم گروه بسيارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفريديم. آنها دلها (عقلها) يى دارند كه با آن (انديشه نمى كنند و) نمى فهمند و چشمانى دارند كه با آن نمى بينند و گوشهايى دارند كه با آن نمى شنوند. آنها همچون چهارپايانند، بلكه گمراه تر. اينان همانا غافلانند (زيرا با اين كه همه گونه امكانات هدايت دارند باز هم گمراهند). (179)

و براى خدا، نامهاى نيكى است خدا را با آن بخوانيد. و آنها را كه در اسمهاى خدا تحريف مى كنند، (و بر غير او مى نهند و شريك برايش قايل مى شوند) رها سازيد. آنان بزودى جزاى اعمالى را كه انجام مى دادند مى بينند. (180)

و از آنها كه آفريديم، گروهى به حقّ هدايت مى كنند و به حق اجراى عدالت مى نمايند. (181)

تفسير: ..... ص : 424

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا ما بسيارى از جنّ و انس را در حالى آفريديم كه جايگاه آنان به سبب اعمال زشتى كه انتخاب مى كنند، جهنّم است. آنها كسانى هستند كه خداوند مى داند [جاى ] لطف به آنها نيست. خداوند سبحان آنها را چنين قرار داده كه با عقل خود در دلايل و براهين خداوند [بر توحيد] نمى انديشند و به ديده عبرت، به آفريده هاى خدا نمى نگرند و آنچه از پندها و ذكرها براى آنها گفته مى شود به گوش نمى گيرند و از آنها جز كارهاى اهل جهنّم سر نمى زند گويا براى جهنّم آفريده شده اند.

أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ آنها در نينديشيدن، فكر نكردن و نظر نكردن به ديده عبرت، همچون چهارپايان، بلكه گمراه ترند زيرا چهارپايان هنگامى كه از كارى منع شوند

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 425

بازمى گردند و هر گاه به راهى راهنمايى شوند به همان راه مى روند در حالى كه آنها به هيچ چيز از امور دين

هدايت نمى شوند با اين كه در وجود آنها عقلهايى است كه آنان را به هدايتى كه بازدارنده از مخالفت و عناد [با حق ] است، راهنمايى مى كند.

أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ آنها در بى خبرى كاملند.

وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى براى خدا، نامهاى نيكى است كه از بهترين نامهاست، زيرا متضمّن معانى نيك است كه پاره اى از آنها به صفات ذاتى خداوند برمى گردد مانند عالم و قادر و حىّ و إله و برخى از آنها به صفات فعل او برمى گردد همانند خالق و رازق و بارئ و مصوّر و بعضى از آنها مفيد تمجيد و تقديس خداوند است مثل قدّوس و غنىّ و واحد. بنا بر اين او را با آن نامها بناميد.

وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ و كسانى را كه نامهاى خدا را از جايگاهش منحرف مى سازند و بت هاى خود را به آن نامها مى نامند، يا خداوند را به چيزى كه شايسته او نيست وصف مى كنند و به چيزى كه تسميه او بدان جايز نيست مى نامند رها كنيد.

وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل شده كه هر گاه اين آيه را مى خواند مى فرمود: اين آيه درباره شما (مسلمانان) است، و به قوم [يهود] هم كه جلو روى شما هستند مثل اين آيه نيز عطا شده است و آن آيه اين است: وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ يَهْدُونَ ... «و از قوم موسى گروهى هدايت كننده اند» (اعراف/ 159) از على عليه السّلام روايت شده كه فرمود: «سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست البتّه اين امّت به هفتاد و سه گروه متفرق خواهند شد و همه آنها در آتشند جز

گروهى كه خداوند درباره آنان فرموده: وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ ...» و اين است گروهى كه نجات مى يابند».

از امام باقر و صادق عليهما السّلام نقل شده كه فرمودند: آنها (گروهى كه به حق هدايت مى كنند و ...) ما هستيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 426

[سوره الأعراف (7): آيات 182 تا 186] ..... ص : 426

اشاره

وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ (182) وَ أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ (183) أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ مُبِينٌ (184) أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْ ءٍ وَ أَنْ عَسى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ (185) مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِيَ لَهُ وَ يَذَرُهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (186)

ترجمه: ..... ص : 426

و آنها كه آيات ما را تكذيب كردند، تدريجا از آن راه كه نمى دانند گرفتار مجازاتشان خواهيم كرد. (182)

و به آنها مهلت مى دهيم (تا مجازاتشان سخت تر باشد) زيرا طرح و نقشه من قوى (و حساب شده) است. (183)

آيا آنها فكر نكردند كه همنشينشان (پيامبر) هيچ گونه آثارى از جنون ندارد. او فقط بيم دهنده آشكارى است. (184)

آيا آنها در حكومت و نظام آسمانها و زمين و آنچه خدا آفريده است (از روى دقّت و عبرت) نظر نيفكندند و (انديشه نكردند به) اين كه شايد پايان زندگى آنها نزديك شده باشد. (اگر به اين كتاب آسمانى روشن ايمان نياورند) به كدام سخن بعد از آن ايمان خواهند آورد. (185)

هر كس را خداوند (به سبب اعمال زشتش) گمراه سازد، هدايت كننده اى ندارد و آنها را در طغيان و سركشيشان رها مى سازد، تا سرگردان شوند. (186)

تفسير: ..... ص : 426

سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ «استدراج»: از ماده «درجة» است و به معناى بالا بردن و فرود آوردن مرحله به مرحله است. معناى آيه اين است: بزودى آنها را

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 427

اندك اندك به هلاكت نزديك مى كنيم تا اين كه از جايى كه نمى دانند چه چيز در مورد آنان اراده شده، بناگاه به هلاكت افتند.

وَ أُمْلِي لَهُمْ عطف بر «سنستدرجهم» است و حكم «سين» نيز بر آن جارى مى باشد.

إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ مكر و نقشه من قوى و حساب شده است. خداوند عمل خود را مكر ناميده زيرا شبيه به مكر است به سبب اين كه در ظاهر احسان و در حقيقت خوارى و ذلّت است.

أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا آيا آن كافران فكر نكردند تا بدانند كه محمّد صلّى اللَّه عليه و

آله و سلّم مجنون نيست؟

كافران مى گفتند: او شاعرى مجنون است.

از قتاده روايت شده كه: پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بر كوه صفا بالا رفت و كافران را گروه گروه صدا زد و آنها را از عذاب خداوند ترساند. يكى از آنها گفت: اين همنشين شما (پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) مجنون است كه از شب تا صبح فرياد مى زد.

أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا آيا با ديد استدلال به عظمت نظام هستى، كه آسمانها و زمين بر آن دلالت دارند، و به چيزهاى بيشمارى كه خداوند آفريده و اين كه شايد بزودى بميرند، نظر نكردند تا در نظر به آنچه مايه نجات آنهاست پيش از آن كه مرگ [آنها] بناگاه فرارسد، شتاب كنند؟

«ان» در «ان عسى» مخفف «ان» است و اصل آن «انه عسى» بوده و ضمير آن ضمير شأن است.

فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ بعد از قرآن. معناى آيه اين است: شايد مرگ آنها نزديك باشد بنا بر اين آنها را چه شده كه پيش از مرگ در ايمان آوردن به قرآن شتاب نمى كنند؟ به كدام سخن شايسته تر از قرآن مى خواهند ايمان بياورند؟

وَ يَذَرُهُمْ با يا و نون (نذرهم) و به رفع و جزم هر دو قرائت شده است. رفع آن بنا بر استيناف كلام است و جزم آن بنا بر عطف بر محل: «فلا هادى له» است گويا

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 428

چنين گفته شده: من يضلل اللَّه لا يهده احد و يذرهم: هر كس را خدا به حال خودش رها كند هيچ كس او را هدايت نمى كند و رهايش مى سازد.

[سوره الأعراف (7): آيات 187 تا 188] ..... ص : 428

اشاره

يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي

لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (187) قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (188)

ترجمه: ..... ص : 428

از قيامت از تو سؤال مى كنند كه وقوع آن در چه زمانى است؟

بگو: علمش نزد پروردگار من است و هيچ كس جز او، (نمى تواند) وقت آن را آشكار سازد. (قيام قيامت) در آسمانها و زمين سنگين (و پر اهميّت) است و جز به طور ناگهانى به سراغ شما نمى آيد. (و نيز) از تو چنان سؤال مى كنند كه گويى تو از زمان وقوع آن با خبرى، بگو:

علمش تنها نزد خداست ولى بيشتر مردم نمى دانند. (187)

بگو: من مالك سود و زيان خويش نيستم، مگر آنچه را خدا بخواهد (و از غيب و اسرار نهان نيز با خبر نيستم مگر آنچه خداوند اراده كند) و اگر از غيب با خبر بودم، منافع فراوانى براى خود فراهم مى ساختم و هيچ بدى (و زيانى) به من نمى رسيد. من فقط بيم دهنده و بشارت دهنده ام براى جمعيّتى كه ايمان مى آورند. (188)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 429

تفسير: ..... ص : 429

«ساعة» از اسامى غلبه يافته است همانند «نجم» كه در تسميه ستاره ثريّا غلبه يافته است. علت اين كه قيامت «ساعة» ناميده شده اين است كه به طور ناگهانى واقع مى شود يا براى اين است كه طول زمانى آن نزد خدا، به اندازه يك ساعت از ساعتهاى انسانهاست.

أَيَّانَ مُرْساها أيّان به معناى متى است. بعضى گفته اند: ايّان مشتق از «أىّ» است زيرا معناى آن «اىّ وقت» است. «مرساها» [مصدر ميمى و] به معناى «ارساءها» يا «وقت ارساءها» است و «ارساء» به معناى اثبات است و «رسو» هر چيز، ثبات و استقرار آن چيز است بنا بر اين معناى آن اين است: چه زمانى خداوند قيامت را واقع مى سازد و بر پا مى دارد؟

قُلْ إِنَّما عِلْمُها بگو: علم زمان برپايى و

وقوع قيامت نزد خداست و به او اختصاص دارد و هيچ كس از بندگانش را بر آن آگاه نكرده تا از آن روز بترسند. اين ترس آنها را بيشتر به طاعت خداوند مى خواند و از معصيت بازمى دارد، همان گونه كه خداوند سبحان به همين جهت وقت مرگ را [از مردم ] پنهان كرده است.

لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ هميشه علم زمان وقوع قيامت پنهان خواهد بود و كسى آن را آشكار نمى سازد مگر خداوند آن گاه كه قيامت را در وقتش بر پا دارد.

ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ امر قيامت، اهل آسمانها و زمين يعنى فرشتگان و جنّ و انس را اندوهگين كرده است بنا بر اين هر يك از آنها دوست دارد كه علم زمان وقوع قيامت، براى او آشكار شود و [تحمّل ] مخفى بودن آن، براى او سخت و گران است. يا تفسير آيه اين است: امر قيامت در آسمانها و زمين گران [و پر اهميّت ] است زيرا اهل آسمانها و زمين منتظر وقوع آن هستند و از سختيها و حوادث هولناك آن مى ترسند.

لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً به سبب بى خبرى شما، جز به طور ناگهانى به سراغ شما نمى آيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 430

در حديث آمده است: قيامت در حالى [برپا مى شود و] مردم را مضطرب مى سازد كه يكى از آنان امور دنيوى خود را اصلاح مى كند و ديگرى حيوانش را سيرآب مى كند و يكى كالايش را در بازار نرخ گذارى مى كند و ديگرى پيمانه اش را كم و زياد مى كند [همگى در بى خبرى كامل هستند].

كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها گويا تو با خبر از زمان وقوع آخرت هستى. اصل آن چنين بوده است: كأنك احفيت فى السؤال عنها حتى

علمتها «گويا تو در پرسش از زمان وقوع قيامت اصرار ورزيده اى تا اين كه از آن با خبر شده اى».

بعضى از مفسّران گفته اند: «عنها» متعلق به «يسئلونك» است، يعنى از قيامت از تو سؤال مى كنند گويا تو عالم به زمان وقوع آن هستى.

بعضى ديگر از مفسّران گفته اند: كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها: گويا تو در سؤال از قيامت مصرّ هستى و آن را دوست دارى و ترجيح مى دهى. مراد اين كه: البتّه تو از پرسش درباره برپايى قيامت كراهت دارى زيرا علم آن از جمله علوم غيبيّه اى است كه خداوند آن را به خود اختصاص داده است ولى بيشتر مردم نمى دانند (لذا از تو در اين باره، مى پرسند).

قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي اين جمله اظهار عبوديت و بندگى است. يعنى: من بنده اى ناتوان هستم و مالك جلب سود و دفع زيان خويش نمى باشم مگر آن سود و دفع زيانى را كه پروردگار و مالكم بخواهد.

وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ اگر من غيب مى دانستم وضع من جز از اين كه هستم مى بود و در آن حالت منافع زيادى را براى خود فراهم مى كردم و از زيانها اجتناب مى ورزيدم و در جنگها يك بار پيروز و بار ديگر مغلوب نمى شدم و در تجارت ها يك بار سود و بار ديگر زيان نمى بردم.

إِنْ أَنَا إِلَّا ... من بنده اى بيش نيستم كه به رسالت برگزيده شده ام مژده دهنده وبيم دهنده هستم و علم به غيب، كار من نيست. (مگر به اذن خداوند).

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 431

[سوره الأعراف (7): آيات 189 تا 193] ..... ص : 431

اشاره

هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ

الشَّاكِرِينَ (189) فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ فِيما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (190) أَ يُشْرِكُونَ ما لا يَخْلُقُ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ (191) وَ لا يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ (192) وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى لا يَتَّبِعُوكُمْ سَواءٌ عَلَيْكُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ (193)

ترجمه: ..... ص : 431

او خدايى است كه شما را از يك شخص آفريد و همسرش را نيز از جنس او قرار داد تا در كنار او بياسايد سپس هنگامى كه با او نزديكى كرد حملى سبك برداشت كه با وجود آن به كارهاى خود ادامه مى داد و چون سنگين شد، هر دو از خداوند و پروردگار خواستند كه اگر فرزند صالحى به ما دهى از شاكران خواهيم بود. (189)

اما به هنگامى كه فرزند صالحى به آنها داد (فرزندان آدم) براى خدا شريكهايى در اين نعمت كه به آنها بخشيده بود قائل شدند خداوند برتر است از آنچه شريك او قرار مى دهند. (190)

آيا موجوداتى را شريك او قرار مى دهند كه چيزى را نمى آفرينند و خودشان مخلوقند. (191)

و نمى توانند آنها را يارى كنند و نه خودشان را يارى مى دهند. (192)

و هر گاه آنها را به سوى هدايت دعوت كنيد، از شما پيروى نمى كنند براى آنها تفاوت نمى كند چه آنها را دعوت كنيد و چه خاموش باشيد. (193)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 432

تفسير: ..... ص : 432

خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ خطاب به فرزندان آدم است. يعنى شما را از نفس آدم عليه السّلام آفريد.

وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها و همسرش حوّا را از دنده اى از دنده هاى تن آدم آفريد. «1» يا اين كه او را از جنس آدم آفريد همان طور كه آيه 72 سوره نحل: جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً «از جنس خودتان براى شما جفت آفريد»، اشاره به همين معنى دارد.

لِيَسْكُنَ إِلَيْها تا با او آرام گيرد و انس يابد زيرا جنس به جنس خود، راغب تر و مأنوس تر است. علت اين كه «ليسكن» با توجه به معناى «نفس» مذكّر آورده شده اين است

كه روشن شود مقصود از «نفس»، آدم است و نيز براى اين است كه جنس مذكّر به وسيله مؤنّث آرامش مى گيرد و با او نزديكى مى كند. تغشّى همانند «غشيان» و «إتيان»، كنايه از نزديكى و همخوابگى است.

حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفاً مقصود از حمل سبك، همان نطفه اى است كه در رحم او واقع شده بود و براى او سبك بود و آن را سنگين نمى پنداشت.

فَمَرَّتْ بِهِ با همان حالت سبكى مدّتى را گذراند و همانند قبل از باردارى مى نشست و برمى خواست و حمل، او را از كارهايش بازنمى داشت.

فَلَمَّا أَثْقَلَتْ هنگامى كه وقت سنگينى حملش نزديك شد (همان گونه كه «أقربت» هم به همين معنا گفته مى شود، آدم و حوّا، به درگاه پروردگار و مالك امر خود، كه تنها او سزاوار نيايش و درخواست است، نيايش كردند و گفتند: اگر

__________________________________________________

1- اين تفسير به نظر درست نمى آيد بلكه مطابق تورات تحريف شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 433

فرزندى سالم كه بدنش درست و بى عيب باشد به ما عطا كنى [از شاكران خواهيم بود]. بعضى از مفسّران گفته اند: «صلحا» يعنى فرزند پسر زيرا مذكّر بودن خود صلاح و نيكى است.

ضمير در «ءاتيتنا» و «لنكوننّ»، آدم و حوّا و همه نسلهايى را كه بعد از آن دو مى آيند دربر مى گيرد.

فَلَمَّا آتاهُما هنگامى كه خداوند فرزند درست و سالمى را كه از او خواسته بودند به آنها داد فرزندان آدم و حوا براى خدا شريكهايى قايل شدند. جعلا له شركاء يعنى: جعل اولادهما له شركاء بدين صورت كه مضاف (اولاد) حذف شده و مضاف اليه (هما) جانشين آن شده است. همين طور است «فِيما آتاهُما» كه در اصل «آتى اولادهما» بوده، مضاف حذف

شده و مضاف اليه جانشين آن شده است. دليل اين تقدير، جمله: فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ است كه خداوند ضمير را به صورت جمع (يشركون) آورده است [و يشركان نگفته است ].

معناى شريك قرار دادن براى خدا (در آنچه به آنها داده بود)، اين است كه آنها فرزندانشان را به جاى عبد اللَّه و عبد الرّحمن و مانند اينها، عبد العزّى و عبد منات و عبد يغوث و نظاير آن مى ناميدند.

«شركاء»، «شركا» نيز قرائت شده است، يعنى صاحبان شرك كه به معناى همان شريكها مى باشد.

درباره اين آيه تفسير ديگرى نيز وجود دارد و آن اين است كه روى سخن در اين جا با قريش است كه از خاندان قصى بودند. يعنى خداوند شما را از نفس قصى آفريد و همسرش را نيز از جنس خودش يعنى عرب قرشى آفريد. سپس هنگامى كه خداوند فرزندان درست و سالمى را كه از او خواسته بودند به آنها عطا كرد، درباره آن براى خدا شريك قايل شدند و چهار فرزند خود را عبد مناف و عبد العزى و عبد قصى و عبد الدّار ناميدند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 434

أَ يُشْرِكُونَ ما لا يَخْلُقُ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ آيا موجوداتى را شريك خدا قرار مى دهند كه قادر بر آفريدن چيزى نيستند بلكه خودشان مخلوقند زيرا پرستش كنندگان، آنها را آفريده اند، بنا بر اين از آنها عاجزترند.

وَ لا يَسْتَطِيعُونَ و توانايى يارى آنها (پرستش كنندگان) و خود را ندارند تا حوادثى را كه برايشان پيش مى آيد از خود دفع كنند.

وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى اگر معبودها را به آنچه مايه هدايت [آنها] است دعوت كنيد يا: اگر از آنها بخواهيد

كه شما را هدايت كنند، از مقصود و خواست شما پيروى نمى كنند و شما را اجابت نمى كنند آن گونه كه خداوند شما را اجابت مى كند.

سَواءٌ عَلَيْكُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ ... چه آنها را بخوانيد و چه نسبت به دعوت آنها خاموش باشيد براى شما يكسان است زيرا با آنها نجات و رستگارى نيست [و آنها قادر بر انجام كارى نيستند].

[سوره الأعراف (7): آيات 194 تا 195] ..... ص : 434

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (194) أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ (195)

ترجمه: ..... ص : 434

آنهايى را كه غير از خدا مى خوانيد (و پرستش مى كنيد)، بندگانى همچون خود شما هستند. آنها را بخوانيد و اگر راست مى گوييد، بايد به شما پاسخ دهند (و تقاضايتان را برآورند). (194)

آيا آنها (لا اقل همانند خود شما) پاهايى دارند كه با آن راه بروند؟ يا دستهايى دارند كه با آن چيزى را بگيرند (و كارى انجام دهند؟) يا چشمانى دارند كه با آن ببينند؟ يا گوشهايى دارند كه با آن بشنوند؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 435

بگو: اين بتهايى را كه شريك خدا قرار داده ايد (بر ضد من)، بخوانيد و براى من نقشه بكشيد و لحظه اى مهلت ندهيد (تا بدانيد كارى از آنها ساخته نيست). (195)

تفسير: ..... ص : 435

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... آنهايى را كه غير از خدا پرستش مى كنيد و خدا مى ناميد، بندگانى همانند شمايند. اين تعبير استهزاء مشركان است. يعنى: نهايت امر معبودها اين است كه موجودات زنده و عاقل باشند كه اگر چنين باشند، همچون خود شما، بندگانى هستند و ميان شما برترى نسبت به يكديگر وجود ندارد.

فَادْعُوهُمْ آنها را در امور مهمّ خود و براى جلوگيرى از بديها بخوانيد.

پس از اين تمثيل، خداوند در آيه بعدى اين مطلب را كه معبودها همانند آنها بندگانى باشند، باطل مى كند و مى فرمايد: آيا آنها پاهايى دارند كه با آن راه بروند يا دستهايى دارند كه با آن چيزى بگيرند ...؟

قُلِ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ (اى پيامبر) بگو: معبودها را بخوانيد و در دشمنى با من از آنها يارى بجوييد و همگى شما درباره من مكر و حيله كنيد و به من مهلت ندهيد زيرا من از شما ترسى ندارم. جريان امر چنين بود كه

كافران پيامبر را به وسيله خدايانشان مى ترساندند در نتيجه مأمور شد كه آنها را به اين سخن پاسخ دهد و اين سخن را جز كسى كه مطمئن به حفاظت و نگهدارى از جانب خداوند است نمى گويد.

[سوره الأعراف (7): آيات 196 تا 199] ..... ص : 435

اشاره

إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ (196) وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ (197) وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى لا يَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُونَ (198) خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ (199)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 436

ترجمه: ..... ص : 436

براستى كه ولىّ و سرپرست من خدايى است كه اين كتاب را نازل كرده و او سرپرست همه صالحان است. (196)

و كسانى را كه شما جز او مى خوانيد، نمى توانند ياريتان كنند و نه (حتى) خودشان را يارى دهند. (197)

و اگر از آنها هدايت بخواهيد سخنانتان را نمى شنوند و آنها را مى بينى به تو نگاه مى كنند امّا در حقيقت نمى بينند. (198)

با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكيها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان (و با آنها ستيزه مكن). (199)

تفسير: ..... ص : 436

إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ ... يارى كننده و نگهدارنده من و كسى كه شرّ شما را از من دفع مى كند، خدايى است كه قرآن را نازل كرده است و با رسالتش مرا ارجمند و عزيز كرده است و اين روش خداوند است كه اطاعت كنندگان و بندگان صالحش را يارى كند.

وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ معبودها مثل كسانى هستند كه به تو نگاه مى كنند در حالى كه شى ء مورد نظر را نمى بينند زيرا مشركان بتهاى خود را به گونه كسى مى ساختند كه حدقه چشمش را متوجه چيزى مى كند تا آن را ببيند.

خُذِ الْعَفْوَ از رفتار و اخلاق [بد] مردم كه گذشت از آن، حق توست چشم پوشى كن و به كارهايى كه بدون مشقت از آنها برمى آيد، به ديده اغماض نگاه كن و بر آنها سختگير مباش و آنچه انجام آن آسان است از آنها بپذير، مثل اين سخن رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كه فرمود:

يسروا و لا تعسروا

آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد. و در اين آيه شريفه، خداوند سبحان به تسامح (آسانگيرى) و ترك كنجكاوى در قضاوت كردن و تن به قضاوت دادن

امر فرموده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 437

وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ و به كارهاى خير و نيكو و خصلت هاى پسنديده امر كن و با نادانان و سفيهان به مانند خود ايشان مقابله و رفتار مكن و از كارهاى آنان كه مايه اندوه تو است روى برگردان.

بعضى از مفسّران گفته اند: هنگامى كه اين آيه نازل شد رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از جبرئيل عليه السّلام درباره آن پرسش كرد. جبرئيل گفت: نمى دانم مگر اين كه سؤال كنم.

سپس به نزد پيامبر آمد و گفت: اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم خداوند تو را امر مى كند كه با هر كس از تو قطع خويشاوندى كرده است رابطه خويشاوندى برقرار كنى و هر كس تو را محروم كرده است به او عطا كنى و هر كس به تو ستم كرده است او را عفو كنى.

از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: خداوند پيامبرش را به مكارم اخلاق امر فرموده است و در قرآن آيه اى جامع تر از اين آيه، درباره مكارم اخلاق وجود ندارد.

[سوره الأعراف (7): آيات 200 تا 203] ..... ص : 437

اشاره

وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (200) إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ (201) وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الغَيِّ ثُمَّ لا يُقْصِرُونَ (202) وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (203)

ترجمه: ..... ص : 437

و هر گاه وسوسه اى از شيطان به تو رسد، به خدا پناه بر كه او شنونده و داناست. (200)

پرهيزكاران هنگامى كه گرفتار وسوسه هاى شيطان شوند، به ياد [خدا و پاداش او] مى افتند و بينامى گردند. (201)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 438

(ولى با پرهيزكاران) برادرانشان (يعنى شياطين) آنان را پيوسته در گمراهى پيش مى برند و بازنمى ايستند. (202)

و هنگامى كه (در نزول وحى تأخير افتد و) آيه اى براى آنها نياورى، مى گويند: چرا خودت (از پيش خود) برنگزيدى. بگو: من تنها پيروى از چيزى مى كنم كه بر من وحى مى شود. اين [قرآن ] وسيله بينايى از طرف پروردگارتان و مايه هدايت و رحمت است براى جمعيتى كه ايمان مى آورند. (203)

تفسير: ..... ص : 438

وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ ... و هر گاه وسوسه اى از شيطان در دل تو افتاد كه تو را بر خلاف آنچه بدان مأمور شده اى وسوسه كرد، به خدا پناه ببر و از شيطان پيروى مكن. در آيه شريفه «نزغ» به معناى «نازغ» به كار رفته مثل «جد جده» كه مصدر به معناى اسم فاعل آمده است. نزغ و نسغ و نخس همگى به يك معنى است. گويا شيطان هنگامى كه انسان را به گناهان تحريص مى كند او را به حركت درمى آورد و برمى انگيزد.

«طائف»، «طيف» نيز قرائت شده كه در اين صورت مصدر است همان طور كه عرب مى گويد: طاف يطيف طيفا به الخيال (خواب ديد) يا اين كه «طيف» مخفف طيّف (بر وزن فيعل) از طاف يطيف است همانند «لين» كه مخفف «ليّن [از لان يلين ] است يا از طاف يطوف است همان طور كه «هين» مخفف «هيّن» [از هان يهون ] است.

اين آيه (201)، تأكيد و توضيح مطلبى است كه در

آيه قبل گذشت، يعنى: لزوم پناه بردن به خدا در هنگام وسوسه شيطان و نيز تأكيد اين مطلب است كه عادت و روش پرهيزكاران اين است كه هر گاه كمترين چيزى از شيطان به آنها برسد، به ياد اوامر و نواهى خداوند مى افتند و در نتيجه به راه راست بينا مى شوند و وسوسه شيطان را از خود دفع مى كنند.

وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ و اما برادران شيطانها، همان كسانى كه پرهيزكار نيستند، البته ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 439

شياطين آنها را به گمراهى مى كشند و مدد مى كنند و بر ضلالت آنان مى افزايند. فعل «يمدّونهم»، يمدّونهم نيز قرائت شده است كه در اين صورت از باب افعال (امداد) و به معناى يارى كردن است. و در برخى از قرائتهاى غير مشهور «يمادونهم» قرائت شده كه به معناى يعاونونهم ثم لا يقصرون است يعنى شياطين آنها را در گمراهى كمك مى كنند و از گمراهى آنان دست بردار نيستند تا در آن ثبات يابند و هرگز از آن برنگردند و جمله اخوانهم يمدونهم مثل اين قول شاعر است:

«قوم اذ الخيل جالوا فى كواثبها» «1» يعنى خبر (جالوا ...) بر غير مبتدا (خيل) كه قوم است جارى شده است [همان طور كه يمدّونهم (كه خبر است) بر غير مبتدا (اخوان) يعنى شياطين جارى شده است.]

ممكن است كه مراد از «اخوان» شياطين باشد و ضمير «هم» به جاهلان برگردد كه در اين صورت خبر بر مبتدا جارى شده است [و معناى: «و اخوانهم يمدونهم اين است: برادران جاهلان (شياطين) آنها را به گمراهى مى كشند لكن صورت اول موجّه تر است زيرا «اخوانهم» در مقابل پرهيزكاران ذكر شده است.]

علت جواز ذكر ضمير جمع در «اخوانهم

(با اين كه شيطان مفرد مى باشد)، اين است كه مقصود از شيطان، جنس شيطان است [و نه فرد معيّنى از آن ] مانند آيه 257 سوره بقره: اولياءهم الطاغوت كه «طاغوت» مفرد ذكر شده در حالى كه اوليا جمع است زيرا مراد از طاغوت جنس آن است.

وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها اجتبى الشي ء يعنى: آن را براى خودش جمع كرد همان طور كه شخص مى گويد: «اجتمعته» همين طور جبى إليه فاجتباه،

__________________________________________________

1- مصرع دوم بيت اين است:

فوارس الخيل لا ميل و لا قدم. يعنى: قومى كه اسب سوارانش هنگامى كه بر كوهه زين اسبان [نشسته ] تاخت و تاز مى كنند بر آن ثابتند و متزلزل نيستند و همچون اشخاص دست بسته ناتوان نمى باشند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 440

يعنى آن را گرفت و بنا بر اين معناى آيه اين است: هر گاه از پيش خود براى آنها آيه اى نياورى، مى گويند: چرا آن را از پيش خود جمع نكردى زيرا كافران مى گفتند: اين قرآن جز آن كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم خود به دروغ بافته است چيزى نيست. يا معناى آيه اين است: چرا آيه را درخواست نكردى كه بر تو نازل شود و آن را دريافت كنى.

قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحى إِلَيَّ بگو: من تنها از آنچه از جانب پروردگارم به من وحى مى شود پيروى مى كنم و خودم آيات را بوجود نمى آورم يا آن را درخواست نمى كنم.

هذا بَصائِرُ اين قرآن دلايلى روشن و آشكار است كه مردم به وسيله آن بعد از جهالت و نادانى، بصير و دانا مى شوند. يا معناى جمله اين است: قرآن به منزله بينايى و روشنايى دلهاست.

[سوره الأعراف (7): آيات 204 تا 206] ..... ص : 440

اشاره

وَ

إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (204) وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلِينَ (205) إِنَّ الَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسْجُدُونَ (206)

ترجمه: ..... ص : 440

هنگامى كه قرآن خوانده مى شود، گوش فرادهيد و خاموش باشيد تا مشمول رحمت خدا شويد. (204)

پروردگارت را در دل خود از روى تضرّع و خوف و آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان، ياد كن و از غافلان مباش. (205)

آنها كه (در مقام قرب) نزد پروردگار تواند، هيچ گاه از عبادتش تكبّر نمى ورزند و او را تسبيح مى گويند و برايش سجده مى كنند. (206)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 441

تفسير: ..... ص : 441

از ظاهر آيه، وجوب گوش دادن به قرآن و خاموش بودن هنگام خواندن قرآن در نماز و غير نماز برمى آيد، ولى بعضى از مفسّران گفته اند: كه گوش دادن به قرآن و خاموشى هنگام خواندن آن در خصوص نماز پشت سر امامى است كه به او اقتدا شده است به شرطى كه خواندنش شنيده شود.

علّت نزول آيه اين بود كه مسلمانان در نماز سخن مى گفتند در نتيجه اين آيه نازل شد و پس از آن اين عمل در غير نماز هم سنّت شد كه هر گاه در مجلسى قرآن خوانده مى شد، مردم خاموش مى شدند.

بعضى از مفسّران گفته اند معناى آيه اين است: وقتى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم قرآن را هنگام نزول بر شما تلاوت مى كند، به آن گوش فرادهيد.

امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: هنگامى كه قرآن در نزد تو خوانده مى شود، گوش دادن و سكوت بر تو واجب است.

لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ تا با اين عمل (گوش دادن و سكوت) مشمول رحمت شويد.

وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ پروردگارت را در حالى كه فروتن و ترسان هستى و آهسته سخن مى گويى در دل خود ياد كن زيرا آهسته سخن گفتن به اخلاص و قبول نزديك تر و از

ريا دورتر است.

ذكر شامل تمامى اذكار همچون خواندن قرآن، دعا، تسبيح و تهليل، و حمد و ستايش خداوند مى باشد.

بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ در صبحگاهان و شامگاهان [خدا را ياد كن ] چون اين دو وقت داراى فضيلت است. بعضى از مفسّران گفته اند: مقصود از: بالغدو و الاصال مداومت و اتّصال در ذكر است.

وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلِينَ و از غافلان از ذكر خدا كه او را فراموش مى كنند مباش.

إِنَّ الَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ مقصود از اينها، ملائكه هستند و معناى كلمه «عند»، قرب

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 442

منزلت و درجه و نزديكى به فضل و رحمت خداوند است زيرا فرشتگان، تمام همّت خود را صرف طاعت خداوند مى كنند.

لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ ملائكه با وجود عظمت قدر و منزلت و علوّ شأن و مقام، از پرستش خداوند تكبّر نمى ورزند و ذات مقدسش را از آنچه شايسته مقام او نيست منزّه مى دارند و به سجود و عبادت اختصاص مى دهند. اين آيه، نخستين آيه سجده دار قرآن است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 443

سوره انفال ..... ص : 443

اشاره

اين سوره مدنى است، تعداد آياتش به نظر بصرى هفتاد و شش و به نظر كوفى هفتاد و پنج آيه است. بصرى ثُمَّ يُغْلَبُونَ (در آيه 36) را يك آيه و مفعولا اوّل (در آيه 42) را يك آيه شمرده، ولى كوفى، بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ (62) را آيه شمرده است.

[فضيلت قرائت اين سوره ]: ..... ص : 443

در خبر أبّى بن كعب از رسول خداست: هر كس سوره انفال و برائت را بخواند من روز قيامت شفيع او هستم و گواهى مى دهم كه او از نفاق بدور است و به تعداد هر مرد و زن منافق در دنيا، ده حسنه به او داده مى شود و ده سيّئه از او برداشته مى شود و ده درجه بالا مى رود و در دوران حياتش، عرش و حاملانش هر روز بر او درود مى فرستند. «1»

امام صادق عليه السّلام فرمود: هر كس سوره هاى انفال و توبه را در هر ماه بخواند، هرگز نفاق در او داخل نمى شود و بحق از شيعيان امير مؤمنان عليه السّلام است و در روز قيامت با

__________________________________________________

1-

و من قرأ سورة الانفال و برائة فأنا شفيع له و شاهد له يوم القيامة انه برى ء من النّفاق و اعطى من الأجر بعدد كل منافق و منافقة فى دار الدّنيا عشر حسنات و محى عنه عشر سيّئات و رفع له عشر درجات و كان العرش و حملته يصلّون عليه ايّام حياته فى الدّنيا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 444

مؤمنان از مائده هاى بهشتى مى خورد، تا وقتى كه مردم از حساب فارغ شوند. «1»

[سوره الأنفال (8): آيه 1] ..... ص : 444

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (1)

ترجمه: ..... ص : 444

از تو درباره انفال (غنائم و هر گونه مال بدون مالك مشخّص) سؤال مى كنند بگو: انفال مخصوص خدا و پيامبر است، پس از (مخالفت با فرمان) خدا بپرهيزيد و ميان برادرانى را كه با هم ستيزه دارند آشتى دهيد و از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد اگر ايمان داريد. (1)

تفسير: ..... ص : 444

ابن مسعود، علىّ بن حسين زين العابدين عليهما السّلام امام باقر و امام صادق عليهما السّلام «يسئلونك الانفال»، قرائت كرده اند و اين قرائت ادا كننده سبب قرائت ديگر يعنى، «عن الانفال» است بدين گونه كه مسلمانان از آن جهت از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم درباره «انفال» پرسش كردند كه از وضعيّت آن آگاه شوند تا بدانند كه آيا تقاضاى «انفال» جايز است يا نه؟ و قرائت به نصب (يسئلونك الانفال) همان تقاضا را با صراحت بيان كرده و هدف از پرسش درباره «انفال» را روشن كرده است (با اختصار در لفظ).

__________________________________________________

1-

قال عليه السّلام من قرأهما فى كل شهر لم يدخله نفاق ابدا و كان من شيعة امير المؤمنين عليه السّلام حقّا و يأكل يوم القيامة من موائد الجنّة معهم حتّى يفرغ النّاس من الحساب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 445

«نفل» زيادتى چيزى را گويند لبيد در شعر خود مى گويد:

ان تقوى ربنا خير نفل «1»

يعنى تقواى پروردگار بهترين بخشش است. امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: «انفال اموالى است كه از دار الحرب بدون جنگ گرفته شود و همچنين سرزمينى كه اهلش آن را بدون جنگ ترك كرده است»- كه فقها آن را «فى ء» گويند- و زمينهاى موات و بيشه زارها و جنگل ها و دره ها و سرزمين و اموالى كه شاهان به اين و آن

مى بخشيدند و ميراث كسى كه وارثى ندارد همه اينها از آن خدا و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و بعد از او براى كسى است كه جانشين اوست.

فَاتَّقُوا اللَّهَ از مخالفت با دستوراتى كه خدا و رسول او شما را به آن فرمان مى دهند بپرهيزيد.

وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ يعنى أصلحوا حقيقة احوال بينكم احوالى را كه ميان شماست اصلاح كنيد تا آن كه حالت شما، حالت الفت و وحدت و دوستى باشد. و نظير ذات بينكم در معنى، «ذات الصدور» است و ذات الصّدور يعنى آنچه در سينه ها مخفى و پوشيده است.

[سوره الأنفال (8): آيات 2 تا 4] ..... ص : 445

اشاره

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (2) الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (3) أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (4)

__________________________________________________

1- مصراع دومش:

و باذن اللَّه ريثى و عجل.

ريث بطء كندى و حاصل معنا اين است: تقواى الهى بهترين موهبت است و شتاب و كندى من در امور، با اذن خداوند است. استاد گرجى، نقل از شرح ديوان لبيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 446

ترجمه: ..... ص : 446

مؤمنان تنها كسانى هستند كه هر وقت نام خدا برده شود دلهايشان ترسان مى شود و هنگامى كه آيات او بر آنها خوانده مى شود ايمانشان افزون مى شود و تنها بر پروردگارشان توكّل دارند. (2)

آنهايى كه نماز را برپا مى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند. (3)

مؤمنان حقيقى آنها هستند، براى آنان درجات (فوق العاده اى) نزد پروردگارشان است و براى آنها آمرزش و روزى بى نقص و عيب است. (4)

تفسير: ..... ص : 446

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ تنها كسانى داراى ايمان كاملند كه خصلت آنها اين است: هر گاه نزد آنان از خدا و قدرت و كيفر سخت او درباره گناهان ياد شود دلهايشان ترسان مى شود.

وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً هنگامى كه آيات خدا بر آنها خوانده مى شود به سبب آن، بر يقين و اطمينان خاطر آنها و همچنين بر تصديق آنها نسبت به آيات قرآن كه قبل از آن نازل شده افزوده مى شود.

وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ امورى را كه درباره آن خوف يا رجا دارند به خداوند واگذار مى كنند. خداوند نماز و زكات را به عنوان «ذكر» اختصاص داده چون هر دو داراى شأنى بزرگ بوده و درباره آن دو تأكيد بيشترى شده است.

أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا كسانى كه اين خصلتها را دارا هستند، آنها در حقيقت شايسته اطلاق اسم ايمان مى باشند. «حقّا» صفت مصدر محذوف است يعنى «ايمانا حقّا» يا مصدرى است كه جمله «أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ» را تأكيد مى كند هم چنان كه گفته مى شود «هو عبد اللَّه حقا» يعنى «حق ذلك حقا».

لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ «درجات» يعنى شرف و كرامت و بلندى منزلت. «مغفرة»

يعنى گذشت از گناهان آنها و مقصود از «رزق كريم» نعمتهاى بهشتى است، يعنى منافع هميشگى كه خداوند به طريق تعظيم از آن به رزق كريم تعبير كرده است و اين است معناى پاداش و ثواب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 447

[سوره الأنفال (8): آيات 5 تا 8] ..... ص : 447

اشاره

كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكارِهُونَ (5) يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ (6) وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ (7) لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (8)

ترجمه: ..... ص : 447

(ناخشنودى پاره اى از شما از تقسيم غنائم بدر) همانند آن است كه خداوند تو را از خانه ات بحق بيرون فرستاد (به سوى ميدان بدر) در حالى كه جمعى از مؤمنان كراهت داشتند. (ولى سرانجامش پيروزى آشكار بود). (5)

آنها با اين كه مى دانستند اين فرمان خداست باز با تو مجادله مى كردند (و آن چنان ترس و وحشت آنها را فراگرفته بود كه) گويى به سوى مرگ رانده مى شوند و (آن را با چشم خود) مى نگرند. (6)

و (به ياد آوريد) هنگامى را كه خداوند به شما وعده داد كه يكى از دو گروه كاروان تجارى قريش يا لشكر آنها) براى شما خواهد بود اما شما دوست مى داشتيد كه كاروان براى شما باشد (و بر آن پيروز شويد) ولى خداوند مى خواهد حق را با كلمات خود تقويت و ريشه كافران را قطع كند. (لذا شما را با لشگر قريش درگير ساخت). (7)

تا حق تثبيت شود و باطل از ميان برود هر چند مجرمان كراهت داشته باشند. (8)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 448

تفسير: ..... ص : 448

كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ «كاف» در «كما» چون خبر مبتداى محذوف است در محل رفع است و تقدير آن اين است: هذه الحال كحال اخراجك: حال مؤمنان درباره كراهت از حكم خداوند در مورد «انفال»، همانند حال ايشان درباره كراهت از بيرون رفتن تو از خانه ات براى جنگ است. همچنين جايز است در محلّ نصب باشد بدين گونه كه صفت مصدر فعل مقدّر در قول رسول اللَّه «الانفال للَّه و الرسول» باشد يعنى: الانفال استقرّت للَّه و الرسول و ثبتت مع كراهتهم ثباتا مثل ثبات اخراج ربك ايّاك من بيتك مع كراهتهم: انفال على

رغم كراهت آنها، براى خدا و رسول مستقرّ و ثابت است هم چنان كه ثابت شد بيرون فرستادن تو، به فرمان پروردگار از خانه ات على رغم اين كه آنها كراهت داشتند. بنا بر اين در حالت نصب، وقف از «قل الانفال» تا «بالحق» جايز نيست ولى در حالت رفع وقف در «و الرسول» و «مؤمنين» جايز است. مقصود خداوند از «من بيتك»، يا خانه پيامبر در مدينه يا خود شهر مدينه است چرا كه شهر مدينه محلّ هجرت و سكونت پيامبر بود. «بالحق»: بيرون فرستادنى همراه با حكمت و درستى، يعنى جهاد كه گريزى از آن نيست.

وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكارِهُونَ اين جمله، جمله حاليه است يعنى: در حالى كه آنها كراهت داشتند، خداوند تو را بيرون فرستاد.

يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ درباره امرى كه آنها را به آن دعوت كردى بعد از آن كه به آنها اعلام كردى كه پيروز خواهند شد، با تو مجادله و گفتگو مى كردند و آن امر، رويارويى با لشكر قريش بود چرا كه آن را بر پيروزى ترجيح مى دادند.

گفتگو و مجادله آنها با پيامبر اين بود كه مى گفتند: ما جز براى رويارويى با كاروان قريش بيرون نيامده ايم. جريان امر چنين بود كه كاروان قريش در حالى كه چهل سوار از جمله ابو سفيان و عمرو بن عاص با آن بود از شام به سوى مكّه رو

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 449

آورده بود. جبرئيل اين امر را به رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و او به مسلمانها خبر داد و از اين خبر رويارويى با كاروان قريش، مسلمانها را خوش آمد و چون مسلمانها

از مدينه بيرون شدند، مردم مكه از آن با خبر شده و ابو جهل بر بالاى كعبه رفته فرياد زد: اى مردم مكه با شتران رام و سركش بشتابيد و كاروان و اموال خود را دريابيد، اگر محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به آن دست يابد بعد از آن هرگز پيروز نخواهيد شد. در اين هنگام ابو جهل با همه مردم مكه بيرون شد و آنها مردان جنگى بودند و در مثل رايج آمده است: لا فى العير و لا فى النفير. «1» در اين هنگام به ابو جهل گفته شد: مردم را به مكه برگردان چون كاروان قريش راه ساحل دريا را در پيش گرفته و نجات يافته است. ابو جهل گفت: به خدا سوگند برنمى گرديم تا آن كه شتران و گوسفندان را ذبح كنيم و در بدر شراب بنوشيم تا مردم عرب براى يكديگر تعريف كنند كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به كاروان قريش دست نيافته و او را شكست داده ايم. سپس آنها را به بدر برد. بدر سرابى بود، كه مردم عرب در هر سال يك روز در آنجا گرد مى آمدند تا كالايشان را به معرض فروش بگذارند. در اين هنگام جبرئيل فرود آمد و گفت: اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم خداوند يكى از دو گروه را به شما وعده داده: يا كاروان يا لشكر قريش. سپس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با اصحابش در اين باره مشورت كرد و فرمود: شما چه مى گوييد لشگر قريش از مكه بيرون آمده است رويارويى با كاروان را بيشتر دوست داريد

يا رويارويى با لشكر قريش را؟ گفتند: رويارويى با كاروان را، چون رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اين سخن را شنيد چهره اش دگرگون شد و فرمود: كاروان از ساحل دريا گذشته و اكنون اين ابو جهل است كه به سوى ما رو آورده است. اصحاب گفتند: اى رسول خدا كاروان را بگير و

__________________________________________________

1- عير به مردان و شترانى كه زاد و توشه را حمل مى كنند گفته مى شود و نفير به مردانى كه توان جنگيدن دارند اطلاق مى شود. اين ضرب المثل براى كسى گفته مى شود كه خير و شرى از او ساخته نيست و به او اهميت داده نمى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 450

دشمن را رها كن در اين هنگام عده اى از بزرگان اصحاب پيامبر بپا خاستند و سخنانى گفتند. سپس مقداد بن عمرو بپا خاست و گفت: به خدا سوگند اگر به ما فرمان دهى كه در آتش برافروخته از چوب درخت شوره گز و خارهاى درخت هراس «1» وارد شويم با تو وارد خواهيم شد و همانند بنى اسرائيل كه به موسى گفتند:

«... تو و پروردگارت برويد و (با آنان) جنگ كنيد ما همين جا نشسته ايم» «2»، به تو نمى گوييم ولى مى گوييم: هر چه را پروردگارت امر كرده انجام ده، ما تا زمانى كه رمقى از حيات داشته باشيم همراه با تو خواهيم جنگيد. سعد بن معاذ نيز بپا خاست و گفت: اى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم هر چه را مى خواهى انجام ده، سوگند به خدايى كه تو را بحق مبعوث كرده اگر ما را به حركت در اين دريا امر كنى تا با تو

وارد آن شويم هيچ كس از ما نافرمانى نخواهد كرد اميد است كه خداوند عملى از ما به تو بنماياند كه ديدگانت روشن شود. پس ما را به بركت يارى خداوند حركت ده. رسول خدا از سخن سعد مسرور شد و فرمود: به بركت يارى خداوند حركت كنيد و بشارت باد شما را زيرا خداوند يكى از دو گروه را به من وعده داده است. به خدا سوگند گويا من قتلگاههاى آنها را مى بينم.

كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ در اين جمله خداوند حال آنان را به حال كسى تشبيه كرده كه بزور به سوى قتلگاه كشيده مى شود در حالى كه اسباب مرگ را مى بيند و در كشته شدن خود ترديدى ندارد.

وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ «اذ» منصوب است چون مفعول «اذكروا» مقدّر است و «انّها لكم» بدل از «احدى الطائفتين» است.

وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ مقصود از غير ذات الشوكة كاروان است

__________________________________________________

1- هراس درختى است خاردار كه ميوه آن شبيه به كنار است.

2- مائده/ 24. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 451

چرا كه جز چهل سوار همراه آن نبود و كلمه «شوكة» به معناى قدرت و شدت است و در اصل از تيزى واژه شوك به معنى خار گرفته شده است. يعنى: آرزو مى كنيد كه كاروان از آن شما باشد و قصد گروه ديگرى كه داراى قدرت و شدت است نداريد.

وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ خداوند مى خواهد به وسيله آياتى كه درباره جنگ با كافران نازل كرده، حق را ثابت و پايدار كند يعنى اسلام را تقويت كرده و آن را علوّ

و برترى بخشد و سران قريش را با دست شما هلاك سازد و ريشه كافران را به وسيله قلع و قمع، كشتن، اسارت و افكندن آنها در چاه بدر قطع كند. دابر يعنى آخر و از ماده دبر به معناى أدبر- كار به پايان رسيد.

مى باشد و معناى آيه اين است: شما سود و منفعت فورى را مى خواهيد در حالى كه خداوند چيزى را مى خواهد كه موجب برترى امور دين و يارى حق است و به همين سبب گروه ديگر را كه داراى شوكت و قدرت است براى شما برگزيده و عدّه زياد آنان را به دست عده كم شما مغلوب ساخته و آنها را خوار و ذليل و شما را عزيز كرده است.

جمله «لِيُحِقَّ الْحَقَّ» متعلق به فعل محذوف است و تقدير آن چنين است: ليحق الحق و يبطل الباطل فعل ذلك «خدا اين كار را كرد تا حق ثابت شود و باطل خوار گردد».

[سوره الأنفال (8): آيات 9 تا 14] ..... ص : 451

اشاره

إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ (9) وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (10) إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ (11) إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ (12) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (13)

ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْكافِرِينَ عَذابَ النَّارِ (14)

ترجمه

جوامع الجامع، ج 2، ص: 452

ترجمه: ..... ص : 452

(به خاطر بياوريد) زمانى را (كه از شدّت ناراحتى در ميدان بدر) از پروردگارتان تقاضاى كمك مى كرديد و او تقاضاى شما را پذيرفت (و گفت) من شما را با يك هزار از فرشتگان كه پشت سر هم فرود مى آيند يارى مى كنم. (9)

ولى خداوند اين را تنها براى شادى و اطمينان قلب شما قرار دادند و گرنه پيروزى جز از طرف خدا نيست خداوند توانا و حكيم است. (10)

(و به خاطر بياوريد) هنگامى را كه خواب سبكى كه مايه آرامش از ناحيه خدا بود شما را فراگرفت و آبى از آسمان براى شما فرو فرستاد تا با آن شما را پاك و پليدى شيطان را از شما دور سازد و دلهاى شما را محكم و گامها را با آن ثابت دارد. (11)

(به خاطر بياوريد) موقعى را كه پروردگارت به فرشتگانى وحى كرد من با شما هستم كسانى را كه ايمان آورده اند ثابت قدم بداريد بزودى در دلهاى كافران ترس و وحشت مى افكنم ضربه ها را بر بالاتر از گردن (بر سرهاى دشمن) فرود آريد و دست و پاى آنها را از كار بيندازيد. (12)

اين به خاطر آن است كه آنها با خدا و پيامبرش صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم دشمنى ورزيدند و هر كس با خدا و پيامبرش دشمنى كند (كيفر شديدى مى بيند) خداوند شديد العقاب است. (13)

اين (مجازات دنيا) را بچشيد و براى كافران مجازات آتش (در جهان ديگر) خواهد بود. (14)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 453

تفسير: ..... ص : 453

إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ بدل از «إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ» است. بعضى از مفسّران مى گويند: اين جمله متعلق به «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ» است. تقاضاى كمك مسلمانان اين

بود كه چون پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به لشكر مشركان كه هزار نفر بود نگاه كرد و سپس به اصحابش كه سيصد و اندى بيش نبودند نگريست رو به قبله آورد و دستانش را به سوى آسمان بلند كرده عرض داشت: خداوندا! وعده اى را كه به من داده اى تحقّق بخش، پروردگارا! اگر اين گروه مؤمنان نابود شوند پرستش تو از زمين برچيده خواهد شد. و آن قدر به اين استغاثه ادامه داد تا عبا از دوشش بر زمين افتاد.

فَاسْتَجابَ لَكُمْ پس به شما كمك كرد و دعاى شما را پذيرفت.

أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ اصل انى «بأنى» بوده كه حرف جر حذف شده است. «مردفين» به كسر و فتح دال هر دو قرائت شده است و از «ردفه» به معناى «تبعه» دنبال او رفت- يا اردفته ايّاه به معناى اتبعته- به او رساندمش- گرفته شده است. همچنين گفته مى شود «اردفته» و «ابتعته» يعنى بعد از او آمدم. پس بنا بر اول، معناى مردفين- به كسر دال- اين است: بعضى را پشت سر برخى ديگر قرار مى دادند يا مؤمنان را پشت سر خود قرار مى دادند و بنا بر دوم معنى اين است: برخى از ملائكه پشت سر برخى ديگر فرود مى آمدند يا پشت سر مؤمنان حركت مى كردند تا از آنها محافظت كنند. اما بنا به قرائت كسانى كه مردفين به فتح دال قرائت كرده اند به معناى اين است كه آنها در پى يكديگر فرود مى آمدند.

وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرى وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ خداوند يارى شما به وسيله ملائكه را چيزى جز بشارت پيروزى براى شما قرار نداده هم

چنان كه به بنى اسرائيل آرامش و اطمينان عنايت كرد. معناى آيه اين است: شما از پروردگارتان يارى خواستيد و تضرّع و زارى كرديد يارى شما به وسيله ملائكه، همان مژده پيروزى و آرامش و اطمينان براى شما و محكم كردن دلهاى شماست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 454

وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ يارى به وسيله ملائكه و اسباب ديگر جز از ناحيه خداوند نمى باشد و اوست كه هر كه را بخواهد چه تعداد آنها كم باشد چه زياد يارى مى كند.

إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ اين جمله بدل دوم از «إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ» است يا در محل نصب به «النصر» و يا به «ما جَعَلَهُ اللَّهُ» است. «يغشيكم» با تخفيف و تشديد و نصب «نعاس» نيز قرائت شده و ضمير مستتر در «يغشى» به خداوند عزّ و جلّ رجوع مى كند و كلمه «امنة» مفعول له است و «منه» صفت براى «امنة» مى باشد. يعنى: امنة حاصلة لكم من اللَّه و معناى آن اين است: به ياد آوريد هنگامى را كه به سبب آرامش و امنيّتى كه از طرف خداوند به واسطه از بين بردن ترس و وحشت از دلهاى شما برايتان پديد آمد، خواب سبك و آرامبخشى شما را فراگرفت.

وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً «ينزل» با تخفيف و تشديد هر دو قرائت شده، يعنى و از آسمان بارانى براى شما فرو فرستاد.

لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ «رجز الشيطان» يعنى وسوسه شيطان به مؤمنان. جريان امر، آن بود كه مشركان پيش از مسلمانان چاههاى آب را در اختيار گرفتند و مسلمانها در كنار تپه شنى

شيرى رنگ كه پاها در آن فرو مى رفت فرود آمدند و خوابيدند و بيشتر آنان محتلم شدند.

در اين هنگام شيطان نزد آنها ظاهر شد و گفت: اى ياران محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم شما گمان مى كنيد بر حق هستيد در حالى كه با جنابت نماز مى گزاريد و تشنه هستيد؟ اگر حق با شما بود مشركان بر چاههاى آب تسلّط نمى يافتند. اكنون آنها به سوى شما مى آيند و شما را مى كشند و باقى مانده شما را به اسيرى به مكّه مى برند.

مسلمانان از سخنان شيطان اندوهگين شدند لذا خداوند باران را فرو فرستاد و يك شب بر آنها باران باريد به طورى كه آب در دره جارى شد و همگى غسل كرده و وضو ساختند و آبگيرهايى در اطراف درّه ساختند و زمين شنزارى كه ميان آنها ودشمن بود به هم چسبيد و محكم شد به طورى كه گامها در آن فرو نمى رفت و وسوسه شيطان برطرف شد. ضمير «به» به باران يا به قوّت قلب برمى گردد زيرا جرأت و قوّت قلب، گام را در ميدان جنگ استوار مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 455

إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ جايز است «اذ يوحى» بدل سوم از «اذ يعدكم» باشد و جايز است منصوب و عامل آن «يثبت» باشد.

أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا شما را در تقويت مؤمنان كمك مى كنم و شما مؤمنان را ثابت قدم بداريد.

سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ جمله «سألقى ...» تا «فاضربوا ...» جايز است تفسير جمله «أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا» باشد زيرا كمكى بزرگتر از افكندن ترس و وحشت در دلهاى كافران و تقويتى رساتر از گردن زدن كافران نمى باشد همچنين جايز است

جمله مذكور غير تفسيرى بوده و مقصود از تقويت مؤمنان آشكار ساختن چيزى باشد كه مؤمنان با آن يقين پيدا كردند كه به وسيله ملائكه كمك خواهند شد.

فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ «فوق الاعناق» يعنى محلهاى ذبح و بعضى از مفسّران مى گويند مقصود خداوند از «فوق الأعناق» سرهاى كافران است. «بنان» يعنى انگشتها و مقصود خداوند در اينجا اعضاى كافران است و معناى آيه اين است: محلهاى ذبح و دستها و پاهاى كافران را بزنيد. جايز است جمله «سألقى ...» تا «... كل بنان» كه بعد از «فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا» آمده، تلقين امورى به ملائكه باشد كه مؤمنان را به وسيله آن پايدار بدارند، يعنى خداوند به ملائكه مى گويد سخن- سألقى ...- مرا به مؤمنان بگوييد.

ِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ

«ذلك» اشاره به كشتار و كيفر سريعى است كه بر آنها واقع شد، يعنى: اين كيفر به سبب دشمنى آنهاست. «مشاقّة» مشتقّ از «شقّ» به معناى جانب است زيرا هر يك از دو گروه دشمن در جانب مخالف گروه ديگر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 456

كاف «ذلك» خطاب به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم يا هر انسان ديگر است و كاف «ذلكم»- در آيه بعد- خطاب به كافران به طريق التفات و جلب توجّه است. «ذلك» مبتدا و «بأنهم» خبر آن است و «ذلكم» نيز در محل رفع است و تقدير آن: ذلكم العقاب فذوقوه يا العقاب ذلكم فذوقوه است، يعنى اين مجازات را بچشيد و جايز است «ذلكم» با تقدير گرفتن: عليكم ذلكم فذوقوه، در محل نصب باشد همان گونه كه: زيدا فاضربه، گفته مى شود.

وَ أَنَّ لِلْكافِرِينَ عَذابَ النَّارِ

اين جمله يا عطف بر «ذلكم» در هر دو صورت رفع و نصب آن است و يا در محل نصب است و «واو» به معناى «مع» است، يعنى اين عذاب فورى- يعنى عذاب دنيا- را همراه با عذابى كه در آينده براى شما در قيامت خواهد بود بچشيد و در اين صورت اسم ظاهر در موضع ضمير نهاده شده است.

[سوره الأنفال (8): آيات 15 تا 17] ..... ص : 456

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ (15) وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (16) فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (17)

ترجمه: ..... ص : 456

اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد روبرو شويد به آنها پشت نكنيد. (15)

و هر كس در آن هنگام به آنها پشت كند- مگر در صورتى كه هدفش كناره گيرى ازميدان براى حمله مجدّد باشد و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنين كسى) گرفتار غضب پروردگار خواهد شد و مأواى او جهنّم و چه بد جايگاهى است. (16) ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 457

اين شما نبوديد كه آنها را كشتيد بلكه خداوند آنها را كشت و اين تو نبودى اى پيامبر كه خاك و ريگ به صورت آنها پاشيدى بلكه خدا پاشيد و خدا مى خواست، مؤمنان را به اين وسيله به خوبى بيازمايد، خداوند شنوا و داناست. (17)

تفسير: ..... ص : 457

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ زحف لشكرى است كه به سبب انبوهى چنان به نظر مى رسد كه گويا روى زمين مى خزد همانند خزيدن كودك در زمانى كه بر تهيگاه خود مى خزد. «زحف» مصدر است و جمع آن «زحوف» است و معناى آيه اين است: هنگامى كه با كافران براى جنگ روبرو مى شويد در حالى كه عدّه آنها زياد و انبوه و تعداد شما كم است، فرار نكنيد چه رسد به هنگامى كه با آنها در عدد مساوى يا نزديك به عدّه آنها هستيد. بنا بر اين معنى «زحفا» حال براى «الذين كفروا» است و نيز جايز است حال براى هر دو گروه كافران و مؤمنان باشد يعنى: هنگامى كه با آنها روبرو مى شويد در حالى كه تعداد شما و آنها انبوه است. و نيز جايز است حال براى مؤمنان باشد

كه در اين صورت گويا به آنها خبر داده شده كه در روز جنگ حنين چه چيز بر سر آنها خواهد آمد، يعنى آن گاه كه به كافران پشت كردند در حالى كه عدّه آنها انبوه- دوازده هزار نفر- بود و جمله: و من يولهم يومئذ دبره، نشانه و قرينه اى بر اين معناست.

إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى فِئَةٍ مقصود از «متحرفا لقتال» حمله بعد از فرار است كه جنگجو دشمنش را دچار چنين توهمى مى كند كه او در حال فرار است و سپس به سمت او برمى گردد- و او را غافلگير مى كند- و اين شيوه يكى از حيله هاى جنگى است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 458

أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى فِئَةٍ يا براى پيوستن به گروه ديگرى از مسلمانها جز گروهى كه همراه با آن است از ميدان جنگ كناره گيرد.

«متحرف» و «متحيز» هر دو به عنوان حال منصوبند و «الا» يا زايد است يا حرف استثناست و مستثنى منه آن «من يولهم» است، يعنى كسى كه به آنها پشت كند جز آن كه براى حمله بعدى فرار كند يا براى پيوستن به گروه ديگر كناره گيرد. «متحيّز» بر وزن «متفيعل» است نه بر وزن «متفعّل» زيرا «متحيّز» از ماده حاز- كناره گرفت- يحوز است و وزن متفعّل آن، «متحوّز» است.

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ فاء «فلم» جواب شرط محذوف است تقدير آن اين است: ان افتخرتم بقتلهم فانتم لم تقتلوهم اگر به كشتن آنها بر خود مى باليد، اين شما نبوديد كه آنها را كشتيد بلكه خداوند با فرو فرستادن ملائكه و افكندن ترس و وحشت در دلهاى كافران و تقويت دلهاى شما آنان را كشت.

وَ

ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم تو نيز خاك و ريگ نپاشيدى- آن گاه كه پاشيدى- و آن قضيّه چنان بود كه چون لشكر قريش با كبر و غرور آمدند جبرئيل به نزد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آمد و گفت: مشتى از خاك بردار و به سوى مشركان پرتاب كن.

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به على عليه السّلام فرمود: مشتى از خاك و سنگريزه زمين بردار و به من بده، على عليه السّلام چنين كرد و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آن را به صورتهاى مشركان پرتاب كرد و فرمود:

رويتان زشت و سياه باد. پس از آن مشركى باقى نماند جز اين كه سرگرم چشمانش شد و در نتيجه مشركان فرار كردند و مؤمنان آنها را تعقيب كرده و مى كشتند و به اسيرى مى گرفتند.

وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى بلكه خداوند پاشيد زيرا آن اثر عظيم را بر جاى گذاشت.

خداوند پرتاب خاك و ريگ را به پيامبر نسبت داده، زيرا عمل مذكور به صورت ظاهر از او به وجود آمده ولى در معنى آن عمل را از او نفى كرده است زيرا اثر آن - كه خارج از توان بشر است- عمل خداوند عزّ و جلّ است. پس گويا فاعل حقيقى آن، خود اوست و در اصل از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به وجود نيامده است. آيه مذكور بدين صورت: و لكن اللَّه قتلهم و لكن اللَّه رمى نيز قرائت شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 459

وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً و تا اين كه

خداوند بخششى نيكو به مؤمنان عطا كند. زهير در شعر خود چنين گفته است:

و ابلاهما خير البلاء الذى يبلوا. «1»

معناى آيه اين است: خداوند براى نيكى به مؤمنان و نعمت دادن به آنها، اين عمل را انجام داده و جز براى آنان انجام نداده است.

[سوره الأنفال (8): آيات 18 تا 21] ..... ص : 459

اشاره

ذلِكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرِينَ (18) إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَكُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِيَ عَنْكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئاً وَ لَوْ كَثُرَتْ وَ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ (19) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ (21)

ترجمه: ..... ص : 459

سرنوشت مؤمنان و كافران همان بود كه ديديد و خداوند نقشه هاى كافران را سست مى كند. (18)

اگر شما خواهان فتح و پيروزى هستيد به سراغ شما آمد و اگر (از مخالفت) خوددارى كنيد براى شما بهتر است و اگر بازگرديد ما هم بازخواهيم گشت (اگر به

__________________________________________________

1- اولش:

جزى اللَّه بالاحسان ما فعلا بكم

: خداوند جزاى آنچه كه آن دو نسبت به شما انجام دادند به نيكى داد و بهترين كارى كه بندگانش را با آن آزمايش مى كند در حق آن دو انجام داد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 460

مخالفتهاى خود ادامه دهيد ما شما را گرفتار خواهيم كرد) و جمعيت شما هر چند زياد باشند شما را بى نياز (از يارى خدا) نخواهد كرد و خداوند با مؤمنان است. (19)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد و سرپيچى ننماييد در حالى كه سخنان او را مى شنويد. (20)

و همانند كسانى نباشيد كه مى گفتند: شنيديم ولى در حقيقت نمى شنيدند. (21)

تفسير: ..... ص : 460

ذلِكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرِينَ «ذلكم» اشاره به بلاى حسن است و در محل رفع- خبر مبتداى محذوف- است و تقدير آن «الغرض ذلكم» است و «أن اللَّه موهن» عطف بر «ذلكم» است، يعنى: هدف اعطاى نعمت پيروزى به- مؤمنان و سست كردن نقشه هاى كافران است.

«موهن» به تشديد- موهّن- نيز قرائت شده است. همچنين به طريق اضافه و- بدون اضافه- بر طبق اصل، يعنى با تنوين و اعمال نيز قرائت شده است.

إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَكُمُ الْفَتْحُ اين آيه خطاب به اهل مكه به طريق استهزاء و تمسخر است و آن قضيه چنان بود كه مردم مكه زمانى كه مى خواستند به سوى ميدان بدر خارج شوند دست

در پرده هاى خانه كعبه زدند و گفتند: خدايا از ميان اين دو لشكر آن گروه را كه برتر و هدايت يافته تر و گرامى تر است پيروز گردان و نيز نقل شده كه ابو جهل در روز بدر گفت: بار خدايا هر كدام از ما كه بيشتر از ديگرى ترك كننده خويشان و قاطع رحم است امروز هلاكش گردان.

وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ بعضى از مفسّران گفته اند: «ان تستفتحوا» خطاب به مؤمنان و «ان تنتهوا ...» خطاب به كافران است، يعنى اگر دست از دشمنى با رسول خدا برداريد، به سود شماست و اگر به سوى جنگ با او برگرديد ما نيز به يارى او بازمى گرديم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 461

وَ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ «أنّ» به فتح همزه قرائت شده بنا بر اين كه در اصل «و لأنّ» بوده است، يعنى به سبب اين كه خداوند با مؤمنان است آن پيروزى به دست آمد و به كسر همزه نيز قرائت شده و اين موجّه تر است و قرائت عبد اللَّه «و اللَّه مع المؤمنين» آن را تأييد مى كند.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ «و لا تتولوا» به حذف تاى اول و ادغام آن در ثانى، يعنى «و لا تولّوا» نيز قرائت شده است و ضمير «عنه» به رسول اللَّه برمى گردد زيرا معناى آن «اطيعوا رسوله» است، همان گونه كه خداوند در آيه 62 سوره توبه مى فرمايد: وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ «... در حالى كه شايسته تر اين است كه خدا و رسولش را راضى سازند»، و از سوى ديگر اطاعت از خداوند و اطاعت از رسول هر

دو يكى است و برگشت ضمير به يكى از آن دو، برگشت به هر دو است همان گونه كه گفته مى شود: الاحسان و الاجمال لا ينفع فى فلان نيكى و خوبى درباره فلانى سودى ندارد. (ضمير لا ينفع مفرد است ولى به هر دو برمى گردد).

وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ از رسول سرپيچى نكنيد در حالى كه دعاى او را درباره خودتان مى شنويد.

وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ همانند كسانى نباشيد كه ادّعا مى كنند مى شنوند ولى در حقيقت نمى شنوند زيرا آنها پيامبر را تصديق نمى كنند پس گويا آنها در حقيقت نمى شنوند.

[سوره الأنفال (8): آيات 22 تا 25] ..... ص : 461

اشاره

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ (22) وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (23) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (24) وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (25)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 462

ترجمه: ..... ص : 462

بدترين جنبندگان نزد خدا افراد كر و لالى هستند كه انديشه نمى كنند. (22)

و اگر خداوند خيرى در آنها مى دانست (حرف حق را) به گوش آنها مى رسانيد ولى (با اين حالى كه دارند) اگر حق را به گوش آنها برساند، سرپيچى كرده و روگردان مى شوند. (23)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامى كه شما را به سوى چيزى مى خواند كه مايه حياتتان است و بدانيد خداوند ميان انسان و قلب او حائل مى شود و اين كه همه شما نزد او در قيامت) اجتماع خواهيد كرد. (24)

و از فتنه اى بپرهيزيد كه تنها به ستمكاران شما نمى رسد (بلكه همه را فرا خواهد گرفت چرا كه ديگران سكوت اختيار كرده اند) و بدانيد خداوند كيفر شديد دارد. (25)

تفسير: ..... ص : 462

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ «شر الدواب»، يعنى بدترين كسانى كه بر روى زمين در حركتند يا بدترين چهارپايان. خداوند آنها را ابتدا از جنس چهارپايان و سپس از بدترين آنها قرار داده است يعنى بدترين كسانى كه بر روى زمين در حركتند- يا بدترين چهارپايان- كسانى هستند كه نسبت به حق گوش شنوا ندارند و آن را نمى شنوند و زبان گويا ندارند و به آن اقرار نمى كنند (مثل چهارپايان جنبنده اند كه گويى آدم نيستند).

وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ اگر خداوند در اين كر و لالها آمادگى سود بردن از لطف خود را مى ديد، براى لطف به آنان حرف حق را به گوش ايشان مى رسانيد تاهمانند كسانى كه حق را تصديق مى كنند بشنوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 463

وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ ولى اگر حق را به گوش آنها برساند،

سرپيچى كرده و روگردان مى شوند. اين آيه دليل است بر اين كه خداوند سبحان هيچ كس را از لطف خود محروم نمى كند بلكه فقط كسى را محروم مى كند كه مى داند از لطف او سودى نمى برد.

امام باقر عليه السّلام مى فرمايد: آنها بنو عبد الدار بودند كه تنها مصعب بن عمير و سويد بن حرمله از آنها اسلام آوردند و مى گفتند: ما نسبت به آنچه محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آورده كر و لال هستيم و همگى آنها در جنگ احد كشته شدند و از اصحاب لواء بودند.

إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ خداوند متعال فعل «دعا» را مفرد بيان كرده چون اجابت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اجابت خداوند است و مقصود از اجابت، اطاعت و فرمانبردارى است.

يعنى: دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامى كه شما را به علوم دين و احكام كه مايه حيات شماست مى خواند زيرا علم مايه زندگى و جهل مايه مرگ است.

بعضى از مفسّران مى گويند: «لما يحييكم» يعنى براى جهاد با كافران و شهادت در راه خدا و دليل آن آيه 169 سوره آل عمران است «... بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ «بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان ...».

وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ و بدانيد خداوند بر اراده انسان مسلط مى شود و نيّتهاى او را تغيير مى دهد و تصميمات او را به هم مى زند و فراموشى اش را به يادآورى و يادآورى اش را به فراموشى و امنيّتش را به ترس و ترسش را به امنيّت مبدّل مى كند.

بعضى از مفسّران مى گويند: معناى آيه اين است: انسان نمى تواند چيزى از مكنونات قلبى خود را از خداوند

بپوشاند و او بر نهانها و انديشه هاى وى آگاه است.

پس گويا ميان انسان و اراده او حائل شده است.

بعضى ديگر از مفسّران مى گويند: معناى آيه اين است: خداوند انسان را

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 464

مى ميراند و لذا فرصتى كه دارد از دست مى دهد، يعنى فرصت اين كه قلبش را خالص و امراض آن را درمان كند و آن گونه كه خداوند آن را مى خواهد سالم به او برگرداند. پس اين فرصت را غنيمت شماريد و دلهايتان را براى خدا خالص گردانيد و بدانيد كه شما همگى نزد او در قيامت اجتماع خواهيد كرد و او بر طبق سلامت دلها و اخلاص طاعت به شما پاداش خواهد داد.

از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: خداوند ميان انسان و اين كه او باطل را حق بداند مانع مى شود.

وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً فتنه به معناى بلا و مصيبت است و بعضى آن را به معناى گناه و بعضى به معناى عذاب دانسته اند. بعضى ديگر از مفسّران مى گويند: فتنه عبارت از استقرار منكر در ميان آنهاست. «لا تصيبن» يا جواب امر است و يا نهى بعد از امر است كه عطف بر آن شده و حرف واو عطف حذف شده است و يا صفت «فتنة» است.

اگر جواب امر باشد معناى آيه اين است: اگر فتنه به شما برسد، فقط به ستمكاران شما نمى رسد بلكه همه شما را دربر مى گيرد و داخل شدن نون، تأكيد بر جواب امر جايز است، زيرا داراى معناى نهى است همان گونه كه گفته مى شود: انزل عن الدابّة لا تطرحك: «از چهار پا فرود آى كه تو را

نياندازد» كه «لا تطرحنّك» نيز جايز است.

و اگر نهى بعد از امر باشد، گويا چنين گفته شده: از مصيبت يا گناه يا كيفر بپرهيزيد و سپس گفته شده: ستم نكنيد كه مصيبت يا كيفر يا نتيجه گناه و وبال آن، تنها به كسى از شما رسد كه ستم كرده است. و همچنين است زمانى كه بنا بر تقدير قول صفت «فتنه» قرار داده شود گويا چنين گفته شده: از فتنه اى بپرهيزيد كه درباره آن چنين گفته مى شود كه تنها به ستمگران شما نمى رسد.

نظير اين آيه در اين خصوص قول شاعر است:

حتى اذا جن الظلام و اختلط جاءوا بمذق هل رأيت الذئب قط

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 465

كه جمله: هل رأيت الذئب، به تقدير قول، صفت مذق قرار داده شده است، يعنى: تا آن كه تاريكى اول شب فرارسيد و شدت يافت و آنها با شير مخلوط با آب آمدند كه درباره آن چنين گفته مى شود: آيا گرگ را هرگز ديده اى، زيرا رنگ شير، رنگ خاكسترى بود كه رنگ گرگ است. اين قول را قرائت ابن مسعود كه «لا تصيبن» را به عنوان جواب قسم محذوف «لتصيبنّ» قرائت كرده تأييد مى كند و بر اين اساس «من» براى تبيين است زيرا در صورتى كه صفت باشد معناى آن اين است: از فتنه اى بپرهيزيد كه فقط به سبب ستمگرى به شما نمى رسد و در صورتى كه جواب قسم باشد چنين است: از فتنه اى بپرهيزيد كه فقط به سبب ستمگرى به شما مى رسد زيرا- در هر دو معنى- ستمگرى از ناحيه شما زشت تر از ستمگرى ساير مردم است.

از ابن عباس روايت شده كه وقتى اين آيه نازل شد، پيامبر

صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: هر كس پس از مرگ من به اين على- كه پيش من است- ستم كند، گويا رسالت من و انبياى پيش از مرا انكار كرده است. اين روايت را حاكم ابو القاسم حسكانى در كتاب شواهد التنزيل به طور مرفوع آورده است.

همچنين از ابن عباس روايت شده كه از او درباره فتنه مذكور در اين آيه سؤال شد، در پاسخ گفت: آنچه را خداوند مبهم گذاشته شما نيز مبهم بگذاريد و از سدّى روايت شده كه اين آيه درباره اهل بدر نازل شده است، كه بعدا در جنگ جمل دچار فتنه شدند و با يكديگر جنگيدند.

[سوره الأنفال (8): آيات 26 تا 28] ..... ص : 465

اشاره

وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (26) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (27) وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (28)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 466

ترجمه: ..... ص : 466

و به ياد آوريد هنگامى را كه شما گروهى كوچك و اندك و ضعيف در روى زمين بوديد آن چنان كه مى ترسيديد مردم شما را بربايند ولى او شما را پناه داد و يارى كرد و از روزيهاى پاكيزه بهره مند ساخت تا شكر نعمتش را به جا آوريد. (26)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد به خدا و پيامبر خيانت نكنيد و (نيز) در امانات خود خيانت روا مداريد در حالى كه متوجّهيد و مى دانيد. (27)

و بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش است و پاداش عظيم (براى آنها كه از عهده امتحان برآيند) نزد خداست. (28)

تفسير: ..... ص : 466

وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ اى گروه مهاجرين به ياد آوريد زمانى را كه اندك و خوار بوديد و قريش شما را در سرزمين مكّه، قبل از هجرت، به ضعف و ناتوانى مى كشيدند. پس «اذ» كه در اين آيه آمده مفعول به است نه ظرف.

تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ مى ترسيديد كه اگر از آن سرزمين خارج شويد مشركان عرب شما را بربايند.

فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ پس شما را به مدينه آورد و با مظاهر يارى خود، يعنى با يارى كردن ملائكه در روز جنگ بدر شما را تقويت كرد.

وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ و شما را از غنيمت هاى جنگ بهره مند ساخت و مقصود اين است كه شكر اين نعمتها را به جا آوريد.

قتاده مى گويد: عرب به لحاظ زندگى خوارترين و بدبخت ترين مردم و برهنترين آنها بود حقّشان ضايع مى شد و توانايى گرفتن آن را نداشتند پس از آن خداوند آنها را بر سرزمينها مسلّط كرد و به آنها در روزى و كسب غنيمت ها گشايش داد و آنان

را فرمانرواى سرزمينها ساخت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 467

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ «خون» به معناى نقص و كاستى است همان گونه كه «وفاء» به معناى تمام و كمال است «و تخونه» نيز به همين معناست، يعنى آن را كم كرد، سپس ماده خون در معناى ضد امانت و وفا به كار برده شده است، زيرا هر گاه انسان در امرى به كسى خيانت كند در حقيقت او را در آن امر دچار كاستى كرده است. معناى آيه اين است:

اى مردم مؤمن با ترك دستورات خداوند و سنّت رسول و احكام او به آنها خيانت نكنيد و نيز به امانتهايى كه در ميان خود داريد خيانت نورزيد بدين گونه كه آنها را حفظ نكنيد در حالى كه شما به پايان بد و كيفر آن آگاه هستيد. بعضى از مفسّران مى گويند: انتم تعلمون، يعنى شما مى دانيد كه خيانت مى كنيد، يعنى خيانت از روى عمد از شما سر مى زند.

«تخونوا» ممكن است مجزوم و داخل در حكم نهى قبلى باشد و ممكن است منصوب به «أن» مقدّر باشد مانند: لا تأكل السمك و تشرب اللبن: «ماهى را همراه با شير نخور» كه «تشرب» منصوب به «أن» مقدّر است.

وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ

بدانيد اموال و اولاد شما فتنه است. خداوند اولاد و اموال را فتنه خوانده است زيرا آنها سبب وقوع در فتنه يعنى گناه يا عذاب هستند يا مقصود خداوند اين است كه اموال و اولاد شما وسيله آزمايش از جانب خداوند است تا شما را بيازمايد كه چگونه درباره آنان حدود خدا را حفظ مى كنيد.

وَ أَنَّ

اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ

و پاداش عظيم نزد خداوند است. پس بر شماست كه در دنيا پارسايى پيشه كنيد و در جمع مال و دوستى فرزند حرص نورزيد و آنها را بر آسايش جاودانى برترى ندهيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 468

[سوره الأنفال (8): آيات 29 تا 30] ..... ص : 468

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (29) وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ (30)

ترجمه: ..... ص : 468

اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد براى شما وسيله اى براى جدايى حق از باطل قرار مى دهد (و روشن بينى خاصى كه در پرتو آن حق را از باطل خواهيد شناخت) و گناهان شما را مى پوشاند و شما را مى آمرزد و خداوند فضل و بخشش عظيم دارد. (29)

(به خاطر بياور) هنگامى را كه كافران نقشه مى كشيدند كه تو را به زندان بيفكنند يا به قتل برسانند و يا (از مكه) خارج سازند، آنها چاره مى انديشيدند (و تدبير مى كردند) و خداوند هم تدبير مى كرد و خدا بهترين چاره جويان است. (30)

تفسير: ..... ص : 468

يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً «فرقان» يا به معناى فتح و پيروزى است همانند «يَوْمَ الْفُرْقانِ» (روز جدايى حق از باطل) در آيه 41 سوره انفال زيرا خداوند با عزت بخشيدن به اهل حق و خوار كردن اهل باطل ميان آنان جدايى مى افكند يا به معناى هدايت و نور و توفيق و سعه صدر است و يا به معناى روشنى و ظهور است، يعنى براى شما روشنى و ظهورى قرار مى دهد كه امر دين شما را در سراسر جهان مشهور مى كند.

وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا چون خداوند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را پيروزى بخشيد، نيرنگ قريش را درباره اش زمانى كه در مكه بود يادآور شد تا شكر نعمت عظيم نجات دادنش از دست آنان و پيروز شدن بر آنها را به جا آورد. يعنى: به ياد آور زمانى را كه ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 469

گروهى از قريش و اشراف مكه در دار النّدوه جمع شدند و درباره امر دعوت تو نقشه كشيدند. بعضى از آنان گفتند: او را به

زندان مى افكنيم و به او خوراك و آب مى دهيم، برخى ديگر گفتند: او را بر شترى سوار و از ميان خود بيرون مى كنيم.

ابو جهل گفت: از هر قبيله اى غلامى را انتخاب مى كنيم و به او شمشير برنده اى مى دهيم تا به طور دسته جمعى به او حمله كنند و به اين صورت خون او در همه قبيله ها پخش مى شود و قبيله بنى هاشم نمى توانند با همه قبايل قريش بجنگند و اگر خونبها بخواهند، همگى خونبهايش را مى دهيم. در اين هنگام شيطان كه به صورت پير مردى از اهل نجد در جمع آنان وارد شده بود گفت: عقيده اين جوان از همه شما بهتر است و آنها با اين تصميم (قتل پيامبر) پراكنده شدند.

«لِيُثْبِتُوكَ» اين عبّاس مى گويد: «ليثبتوك» يعنى: تا تو را زنجير كنند و ببندند.

بعضى از مفسّران مى گويند: تا به تو ضرب و جرح فراوان وارد آورند. اين معنى از قول عرب: ضربوه حتى أثبتوه لا حراك به. «او را تا آنجا زدند كه از پا درآوردند و بى حركت شد»، و فلان مثبت وجعا: فلانى از شدت درد بى حركت شد، اخذ شده است.

وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ نقشه ها و نيرنگها را پنهان مى كنند و خداوند نيز نقشه و تدبيرى كه براى آنها آماده كرده، پنهان مى كند تا به طور ناگهانى با آن روبرو شوند.

وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ يعنى نقشه و تدبير خداوند از ديگران نافذتر است يا بدين سبب چاره جويى خداوند بهتر است كه تنها آنچه را حق و عدل است فرو مى فرستد.

[سوره الأنفال (8): آيات 31 تا 34] ..... ص : 469

اشاره

وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (31) وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ

هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ (32) وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (33) وَ ما لَهُمْ أَلاَّ يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانُوا أَوْلِياءَهُ إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (34)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 470

ترجمه: ..... ص : 470

هنگامى كه آيات ما بر آنها خوانده مى شود مى گويند شنيديم (چيز مهمى نيست) ما هم اگر بخواهيم مثل آن را مى گوييم اينها افسانه هاى پيشينيان است (ولى دروغ مى گويند و هرگز مثل آن را نمى آورند). (31)

(و به ياد آور) زمانى را كه گفتند: پروردگارا اگر اين حق است و از طرف تو است بارانى از سنگ از آسمان بر ما فرود آر يا عذاب دردناكى براى ما بفرست. (32)

ولى تا تو در ميان آنها هستى خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد و (نيز) تا استغفار مى كنند خدا عذابشان نمى كند. (33)

چرا خدا آنها را مجازات نكند با اين كه از (عبادت موحّدان در كنار) مسجد الحرام جلوگيرى مى كنند در حالى كه سرپرست آن نيستند، سرپرست آن فقط پرهيزگارانند ولى بيشتر آنها نمى دانند. (34)

تفسير: ..... ص : 470

لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا مى گويند ... ما هم اگر بخواهيم مثل آن آيات را مى گوييم.

گوينده اين سخن نضر بن حارث بن كلده بود كه در جنگ بدر اسير شد و حضرت على عليه السّلام وى را به فرمان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم زندانى كرد تا كشته شد. اين سخن را نضر بن حارث از روى تكبّر و غرور گفت زيرا اگر مى توانستند مثل آيات خدا را بگويند در انجام خواسته خود سستى به خرج نمى دادند و إلّا چه چيز مانع بود كه بخواهند بر كسى كه آنها را به مبارزه خوانده و به وسيله معجزه مورد تحقير قرار داده چيره شوند در حالى كه ميل فراوانى داشتند كه بر او چيره و پيروز شوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 471

إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اينها افسانه هاى پيشينيان است. اين سخن

را نيز نضر بن حارث گفت و آن بدين سبب بود كه وى داستان رستم و اسفنديار را از سرزمين فارس آورد و گمان مى كرد كه اين آيات مثل آن داستان است و نيز او بود كه گفت: اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ ...: بار خدايا اگر قرآن بر حق است ما را به سبب انكار آن به وسيله نزول سنگريزه- يا عذاب ديگرى- مجازات كن همان گونه كه با اصحاب فيل چنين كردى. مقصود گوينده اين سخن نفى حقانيت قرآن است و هر گاه قرآن حق نباشد، انكار كننده آن سزاوار عذاب نيست پس تعليق عذاب بر حقانيّت قرآن در حالى كه گوينده عقيده اى به حقانيت آن ندارد، همانند تعليق بر امر محال است.

وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ لام «ليعذبهم» براى تأكيد نفى است و دليل بر آن است كه عذاب كردن مشركان در حالى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در ميان آنان است از روى حكمت نمى باشد، بلكه حكمت خداوند آن است كه تا زمانى كه پيامبر قومى در ميان آنان است، آنها را به عذاب سخت كيفر نكند. اين آيه از اين نكته خبر مى دهد كه مشركان زمانى كه پيامبر از ميان آنها هجرت كرد، منتظر عذاب بودند و دليل آن سخن بعدى خداوند: وَ ما لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ است. گويا خداوند فرموده: تا زمانى كه تو در ميان آنها هستى، خداوند آنها را عذاب نمى كند و هر گاه از آنها جدا شوى، خداوند آنها را عذاب مى كند و چرا خداوند آنها را عذاب نكند.

وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ جمله حاليه است، يعنى و خداوند آنها

را در حالى كه در ميان آنها كسانى هستند كه استغفار مى كنند عذاب نمى كند. آنها مسلمانان ناتوانى بودند كه بعد از بيرون رفتن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در ميان مشركان باقى ماندند و قصد هجرت داشتند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 472

بعضى از مفسّران گفته اند: معناى جمله «و هم يستغفرون» نفى استغفار است، يعنى اگر ايمان مى آوردند و به خاطر عذابى كه بر آنها نازل كرد استغفار مى كردند ولى آنها ايمان نمى آورند و استغفار نمى كنند.

وَ ما لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ ... چه چيز براى آنها در برداشتن عذاب از ايشان وجود دارد، يعنى از اين امر بهره اى براى آنها نيست و ناچار عذاب خواهند شد، چگونه عذاب نمى شوند در حالى كه مانع از رفتن دوستداران مسجد الحرام به آن مى شوند و خود نيز با شرك به خداوند و دشمنى رسول او شايسته نيستند كه سرپرست مسجد الحرام باشند.

إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ بلكه كسانى شايسته سرپرستى مسجد الحرامند كه از مسلمانان پرهيزكار و متّقى باشند.

وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ ولى بيشتر آنها از اين واقعيت بى خبرند. گويا خداوند با اين جمله كسانى را كه آگاهانه دشمنى مى ورزند استثنا كرده است و ممكن است مقصود خداوند از «اكثر»، همه آنان باشد همان گونه كه گاهى هدف از كمى چيزى عدم آن است.

[سوره الأنفال (8): آيات 35 تا 37] ..... ص : 472

اشاره

وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (35) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ (36) لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ

فِي جَهَنَّمَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (37)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 473

ترجمه: ..... ص : 473

و نماز آنها (كه مدعى هستند ما هم نماز داريم) نزد خانه (خدا) چيزى جز «سوت كشيدن» و «كف زدن» نبود، پس بچشيد عذاب (الهى) را به خاطر كفرتان. (35)

آنها كه كافر شدند اموالشان را براى بازداشتن مردم از راه خدا انفاق مى كنند، آنها اين اموال را (كه براى به دست آوردن آن زحمت كشيده اند در اين راه) انفاق مى كنند امّا مايه حسرت و اندوهشان خواهد شد و سپس شكست خواهند خورد و (در جهان ديگر اين) كافران همگى به سوى دوزخ مى روند. (36)

(اينها همه) به خاطر آن است كه خداوند (مى خواهد) ناپاك را از پاك جدا سازد و ناپاكها را روى هم بگذارد و متراكم سازد و يك جا در دوزخ قرار دهد و اينها زيانكاران هستند. (37)

تفسير: ..... ص : 473

وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكاءً «مكاء» به معناى سوت زدن و «تصديه» به معناى تصفيق، يعنى كف زدن است. «تصديه» بر وزن تفعله از ماده «صدى» است.

معناى آيه اين است: آنها سوت زدن و كف زدن را به جاى نماز قرار داده اند، همان گونه كه شاعر در شعر خود:

و ما كنت اخشى ان يكون عطاؤه اداهم سودا او محدرجة سمرا «1»

زنجيرها و تازيانه ها را به جاى عطا و بخشش قرار داده است.

و آن قضيه چنين بود كه اعراب در دوران جاهليت با تن برهنه خانه كعبه را طواف مى كردند و انگشتان خود را در يكديگر فرو كرده سوت مى كشيدند و كف مى زدند و نظير آن عمل را وقتى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مشغول نماز مى شد انجام مى دادند تا نمازش را بر هم زنند.

فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ پس

كيفر كشته شدن و اسارت در روز جنگ

__________________________________________________

1- از آن نمى ترسيدم كه عطا و بخشش او زنجيرهاى سياه يا تازيانه هاى گندمگون باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 474

بدر را به سبب كفر خود بچشيد.

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ ... اين آيه درباره كسانى نازل شده است كه در جنگ بدر در هر روز يك نفر از آنها ده گوسفند يا شتر براى لشكريان اطعام مى كرد.

بعضى از مفسّران گفته اند: آنها به هر كس كه در كاروان مال التجاره داشت گفتند: با اين مال براى جنگ با محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كمك كنيد تا شايد انتقام خود را در مقابل آنچه در روز بدر به ما رسيد از او بگيريم.

لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ يعنى، هدف آنان از انفاق اموال خود آن بود كه مردم را از پيروى كردن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كه همان راه خداوند است بازدارند.

ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً سرانجام انفاق كردن اموال مايه حسرت و اندوه آنان خواهد بود.

ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ در آخر امر مغلوب مؤمنان مى شوند و كافران همگى به سوى دوزخ مى روند.

لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ كافران به سوى دوزخ مى روند تا خداوند گروه ناپاك را از گروه پاك جدا سازد و ناپاكها را در جهنم روى هم بگذارد تا جهنّم را بر آنها سخت گرداند.

فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ «يركم» عبارت از جمع كردن و ضميمه كردن است به طورى كه متراكم شوند، مثل آيه 19 سوره جن: ... كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً «... گروهى سخت اطراف او جمع شدند».

بعضى از مفسّران گفته اند: نفقه

كافر از نفقه مؤمن است، خداوند نفقه كافر را روى هم مى گذارد و آن را انباشته و جمع مى كند و يكباره در جهنّم قرار مى دهد و كافران را به وسيله آن مجازات مى كند، همان گونه كه خداوند در آيه 35 سوره توبه مى فرمايد: يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ ... «در آن روز كه طلا و نقره را در آتش جهنم سرخ كرده ...»

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 475

[سوره الأنفال (8): آيات 38 تا 40] ..... ص : 475

اشاره

قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِينَ (38) وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (39) وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاكُمْ نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ (40)

ترجمه: ..... ص : 475

به كسانى كه كافر شدند بگو: چنانچه از مخالفت بازايستند (و ايمان آورند) گذشته آنها بخشوده خواهد شد و اگر به اعمال سابق بازگردند، سنّت خداوند در گذشتگان درباره آنها جارى مى شود. (38)

و با آنها پيكار كنيد تا فتنه (شرك و سلب آزادى) برچيده شود و دين (و پرستش) همه مخصوص خدا باشد و اگر آنها (از راه شرك و فساد بازگردند و از اعمال نادرست) خوددارى كنند (خداوند آنها را مى پذيرد) خدا به آنچه انجام مى دهد بيناست. (39)

و اگر سرپيچى كنند بدانيد (ضررى به شما نمى زنند) خداوند سرپرست شماست او بهترين سرپرست و بهترين ياور است. (40)

تفسير: ..... ص : 475

قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ يعنى به خاطر كافران، اين سخن:- ان ينتهوا ...-

را بگو و اگر به معناى «خاطبهم به» (آنها را با اين سخن مورد خطاب قرار ده) بود، قطعا بايد «ان تنتهوا (با تاى خطاب) يغفر لكم» گفته مى شد. يعنى اگر كافران به وسيله ورود به دين اسلام از آنچه به آن عقيده دارند دست بردارند، گذشته آنها، يعنى شرك به خدا و دشمنى با فرستاده او بخشوده خواهد شد.

وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِينَ و اگر به دشمنى با رسول خدا و جنگ با او

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 476

بازگردند، سنت خداوند درباره گذشتگانى كه بر ضد پيامبران خدا دسته بندى كردند، يعنى سنت هلاكت و نابودى نيز درباره آنها جارى خواهد شد پس اگر از عقايد خود دست برندارند، بايد منتظر عذابى مثل آنچه بر گذشتگان جارى شده بمانند.

وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ و با آنها پيكار كنيد تا در ميان آنها شرك

وجود نداشته باشد و همه اديان باطل نابود شده و تنها دين اسلام پايدار بماند. امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: تأويل و تفسير نهايى اين آيه هنوز فرانرسيده است و هنگامى كه قائم ما قيام كند كسانى كه زمان او را دريابند، تأويل اين آيه را خواهند ديد، به خدا سوگند كه در آن موقع دين محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به تمام نقاطى كه شب پوشش خود را بر آن مى افكند خواهد رسيد تا در پهنه گيتى شرك و بت پرستى باقى نماند. «1»

فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ اگر از كفر دست بردارند و اسلام آورند خداوند به آنچه انجام مى دهند بيناست و به خاطر بازگشت از كفر و ورد به دين اسلام به آنها پاداش مى دهد. «يعملون»، «تعملون» نيز قرائت شده است كه در اين صورت معناى آيه اين است: خداوند به آنچه انجام مى دهيد يعنى جهاد در راه خدا بيناست و به خاطر آن بهترين پاداش را به شما خواهد داد.

__________________________________________________

1-

قال الصادق عليه السّلام: لم يجئ تاويل هذه الآية و لو قد قام قائمنا بعد سيرى من يدركه ما يكون من تأويل هذه الآية و ليبلغنّ دين محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ما بلغ الليل حتى لا يكون شرك على ظهر الأرض.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 477

جزء دهم از سوره انفال آيه 41 تا سوره توبه آيه 93

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 479

[سوره الأنفال (8): آيات 41 تا 42] ..... ص : 479

اشاره

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا

يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (41) إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعادِ وَ لكِنْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ (42)

ترجمه: ..... ص : 479

و بدانيد هر گونه غنيمتى به شما رسد خمس آن براى خدا و براى پيامبر و براى ذى القربى و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه است، اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايى حق از باطل، روز درگيرى دو گروه (باايمان و بى ايمان) يعنى روز جنگ بدر نازل كرديم، ايمان آورده ايد و خداوند بر هر چيزى قادر است. (41)

در آن هنگام شما در طرف پايين بوديد و آنها در طرف بالا (و از اين نظر دشمن بر شما برترى داشت) و كاروان (قريش) پايينتر از شما بود (و دسترسى به آنها ممكن نبود و ظاهرا وضع چنان سخت بود كه) اگر با يكديگر وعده مى گذاشتند (كه در ميدان نبرد حاضر شويد) در انجام وعده خود اختلاف مى كرديد ولى (همه اين مقدمات) براى آن بود كه خداوند كارى را كه مى بايست انجام شود تحقّق بخشد تا آنها كه هلاك (و گمراه) مى شوند از روى اتمام حجت باشد و آنها كه زنده مى شوند (و هدايت مى يابند) از روى دليل روشن باشد و خداوند شنوا و داناست. (42)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 480

تفسير: ..... ص : 480

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ ... «ما» (انّما) موصوله است و «من شى ء» بيان كننده آن است و «فان للَّه» مبتداست و خبر آن محذوف است و تقدير آن اين است: فواجب او فحق أن للَّه خمسه: خمس آن براى خداوند واجب يا حق است.

عقيده اصحاب ما اين است كه: خمس همان گونه كه در آيه بيان شده است به شش سهم تقسيم مى شود: يك سهم از آن خدا و يك سهم براى پيامبر صلّى

اللَّه عليه و آله و سلّم و يك سهم براى خويشاوندان اوست. اين سه سهم امروز براى امام زمان عليه السّلام است كه جانشين پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است و يك سهم- از سه سهم ديگر- براى يتيمان آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و يك سهم براى مسكينان ايشان و يك سهم براى در راه ماندگان ايشان است و ديگران با آنها شريك نيستند زيرا خداوند صدقه را- كه چرك اموال مردم است- بر آنها حرام كرده و به جاى آن خمس را براى آنها قرار داده است. اين حديث را طبرى از امام زين العابدين و امام باقر عليه السّلام نقل كرده است.

همچنين اصحاب ما از امام على عليه السّلام نقل كرده اند كه به وى گفته شد: مقصود خداوند كه مى فرمايد: ... وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ، چه كسانى است؟ حضرت فرمود:

مقصود يتيمان و مسكينان ماست.

إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ اين جمله متعلق به فعل محذوفى است كه «و اعلموا» بر آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 481

دلالت دارد و معناى آن اين است: اگر به خدا ايمان آورده ايد بدانيد خمس (5/ 1) غنيمت، موجب تقرّب و نزديكى به خداوند است پس دندان طمع از آن بكنيد و به 5/ 4 ديگر قناعت كنيد.

وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ «و ما انزلنا» عطف بر «باللّه» است، يعنى اگر به خدا و آنچه در روز جنگ بدر بر بنده ما فرستاده شده ايمان آورده ايد و مقصود از «الجمعان» دو گروه مسلمانان و كافران است و از «ما انزلنا» آيات، فرشتگان و پيروزى است كه در آن

روز نازل شده است.

إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى «اذ» بدل از «يَوْمَ الْفُرْقانِ» است و «عدوة»- به كسر و ضم عين- كنار دره است و «دنيا» و «قصوى» مؤنث «أدنى» (نزديكتر) و «اقصى» (دورتر) است. قاعده اين است كه واو در «قصوى» مانند «عليا» قلب به ياء شود ولى در «قصوى» مانند «قود» به طور نادر بر طبق اصل كلمه عمل شده است. طرف پايينتر، عدوة الدنيا، بعد از مدينه و نزديك آن است و طرف بالاتر، عدوة القصوى، بعد از مكّه و نزديك آن و دورتر از مدينه است.

وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ مقصود از «ركب» ابو سفيان و كاروان قريش است و اسفل به عنوان ظرف منصوب است و معناى آن اين است: ابو سفيان و مشركان قريش در مكانى پايينتر از شما كاروان را در كنار ساحل هدايت مى كردند. اسفل در محلّ رفع است زيرا خبر مبتداست. فايده ذكر مراكز استقرار مسلمانان و مشركان خبر دادن از حالتى است كه نشانه قدرت مشركان و ضعف و ناتوانى مسلمانان است و اين كه پيروزى بر مشركان در چنين حالتى امرى است الهى كه جز با قدرت و نيروى او ميسّر نبوده است. حالت مذكور بدين گونه بود كه در طرف بالا- عدوة القصوى- آب وجود داشت ولى در طرف پايين- عدوة الدنيا- آبى وجود نداشت و زمينهاى طرف پايين سست و نرم بود به طورى كه پاها در آن فرومى رفت و كاروان نيز در پشت سر آنان قرار داشت و عده آنها از مسلمانان بيشتر بود و حمايت ساير مشركان غرور و تكبّر آنان را دو چندان كرده و آنها را وادار مى كرد

كه مواضع خود را نگه دارند و حدّ اكثر كمك و يارى خود را به خرج دهند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 482

اين سخن خداوند تصوير وضعيّت و حالت جنگ بدر است كه خداوند- عزّ اسمه- آن را دگرگون كرد تا كارى كه مى بايست انجام شود، انجام شد يعنى تقويت دين و اعتلاى كلمه خود را تحقّق بخشيد.

وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعادِ و اگر شما و اهل مكه با يكديگر درباره زمان حضور در ميدان نبرد قرارى مى گذاشتيد، با يكديگر اختلاف مى كرديد ولى كمى عدّه شما و زيادى مشركان شما را از وفاى به وعده بازداشت و ترسى كه در دل مشركان بود مانع آنان شد و در نتيجه ديدار شما اتفاق نيفتاد، يعنى همان چيزى كه خواست خداوند بود.

لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولًا «ليقضى» متعلق به محذوف است، يعنى: ليقضى أمرا كان واجبا أن يفعل دبر ذلك «تا خداوند كارى را كه واجب بود به دنبال آن انجام شود تحقق بخشد».

لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ «ليهلك» بدل از «ليقضى» است و هلاك و حيات استعارتا براى كفر و اسلام به كار رفته است، يعنى تا كفر آن كه كفر ورزيده به سبب روشنى دليل و اقامه برهان بر ضدّ او ظاهر شود و اسلام آن كه اسلام آورده به سبب يقين و آگاهى به اين كه اسلام تنها دين حقّى است كه بايد به آن چنگ زد آشكار گردد.

وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ و خداوند مى داند چگونه كارهاى شما را منظم كند.

[سوره الأنفال (8): آيات 43 تا 44] ..... ص : 482

اشاره

إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنامِكَ قَلِيلاً وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ

لكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (43) وَ إِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلاً وَ يُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (44)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 483

ترجمه: ..... ص : 483

در آن موقع خداوند تعداد آنها را در خواب به تو كم نشان داد و اگر فراوان نشان مى داد مسلّما سست مى شديد و (درباره شروع به جنگ با آنها) كارتان به اختلاف مى كشيد ولى خداوند (شما را از همه اينها) سالم نگهداشت، خداوند به آنچه درون سينه هاست داناست. (43)

و در آن هنگام كه با هم (در ميدان نبرد) روبرو شديد آنها را به چشم شما كم نشان مى داد و شما را (نيز به چشم آنها كم مى نمود تا خداوند كارى را كه مى بايست انجام گيرد صورت بخشد (شما نترسيد و اقدام به جنگ كنيد، آنها هم وحشت نكنند و حاضر به جنگ شوند و سرانجام شكست بخورند) و همه كارها به خداوند بازمى گردد. (44)

تفسير: ..... ص : 483

إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنامِكَ قَلِيلًا «اذ» يا منصوب به فعل مقدّر «اذكر» است يا بدل دوم «يوم الفرقان» و يا متعلق به «لسميع عليم» است، يعنى خداوند آگاه به مصالح است آن گاه كه مشركان را در خواب در چشم تو كم نشان داد و اين قضيه چنين بود كه خداوند سبحان مشركان را به پيامبر در خوابى كه ديد كم نشان داد و پيامبر اين خواب را براى اصحابش نقل كرد و موجب تشجيع مسلمانان به جنگ با كافران شد.

حسن بصرى مى گويد: «فى منامك» يعنى در چشم تو زيرا چشم مكان خواب ديدن است.

وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ «فشل» به معناى ترس است، يعنى اگر خداوند كافران را فراوان نشان مى داد، مى ترسيديد و از جنگ كردن وحشت كرده و در انتخاب رأى اختلاف مى كرديد و وحدت خود را در كارى كه بايد انجام دهيد از

دست مى داديد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 484

وَ لكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ ولى خداوند به وسيله سالم نگهداشتن از سستى و اختلاف به شما نعمت داد.

إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ خداوند به ترس و شجاعتى كه در سينه ها (ى شما) خواهد بود آگاه است.

وَ إِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلًا «قليلا» منصوب است چون حال است يعنى آن گاه كه با هم روبرو شديد خداوند شما را از عده مشركان آگاه كرد.

خداوند براى تصديق خوابى كه پيامبر ديده بود، مشركان را در چشم مسلمانان كم نشان داد.

ابن عبّاس مى گويد: مشركان تا آنجا كم به نظر مى آمدند كه من به مردى كه در كنارم ايستاده بود گفتم: آيا آنها را هفتاد نفر مى بينى؟ گفت: آنها را صد نفر مى بينم.

پس از آن كه مردى از مشركان را اسير كرديم به او گفتيم: چند نفر بوديد؟ گفت: هزار نفر.

وَ يُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ و شما را در نظر آنها كم جلوه داد به گونه اى كه يكى از آنها چنين گفت: ياران محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به اندازه يك خوراك شترند. خداوند ابتدا مسلمانان را قبل از روبرو شدن با مشركان، در نظر آنها كم جلوه داد تا بر مسلمانان جرأت پيدا كنند ولى پس از روبرو شدن آنها را در نظر مشركان فراوان نشان داد تا موجب غافلگيرى آنها شده و در نتيجه بترسند و هنگامى كه آنچه را محاسبه نكرده اند ببينند شوكت و عظمت آنها شكسته شود و اين همان سخن خداوند در آيه 13 سوره آل عمران است: يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ «... در حالى كه آنها جمعيّت مؤمنان را با چشم خود دو برابر آنچه

بود مى ديدند».

ممكن است مسلمانان بدين گونه جمعيّت فراوان مشركان را كم ديده بودند كه خداوند برخى از آنها را با شى ء پوشاننده اى از ديد مسلمانان پنهان كرده بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 485

[سوره الأنفال (8): آيات 45 تا 47] ..... ص : 485

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (45) وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (46) وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (47)

ترجمه: ..... ص : 485

اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه با گروهى (در ميدان نبرد) روبرو مى شويد ثابت قدم باشيد و خدا را فراوان ياد كنيد تا رستگار شويد. (45)

و اطاعت (فرمان) خدا و پيامبرش نماييد و نزاع (و كشمكش) مكنيد تا سست نشويد و قدرت (و شوكت و هيبت) شما از ميان نرود و استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است. (46)

مانند كسانى نباشيد كه از سرزمين خود از روى هواپرستى و غرور و خودنمايى در برابر مردم (به سوى ميدان بدر) بيرون آمدند و (مردم را) از راه خدا بازمى داشتند (و سرانجام كارشان شكست و نابودى شد) و خداوند به آنچه عمل مى كنند احاطه (و آگاهى) دارد. (47)

تفسير: ..... ص : 485

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا اى كسانى كه ايمان آورده ايد هر گاه با گروه كافران مى جنگيد در جنگ با آنان ثابت قدم بوده و فرار نكنيد. اين كه خداوند آنها را توصيف نكرده و فقط «فئة» گفته است بدين سبب است كه مؤمنان تنها با كافران مى جنگند. «لقاء» اسم مصدر است و اغلب براى پيكار و جنگ به كار رفته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 486

وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ خداوند را در ميدانهاى جنگ و در حالى كه از او كمك مى طلبيد و به ياد او پشت گرم هستيد فراوان ياد كنيد، شايد به مقصود خود، يعنى پيروزى و پاداش آخرت دست يابيد.

وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ يعنى با يكديگر اختلاف نكنيد تا از جنگ با دشمن خود ناتوان شويد. «تفشلوا» منصوب به «أن» مقدّر است و «ريح» به معناى دولت و قدرت است و از جهت نفوذ به باد و وزش

آن تشبيه شده است. عرب مى گويند: هبت رياح فلان: يعنى دولتش برقرار و امرش نافذ است.

بعضى از مفسّران گفته اند: هيچ پيروزيى نبود جز اين كه به وسيله بادى كه خداوند مأمور مى كرد به دست مى آمد. در حديث آمده است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود:

من به وسيله باد صبا پيروز شدم و قوم عاد با باد مسموم مغرب هلاك شد. «1»

وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ كسانى كه از سرزمين خود بيرون آمدند اهل مكه بودند كه براى حمايت از كاروان خود از مكه خارج شدند. ابو سفيان پس از آن كه كاروان قريش را به سلامت از قلمرو مسلمانان بيرون برد كسى نزد سپاه قريش فرستاد. سپاه قريش در اين هنگام در محل «جحفه» «2» بود.

فرستاده ابو سفيان گفت: بازگرديد كاروان شما از حمله مسلمانان سالم ماند ولى ابو جهل با غرور و تكبر گفت: ما بازنمى گرديم تا آن كه به سرزمين بدر وارد شويم و در آنجا خمر بنوشيم و خوانندگان براى ما بخوانند. و اين همان غرور و تكبّر آنان بود و خودنمايى آنها نيز غذا دادن به سپاه قريش بود. آنها به سرزمين بدر رسيدند و

__________________________________________________

1-

نصرت بالصبا و اهلكت عاد بالدّبور.

2- جحفه محلى است ميان مكه و مدينه كه محل اجتماع مردم شام است. اسم آن در گذشته «مهيعهه» بوده و چون سيل مردم آن جا را با خود برد به آن جحفه گفته شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 487

جامهاى مرگ را به جاى جام شراب نوشيدند و نوحه گران به جاى خوانندگان بر آنها نوحه سرايى و گريه كردند.

[سوره الأنفال (8): آيه 48] ..... ص : 487

اشاره

وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ

الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَرِي ءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرى ما لا تَرَوْنَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ (48)

ترجمه: ..... ص : 487

و (به ياد آور) هنگامى را كه شيطان اعمال آنها (مشركان) را در نظرشان جلوه داد و گفت هيچ كس از مردم بر شما پيروز نمى شود و من همسايه (و پناه دهنده) شمايم امّا هنگامى كه دو گروه (جنگجويان و حمايت فرشتگان از مؤمنان) را ديد به عقب بازگشت و گفت من از شما بيزارم من چيزى را مى بينم كه شما نمى بينيد من از خدا مى ترسم و خداوند شديد العقاب است. (48)

تفسير: ..... ص : 487

بعضى از مفسّران در تفسير اين آيه گفته اند: چون سپاه قريش براى حركت گرد آمدند به ياد جنگ و خصومت خود با قبيله كنانه افتادند و اين امر نزديك بود آنها را منصرف كند. در اين هنگام ابليس در چهره سراقة «1» بن مالك بن جعشم كنانى كه از اشراف قبيله كنانه بود ظاهر شد و گفت: امروز هيچ كس بر شما پيروز نمى شود، من

__________________________________________________

1- در حاشيه سيره ابن هشام درباره نسب سراقة بن مالك چنين آمده است: نسبت او به بنى مدلج مى رسد و بنى مدلج فرزندان مدلج بن مرة بن تميم بن عبد مناف بن كنانه مى باشند. سيره ابن هشام 2/ 133 چاپ 1936 مصر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 488

شما را از قبيله بنى كنانه حفظ مى كنم و در پناه من مى باشيد.

چون ابليس مشاهده كرد كه فرشتگان از آسمان فرود مى آيند، عقب نشينى كرد و چون به عقب بازگشت حارث كه دستش در دست او بود گفت: كجا مى روى در چنين حالتى دست از يارى ما برمى دارى؟ ابليس گفت: من چيزهايى مى بينم كه شما نمى بينيد. در اين هنگام محكم به سينه حارث زد و فرار كرد و به دنبال او سپاهيان قريش

نيز فرار كردند.

چون قريش به مكّه رسيدند گفتند: سراقة بن مالك سبب فرار مردم شد. اين سخن به گوش سراقه رسيد وى گفت: به خدا سوگند من از حركت شما تا زمانى كه خبر شكست شما به من رسيد آگاهى نداشتم.

[سوره الأنفال (8): آيات 49 تا 51] ..... ص : 488

اشاره

إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِينُهُمْ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (49) وَ لَوْ تَرى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ (50) ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ (51)

ترجمه: ..... ص : 488

به هنگامى كه منافقان و آنها كه در دلهايشان بيمارى بود مى گفتند: اين گروه (مسلمانان) را دينشان مغرور ساخته و هر كس بر خدا توكّل كند (پيروز مى گردد) خداوند عزيز و حكيم است. (49)

و اگر ببينى كافران را به هنگامى كه فرشتگان (مرگ) جان آنها را مى گيرند و بر صورت و پشت آنها مى زنند و (مى گويند) بچشيد عذاب سوزنده را (به حال آنها تأسّف خواهى خورد). (50)

اين در مقابل كارهايى است كه از پيش فرستاده ايد و خداوند نسبت به بندگانش هرگز ستم روا نمى دارد. (51)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 489

تفسير: ..... ص : 489

إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِينُهُمْ به هنگامى كه منافقان مدينه و كسانى كه درباره اسلام شك و ترديد داشتند مى گفتند: اينها- مقصودشان مسلمانان بود- به دين خود و اين كه به خاطر آن پيروز خواهند شد مغرور شده اند و به همين سبب با اين كه تعدادشان كم است براى جنگ با مشركان كه تعدادشان زياد است خارج شده اند.

وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ و هر كس بر خدا توكل كند، خداوند مقتدر و پيروز است، ضعيف را بر قوى و كم را بر زياد پيروز مى كند.

وَ لَوْ تَرى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ «ترى» به معناى ماضى است زيرا «لو» فعل مضارع را به معناى ماضى مى برد همان گونه كه «إن» ماضى را به معناى مضارع مى برد. «اذ» منصوب است چون ظرف است و «يتوفى» با ياء و تاء هر دو قرائت شده است و «يضربون» حال است. مجاهد مى گويد: مقصود از «ادبارهم» نشيمنگاه كافران است ولى خداوند كريم و بزرگوار است

و لذا به كنايه سخن گفته است. بعضى از مفسّران گفته اند: مقصود اين است كه فرشتگان بر جلو و پشت بدن- نه عضو خاصى از آن- آنها يعنى كشتگان جنگ بدر مى زنند.

وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ «ذوقوا» با تقدير قول عطف بر يضربون است، يعنى: و يقولون ذوقوا عذاب الحريق: و مى گويند پس از اين عذاب سوزنده را در آخرت بچشيد. بعضى از مفسّران گفته اند: فرشتگان در روز جنگ بدر سلاحهاى آهنينى داشتند كه وقتى به مشركان مى زدند در جراحتهاى آنها آتش مى افتاد.

ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ ممكن است اين آيه سخن خداوند باشد و يا ممكن است سخن فرشتگان باشد و «ذلك» مبتداست و «بما قدمت» خبر آن است و «و أن اللَّه» عطف بر «ذلك» است يعنى اين عذاب به دو سبب است يكى به سبب كفر و گناهان شما و ديگرى به سبب اين كه خداوند كافران را از روى عدالت عذاب مى كند زيرا او در مجازات بندگانش به آنها ستم نمى كند.

خداوند با ذكر كلمه «ظلّام» كه صيغه مبالغه است هر گونه ستمگرى را از خود نفى كرده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 490

[سوره الأنفال (8): آيات 52 تا 54] ..... ص : 490

اشاره

كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقابِ (52) ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (53) كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ كُلٌّ كانُوا ظالِمِينَ (54)

ترجمه: ..... ص : 490

(حال اين گروه مشركان) همانند حال نزديكان فرعون و كسانى است كه پيش از آنها بودند آنها آيات خدا را انكار كردند خداوند هم آنان را به گناهانشان كيفر داد خداوند قوى و كيفرش شديد است. (52)

اين به خاطر آن است كه خداوند هيچ نعمتى را كه به گروهى داده تغيير نمى دهد جز آن كه آنها خودشان را تغيير دهند و خداوند شنوا و داناست. (53)

اين (درست) به حال فرعونيان و كسانى كه پيش از آنها بودند مى ماند كه آيات پروردگارشان را تكذيب كردند و ما هم به خاطر گناهانشان آنها را هلاك كرديم فرعونيان را غرق نموديم و همه اين گروه ها ستمگر بودند. (54)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 491

تفسير: ..... ص : 491

كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ كاف در محلّ رفع و خبر مبتداى محذوف است و تقدير آن اين است: دأب هؤلاء مثل دأب ءال فرعون، يعنى حال اين مشركان همانند حال نزديكان فرعون است. حال آنان همان عادت و كارى بود كه بر آن مداومت داشتند. «كفروا» تفسير حال نزديكان فرعون است.

ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما ... «ذلك» اشاره به عذابى است كه بر آنها نازل شد يعنى اين عذاب بدين سبب است كه از حكمت خداوند به دور است نعمتى را كه به گروهى بخشيده تغيير دهد مگر آن كه حال خود را تغيير دهند.

سدّى مى گويد: نعمت وجود مبارك حضرت محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بود كه خداوند به قريش بخشيده بود ولى آنها به رسالت او كفر ورزيدند و تكذيبش كردند خداوند نيز اين نعمت را به

انصار بخشيد.

وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ خداوند به سخنان كسانى كه پيامبران را تكذيب مى كنند شنوا و به آنچه انجام مى دهند داناست.

كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ اين تكرار براى تأكيد است و «بآيات ربهم» دلالت بيشترى بر كفران نعمتها دارد و ذكر غرق كردن آل فرعون بيانگر اين است كه به سبب گناهان كيفر شده اند.

وَ كُلٌّ كانُوا ظالِمِينَ همه كسانى كه از نزديكان فرعون غرق شده و از قريش كشته شدند به سبب كفر و گناهانى كه انجام دادند به خود ستم كردند.

[سوره الأنفال (8): آيات 55 تا 58] ..... ص : 491

اشاره

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (55) الَّذِينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا يَتَّقُونَ (56) فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (57) وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنِينَ (58)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 492

ترجمه: ..... ص : 492

بدترين جنبندگان نزد خدا كسانى هستند كه راه كفر پيش گرفته و ايمان نمى آورند. (55)

كسانى كه با آنها پيمان بستى سپس هر بار عهد خود را مى شكنند و (از پيمان شكنى و خيانت) پرهيز ندارند. (56)

اگر آنها را در (ميدان) جنگ بيابى آن چنان به آنها حمله كن كه جمعيّتهايى كه پشت سر آنها هستند پراكنده شوند شايد متذكّر گردند (و عبرت گيرند). (57)

و هر گاه (با ظهور نشانه هايى) از خيانت گروهى بيم داشته باشى (كه عهد خود را شكسته حمله غافلگيرانه كنند) به طور عادلانه به آنها اعلام كن (كه پيمانشان لغو شده است) زيرا خداوند خائنان را دوست نمى دارند. (58)

تفسير: ..... ص : 492

... الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ بدترين جنبندگان نزد خداوند كسانى هستند كه بر كفر اصرار ورزيدند و در نتيجه انتظار نمى رود كه ايمان آورند.

مقصود آيه يهود بنى قريظه است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با آنها پيمان بست كه با دشمن او همكارى نكنند ولى آنها با فرستادن اسلحه براى مشركان مكه آنها را يارى كردند و گفتند كه ما فراموش كرديم و مرتكب اشتباه شديم سپس پيامبر دوباره با آنها پيمان بست، باز هم پيمان را شكستند و در جنگ خندق به دشمنان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم يارى كردند.

الَّذِينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ اين جمله بدل از «الَّذِينَ كَفَرُوا» است يعنى خداوند كسانى از كافران را كه با آنها پيمان بستى بدترين جنبندگان قرار داده است زيرا بدترين مردم، كافرانند و بدترين كافران، كسانى هستند كه بر كفر خود اصرار مى ورزند و بدترين كسانى كه بر كفر خود اصرار مى ورزند پيمان شكنان مى باشند.

وَ هُمْ لا يَتَّقُونَ از سرانجام

خيانت نمى ترسند و از ننگ و عذابى كه در پى دارد باكى ندارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 493

فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ «تثقفنهم» يعنى «تصادفنّهم» و معناى آيه اين است: اگر بر آنها چيره شدى و دست يافتى، آنان را به بدترين شكل بكش تا كسانى كه به دنبال آنها مى آيند پراكنده شوند و با تو نجنگند و دشمنى نورزند و پس از آن ديگران از سرنوشت آنها پند و عبرت گيرند و هيچ كس بر تو جسور و گستاخ نشود.

وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ و هر گاه از خيانت و پيمان شكنى گروهى كه پيمان بسته اند بيم داشته باشى، به طور عادلانه و يكسان پيمان را به سوى آنها بيفكن و به آنها اعلام كن كه پيمان را شكسته اى و رابطه ات را با آنها قطع كرده اى و در حالى كه گمان مى كنند پيمان به قوّت خود باقى است با آنها جنگ مكن تا به تو نسبت خيانت ندهند.

إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنِينَ زيرا خداوند خائنان را دوست نمى دارد پس به آنها خيانت مكن، يعنى پيش از آن كه به آنها اعلام كنى كه پيمان لغو شده، با آنها جنگ مكن.

بعضى از مفسّران گفته اند: «على سواء» به معناى آگاهى يكسان- و دو جانبه- از لغو پيمان است و جار و مجرور در محل حال است. گويا چنين گفته شده است:

پيمان را به سوى آنان بيفكن در حالى كه بر طريق عادلانه و متساوى ثابت هستى يا پيمان را به سوى آنان بيفكن در حالى كه به طور يكسان از لغو آن آگاه شوند و اين دو معنى بنا بر اين

است كه «على سواء» حال از «نابذ» پيامبر «يا منبوذ اليهم» مشركان باشد.

[سوره الأنفال (8): آيات 59 تا 62] ..... ص : 493

اشاره

وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا يُعْجِزُونَ (59) وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ ءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (60) وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (61) وَ إِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ (62)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 494

ترجمه: ..... ص : 494

و آنها كه راه كفر پيش گرفتند تصوّر نكنند (با اين اعمال) پيروز مى شوند (و از قلمرو كيفر ما بيرون مى روند) آنها هرگز ما را عاجز نخواهند كرد. (59)

در برابر آنها [دشمنان ] آنچه توانايى داريد از «نيرو» آماده سازيد (و نيز) اسبهاى ورزيده (براى ميدان نبرد) تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد و (نيز) گروه ديگرى غير از اينها را كه شما نمى شناسيد و خدا مى شناسد و هر چه در راه خدا (و تقويت بنيه دفاعى اسلام) انفاق كنيد، به شما بازگردانده مى شود و به شما ستم نخواهد شد. (60)

و اگر تمايل به صلح نشان دهند، تو نيز از در صلح درآ و بر خدا تكيه كن كه او شنوا و داناست. (61)

و اگر بخواهند تو را فريب دهند خدا براى تو كافى است او همان كسى است كه تو را با يارى خود و مؤمنان تقويت كرد. (62)

تفسير: ..... ص : 494

وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا يُعْجِزُونَ كسانى كه كفر ورزيدند گمان نكنند به آنها دسترسى نخواهد بود آنها گرفتار خواهند شد و جوينده خود- يعنى خداوند- را از دسترسى به خود عاجز نخواهند يافت. انهم به فتح همزه نيز قرائت شده و به معناى «لأنّهم» است و در هر دو حال براى تعليل است زيرا در حالت كسر به طريق

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 495

استيناف است و در حالت فتح صريحا تعليل است. معناى آيه اين است: اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم گمان نكن «1» كه كافران از چنگ تو فرار كرده اند خداوند تو را بر آنها پيروز كرده و در برابر آنان

يارى ات مى كند. قرائت ابن محيصن «2» كه «لا يعجزن» را به كسر نون خوانده است، از جمله قرائتهاى استثنايى و نادر است.

بعضى «الذين كفروا» را فاعل دانسته و به همين جهت «لا يحسبنّ» (با ياء) قرائت كرده اند كه در اين صورت گويا گفته شده: و لا يحسبنّ الذين كفروا أن سبقوا سپس «أن» حذف شده همان گونه كه در آيه 24 سوره روم وَ مِنْ آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ «و از آيات خداوند اين است كه برق (و رعد) را به شما نشان مى دهد» «أن» (قبل از «يريكم») حذف شده است. يا بدين جهت «لا يحسبنّ» (با ياء) قرائت كرده اند كه معناى آيه را: لا يحسبنّهم الذين كفروا سبقوا، دانسته اند.

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ قوّت به هر نوع نيرو و قدرتى كه موجب پيروزى در جنگ است اطلاق مى شود. «رباط» اسبى است كه براى جهاد در راه خدا براى هميشه فراهم مى شود و نيز ممكن است «رباط» به معناى «مرابطه» (يعنى مراقبت و محافظت) باشد و ممكن است «رباط» جمع «ربيط» (يعنى بسته شده) باشد مثل «فصال» كه جمع «فصيل» است.

تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ «ترهبون» به تخفيف «هاء» و تشديد آن هر دو قرائت شده است زيرا «أرهبته» و «رهبته» هر دو گفته مى شود و به يك معناست يعنى به وسيله آنچه آماده مى كنيد دشمن خود و خدا يعنى اهل مكّه و

__________________________________________________

1- ظاهرا مرحوم طبرسى «لا تحسبنّ» (با تاء) قرائت كرده است و ذكر اين نكته در عبارات بعدى كه بعضى آن را با ياء قرائت كرده اند نيز مؤيد اين مطلب است.

2- وى محمد بن عبد الرحمن بن محيصن

مكّى قارى است كه عده اى از جمله مسلم از او روايت كرده اند و قرائت او از نادرترين قرائتهاست و در سال 122 يا 123 در مكّه درگذشته است. برخى او را محمّد بن عمر و برخى محمّد بن عبد اللَّه دانسته اند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 496

كافران ديگرى را كه اهل مكّه نيستند بترسانيد.

لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ شما آنها را نمى شناسيد، زيرا آنها نماز مى خوانند و روزه مى گيرند و «لا اله الا اللَّه» و «محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم رسول اللَّه» مى گويند ولى خداوند آنها را مى شناسد، زيرا بر نهانها آگاه است.

وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ ءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ آنچه در جهاد انفاق كنيد، به شما پاداش كامل داده خواهد شد و چيزى از آن كاسته نخواهد شد.

وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها «جنح له» و «جنح اليه» يعنى به آن مايل و راغب شد. «سلم» به فتح سين (سلم) و به كسر آن (سلم) به معناى صلح است و همانند ضدش «حرب» مؤنّث ذكر شده است. شاعر مى گويد:

السلم تأخذ منها ما رضيت به و الحرب يكفيك من انفاسها جرع «1»

وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ از مكر و نيرنگ كافران نترس زيرا خداوند تو را از نيرنگ آنان نگه مى دارد و كفايت مى كند.

وَ إِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ ... و اگر بخواهند تو را در امر صلح فريب دهند، يعنى مقصودشان از صلح آن باشد كه يارانت را از جنگ بازدارند تا نيروى بيشترى فراهم كرده و سپس در حالى كه شما آماده نيستيد با شما جنگ را آغاز كنند، خداوند كار تو را كفايت مى كند او همان كسى

است كه با يارى خود و مؤمنانى كه تو را بر دشمنانت يارى مى كنند تو را تقويت كرد. مقصود خداوند از مؤمنان، انصار است كه دو قبيله اوس و خزرج بودند.

[سوره الأنفال (8): آيات 63 تا 66] ..... ص : 496

اشاره

وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (63) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (64) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ (65) الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ (66)

__________________________________________________

1- صلح هر چند طولانى و پايدار باشد فقط آنچه را دوست دارى در آن مى بينى و پايدارى آن آسيبى به تو نمى رساند ولى مقدار كمى از جنگ انسان را كافى است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 497

ترجمه: ..... ص : 497

و در ميان دلهاى آنها الفت ايجاد كرد، اگر تمام آنچه روى زمين است صرف مى كردى كه در ميان دلهاى آنها الفت بيفكنى نمى توانستى ولى خداوند در ميان آنها الفت ايجاد كرد او توانا و حكيم است. (63)

اى پيامبر، خداوند و مؤمنانى كه از تو پيروى مى كنند براى حمايت تو كافى است. (64)

اى پيامبر، مؤمنان را تحريك به جنگ (با دشمن) كن، هر گاه بيست نفر با استقامت از شما باشند بر دويست نفر غلبه مى كنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از كسانى كه كافر شدند پيروز مى گردند چرا كه آنها گروهى هستند كه نمى فهمند. (65)

هم اكنون خداوند از شما تخفيف داد و دانست كه در شما ضعفى وجود دارد بنا بر اين هر گاه يكصد نفر با استقامت از شما باشند بر

دويست نفر پيروز مى شوند و اگر يكهزار نفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند كرد و خدا با صابران است. (66)

تفسير: ..... ص : 497

وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ و در دلهاى آنها الفت ايجاد كرد به گونه اى كه دوستدار يكديگر شدند بعد از آن كه ميان آنان كينه توزى و جنگ بود و پايانى براى آن وجودنداشت امّا خداوند همه كينه ها و دشمنى ها را از ياد آنان برد تا آن كه با يكديگر دوست و صميمى شدند و پيمان برادرى بستند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 498

لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ اگر تمام آنچه روى زمين است صرف مى كردى، نمى توانستى ميان دلهاى آنان الفت ايجاد كنى و كينه هاى دوران جاهليّت را از آنان بزدايى.

وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ ولى خداوند به وسيله اسلام ميان آنها الفت ايجاد كرد.

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ واو به معناى «مع» و ما بعد آن منصوب است زيرا عطف اسم ظاهر مجرور بر اسم كنايه ناپسند است. معناى آيه اين است: خداوند براى حمايت تو و پيروانت، يعنى مؤمنان كافى اند. ممكن است جمله «وَ مَنِ اتَّبَعَكَ» در محل رفع باشد كه در اين صورت معناى آن اين است:

خداوند و مؤمنان براى حمايت تو كافى اند. اين آيه در محلّى به نام «بيداء» در جنگ بدر و پيش از شروع جنگ نازل شد.

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ «تحريض»، مبالغه در تشويق به كارى است و از ماده «حرض» است و «حرض» اين است كه مرض آن چنان بر انسان چيره شود كه او را مشرف به مرگ سازد. اين امر وعده اى

است از جانب خداوند كه اگر گروه مؤمنان در ميدان جنگ شكيبايى كنند به يارى خداوند بر ده برابر خود از كافران پيروز مى شوند.

بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ يعنى چون كافران نادانند همانند چهارپايان بدون توجّه به پاداش مى جنگند.

ابن جريح «1» مى گويد: مؤمنان موظّف بودند فرار نكنند و يك نفر از آنان در برابر

__________________________________________________

1- وى عبد الملك بن عبد العزيز بن جريح اموى مكّى است. اصل او از روم است و از عطاء و زهرى و عكرمه و ديگران روايت كرده و از فقها و قرّاء متّقى و پارساى حجاز بوده و در سن هفتاد سالگى در سال 150 هجرى درگذشته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 499

ده نفر پايدارى كند و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم حمزة بن عبد المطّلب را همراه با سى سوار به ميدان جنگ فرستاد و او با ابو جهل كه سيصد سوار همراه او بود روبرو شد. اين امر بر مسلمانان سنگين و گران آمد و بعد از مدّتى از آن شكوه كردند لذا اين حكم نسخ شد و با پايدارى يك نفر در برابر دو نفر از كافران به آنها تخفيف داده شد.

«ضعفا» به فتح ضاد و ضمّ آن و نيز به صورت «ضعفاء» جمع «ضعيف» قرائت شده است و «يكن» در هر دو مورد به «ياء» و «تاء» هر دو قرائت شده است.

مقصود از «ضعف»، ناتوانى جسمى است. بعضى گفته اند مقصود از آن، ضعف بصيرت و استقامت در دين است و مؤمنان در اين امر با يكديگر متفاوت بودند.

[سوره الأنفال (8): آيات 67 تا 69] ..... ص : 499

اشاره

ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ يُرِيدُ

الْآخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (67) لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (68) فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (69)

ترجمه: ..... ص : 499

هيچ پيامبرى حق ندارد اسيرانى (از دشمن) بگيرد تا كاملا بر آنها پيروز گردد (و جاى پاى خود را در زمين محكم كند) شما متاع ناپايدار دنيا را مى خواهيد (و مايليد اسيران بيشترى بگيريد و در برابر گرفتن مالى آزاد كنيد) ولى خداوند سراى ديگر را (براى شما مى خواهد و خداوند قادر و حكيم است. (67)

اگر فرمان سابق خدا نبود (كه بدون ابلاغ امّتى را كيفر ندهد) مجازات بزرگى به خاطر چيزى كه (از اسيران) گرفتيد به شما مى رسيد. (68)

اكنون از آنچه غنيمت گرفته ايد حلال و پاكيزه است، بخوريد و از خدا بپرهيزيد، خداوند آمرزنده و مهربان است. (69)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 500

تفسير: ..... ص : 500

ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ «اثخان» به معناى كشتار بسيار از دشمن و مبالغه در آن است. اين معنى از قول عرب: اثخنته الجراحات حتى اثبتته (جراحتهاى او به اندازه اى زياد شد كه وى را از پا درآورد و بى حركت ساخت) اخذ شده است. اصل «اثخان» از ماده «ثخانة» است كه به معناى غلظت و ضخامت و سنگينى است. معناى آيه اين است: براى هيچ پيامبرى درست و صحيح نيست كه اسيرانى (از دشمن) بگيرد مگر زمانى كه با كشتار زياد، كافران را خوار و ناتوان سازد و اسلام را نيرومند كند و با استيلا و پيروزى بر آنها آن را قدرت بخشد و اين فرمان در روز جنگ بدر بود و چون عده مسلمانان زياد شد آيه: فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً «... سپس يا بر آنها منّت گذاريد (و آزادشان كنيد) يا در برابر آزادى از آنها فديه بگيريد» (محمّد/ 4) فرود

آمد.

روايت شده كه (در روز جنگ بدر) هفتاد اسير به نزد رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آورده شد و در ميان آنان عباس عموى پيغمبر و عقيل بن ابى طالب بود و هيچ كس از ياران پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اسير نشده بود.

تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا «عرض الدنيا» متاع ناچيز دنياست و بدان سبب «عرض» گفته شده كه نابود شدنى و ناپايدار است و مقصود خداوند از عرض در اين آيه، فديه است و مخاطبان وى مؤمنانى هستند كه تمايل به فديه گرفتن از اسيران داشتند.

وَ اللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ يعنى شما بهره گذرا از متاع دنيا را مى خواهيد در حالى كه خدا مى خواهد به پاداش آخرت برسيد.

وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ خداوند قادر است و دوستانش را بر دشمنانش پيروز مى كند و آنان بر كشتار دشمن و اسير كردن آنان توانا مى شوند و به آنان اجازه مى دهد كه فديه بگيرند، ولى خداوند حكيم است و اين امر را به تأخير مى اندازد در حالى كه مؤمنان شتاب دارند. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 501

لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ اگر فرمان سابق خداوند در لوح محفوظ نبود كه غنيمت ها براى شما مباح است، به خاطر حلال شمردن آن پيش از اباحه، عذاب و كيفر بزرگى به شما مى رسيد.

بعضى از مفسّران در تفسير آيه بالا گفته اند: اگر خداوند در قرآن مقرّر نكرده بود كه با بودن پيامبر در ميان شما، شما را عذاب نمى كند.

فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالًا اين فرمان، دستور اباحه فديه است زيرا فديه از جمله غنيمتهاست. بعضى از مفسّران گفته اند: مسلمانان از تصرّف در

غنيمتها خوددارى كردند و به آن دست درازى نكردند، در نتيجه اين آيه نازل شد و فاء در «فكلوا» فاء سببيّه است، يعنى براى شما غنيمتها را مباح كردم پس از آنچه به غنيمت گرفته ايد حلال و پاكيزه است، بخوريد. «حلالا» منصوب است چون يا حال براى غنيمتهاست يا صفت براى مصدر محذوف «أكلا» است.

[سوره الأنفال (8): آيات 70 تا 71] ..... ص : 501

اشاره

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرى إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤْتِكُمْ خَيْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (70) وَ إِنْ يُرِيدُوا خِيانَتَكَ فَقَدْ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (71)

ترجمه: ..... ص : 501

اى پيامبر به اسيرانى كه در دست شماست بگو: اگر خداوند خيرى در دلهاى شما بداند، (و نيات نيك و پاكى داشته باشيد) بهتر از آنچه از شما گرفته به شما مى دهد و شما را مى بخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است. (70)

اما اگر بخواهند به تو خيانت كنند (موضوع تازه اى نيست)، آنها پيش از اين (نيز) به خدا خيانت كردند و خداوند (شما را) بر آنها پيروز كرد و خداوند دانا و حكيم است. (71)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 502

تفسير: ..... ص : 502

«اسرى» از «اسارى» به قياس نزديكتر است، زيرا «اسير» بر وزن فعيل به معناى مفعول است و فعيل به معناى مفعول، جمع آن «فعلى» است مانند «جرحى» (زخميها) و «قتلى» (كشتگان). بعضى به جاى «اسرى» «اسارى» قرائت كرده و آن را به «كسالى» (تنبلان) تشبيه كرده اند همان گونه كه «كسلى» را به «اسرى» تشبيه كرده اند.

قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرى إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤْتِكُمْ خَيْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ به كسانى كه در ملك شما هستند و گويا با دست خود آنها را در اختيار گرفته ايد بگو: اگر خداوند در دلهاى شما خلوص عقيده و نيّت درست در ايمان بداند، بهتر از فديه اى كه از شما گرفته به شما مى دهد: يا چند برابر آن را در دنيا به جاى آن به شما مى دهد و يا در آخرت به شما پاداش مى دهد.

روايت شده كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به عبّاس فرمود: از طرف دو فرزند برادرانت عقيل بن ابى طالب و نوفل بن حرث فديه بده. عباس گفت: آيا مى خواهى مرا چنان فقير كنى كه در باقيمانده عمر دست را

پيش طايفه قريش دراز كنم؟ پيامبر فرمود: پس طلايى كه به همسرت امّ الفضل دادى و گفتى: اگر براى من پيشامدى روى داد، اين مال براى تو و فضل و عبد اللَّه و قثم باشد كجاست؟ عباس گفت: چه كسى اين خبر را به تو داده؟ پيامبر فرمود: پروردگارم به من خبر داده است. عباس گفت: شهادت مى دهم كه تو در دعوت خود راستگويى و خدايى جز خداى يكتا نيست و تو بنده و رسول اويى به خدا سوگند من در تاريكى شب طلا را به امّ الفضل دادم و هيچ كس جز خداوند از آن آگاه نبوده است. من درباره پيامبرى تو در شك و ترديد بودم امّا اكنون كه مرا از اين امر آگاه كردى شكّى در آن ندارم.

(پس از اين واقعه) عباس مى گفت: خداوند بهتر از آن را به من داد اكنون من بيست بنده دارم كه كمترين آنها بيست هزار درهم ارزش دارد و خداوند زمزم را نيز به من بخشيد كه همه اموال مردم مكه را با آن عوض نمى كنم و انتظار آمرزش پروردگارم را دارم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 503

وَ إِنْ يُرِيدُوا خِيانَتَكَ فَقَدْ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ ... اگر بخواهند پيمانى را كه با تو بسته اند بشكنند و فديه اى را كه ضمانت كرده اند ندهند- اولين خيانت نيست-، پيش از اين نيز با شركت در جنگ بدر و كمك كردن به مشركان به خداوند خيانت كرده اند ولى خداوند شما را بر آنها پيروز كرد و اگر دوباره خيانت كنند، باز هم خداوند شما را بر آنها پيروز خواهد كرد.

[سوره الأنفال (8): آيات 72 تا 75] ..... ص : 503

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ

أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (72) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِيرٌ (73) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (74) وَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولئِكَ مِنْكُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (75)

ترجمه: ..... ص : 503

آنها كه ايمان آوردند و مهاجرت كردند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد نمودند و آنها كه پناه دادند و يارى كردند، اولياء (ياران و مدافعان و مسئولان) يكديگرند و آنها كه ايمان آوردند و مهاجرت نكردند هيچ گونه ولايت (و تعهّد و مسئوليت) در برابر آنها نداريد تا هجرت كنند و (تنها) اگر از شما در (حفظ) دين (خود) يارى طلبند بر شما است كه آنها را يارى كنيد جز بر ضد گروهى كه ميان شما و آنها پيمان (ترك مخاصمه) است و خداوند به آنچه عمل مى كنيد بيناست. (72)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 504

و آنها كه كافر شدند اولياء (و ياران و مدافعان) يكديگرند، اگر (اين دستور را) انجام ندهيد فتنه و فساد عظيمى در زمين روى مى دهد. (73)

و آنها كه ايمان آوردند و هجرت نمودند و جهاد در راه خدا كردند و

آنها كه پناه دادند و يارى كردند، آنان مؤمنان حقيقى اند براى آنها آمرزش (و رحمت خدا) و روزى شايسته اى است. (74)

و آنها كه بعدا ايمان آوردند و هجرت كردند و با شما جهاد نمودند از شما هستند و خويشاوندان نسبت به يكديگر (از ديگران) در احكامى كه خدا مقرّر داشته سزاوارترند خداوند به همه چيز دانا است. (75)

تفسير: ..... ص : 504

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا كسانى كه ايمان آوردند و به خاطر دوستى خدا و رسول از وطن و خويشاوندان خود جدا شدند، يعنى مهاجران كه از مكّه به مدينه هجرت كردند.

وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا و كسانى كه مهاجران را پناه دادند و آنان را در جنگ با دشمنانشان يارى كردند، يعنى انصار.

أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ آنها از يكديگر ارث مى برند. مهاجران و انصار به سبب عقد برادرى و اخوّتى كه نخست ميان آنها بسته شد از يكديگر ارث مى بردند تا آن كه اين امر با آيه 75 سوره انفال: ... وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ ... «... و خويشاوندان نسبت به يكديگر (از ديگران) سزاوارترند» نسخ شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 505

ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ «ولايتهم» به فتح واو و كسر آن هر دو قرائت شده است. زجاج مى گويد: ولايت به فتح واو به معناى يارى كردن و خويشاوندى است و به كسر واو به معناى حكومت است و علّت اين كه در آيه به كسر واو آمده دو چيز است: يكى اين كه ولايت برخى از مسلمانان نسبت به برخى ديگر، به حرفه و كار تشبيه شده زيرا هر چه در محدوده حرفه و كار است مكسور است مثل «صياغت» (زرگرى)

و كتابت (نويسندگى) ديگر اين كه گويا شخص به سبب سرپرستى بر شخص ديگر كارى را انجام مى دهد و با عملى سروكار دارد.

وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلَّا عَلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ اگر مؤمنانى كه هجرت نكرده اند از شما بخواهند كه به خاطر دين آنان را در برابر كافران يارى كنيد، بايد آنها را يارى كنيد، مگر در برابر گروهى كه ميان شما و آنان پيمان ترك مخاصمه بسته شده كه در اين صورت نمى توانيد به مسلمانان در جنگ با آنها كمك كنيد.

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ معناى اين آيه اين است كه مسلمانان بايد از دوستى با كافران و يارى كردن به آنها اگرچه از نزديكان ايشان باشند خوددارى كنند و از سرپرستى آنان دست بردارند.

إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِيرٌ اگر آنچه به شما فرمان داده ام انجام ندهيد، يعنى ميان خود رابطه برادرى برقرار نكنيد و برخى از شما برخى ديگر را حتّى در ارث بردن از يكديگر ولىّ خود قرار ندهيد و نسبت اسلام را بر نسبت خويشاوندى برترى ندهيد و روابط ميان خود با كافران را قطع نكنيد، آشوب و فساد بزرگى در زمين به وجود خواهد آمد زيرا تا زمانى كه مسلمانان در برابر كافران متحد و يكپارچه نباشند شرك هم چنان باقى خواهد بود و مشركان بر مسلمانان گستاخ خواهند شد و آنها را به كفر خواهند خواند. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 506

سپس خداوند سبحان دوباره از مهاجران و انصار ياد مى كند و آنها را مى ستايد و مى فرمايد: أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا «تنها ايشان مؤمنان واقعى هستند» زيرا با هجرت

كردن و كمك به مسلمانان و جدا شدن از خويشاوندان و اموال خود به خاطر دين خدا، ايمان حقيقى خود را ثابت كردند.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ مقصود خداوند از آنها كه بعد ايمان آورده اند كسانى است كه پس از مهاجران اوليه، ايمان آوردند و هجرت كردند نظير آيه دهم سوره حشر كه مى فرمايد: وَ الَّذِينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ «و كسانى كه بعد از آنها آمدند ...».

فَأُولئِكَ مِنْكُمْ آنها هم از جمله شما هستند و حكم آنان از جهت وجوب دوستى و كمك به آنان همانند حكم شماست، اگرچه بعد از شما ايمان آورده و هجرت كرده اند.

وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ خويشاوندان در ارث بردن اولويت دارند يعنى برخى از آنان در ارث بردن از برخى ديگر از خويشاوندان سزاوارترند اين جمله حكم توارثى را كه به سبب هجرت و يارى كردن امضا شده بود نسخ كرده است.

فِي كِتابِ اللَّهِ در حكم خداوند. برخى از مفسّران گفته اند، يعنى در لوح محفوظ و برخى ديگر گفته اند يعنى در قرآن.

اين آيه دليل است بر اين كه هر كس در نسب، به ميّت نزديكتر است، در ارث بردن از او سزاوارتر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 507

سوره توبه ..... ص : 507

اشاره

اين سوره مدنى است، و تعداد آيات آن در مكتب كوفى 129، و در مكتب بصرى 130 آيه است، زيرا بصريها بَرِي ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ را آيه اى مستقل دانسته اند.

امام صادق عليه السّلام فرموده است: «انفال» و «برائت» هر دو يك سوره است، على عليه السّلام فرموده است: آيه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بر آغاز اين سوره نازل نشده و دليلش اين است كه «بسم اللَّه» در مورد امان و رحمت است،

و حال آن كه سوره برائت، براى عذاب، و شمشير، نازل شده است.

بعضى گفته اند: دو سوره «انفال» و «توبه» در گذشته قرين همديگر و هفتمين سوره از سوره هاى هفتگانه طولانى ناميده مى شد.

[سوره التوبة (9): آيات 1 تا 4] ..... ص : 507

اشاره

بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (1) فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكافِرِينَ (2) وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِي ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذابٍ أَلِيمٍ (3) إِلاَّ الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (4)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 508

ترجمه: ..... ص : 508

اين اعلان بيزارى است از طرف خداوند و پيامبرش، براى مشركانى كه شما با آنها، عهد و پيمان بسته ايد. (1)

پس اى مشركان، چهار ماه در زمين به سير و سياحت بپردازيد، و بدانيد كه شما نمى توانيد خدا را ناتوان سازيد، و همانا خداوند، خواركننده كافران است. (2)

اعلاميه اى است از خدا و رسولش به مردم در روز حج اكبر، كه خداوند و پيامبرش از مشركان بيزارند، پس اگر توبه و بازگشت نماييد، آن براى شما بهتر است، و اگر سرپيچى كنيد بدانيد كه شما قدرت به ناتوان ساختن خدا نداريد (كه از قلمرو قدرتش خارج شويد)، و كافران را به مجازات دردناك بشارت و مژده بده (3)

مگر كسانى از مشركان كه با آنها پيمان بستيد و چيزى از پيمان شما نكاستند و كسى را بر ضدّتان تقويت نكردند، پيمانشان را تا پايان مدّت محترم شماريد، زيرا خداوند پرهيزكاران را دوست مى دارد. (4)

تفسير: ..... ص : 508

بَراءَةٌ خبر مبتداى محذوف است، و «من» براى ابتداى غايت، و معناى عبارت اين است:

اين آيات اعلان بيزارى است از جانب خدا و پيامبرش به سوى آنان كه شما با ايشان عهد بسته ايد.

و مى توان گفت: «براءة» مبتداست (اگرچه نكره است امّا به وسيله صفت كه ما بعدش مى باشد، تخصيص يافته) و «إِلَى الَّذِينَ عاهَدْتُمْ» خبر آن است، مثل: رجل من قريش فى الدار «1» و بنا بر وجه دوم معناى آيه چنين است: «خدا و رسولش از عهدى كه با مشركان بسته ايد بيزارند، و پيمان آنها به سوى خودشان افكنده شده است».

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 509

فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ ... خطاب به مشركان است: امر شده اند كه چهار ماه حرام را هر جا دوست

دارند در روى زمين به سير و سياحت بپردازند و هيچ كس متعرّض آنها نمى شود، زيرا ماههاى حرام هنگام أمن و خوددارى از جنگ و كشتار است و بعضى گفته اند اين سوره در ماه شوّال سال نهم هجرت نازل شد. منظور از اين ماههاى چهارگانه، شوّال، ذى قعده، ذى حجّه و محرّم است، و بعضى گفته اند مراد از چهار ماه، بيست روز از ذى حجّه، و ماههاى كامل محرّم، صفر و ربيع الأول، و ده روز هم از ماه ربيع الآخر مى باشد.

فلسفه حرمت اين ماهها آن است كه مردم در اين مدت در امان باشند و قتل و كشتار آنان ممنوع باشد. و همين وجه بهترين وجه است.

تمام مفسّران بر اين موضوع اتّفاق نظر دارند كه وقتى اين آيات نازل شد پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نخست آنها را تسليم ابو بكر كرد و سپس از او گرفت و به على عليه السّلام داد، هر چند در تفصيل اين داستان مختلف سخن گفته اند، و ما آن را در كتاب كبير مجمع البيان شرح داده ايم.

امام باقر عليه السّلام مى فرمايد: امام على عليه السّلام روز عيد قربان در حالى كه شمشيرش را كشيده بود مردم را مورد خطاب قرار داد و فرمود: نبايد برهنه اى خانه خدا را طواف كند و نه مشركى عمل حج را انجام دهد. هر كس در اين امر براى مدّتى قرار و پيمانى گرفته تا آخر اين مدّت اجازه دارد و پس از آن قرارش لغو مى شود و كسانى كه چنين قرارى ندارند، فقط تا چهار ماه مهلت دارند، و سپس آيات سوره برائت را

__________________________________________________

1- رجل مبتدا، «من قريش»

صفت، «فى الدار» جارّ و مجرور، خبر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 510

بر آنان قرائت فرمود. بعضى گفته اند سيزده آيه از اوّل سوره و برخى گفته اند: سى يا چهل آيه را خواند.

وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ از يد قدرت او نمى توانيد فرار كنيد، اگرچه زمانى شما را مهلت دهد.

وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكافِرِينَ خداوند كافران را خوار مى سازد، در دنيا به وسيله كشتن، و در آخرت با كيفر دادن و معذّب ساختن.

وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ دليل رفع «أذان» عينا همان است كه در كلمه «براءة» قبلا ذكر شد، و جمله هم عطف بر همان جمله است و كلمه «اذان» به معناى «ايذان» است، چنان كه «امان» و «عطا» به معناى «ايمان و اعطاء» مى باشد، معناى جمله نخست، إخبار به ثبوت برائت است، و دومى إخبار به وجوب اعلام برائت كه از سوى خدا و پيغمبرش درباره معاهدان و پيمان شكنان صادر شده، به همه مردم، چه آنان كه عهد و ميثاقى بسته اند و چه آنها كه چنين پيمانى نبسته اند.

يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ مراد روز عرفه است و بعضى گفته اند، روز عيد قربان است زيرا در اين روز حج كامل مى شود و اعمال مهمّش به اتمام مى رسد. مردى آمد خدمت مولا على عليه السّلام زمام مركبش را گرفت و پرسيد: حجّ اكبر چيست؟ حضرت فرمود:

يومك هذا، خل عن دابتى. «1»

أَنَّ اللَّهَ بَرِي ءٌ حرف «با» به دليل تخفيف، (از كلمه بأنّ اللَّه) حذف گرديده، ولى بندرت إنّ اللَّه به كسره همزه نيز خوانده شده، به اين دليل كه «اذان» به معناى «قول» است.

وَ رَسُولِهِ عطف است بر ضمير مستتر در «برى ء» يا بر محلّ «انّ» مكسوره با اسمش، و

بعضى آن را به نصب خوانده اند بنا بر اين كه عطف بر اسم «إنّ» و يا اين كه

__________________________________________________

1- حج اكبر همين امروز است، زمام مركب مرا رها كن.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 511

«واو» به معناى «مع» باشد.

فَإِنْ تُبْتُمْ اگر از كفر و فريبكارى توبه كنيد و برگرديد، بهتر است از اين كه در آن باقى بمانيد.

وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ و اگر به ايمان و اعتقاد پشت كنيد:

فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ نمى توانيد از خدا سبقت گيريد و از كيفر و عذابش خود را وارهانيد.

إِلَّا الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اين جمله، استثنا از جمله «فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ» است، زيرا استثنا به معناى استدراك است، و معناى آيه چنين مى شود: امّا آنان كه پيمانها را نشكسته اند و هيچ چيز از شرايط عهد و ميثاق را كم نكرده اند و هيچ كس از دشمنان را بر شما نشورانيده اند پيمانها را كه با آنها بسته ايد تا پايان مدت برقرار داريد. و ارزش وفاكننده به عهد را همانند فريبكار ندانيد.

[سوره التوبة (9): آيات 5 تا 6] ..... ص : 511

اشاره

فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (5) وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ (6)

ترجمه: ...... ص : 511

پس هر گاه كه ماههاى حرام به پايان رسيد، هر جا كه مشركان را يافتيد آنها را بكشيد، و دستگيرشان سازيد و آنها را در محاصره قرار دهيد و هر جا در كمين آنان بنشينيد، اگر توبه كردند و نماز بپا داشتند و زكات دادند آنها را به راهشان رها كنيد، زيرا كه خداوند بسيار بخشنده و آمرزنده است. (5)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 512

هر گاه يكى از مشركان به تو پناه برد، او را پناه ده تا سخن خداى را بشنود، و سپس او را به محل امنش برسان، زيرا آنها مردمى ناآگاه مى باشند. (6)

تفسير: ..... ص : 512

فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ منظور از أشهر، ماههايى است كه به پيمان شكنان اجازه داده شده است كه در روى زمين آزاد باشند.

فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ پس از گذشتن وقت مهلت، مشركان را به قتل رسانيد: در هر كجا و هر حال كه باشند: در حرم يا جاى ديگر، در حال احرام يا حالات ديگر، آنها را از دم شمشير بگذرانيد.

وَ خُذُوهُمْ دستگيرشان كنيد. «أخيذ» به معناى اسير است.

وَ احْصُرُوهُمْ آنها را در بند كنيد، و از برخوردارى نسبت به آزاديها منعشان سازيد.

بعضى گفته اند معنايش اين است: نگذاريد به مسجد الحرام درآيند.

وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ در هر گذرگاه، و ميان هر جادّه اى مراقب آنها باشيد.

كُلَّ مَرْصَدٍ ظرف و منصوب است، مثل: لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ «1» كه صراطك ظرف و منصوب.

فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ (پس از آن كه توبه كردند و ...) آنها را به حال خود بگذاريد تا هر جا كه مى خواهند به آزادى بگردند، دست از آنها برداريد و متعرّضشان نشويد، يا اين كه بگذاريد اعمال حجّ را انجام دهند و در

مسجد الحرام داخل شوند.

إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ خداوند گناهان گذشته آنها را از قبيل كفر و فريبكاريشان مى آمرزد.

__________________________________________________

1- اعراف/ 16: در سر راه راست تو، براى آنها به كمين مى نشينم- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 513

«احد» اين كلمه مرفوع به فعل شرط مقدر كه فعل بعدى مفسّر آن است و در تقدير اين گونه است: و ان استجارك احد استجارك: معناى آيه چنين است: اگر يكى از مشركان پس از انقضاى مدت مهلت كه پيمانى ميان تو و او نيست به سوى تو بيايد و درخواست امان كند تا اين كه آنچه از قرآن و دين را كه مردم را به آن دعوت مى كنى، بشنود، او را امان ده تا سخن خدا را استماع كند و آن را مورد تفكّر و انديشيدن قرار دهد، زيرا محكمترين دلائل و براهين در قرآن است.

ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ و سپس، اگر اسلام نياورد او را به خانه اش كه محلّ امن اوست برسان و بعد اگر خواستى بدون فريبكارى و خيانت با او جنگ را آغاز كن، و اين حكم براى هميشه برقرار است.

«ذلك» اين دستور كه بايد او را پناه دهى به اين دليل است كه آنها مردمى نادانند يعنى از ايمان و دين چيزى نمى فهمند بنا بر اين بايد آنها را امان دهى، تا سخن حق را بشنوند و آگاه شوند.

[سوره التوبة (9): آيات 7 تا 8] ..... ص : 513

اشاره

كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِينَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (7) كَيْفَ وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبى قُلُوبُهُمْ وَ أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ (8)

ترجمه: ..... ص : 513

چگونه براى مشركان در نزد خدا و رسولش پيمانى خواهد بود؟ مگر براى كسانى كه نزد مسجد الحرام با آنها پيمان بستيد، پس تا هر زمان كه آنان در برابر شما، وفادار باشند، شما نيز وفادارى كنيد كه خداوند پرهيزكاران را دوست مى دارد. (7) ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 514

چگونه برايشان پيمانى است، در حالى كه اگر بر شما غالب شوند، نه ملاحظه خويشاوندى با شما را مى كنند، و نه پيمان را، شما را با زبانهايشان خشنود مى كنند ولى دلهايشان با آن مخالف است و بيشتر آنها اهل فسق اند. (8)

تفسير: ..... ص : 514

كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ چگونه براى آنها عهد و پيمانى درست و صحيح به وجود مى آيد؟ بلكه با فريب و نيرنگى كه در باطن آنهاست و نيّت بر هم زدن آن را دارند، محال است كه پيمانشان پابرجا بماند، و شما چنين اميدى به آنان نداشته باشيد.

إِلَّا الَّذِينَ عاهَدْتُمْ اما كسانى از آنها را كه در مسجد الحرام با ايشان عهد بستيد و پيمان شكنى از آنها ظاهر نشده، مثل بنى كنانه، و بنى ضمره، پس در انتظار وضع آنان باشيد و با ايشان جنگ نكنيد.

فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ تا موقعى كه آنان بر سر پيمان خود پابرجا باشند، شما نيز هم چنان به شرايط عهد خود با آنها وفادار باشيد.

كَيْفَ تكرار اين كلمه به اين دليل است كه برقرار ماندن مشركان بر سر پيمان خود بعيد به نظر مى آيد، و فعلش به دليل وجود قرينه حذف شده است. معناى آيه اين است: چگونه براى آنان عهدى برقرار مى شود و حال آن كه اگر بر شما دست يابند و غلبه پيدا كنند، با سابقه ايمان و پيمانها

كه از شما دارند، نه ملاحظه خويشاوندى با شما را دارند و نه عهد و پيمانى را لحاظ مى كنند:

لا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا «ال»: خويشاوندى، قرابت. چنان كه حسّان بن ثابت در شعر خود مى گويد:

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 515

لعمرى ان الك من قريش كال السقب من رأل النعام «1»

بعضى گفته اند كلمه «ال» به معناى «سوگند» و بعضى گفته اند به معناى «معبود» است.

يُرْضُونَكُمْ خداوند با اين فعل به وصف حال مشركان پرداخته كه باطنشان مخالف با ظاهرشان مى باشد.

وَ تَأْبى قُلُوبُهُمْ منظور اين است كه كينه هايى كه در دلهايشان نهان دارند، با سخنان زيبايى كه بر زبان مى رانند مخالف است.

وَ أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ بيشتر آنها در كفر و شرك افراط مى كنند و مروّت و مردانگى ندارند كه آنان را از اين امور بازدارد چنان كه در بعضى كافران ديده مى شود كه از آنچه باعث آبروريزى مى شود عفّت مى ورزند و از خلف وعده و پيمان شكنى خوددارى مى كنند.

[سوره التوبة (9): آيات 9 تا 13] ..... ص : 515

اشاره

اشْتَرَوْا بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (9) لا يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ (10) فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (11) وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ (12) أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (13)

__________________________________________________

1- به جانم سوگند كه خويشى تو، با قريش مانند خويشى بچّه شتر، با شترمرغ زاده است. حسّان از قبيله خزرج، حدود سال 563

م. در مدينه متولد شد، سرآمد شاعران زمان بود، خدماتش نسبت به پيغمبر اكرم روشن است. او، در ردّ شاعران بى دين كه آن حضرت را هجو مى كردند شعر مى گفت. در صد و بيست سالگى از دنيا رفت نخستين كسى است در اسلام كه شعر دينى سرود در قصايدش آيات قرآن را بسيار آورده است. ارزش مهم شعر او آن است كه منبع مصادر تاريخ اسلام است. تصحيح گرجى نقل از دائرة المعارف اسلامى، 7/ 376- م. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 516

ترجمه: ..... ص : 516

اينها آيات خدا را به بهاى اندكى فروختند، و (مردم) را از راه او، بازداشتند، آنها كارهاى بدى انجام مى دادند. (9)

درباره هيچ مؤمنى رعايت خويشاوندى و پيمان را نمى كنند، و اينها تجاوزكارانند. (10)

پس اگر توبه كنند و نماز بپاى دارند و زكات بدهند، برادران دينى شما خواهند بود، و ما آيات خود را براى گروهى كه مى دانند شرح مى دهيم. (11)

و اگر پيمانهاى خود را پس از استحكام بشكنند و آيين شما را مورد طعن قرار دهند، با پيشوايان كفر پيكار كنيد، زيرا آنها پيمانى ندارند، شايد از اين كارشان دست بردارند. (12)

چرا با مردمى كه پيمانهايشان را شكستند و تصميم به بيرون راندن پيامبر گرفتند، نمى جنگيد، و حال آن كه آنها نخستين مرتبه با شما آغاز به جنگ كردند، آيا از آنها مى ترسيد، با اين كه خداوند سزاوارتر است كه از او ترس داشته باشيد، اگر مؤمن هستيد. (13)

تفسير: ..... ص : 516

اشْتَرَوْا ... آيات الهى را كه عبارت از قرآن و اسلام است به بهايى اندك كه پيروى از هوا و هوس است تبديل كردند، و در نتيجه از راه خدا منحرف شدند و ديگران را هم منحرف ساختند.

الْمُعْتَدُونَ ستمكارانى كه در نهايت تجاوز و كفر قرار گرفته باشند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 517

فَإِنْ تابُوا اگر از كفر، و پيمان شكنى خود، توبه كنند. برادران دينى شمايند. در اين عبارت مبتدا محذوف است و تقدير چنين است: فهم اخوانكم.

وَ نُفَصِّلُ الْآياتِ ما اين آيات را به تفصيل بيان مى كنيم، و اين جمله به عنوان تعريض است كه گويا خداوند مى فرمايد: تنها كسى كه در تفصيل آيات الهى بينديشد، عالم و داناست نه غير او.

وَ إِنْ نَكَثُوا و اگر

پس از بستن عهدها، آنها را بشكنند و به عيب جويى در دين شما قد علم كنند.

فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ پس با آنها به جنگ و قتال برخيزيد.

در اين آيه با اين كه امكان داشت به جاى «ائمة الكفر» ضمير «هم» بياورد امّا اسم ظاهر آورده تا بفهماند وقتى كه آنان در حالت شرك از روى تمرّد، خوى بزرگان عرب را ترك و نقض عهد و پيمان كردند، و سپس ايمان آوردند: نماز را بپا داشتند و زكات را ادا كردند، و براى مسلمانان برادران دينى شدند، و پس از اين مرحله، از اسلام برگشتند و مرتدّ شدند و در نتيجه عهد و پيمانى را كه همان بيعت دينى است برهم زدند و دين خدا را مورد طعن قرار دادند، در اين صورت، اينها سردمداران كفر و ضلالت و پيشگامان در اين ورطه خواهند بود.

از حذيفه نقل شده است كه اهل اين آيه يعنى مصاديق آن، هنوز نيامده اند، و نيز امير المؤمنين عليه السّلام اين آيه را در روز جنگ جمل قرائت كرد و سپس فرمود: اى مردم به خدا سوگند رسول خدا به من سفارش كرد و فرمود: على جان! در آينده نزديك با گروه هاى پيمان شكن، طغيانگر، و اهل نفاق، به جنگ و جدال، درگير خواهى شد. «1»

إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ براى آنها عهد و پيمانى نيست، يعنى عهد و پيمانشان را

__________________________________________________

1-

اما و اللَّه لقد عهد الى رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و قال لى: يا علىّ لتقاتلن الفئة النّاكثة و الفئة الباغية و الفئة المارقة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 518

رعايت نمى كنند.

بعضى از قرّاء، اين كلمه را «إيمان» بكسر همزه خوانده اند، و

معنايش اين است.

پس از پيمان شكنى و ترك ديانت، به آنها امانى داده نمى شود، يا اين كه در حقيقت براى آنها، نه اسلام، و نه ايمانى است، و به اظهار ايمانشان اعتبارى نيست.

لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ اين جمله متعلق به فعل: «قاتلوا» است: بايد غرض شما را از جنگ با پيشوايان كفر اين باشد كه آنان از تمرّد و پيمان شكنى خود دست بردارند، و اين دستور خداوند، دليل بر زياد بودن فضل و كرامت اوست.

أَ لا تُقاتِلُونَ همزه براى (استفهام) تقرير (ى) است، و مقصود از آن، تشويق مؤمنان به جنگ با كافران است.

نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ پيمانهايى را كه بسته بودند، شكستند.

وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ تصميم آنها براى بيرون راندن پيامبر از مكّه، موقعى تحقق يافت كه درباره آن با يكديگر مشورت كردند، و خداوند به آن حضرت دستور به هجرت فرمود و حضرت از آنجا بيرون رفت.

وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ آنها جنگ با شما را آغاز كردند و هر كس آغاز به جنگ كند ستمكارتر است، پس چه چيز شما را مانع مى شود از اين كه هم چنان با آنها بجنگيد؟

أَ تَخْشَوْنَهُمْ در اين عبارت خداوند مسلمانان را سرزنش مى كند از اين كه با كافران نمى جنگند و بر ترسشان از اين امر توبيخشان مى فرمايد.

فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ پس خدا سزاوارتر است كه بايد از او ترسيد.

إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ چرا كه مؤمن از هيچ كس جز خدا نمى ترسد.

[سوره التوبة (9): آيات 14 تا 16] ..... ص : 518

اشاره

قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَ يُخْزِهِمْ وَ يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ (14) وَ يُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (15) أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ

لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (16)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 519

ترجمه: ..... ص : 519

با آنها پيكار كنيد، تا خداوند آنان را به دست شما مجازات كند، و آنها را رسوا و شما را بر آنها پيروز گرداند، و سينه هاى گروهى از مؤمنان را شفا بخشد. (14)

و خشم دلهاى مؤمنان را از ميان ببرد، و خداوند توبه هر كس را كه بخواهد مى پذيرد، و خداوند بسيار دانا و درستكار است. (15)

«1» آيا گمان كرديد كه به حال خود رها مى شويد، در حالى كه هنوز كسانى از شما كه جهاد كردند و جز خدا و رسولش و مؤمنان را محرم اسرار انتخاب نكردند، مشخص نشده اند؟ و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است. (16)

تفسير: ..... ص : 519

خداوند پس از آن كه در آيات قبل مؤمنان را براى ترك مقاتله با پيمان شكنان و مشركان توبيخ كرد، اكنون در اين آيات تأكيد مى كند كه حتما با آنها كارزار كنيد، و پس از امر به قتال به آنها وعده مى دهد كه دشمنانشان را به دست آنها با كشته شدن كيفر مى كند و به ذلّت اسيرى دچارشان مى سازد و مؤمنان را بر آنها پيروز مى نمايد و دلهاى سوخته گروهى از مؤمنان را كه قبيله «خزاعه» «2» مى باشد شفا مى دهد و سرد و

__________________________________________________

1- در ترجمه اين آيه بيشتر از مجمع البيان ترجمه رسولى محلّاتى استفاده شده، زيرا تفسير نمونه چنان معنى كرده است كه با مضارع مجزوم در جواب امر، درست درنمى آيد- م.

2- استاد گرجى از صحاح نقل كرده: خزاعه، قبيله اى است از «أزد» كه چون از مكّه خارج شدند تا اين كه جاهاى ديگر بروند خزاعه با آنها مخالفت كردند و همانجا مقيم شدند، خزع: مخالفت كرد- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 520

خنك مى سازد. ابن عباس

گفته است كه مراد از اين گروه، طوايفى از يمن، هستند كه به مكّه آمده و مسلمان شده بودند و به اين جهت تحت شكنجه و آزار مشركان قرار گرفته بودند. رسول خدا آنها را دلدارى داد و فرمود: «مژده باد شما را كه گشايش نزديك است». «1»

وَ يُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ خشم دلهاى مؤمنان را كه از كثرت آزار مشركان به وجود آمده، با اين يارى و پيروزى از بين ببرد، پوشيده نيست كه تمام اين وعده ها نصيب اهل ايمان شد و اين خود يكى از دلايل صحت نبوت پيغمبر اسلام بود.

وَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلى مَنْ يَشاءُ اين جمله مستأنفه و آغاز سخن است و خبر مى دهد كه بزودى خداوند از كفر بعضى مردم اهل مكّه مى گذرد و توبه آنها را مى پذيرد، و اين نيز تحقّق يافت و بسيارى از آنها اسلام آوردند.

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ خداوند همان طور كه به امور گذشته علم دارد، به آنچه كه در آينده نيز واقع مى شود علم و آگاهى دارد. «حكيم»: هيچ كارى را انجام نمى دهد مگر اين كه در آن، حكمت و مصلحتى است.

«ام» «2» منقطعه است و از همزه آن معناى توبيخ استفاده مى شود و خلاصه معناى آيه اين است كه: اى مردم شما هرگز به حال خود واگذار نمى شويد تا هنگامى كه اهل اخلاص از شما مشخّص و ممتاز شوند و آنها كسانى اند كه در راه خدا و براى خدا به جهاد مى پردازند.

وَ لَمْ يَتَّخِذُوا ... وَلِيجَةً غير از خدا و پيامبر و مؤمنان، ديگرى را به دوستى نمى گيرند كه تمام اسرار زندگى خود را براى آنها فاش كنند.

__________________________________________________

1-

أبشروا فانّ الفرج قريب.

2- حرف عطف است كه

جمله استفهامى را بر استفهام ديگر عطف مى كند و در اين آيه، جمله عطف شده است بر جمله: «أَ لا تُقاتِلُونَ» كه در آيه قبل ذكر شده است، از تفسير نمونه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 521

وَ لَمَّا معناى اين كلمه «توقع» است و دلالت مى كند بر اين كه تشخيص ميان اين گروه مؤمنان و روشن شدن مطلب، امرى است مورد توقّع و انتظار.

وَ لَمْ يَتَّخِذُوا اين جمله عطف است بر «جاهدوا» و داخل در صله «الذين» مى باشد كه گويا چنين گفته است: «و لما يعلم» خداوند علم به اين ندارد كه در ميان شما، كوشش كنندگان و اهل اخلاصى وجود داشته باشد، جز آنها كه غير از خدا دوستانى گرفته اند. «وليجة» بر وزن فعيله از «ولج» است يعنى دوست و صاحب اختيار. مثل «دخيل» از «دخل».

منظور از نفى علم خدا، نفى معلوم است: چنين اشخاصى وجود ندارند مثل: ما علم اللَّه ما قيل فى فلان: خدا نمى داند چيزى را كه درباره فلانى گفته شده است، يعنى چيزى در اين باره يافت نمى شود، و تحقق نيافته است.

[سوره التوبة (9): آيات 17 تا 18] ..... ص : 521

اشاره

ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِينَ عَلى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِي النَّارِ هُمْ خالِدُونَ (17) إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسى أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ (18)

ترجمه: ..... ص : 521

مشركان حق ندارند كه مساجد خدا را تعمير كنند در حالى كه به كفر خود گواهى مى دهند، آنها اعمالشان نابود شده و در آتش جاودانه خواهند ماند. (17)

مسجدهاى خدا را تنها كسى آباد مى كند كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده و نماز را بپا دارد و زكات را بپردازد و جز از خدا نترسد، اميد است كه اين گونه افراد از هدايت يافتگان باشند. (18)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 522

تفسير: ..... ص : 522

ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ براى مشركان درست نيست و پايدار نمى ماند كه مساجد الهى را آباد كنند.

أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ مراد تعمير كردن مسجد الحرام است و علّت جمع آوردن «مساجد» وجوهى است:

1- اين كه هر نقطه اى از مسجد الحرام، خود مسجدى است.

2- مسجد الحرام قبله تمام مسجدهاست پس هر كس آن را آباد كند، گويى تمام مسجدها را آباد كرده است.

3- جنس مسجدها اراده شده پس مقدمترين و بالاترين همه آنها در اين حكم داخل است. و بعضى از قرّاء «مسجد اللَّه» به صورت مفرد خوانده اند.

شاهِدِينَ اين كلمه حال است از «واو» در «يعمروا» و معناى اين كه مشركان، بر ضرر خود به كفر خود شهادت مى دهند آن است كه كفرشان ظاهر و آشكار است، و بتهاى خود را بر اطراف خانه كعبه نصب كرده و دور آن با حالت عريان طواف مى كردند و هربار كه دور خانه مى گشتند، براى آن سجده مى كردند، و بعضى گفته، چنين مى گفتند: لبّيك لا شريك لك، الّا شريك هو لك، تملكه و ما ملك. «1»

روايت شده است كه مؤمنان مهاجر و انصار، اسيرانى را كه از مشركان در جنگ بدر گرفته بودند ملامت و سرزنش مى كردند، حضرت

على عليه السّلام عمويش عباس را به دليل جنگ با رسول خدا و قطع رحم توبيخ كرد. عباس در جواب گفت: بديهاى ما را بخاطر مى آوريد امّا خوبيهايمان را كتمان مى كنيد؟ مهاجرين و انصار گفتند: مگر

__________________________________________________

1- پاسخ مى دهم تو را اى خدا كه شريكى برايت نيست، جز شريكى كه خودت هستى، و مالك شريك و مالك تمام ما يملك شريك، خودت هستى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 523

شما نيكى هم داريد؟ اسيران گفتند: آرى، ما مسجد الحرام را آباد مى كنيم و پرده دارى كعبه را بر عهده داريم و حاجيان را آب مى دهيم و اسير آزاد مى كنيم، اين جا بود كه آيه ذيل نازل شد:

أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ كارهاى عبادى مشركان از قبيل عمارت مسجد، سقايت حاج و پرده دارى كعبه و آزاد كردن بردگان، باطل و بى ارزش است.

إِنَّما يَعْمُرُ تعمير مسجد، تنها از مؤمنان پذيرفته است. مراد از تعمير مسجد پايه ريزى و ترميم خرابيها و پاك ساختن و تنظيف آن، و روشن كردن چراغهايش مى باشد و شامل آباد كردن آن با عبادت و ذكر نيز مى شود و مقصود از «ذكر» ياد گرفتن و ياد دادن علوم است بلكه اين امر، بهترين و مهمترين مصداق ذكر است، و آباد كردن مسجد شامل خوددارى از سخنان اضافى و بى فايده در آن جا نيز مى شود.

در حديث آمده است كه در آخر الزّمان مردمى از امت من به وجود خواهند آمد كه بيايند در مسجد دور هم بنشينند و ذكرشان دنيا و دوستى آن باشد، با اينها همنشينى نداشته باشيد، خدا هم به آنها نيازى ندارد. «1»

وَ لَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ اين گونه اشخاص در باب دين و تقوا، غير از خداى تعالى

از هيچ كس بيم و هراسى ندارند و بر رضايت و خشنودى او، رضايت ديگرى را تقديم نمى دارند.

[سوره التوبة (9): آيات 19 تا 22] ..... ص : 523

اشاره

أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (19) الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ (20) يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِيها نَعِيمٌ مُقِيمٌ (21) خالِدِينَ فِيها أَبَداً إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (22)

__________________________________________________

1-

يأتى فى آخر الزّمان ناس من امّتى، ياتون المساجد، يقعدون فيها حلقا، ذكرهم الدنيا و حبّ الدنيا، لا تجالسوهم فليس للَّه بهم حاجة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 524

ترجمه: ..... ص : 524

آيا آب دادن حاجيان و آباد ساختن مسجد الحرام را همانند كسى قرار داديد كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده، و در راه او جهاد كرده است؟ اينها هرگز مساوى نيستند، و خداوند، مردم ستمكار را هدايت نمى كند. (19)

آنها كه ايمان آوردند و هجرت كردند و با ثروتها و جانهايشان در راه خدا جهاد كردند، مقامشان در نزد خدا برتر است و همين ها رستگارانند. (20)

پروردگارشان آنها را به رحمتى از خود و خشنودى و باغهاى بهشتى كه در آن براى ايشان نعمتهاى جاودانه است، بشارت مى دهد. (21)

همواره و تا ابد در اين باغها، خواهند بود، چرا كه نزد خداوند، پاداشى عظيم است. (22)

تفسير: ..... ص : 524

تقدير آيه اين است: ا جعلتم اهل سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام، كمن آمن باللّه «آيا سيرآب كنندگان حجاج و آبادكنندگان مسجد را، مانند كسى قرار داديد كه به خدا و ... ايمان آورده است ...» و مؤيد اين تقدير، قول كسى است كه چنين خوانده است: سقاة الحاج و عمرة المسجد الحرام. «1» خلاصه در اين آيه، تشبيه اهل شرك و اعمال باطل آنها را به مؤمنان و كارهاى درست آنها، امرى ناپسند شمرده و تساوى و

__________________________________________________

1- آب دهندگان حجاج، و آبادكنندگان مسجد- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 525

هم سنگى آنان را زشت دانسته است و اين همانند قرار دادن را كه از ناحيه خود كفار برخاسته است خداوند، ظلمى ديگر علاوه بر كفرشان ناميده است، و سپس در عظمت مقام مؤمنانى كه كارهاى برشمرده در آيه را انجام داده اند، مى فرمايد:

أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ اينها از غيرشان: مؤمنهايى كه اهل اين كارها نيستند، نزد خداوند درجاتى بالاتر دارند، و همين ها

«فايز» اند يعنى فوز و رستگارى ويژه اينهاست. در آخر آيه كلماتى را كه مورد بشارت واقع شده اند، نكره آورده: «رحمة» «رضوان» «نعيم» «مقيم»، زيرا اين امور برتر از آنند كه به توصيف وصف كننده درآيند يا در تعريف معرف گنجانده شوند.

[سوره التوبة (9): آيات 23 تا 24] ..... ص : 525

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمانِ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (23) قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (24)

ترجمه: ..... ص : 525

اى اهل ايمان اگر پدران و مادران شما، كفر را بر ايمان ترجيح دهند آنها را ولى خود قرار ندهيد و كسانى كه آنها را اولياء خود قرار دهند، ظالم و ستمگرند. (23)

بگو: اگر پدران، و فرزندان، و برادران و همسران و طايفه شما و ثروتهايى كه بدست آورده ايد و تجارتى كه از كساد شدنش بيم داريد، و مسكنهاى مورد علاقه شما، در نظرتان ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 526

از خدا و پيامبرش، و جهاد در راه او محبوبتر است، در انتظار اين باشيد كه خداوند عذابش را بر شما نازل كند، و خداوند گروه نافرمانبردار را هدايت نمى كند. (24)

تفسير: ..... ص : 526

وقتى كه مؤمنان به هجرت مأمور شدند و تصميم گرفتند كه حركت كنند، بعضى را همسرانشان و بعضى را پدر و مادر و فرزندانشان از سفر ممانعت مى كردند و آنها نيز به خاطر اين خويشاوندان، مهاجرت را ترك مى كردند. اين بود كه خداوند براى آنها توضيح داد كه امر دين بر خويشاوندى و نسب مقدّم است، و هر گاه براى امر دينى لازم باشد كه آدمى با پدر و مادر و فرزندانش قطع رابطه كند، در مورد رابطه با اجنبى اولى و سزاوارتر است.

إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ اگر كفر را برگزينند و آن را بر ايمان ترجيح دهند، در حديث آمده است:

لا يجد احدكم طعم الايمان حتّى يحب فى اللَّه و يبغض فى اللَّه

«هيچ كس از شما طعم ايمان را نمى چشد، مگر اين كه دوستى و دشمنى اش فقط براى خدا باشد».

وَ عَشِيرَتُكُمْ «عشرتكم» به صورت مفرد، هم خوانده شده است. «1»

فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ اين جمله تهديد است چنان كه «حسن» گفته است:

خداوند در اين

قسمت اين گروه را به كيفرى دنيوى يا اخروى ترسانده، و در اين آيه، مؤمن بشدّت موظّف شده است كه به خاطر دين از پدر و مادر، و فرزندان و اهل و قبيله خود، و تمام بهره هاى دنيوى صرف نظر كند.

پروردگارا ما را بر آنچه موافق خشنودى خودت مى باشد موفق دار، تا دورتران را

__________________________________________________

1- استاد گرجى از كشّاف نقل كرده است «عشيرتكم، و عشيراتكم»، نيز خوانده شده، و حسن عشائركم خوانده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 527

براى تو دوست و نزديكان را بخاطر تو دشمن داريم.

[سوره التوبة (9): آيات 25 تا 27] ..... ص : 527

اشاره

لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَواطِنَ كَثِيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ (25) ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ (26) ثُمَّ يَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عَلى مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (27)

ترجمه: ..... ص : 527

خدا شما را در بسيارى از مكانها يارى فرمود، و در روز (جنگ) حنين، وقتى كه فراوانى جمعيّتتان، شما را به شگفتى درآورده بود، و هيچ مشكلى را براى شما حل نكرد، و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شد پس پشت كرده فرار نموديد. (25)

سپس خداوند آرامش خود را بر پيامبرش و مؤمنان نازل فرمود، و لشكرهايى را فرستاد كه شما آنها را نمى ديديد و كسانى را كه كافر بودند كيفر كرد، و اين بود سزاى كافران. (26)

پس خداوند، بعد از اين توبه هر كس را بخواهد مى پذيرد، و خداوند آمرزنده و مهربان است. (27)

تفسير: ..... ص : 527

«مواطن» ميدانهاى جنگ و موقعيّتهاى آن. «حنين» سرزمينى است ميان مكّه و طائف كه در آنجا جنگ مسلمانان، با كفّار هوازن و ثقيف واقع شد. مسلمانان دوازده هزار نفر بودند كه ده هزار از مسلمانان پر و پا قرصى بودند كه در فتح مكّه حاضر بودند و دو هزار هم از «طلقا» و آزادشدگان مكّه به آنان پيوسته بودند امّا افراد هوازن و ثقيف با تمام افراد ديگر كه از كفّار به آنها پيوسته بودند چهار هزار نفر بودند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 528

وقتى دو گروه در مقابل هم قرار گرفتند. مردى از مسلمانان كه از بسيارى مسلمين و قلّت كفّار خوشحال شده بود گفت: هرگز امروز مغلوب نخواهيم شد، امّا وقتى پيامبر اكرم سخن او را شنيد خوشش نيامد. بعضى گفته اند گوينده اين سخن ابو بكر بوده است. چنان كه خداوند فرموده است:

أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فراوانى افرادتان شما را به شگفتى درآورده است.

جنگ سختى درگرفت و مسلمانان كه به دليل كثرتشان مغرور شده بودند و تاب مقاومت نداشتند

شكست خوردند، آن چنان كه آوازه شكست آنان به مكّه رسيد. امّا پيامبر هم چنان مقاومت مى كرد، و على عليه السّلام نيز پرچم را در دست گرفته، با كفّار مى جنگيد، و عباس بن عبد المطّلب هم در طرف راست لگام قاطر رسول خدا را بدست گرفته بود و ابو سفيان پسر حارث بن عبد المطّلب نيز با نه نفر از بنى هاشم در طرف چپ آن حضرت بودند و «أيمن» پسر امّ ايمن هم، نفر دهم آنها بود كه در آن روز كشته شد. پيامبر به عباس كه صداى رسايى داشت، فرمود كه مردم را صدا بزند، فريادش بلند شد: اى گروه مهاجران و انصار، اى اهل بيعت شجره، و اى اصحاب سوره بقره، كجا فرار مى كنيد پيامبر خدا اين جاست! مردم برگشتند در حالى كه مى گفتند: لبيك لبيك، در اين حال فرشتگان كه كلاه خودها بر سر داشتند و سوار بر اسبهاى ابلق بودند نازل شدند، رسول اكرم به نحوه تلاش و مبارزه مسلمانان نظر افكند و فرمود: «اكنون تنور جنگ داغ شد، من پيامبر راستينم، من فرزند عبد المطّلبم». «1» يارى از طرف خداوند آمد، و «هوازن» شكست خوردند.

__________________________________________________

1-

الآن حمى الوطيس انا النّبي لا كذب، انا بن عبد المطّلب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 529

بِما رَحُبَتْ «ما» مصدريه، و «ب» به معناى «مع» است: «مع رحبها» و جارّ و مجرور در محل حال است، معناى آيه چنين است: از بسيارى ترستان جايى براى فرارتان در زمين پيدا نمى كنيد، پس گويا زمين بر شما تنگ شده است.

ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ شكست خورديد.

ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ خداوند رحمت خود را كه مايه آرامش آنها بود برايشان نازل فرمود.

«عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» بر پيامبرش و مؤمنان كه ثابت قدم با او ماندند.

وَ عَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا كافران را كيفر داد: كشته و اسير شدند، زنان و اولادشان آواره شدند و سرمايه و ثروتهايشان به غارت رفت.

ثُمَّ يَتُوبُ اللَّهُ پس از اين جريان گروهى از كافران مسلمان مى شوند و خداوند توبه آنان را مى پذيرد.

برخى گفته اند در روز جنگ احد؟؟؟، شش؟؟؟ هزار تن از مشركان اسير شدند و تعدادى بى شمار شتر و گاوشان به غنيمت رفت.

[سوره التوبة (9): آيه 28] ..... ص : 529

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (28)

ترجمه: ..... ص : 529

اى مؤمنان، اهل شرك به طور حتم نجسند، پس از امسال به بعد نبايد نزديك مسجد الحرام شوند، و اگر شما از فقر و تنگدستى مى ترسيد، خداوند، بزودى اگر بخواهد شما را از فضل خود توانگر خواهد ساخت، چرا كه او بسيار دانا و با حكمت است. (28)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 530

تفسير: ..... ص : 530

«النّجس» اين كلمه مصدر و به معناى ذو نجس: شى ء پليد است زيرا كافران صفت مشرك بودن را كه به منزله نجاست مى باشد به همراه خود دارند، يا اين كه خداوند به دليل مبالغه در متّصف بودن آنها به اين صفت، آنان را نجس العين به حساب آورده است. از ابن عباس نقل شده است كه كفّار نجسند مثل سگ و خوك.

حسن مى گويد هر كس با مشركى مصافحه كند بايد دست خود را بشويد. امام باقر و صادق عليه السّلام مى فرمايند: هر كس با خيس بودن دست، با شخص كافرى مصافحه كند بايد دستش را بشويد و اگر نتوانست بشويد آن را بر خاك بمالد. «1»

فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ پس از حج امسال (سال نهم هجرى) ديگر نبايد حج و عمره اى بجا آورند، چنان كه در دوران جاهليت اين كارها را انجام مى دادند.

وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً اگر مى ترسيد كه وقتى مشركان را از عمل حج مانع شديد، از بسيارى منافع بازرگانى، و ارزاقى كه بسوى مكّه حمل مى كنند، محروم، و در نتيجه مبتلا به فقر و تنگدستى خواهيد شد.

فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ بيم نداشته باشيد كه خداوند به طريق ديگر، با فضل و كرمش شما را بى نياز خواهد ساخت. اين بود كه بعدا اهالى «جدّه» و «صنعاء» و «جرش» و «تباله» «2»

مسلمان شدند، اينها با خود خشكبار و غذا به مكّه حمل مى كردند و اين سود بيشترى براى مردم داشت و خداوند بارانهاى بسيارى فرو فرستاد به طورى كه خير و بركت براى آنها فراوان شد.

__________________________________________________

1- من صافح الكافر، و يده رطبة، غسل يده و الا مسحها بالحائط.

2- اعراب كلمات از تصحيح استاد گرجى گرفته شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 531

[سوره التوبة (9): آيه 29] ..... ص : 531

اشاره

قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ (29)

ترجمه: ..... ص : 531

با آن دسته از اهل كتاب كه ايمان به خدا و روز رستاخيز ندارند، و آنچه را خدا و رسولش حرام كرده، حرام ندانند، و به دين حق نمى گروند، پيكار و كارزار كنيد، تا بدست خود با خوارى و فروتنى جزيه دهند. (29)

تفسير: ..... ص : 531

از ابن عباس نقل شده است كه شيطان در دلهاى مسلمانان ترس از گرسنگى را ايجاد كرد و گفت از كجا مى خوريد و چگونه مى توانيد امرار معاش كنيد. بعد خداوند متعال آنها را امر كرد كه با اهل كتاب بجنگند، و با گرفتن جزيه از آنها و فتح سرزمينها و گرفتن غنايم آنها را ثروتمند و بى نياز ساخت.

مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ اين جمله، بيان براى «الّذين» ى قبلى و جمله هاى بعدش است.

خداوند در اين آيه از اهل كتاب ايمان به خدا را نفى مى كند به اين دليل كه به خداوند چيزهايى نسبت مى دهند كه از ساحت قدس او بدور است، و مى فرمايد:

ايمان به آخرت هم ندارند، زيرا در اين امر نيز اعمالشان ناشايست است. و دليل آن كه آنها حرام خدا و رسولش را حرام نمى دانند، آن است كه آنچه در كتاب و سنّت حرام شده، حرام نمى دانند.

وجه تسميه «جزيه» آن است كه اين هم قسمتى از چيزى است كه كفّار اهل ذمّه بايد بدهند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 532

«عزيد» دست چه كسى؟ دو احتمال است: دست معطى، يا آخذ؟ اگر مراد دست دهنده باشد در معناى آيه دو تعبير خواهد بود:

الف: با اهل كتاب بجنگيد تا وقتى كه از روى تسليم و بدون خوددارى كردن، جزيه بدهند.

ب: بطور نقدى دست بدست بدهند، نه نسيه باشد و نه حواله به كس ديگرى.

و

اگر يد آخذ اراده شود معنايش اين است كه از روى قدرت و تسلطى كه شما بر آنها داريد يا از انعامى كه شما بر آنها روا مى داريد آن را بپردازند.

وَ هُمْ صاغِرُونَ جزيه از آنها گرفته مى شود در حالى كه حقير و خوارند: خود با پاى پياده مى آيند آن را تسليم مى كنند، جزيه دهنده ايستاده، و گيرنده نشسته، يقه اش را مى گيرد و به جبر او را مى كشد و مى گويد: وظيفه ات را انجام بده.

[سوره التوبة (9): آيات 30 تا 33] ..... ص : 532

اشاره

وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (30) اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (31) يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ (32) هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (33)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 533

ترجمه: ..... ص : 533

يهوديان گفتند: عزير پسر خداست و نصرانيان گفتند: مسيح پسر خداست، اين سخنى است كه بر زبان دارند كه مانند گفتار كافران پيشين است، خداى لعنتشان كند چگونه دروغ مى گويند؟ (30)

اينها، دانشمندان و راهبان خود را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند، و نيز مسيح فرزند مريم را، در حالى كه جز به عبادت معبود يگانه اى كه هيچ معبودى جز او نيست، دستور نداشتند، او پاك و منزّه است از آنچه شريك وى قرار مى دهند. (31)

اينها مى خواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش كنند، در حالى كه خداوند هيچ نمى خواهد مگر اين كه نورش را به كمال رساند، اگرچه كافران كراهت داشته باشند. (32)

او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و آيين حق فرستاد تا او را بر همه آيينها غالب گرداند هر چند مشركان آن را نپسندند. (33)

تفسير: ..... ص : 533

عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ جمله مبتدا و خبر است، و چون «عزير» عجمى و معرفه است غير منصرف مى باشد، و كسانى كه با تنوين و منصرفش خوانده اند آن را عربى دانسته اند، نه عجمى.

اين حرف را كه عزير پسر خداست، بعضى از يهوديان گفتند، نه همه آنها.

ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ منظور آن است كه اين گفتار را از پيش خود گفتند بدون اين كه هيچ گونه دليل عقلى داشته باشند و يا از كتاب آسمانى نقل كنند.

يُضاهِؤُنَ «1» قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا در اين آيه حذف و تقدير واقع شده، يعنى يضاهى قولهم قول بوده كلمه «قول» كه مضاف بوده حذف شده و مضاف اليه (هم) ضميمه فعل شده و به صورت جمع «يضاهون» درآمده و جاى مضاف را گرفته است و

__________________________________________________

1- چنان كه در قسمت تفسير بيان شده

معلوم مى شود شارح آيه را بدون همزه خوانده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 534

معنايش اين است: گفتار بعضى از يهود و نصارا كه در زمان رسول اكرم بودند همانند گفته پيشينيان آنها بود، منظور اين كه اين عقيده كفرآميز در ميان آنها سابقه طولانى دارد، و مى توان گفت مراد اين است كه گفته اينها مانند گفته مشركان است كه مى گفتند: فرشتگان دختران خدايند.

اين آيه با همزه: «يضاهؤن» نيز خوانده شده است: عرب مى گويد: «امرأة ضهياء» بر وزن «فعيل» زنى كه مانند مرد، حيض نمى شود.

قاتَلَهُمُ اللَّهُ خدا آنها را لعنت كند. «أَنَّى يُؤْفَكُونَ»: چگونه از حق منحرف مى شوند.

اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً اينها دانشمندان و راهبان خود را- در حلال شمردن آنچه خدا حرام دانسته، و حرام شمردن آنچه خدا حلال كرده- اطاعت و پيروى مى كردند هم چنان كه از دستورهاى فرمانروايان پيروى مى شود.

وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ آن حضرت را نيز شايسته پرستش دانستند، زيرا وى را پسر خدا مى گفتند.

وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً ادله و براهين عقلى و نصوص منقول در تورات و انجيل آنها را ملزم مى سازد كه جز معبود يكتا را پرستش نكنند.

«سُبْحانَهُ» اين كلمه براى تنزيه است و ساحت قدس الهى را از شايبه شرك و همتا داشتن دور مى سازد.

يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ در اين آيه خداوند، حال اهل شرك را، كه با تكذيب كردن گفته هاى حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم درصدد باطل ساختن پيامبرى او هستند، تشبيه به حالت كسى كرده است كه مى خواهد با دميدن خود نور با عظمت الهى را خاموش كند، همان نورى كه خداوند متعال اراده كرده تا نورافشانى

و روشنى بخشى آن را به حدّ نهايى و كمالش برساند.

«لِيُظْهِرَهُ» خدا مى خواهد اين پيغمبرش را بر پيروان كليّه اديان، يا دين حق را بر تمام اديان جهان غلبه دهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 535

در اين آيه، خداوند، فعل «ابى» را، جارى مجراى «لم يرد» ساخته و به اين سبب در مقابل يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا جمله: وَ يَأْبَى اللَّهُ را آورده، و گويا چنين فرموده است:

و لا يريد اللَّه الا ان يتم نوره تنها چيزى كه خداوند مى خواهد به تمام و كمال رساندن نورش مى باشد.

[سوره التوبة (9): آيات 34 تا 35] ..... ص : 535

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ (34) يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ (35)

ترجمه: ..... ص : 535

اى كسانى كه ايمان آورده ايد اين امر مسلّمى است كه بسيارى از دانشمندان يهود و ترسايان، سرمايه هاى مردم را به باطل مى خورند و آنها را از راه خدا بازمى دارند، آنان را كه طلا و نقره را اندوخته مى كنند، و آن را در راه خدا انفاق مى نمايند مژده كيفرى دردناك بده. (34)

روزى كه آنها را در ميان آتش دوزخ بتابانند و به آن وسيله چهره ها و پهلوها و پشتهايشان را داغ نهند (به آنها گفته مى شود) اين همان پولهايى است كه براى خود اندوخته بوديد، اكنون بچشيد آنچه كه مى اندوختيد. (35)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 536

تفسير: ..... ص : 536

خوردن مال به باطل، آن است كه آن را از راه حرام بدست آورند و به مصرف برسانند، و منظور آن است كه اين دانشمندان و راهبان براى صدور و تخفيف احكام شرعى از عامه مردم رشوه مى گرفتند.

وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ و كسانى كه طلا و نقره را كنز قرار مى دهند، در تفسير اين آيه دو احتمال وجود دارد:

1- اين كه مقصود، بسيارى از دانشمندان يهود و راهبان مسيحى باشد.

2- مقصود مسلمانانى است كه مال و ثروت را روى هم انباشته و كنز مى نمايند- نه منافقان، و خداوند اين گونه مسلمانان را همدوش رشوه گيران (دين فروشان) يهود و نصارا قرار داده است.

مراد از «ترك انفاق در راه خدا» كه در ذيل آيه آمده، منع زكات است، چنان كه در حديث آمده است:

مالى كه زكاتش داده شود «كنز» نيست، اگرچه اندوخته و پنهان نگاه داشته شود، ولى مالى كه زكاتش واجب شود و ادا نشود «كنز» است، اگرچه ظاهر و آشكار باشد. «1»

وَ لا يُنْفِقُونَها ضمير به معناى «ذهب و فضه» برمى گردد

كه دراهم و دنانير باشد و اين كه مفرد مؤنث آورده شده و نه مثنّا، به اين سبب است كه هر كدام جمله اى كامل است (نه اين كه مفرد باشد) اين آيه مانند آيه ديگرى است كه مى فرمايد: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا (حجرات/ 9). (كه فعل آن جمع مذكر غائب آمده، نه مثناى مؤنث) بعضى گفته اند تقدير آيه اين است: و لا ينفقونها و الذّهب مرجع ضمير «ها» فضّه است كه مفرد مؤنّث است، و ذهب هم عطف بر آن مى باشد مثل اين

__________________________________________________

1-

ما ادى زكاته فليس بكنز، و ان كان باطنا، و ما بلغ ان يزكّى فلم يزكّ فهو كنز و ان كان ظاهرا.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 537

شعر:

فانى و قيار بها لغريب

، كه معنايش اين است: و قيّار كذلك: من در زندان غريبم و قيّار (نام شترش) نيز غريب است.

اين كه از ميان اموال فقط طلا و نقره را نام برده اند به اين دليل است كه معيار ثروت و قيمت اشيا مى باشند و كسى اينها را نگهدارى نمى كند مگر اين كه زايد بر احتياج روزانه اش باشد.

يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ بر آن كنزها يا بر طلا و نقره ها آن قدر آتش افروخته مى شود، تا خود آتش مى شوند. «فَتُكْوى بِها» با آن گنجينه هاى سرخ شده، بر پيشانى و پهلو و پشتهاى آنان داغ نهاده مى شود.

جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ دليل اختصاص اين اعضا به يادآورى آن است كه هيچ كس ترك انفاق واجب نمى كند، مگر به واسطه غرضهاى دنيايى يعنى موقعيتى ميان مردم پيدا كنند و آبروى خود را حفظ كنند، غذاهاى خوب بخورند و فربه شوند. لباسهاى نرم و لطيف

بر پشت و روى شانه هاى خود بيندازند. بعضى گفته اند:

دليلش آن است كه اين گروه در مقابل افراد بى بضاعت و تنگدست صورتهاى خود را درهم مى كشيدند و چينهاى پيشانى را ضخيم مى ساختند، و در مجالس و محافل رو از آنها برمى گرداندند و پشت و پهلوى خود را بر آنها مى كردند.

هذا ما كَنَزْتُمْ در اين جا، ماده قول در تقدير است. به آنها گفته مى شود: اين همان چيزى كه در دنيا براى خود گنج ساخته بوديد. «لِأَنْفُسِكُمْ» براى استفاده خودتان.

فَذُوقُوا پس بچشيد: گزند آنچه مى اندوختيد، يا گزند حالت اندوختگى تان را.

[سوره التوبة (9): آيه 36] ..... ص : 537

اشاره

إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (36)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 538

ترجمه: ..... ص : 538

شماره ماهها در نزد خدا، و در كتاب خداوند از آن روز كه آسمانها و زمين را آفريد، دوازده ماه است، چهارتا از آنها حرام است، اين آيين پابرجا است، پس در اين ماهها بر خود ستم روا مداريد، و دسته جمعى با مشركان بجنگيد چنان كه آنها بطور اتّفاق با شما مى جنگند، و بدانيد كه خداوند با پرهيزكاران است. (36)

تفسير: ..... ص : 538

فِي كِتابِ اللَّهِ در لوح محفوظ يا در قرآن و يا در حكمى كه خود ثبت و ضبط كرده و درست و مصلحت ديده (حكم قضا و قدر).

مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ سه ماه قرين همديگرند، ذى قعده، ذى حجّه، و محرّم، و يكى از اينها جدا است، و آن ماه رجب است. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در خطبه اى كه در حجّة الوداع ايراد فرمود، به همين مطلب اشاره دارد كه مى فرمايد: «آگاه باشيد كه زمان و جهان طبيعت هم اكنون در سير و گردش خود به همان نظام مرتّبى برگشته است كه خداوند زمين و آسمانها را بر آن حالت آفريد: هر سال دوازده ماه است، و چهار ماه از آن، حرام است». «1» مقصود حضرت از اين سخنان آن است كه اكنون، حكم ماهها به همان حالتى برگشته است كه قبلا بوده: حج بايد در همان ماه ذى حجّه واقع شود.

و به اين ترتيب «نسى ء» «2» را كه در جاهليت برقرار بود باطل ساخت.

ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ منظور اين كه حرام دانستن اين ماهها، دين راستين و آيين ابراهيم و اسماعيل است، و عرب هم اين روش را كه از اين دو پيامبر به ارث برده

__________________________________________________

1-

الا ان الزمان قد استدار كهيئته

يوم خلق اللَّه السموات و الارض، السّنة اثنا عشر شهرا، منها اربعة حرم.

2- شرح اين كلمه در آيه بعد مى آيد- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 539

بودند دين خود قرار داده بودند. و اين ماههاى چهارگانه را محترم مى داشتند، و جنگ در آن را حرام مى شمردند حتى اگر كسى در اين ماهها بر قاتل پدرش دست مى يافت به او كارى نداشت.

ماه رجب را «اصمّ» گفته اند (زيرا در اين ماه سر و صدا، جنگ و فرياد ستم كشيده اى شنيده نمى شد) اين ماه را «منصل الاسنّة» نيز مى گفتند، يعنى كنار گذاشتن نيزه (از اين رو در اين ماه، تيرى به سوى دشمن پرتاب نمى شد) اين وضع در جاهليت ادامه داشت تا اين كه منجر به «نسى ء» شد و اين قانون الهى را تغيير دادند.

بعضى گفته اند معناى آيه اين است: اين كه ما بيان كرديم حسابى درست و محكم است، نه حكم نسى ء كه اهل جاهليت آن را اختراع كرده بودند.

فَلا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ ظلم به نفس، اين است كه آنچه در اين ماهها حرام شده حلال بدانند.

كَافَّةً حال است از فاعل يا از مفعول.

مَعَ الْمُتَّقِينَ خدا، ياور پرهيزكاران است: در اين جمله خداوند به اهل تقوا وعده نصرت داده و به اين طريق آنها را به اين صفت تشويق فرموده است.

[سوره التوبة (9): آيه 37] ..... ص : 539

اشاره

إِنَّمَا النَّسِي ءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (37)

ترجمه: ..... ص : 539

تغيير دادن ماههاى حرام و تأخير حكم آن، افزايشى در كفر است كه به سبب آن، كافران گمراه مى شوند: يك سال آن را حلال و سال ديگر آن را حرام مى دانند، تا مطابق تعداد ماههايى شود كه خداوند تحريم كرده است (و عدد چهار را به عقيده خود تكميل نمايند) و از اين راه آنچه را كه خداوند حرام كرده حلال شمارند، اعمال زشت آنان در نظرشان زيبا مى آيد، و خداوند مردم كافر را هدايت نمى كند. (37)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 540

تفسير: ..... ص : 540

نسى ء آن است كه حرمت يك ماه حرام را به ماه ديگر موكول كنند توضيح اين كه عربها اهل جنگ و جدال بودند، و از اين لحاظ وقتى در حال جنگ بودند و ماه حرام مى رسيد بر آنها سخت بود كه جنگ را ترك كنند. بنا بر اين در اين ماه آن را حلال و بجايش ماه ديگر را حرام مى دانستند، لذا خداوند مى فرمايد: لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ تا شماره ماههاى حرام را كه عدد چهار است به حساب خود تكميل كنند و با آن مخالفت نكنند، و حال آن كه خداوند حرمت را ويژه اين ماهها قرار داده و آنها با اين اختصاص مخالفت مى كردند، و گاهى عدد ماههاى يك سال را زياد ساخته و آن را سيزده ماه قرار مى دادند، تا وقت زياد داشته باشند، به اين سبب خداوند تأكيد مى فرمايد كه: إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً مقصود اين كه تعداد ماهها فقط دوازده تاست، نه زيادت بر اين. ضمير در فعلهاى: «يحلونه» و «يحرمونه» به كلمه «نسى ء» برمى گردد يعنى: هر گاه در يك سال يكى از ماههاى

حرام را حلال مى شمردند در سال بعد برمى گشتند و آن را حرام مى كردند.

«يضل»، مجهول است، و «يضل» معلوم نيز خوانده اند كه فاعلش «اللَّه» باشد، ولى قرائت اكثرين «يضل» است (مضارع معلوم ثلاثى مجرد).

«نسى ء» به سه وجه خوانده شده است:

الف: نسى ء، با سكون «يا» و اثبات همزه.

ب: نسىّ، با تشديد «يا» و حذف همزه.

ج: نسى، بر وزن «هدى» تبديل «ى» از همزه كه نسأ بر وزن فعل، مصدر نساءه

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 541

باشد كه به معناى به تأخير انداختن است نسأه نسأ و نسيأ مثل مسّه مسّا و مسيسا.

فَيُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ فقط به منظور اين كه شماره ماهها را تكميل كنند، جنگ را كه خدا حرام كرده حلال مى كردند.

زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ خدا آنها را ذليل كرد، و در نتيجه، كارهاى زشت خود را نيك پنداشتند. وَ اللَّهُ لا يَهْدِي: خدا به آنها لطفى ندارد بلكه ذليلشان مى گرداند.

[سوره التوبة (9): آيات 38 تا 39] ..... ص : 541

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ (38) إِلاَّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَلِيماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (39)

ترجمه: ..... ص : 541

اى مؤمنان شما را چه شده است كه هر وقت به شما گفته مى شود: در راه خدا، كوچ كنيد به زمين مى چسبيد، آيا بجاى آخرت به زندگى دنيا راضى شديد؟ بهره دنيا در برابر آخرت، بجز اندكى نيست. (38)

اگر براى جهاد بيرون نرويد، خداوند شما را به كيفرى دردناك مجازات مى كند و گروهى غير از شما را بجايتان قرار مى دهد.

و هيچ زيانى به او نمى رسد، و خدا به هر چيز تواناست. (39)

تفسير: ..... ص : 541

اثَّاقَلْتُمْ در اصل تثاقلتم بوده و «تا» در «ثا» ادغام، و سپس همزه وصل به اوّل آن درآمده و به معناى «تباطأتم» است، يعنى تنبلى و كندى كرديد ولى در اين جامتضمّن معناى «ميل» است و از اين رو متعدّى به «الى» شده و معناى عبارت اين است: متمايل به دنيا و لذّتهايش شديد و سختيهاى سفر را قابل تحمّل ندانستيد، و از همين مورد است آيه: أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ: «لكن او (بلعم باعورا) به پستى گراييد و پيرو هواى نفسش شد». «1»

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 542

بعضى گفته اند معناى آيه اين است: به ماندن در سرزمين و خانه هاى خودتان ميل و رغبت پيدا كرديد.

اين قضيه درباره جنگ تبوك در سال دهم هجرت است كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بعد از برگشتن از جنگ طائف، به مسلمانان دستور داد تا به سوى سرزمين تبوك حركت كنند و چون زمان برداشت محصول و شدّت گرماى تابستان بود و از طرفى راه دور و دشمن بسيار و قوى به نظر مى رسيد، اين تكليف بر آنها سخت گران مى آمد و چنين گفته اند كه براى هيچ جنگى،

پيغمبر اكرم مقصد خود را بطور صريح بيان نمى كرد بلكه توريه مى فرمود، جز در اين جنگ كه قبل از حركت معلوم ساخت، تا مردم آمادگى بهترى پيدا كنند.

مِنَ الْآخِرَةِ: بدل الآخرة حرف «من» مفيد عوض و بدليت است، مثل اين آيه شريفه: لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً «به جاى شما فرشتگان بياوريم» (زخرف/ 60).

فَما مَتاعُ ... پس كالاى زندگانى دنيا در برابر (زندگانى) آخرت جز اندكى نيست.

إِلَّا تَنْفِرُوا اين عبارت خداوند، بيانگر خشم او بر كسانى است كه در رفتن به جنگ سهل انگارى مى كنند، زيرا آنها را به كيفرى بزرگ و فراگير كه شامل دنيا و آخرت مى شود تهديد كرده، و نيز اعلام نموده است كه آنها را هلاك مى كند و در عوض، گروه ديگرى بهتر و مطيع تر از آنها مى آفريند، و براى يارى دينش از آنها بى نياز است و كندى شان در اين امر هيچ اثرى در دين خدا ندارد.

__________________________________________________

1- اعراف/ 176.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 543

بعضى گفته اند: ضمير «وَ لا تَضُرُّوهُ» به پيامبر برمى گردد، چون خداوند وعده داده است كه آن حضرت را از شرّ مردم نگاه دارد، و خوارش نسازد، بلكه يارى اش كند، و وعده خداوند هم امرى است حتمى و يقينى.

[سوره التوبة (9): آيه 40] ..... ص : 543

اشاره

إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (40)

ترجمه: ..... ص : 543

اگر شما ياريش نكنيد خدا ياريش كرده آن گاه كه كافران، بيرونش كرده بودند (از مكّه) وقتى كه او دومين نفر از آن دو بود، كه در غار بودند. آن گاه كه به همراه خود مى گفت: غم مخور، كه خدا با ماست. در اين موقع خداوند آرامش خود را بر او نازل فرمود، و با سربازانى كه آنها را نديده بوديد نيرومندش ساخت، و كلمه كافران را پايين آورد، و تنها كلمه خداوند بالاترين است، و خداوند، با عزّت و درستكار است. (40)

تفسير: ..... ص : 543

مضمون آيه اين است اگر شما از يارى پيامبر دست كشيديد، خداوند، يارى وى را ثابت كرد و موقعى كه جز يك نفر با او باقى نمانده بود او را پيروز ساخت. و از اين به بعد هم هرگز او را وانخواهد گذاشت.

إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا خداوند در اين آيه، بيرون راندن پيامبر را به كفّار اسناد

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 544

داده، مثل: مِنْ قَرْيَتِكَ الَّتِي أَخْرَجَتْكَ «از دهكده تو، كه تو را از خودش بيرون راند» (محمّد/ 13). (در اين آيه بيرون راندن پيامبر را به قريه نسبت داده است).

دليل اين اسناد در آيه مورد بحث اين است كه وقتى كافران آماده بيرون راندن او شدند خداوند به او اجازه داد كه از ميان آن مردم بيرون رود، پس گويا آنها آن حضرت را اخراج كرده اند.

ثانِيَ اثْنَيْنِ مراد يكى از آن دو است مثل «ثالِثُ ثَلاثَةٍ» «1» منظور از آن دو تا، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و ابو بكر مى باشد، «ثانى» منصوب و حال است. «اذ هما» بدل است از «اذ اخرجه» و «اذ يقول» بدل

دوم است.

غار: شكاف بزرگى است در ميان كوه، و منظور از آن در اين جا، غار ثور است كه كوهى است در طرف راست مكّه در مسافت يك ساعت راه. «لا تحزن» بيم نداشته باش.

إِنَّ اللَّهَ مَعَنا خدا از ما اطلاع دارد و بر حالمان آگاه است، ما را محافظت مى كند و يارى مى فرمايد. وقتى كه دو نفرى داخل غار شدند خداوند دو عدد كبوتر را مأمور كرد، آمدند در پاى غار تخم گذاردند و عنكبوت را فرستاد بر در غار پرده بافت و پيامبر دعا كرد: اللّهم اعم ابصارهم (خدايا ديده هاى دشمنان را كور ساز) آنها آمدند اطراف غار مى گشتند نمى فهميدند خداوند ديده هايشان را از ايشان گرفت.

فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ امام صادق عليه السّلام بجاى «عليه» على رسوله قرائت فرموده است. مراد از كلمه «سكينته»: امنيّت و آرامشى است كه خداوند در قلب آن حضرت قرار داد و يقين داشت كه دشمنان دست بر او پيدا نمى كنند.

«جنود» منظور فرشتگان روز جنگ بدر و احزاب و حنين مى باشد، و آنها در اين روز صورت و چشمهاى كافران را از توجّه به پيامبر بازمى داشتند.

__________________________________________________

1- مائده/ 73.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 545

كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا دعوت كافران، ديگران را به كفر.

«كلمة اللَّه»: دعوت آن حضرت مردم را به اسلام. «كلمة اللَّه» به نصب نيز خوانده شده است. «هى» ضمير فصل، مفيد تأكيد فضيلت و برترى سخن خدا در علوّ، و انحصار اين ويژگى است در اين سخن، نه تعميم آن، به كلمات ديگران.

[سوره التوبة (9): آيات 41 تا 43] ..... ص : 545

اشاره

انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (41) لَوْ كانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سَفَراً

قاصِداً لاتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (42) عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ (43)

ترجمه: ..... ص : 545

سبكبار و سنگين بار، كوچ كنيد و با ثروتها و جانهايتان در راه خدا جهاد نماييد، كه اين بسود شما است اگر بدانيد. (41)

اگر بهره اى نزديك و سفرى كوتاه بود از تو پيروى مى كردند، اما اين مسافت به نظرشان دور آمد، و همين زوديها سوگند ياد خواهند كرد كه به خدا قسم، اگر ما مى توانستيم، با شما بيرون مى آمديم، اينها خود را به هلاكت مى اندازند و خدا مى داند كه آنها دروغ گويانند. (42)

خدا تو را عفو كرد، چرا به آنها اجازه دادى، پيش از آن كه راستگويان برايت روشن شوند، و دروغگويان را بشناسى؟ (43)

تفسير: ..... ص : 545

خِفافاً وَ ثِقالًا در تفسير اين دو كلمه وجوهى ذكر شده كه ذيلا بيان مى گردد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 546

1- با ميل و رغبت، با سختى و مشقّت 2- بى سلاح، و با سلاح 3- كم عائله، پر عائله 4- سواره و پياده 5- جوان، و پير 6- تندرست و بيمار.

ابن عباس: اين آيه بعدا نسخ شد و خداوند فرمود: لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى «جنگ از ضعيفان و بيماران برداشته است». (توبه/ 91) وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ مطابق اين آيه جهاد با دشمنان به وسيله مال و جان واجب است، در صورت لزوم و امكان، به هر دو، و در غير اين صورت به هر كدام كه ميسّر باشد، بر حسب مقتضاى حال و نياز.

«عرض» چيزى از منافع دنيا كه نصيب انسان مى شود، معناى آيه اين است: اگر آنچه اين مردم را بسويش دعوت كردى، سودى زودرس، و مسافرتى نزديك مى بود، تو را پيروى مى كردند.

«شقة» مسافت طولانى و با زحمت.

وَ سَيَحْلِفُونَ وقتى كه از جنگ تبوك برگردى،

آنان كه از دستور تو، سرپيچى كردند و به جنگ نيامدند سوگند به خدا مى خورند و مى گويند: اگر مى توانستيم مى آمديم.

فعل: «لخرجنا» جاى جواب قسم و نيز جواب «لو» شرطيه و همچنين خبر مى دهد از آنچه پس از برگشتن مسلمانان از جنگ واقع مى شود كه متخلّفان مى آيند و عذرخواهى مى كنند و سوگند ياد مى نمايند، و اين خود از معجزات و خبر از غيب و آينده است.

لَوِ اسْتَطَعْنا اگر مى توانستيم، مراد توانايى مالى و بدنى است، گويا براى نرفتن، خود را به بيمارى زده بودند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 547

يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ اين جمله، يا بدل از «سيحلفون» است، و يا حال به معناى «مهلكين» مقصود اين كه با سوگندهاى دروغ خويشتن را در هلاكت مى اندازند.

عَفَا اللَّهُ عَنْكَ خداوند در اين آيه با لطف و مهربانى پيامبرش را مورد عتاب قرار داده به اين طريق كه پيش از بيان عتاب آميز سخن از عفو و گذشت به ميان آورده و اين گونه عتاب و نكوهش راجع به امرى جايز است كه غير آن اولى و بهتر بود انجام شود، بويژه درباره پيامبران، و آنچه جار الله (زمخشرى) در اين آيه بيان داشته نادرست است، زيرا او گفته: «عَفَا اللَّهُ عَنْكَ» كنايه از جنايت و گناهى بزرگ مى باشد، و حال آن كه پيشگاه قدس پيامبران، و بخصوص بهترين فرزند حوّا حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم پاكتر از آن است كه جنايتى به وى نسبت داده شود.

[سوره التوبة (9): آيات 44 تا 48] ..... ص : 547

اشاره

لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ (44) إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ

فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ (45) وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِينَ (46) لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاَّ خَبالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (47) لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ (48)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 548

ترجمه: ..... ص : 548

آنان كه به خدا و روز بازپسين ايمان دارند از تو اجازه نمى خواهند كه به مال و جان خويش جهاد كنند، و خداوند از حال پرهيزكاران آگاه است. (44)

تنها كسانى از تو اجازه مى خواهند، كه ايمان به خدا و روز رستاخيز ندارند و دلهايشان در شكّ است، و از اين رو، در شك و ترديد بسر مى برند. (45)

اگر مى خواستند كه براى جنگ بيرون روند، وسيله اى براى آن فراهم مى كردند، اما خداوند از حركت آنها كراهت داشت، لذا از حركت بازشان داشت و به آنان گفته شد: با بازنشستگان بنشينيد. (46)

اگر با شما بيرون مى شدند، جز تباهى و فساد چيزى براى شما نمى افزودند و ميان شما سعايت و اخلال مى كردند، و برايتان فتنه جويى مى نمودند، و در ميان شما جاسوسانى از آنها وجود دارد، و خدا به احوال ستمگران بسيار آگاه است. (47)

اينها پيش از اين هم اقدام به فتنه انگيزى كردند، و كارها را براى تو دگرگون ساختند تا اين كه حق فرارسيد و امر خداوند آشكار شد، در حالى كه آنها كراهت داشتند. (48)

تفسير: ..... ص : 548

عادت مؤمنان بر اين نيست كه بخاطر جنگيدن يا براى دوست نداشتن جنگ، از تو كسب اجازه كنند، بلكه منافقانند كه در اين امر از تو اجازه مى خواهند.

يَتَرَدَّدُونَ «ترديد» عبارت از حيرت و سرگردانى است، چنان كه «ثبات» صفت شخص با استقامت و آگاه است.

وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ خداوند نمى پسندد كه منافقان به جنگ روند، زيرا مى داند اگر بروند، به نمّامى و سخن چينى در ميان مسلمانان مى پردازند.

فَثَبَّطَهُمْ آنها را از رفتن بازداشت خداوند منافقان را بكندى در امر و تنبلى وادار كرد و خارشان ساخت، چون مى دانست كه آنها تبهكار و

مفسدند.

چون جمله «وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ»، معناى نفى دارد، پس از آن با كلمه «لكن» مطلب را استدراك كرده، گويا چنين گفته است: لم يخرجوا و لكن تثبطوا عن الخروج: بيرون نرفتند اما از بيرون رفتن بازماندند، زيرا خداوند نمى خواست كه بيرون روند، و از اين رو تمايل آنها را براى بيرون رفتن ضعيف ساخت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 549

وَ قِيلَ: به آنها گفته شد: با آنها كه اهل جنگ نيستند و از كار افتاده اند، از قبيل زنها و كودكان، در خانه هاى خود بنشينيد، مراد از اين عبارت، اين است كه پيامبر اكرم به آنها اجازه داد كه به جنگ نيايند، و از اين مطلب استفاده مى شود كه اين اجازه حضرت امرى قبيح نبوده هر چند بهتر آن بود كه چنين اجازه اى به آنان ندهد تا خود به خود نفاقشان آشكار شود.

لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ در اين آيه خداوند متعال توضيح مى دهد كه به چه دليل منافقان را از تصميم رفتن به جهاد بازداشته و مى فرمايد: اگر اينها با شما براى جهاد از خانه هايشان بيرون مى آمدند، جز بدى و تباهى چيزى براى شما نمى افزودند.

وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ كوشش مى كنند كه در ميان شما، با سخن چينى و تبهكارى، تفرقه بيفكنند. «وضع البعير وضعا» شتر سرعت كرد. اوضعته أنا: آن را به شتاب درآوردم.

معناى آيه اين است: مركبهاى خود را در ميان شما به جولان درمى آورند: به ايجاد فساد و تباهى سرعت مى بخشند، چرا كه سواره از پياده، سرعتش بيشتر است.

يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ درصدد آن برمى آيند كه ميان شما آشوب به پا كنند تفرقه بيفكنند و نيّتهايتان را در جنگ، فاسد كنند.

وَ فِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ در ميان شما جاسوسانى

از آنان قرار دارند كه سخنان شما را گوش مى دهند و به آنان منتقل مى كنند. معناى ديگر اين فراز اين است: گروهى در بين شما هستند كه گفتار منافقان را مى شنوند و باور مى كنند و از آنها اطاعت مى نمايند. مقصود، مسلمانانى است كه ايمان ضعيف دارند.

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ خداوند از حال تبهكاران و اهل فساد آگاه است.

لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ «فتنه» اسمى است كه شامل هر بدى و تباهى مى شود. ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 550

معناى آيه اين است كه منافقان سر راه تو موانعى به وجود مى آورند و كوشش مى كنند جمع شما را متفرّق سازند. سعيد بن جبير در تفسير اين آيه مى گويد: منافقان كه دوازده نفر بودند در جنگ تبوك، شب عقبه سر راه بر پيغمبر گرفتند و به آن حضرت سوء قصد كردند.

وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ دامهاى حيله و مكر براى تو گستردند و در برهم زدن امر تو به حيله و فريب متوسل شدند. حَتَّى جاءَ الْحَقُّ، تا حق آمد: خداوند تو را پيروز ساخت.

وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ دين خدا غالب شد و اهل دين او سرورى يافتند. «وَ هُمْ كارِهُونَ» در حالى كه منافقان و كافران از اين امر ناراحت و ناخشنودند.

[سوره التوبة (9): آيات 49 تا 52] ..... ص : 550

اشاره

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَ لا تَفْتِنِّي أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ (49) إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ (50) قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلاَّ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (51) قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ

أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ (52)

ترجمه: ..... ص : 550

و بعضى از اين منافقان، كسى است كه مى گويد: به من اجازه بده و مرا به فتنه نيانداز. آگاه باشيد كه اينها خود غرق در فتنه اند، و همانا دوزخ به كافران احاطه دارد. (49)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 551

اگر به تو نيكى برسد بر آنها ناگوار آيد و اگر براى تو حادثه ناگوارى پيش آيد آنها مى گويند:

ما، پيش از اين تصميم كار خود را گرفته ايم، و با خوشحالى بازمى گردند. (50)

بگو: هيچ حادثه اى به ما نمى رسد مگر آنچه خدا برايمان نوشته است، او مولاى ماست، و بر مؤمنان است كه تنها بر خدا توكّل كنند. (51)

- بگو: آيا درباره ما، جز يكى از دو نيكى را انتظار داريد؟ امّا ما براى شما چنين انتظار داريم كه خدا شما را به كيفرى مبتلا سازد كه يا از طرف خودش برسد و يا به دست ما واقع شود، پس منتظر باشيد كه ما نيز با شما منتظريم. (52)

تفسير: ..... ص : 551

«وَ مِنْهُمْ» از اين منافقان، «مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي» كسى هست كه مى گويد:

به من اجازه بده تا در خانه بنشينم و از جهاد دست بكشم «وَ لا تَفْتِنِّي» مرا گرفتار گناه و معصيت مكن، منظور اين كه اگر بدون اجازه تو، دست از جنگ بكشم گنهكار خواهم شد. بعضى گفته اند: اين فرد جدّ بن قيس بود كه گفت: همه انصار مى دانند كه من نسبت به زنان حرص فراوانى دارم، به خاطر دختران زردگونه يعنى زنان روم مرا مفتون و دچار گناه مكن، و در مقابل، از مال و ثروتم به تو كمك مى كنم و مرا از رفتن به جنگ معاف دار.

أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا آگاه باشيد كه آنها هم

اكنون خود در گناه و فتنه تخلّف از فرمان خدا قرار دارند.

وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ در روز قيامت آتش جهنم تمام اطراف آنها را مى گيرد و آنها را احاطه مى كند، و مى توان گفت منظور آن است كه هم اكنون در دنيا در احاطه آتش قرار دارند زيرا اسباب آن را در دنيا براى خود فراهم كرده اند، پس گويا در ميان آتش هستند.

إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ اگر در برخى از جنگها، به تو پيروزى و غنيمت و نعمتى

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 552

برسد براى آنان نگرانى حاصل مى شود اما اگر بر عكس، رنج و ناراحتى، سختى و نكبتى رو به تو آورد، مثل آنچه در روز جنگ احد پيدا شد.

يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا ما تصميم خود را گرفته ايم، و قبل از همه گرفتاريها، آنچه را وظيفه ماست از پرهيز و محكم كارى، انجام داده ايم.

وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ و به اين بهانه خوش حال بودند و خود را از صحبت جنگ و جمع شدن براى آن دور مى داشتند.

قُلْ لَنْ يُصِيبَنا عبد اللَّه ابى چنين قرائت كرده است: «هل يصيبنا» و «لام» در:

«ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا» براى اختصاص است: هيچ امرى به ما رو نمى آورد مگر اين كه خداوند آن را ويژه ما قرار داده، خواه پيروزى باشد يا شهادت. «هُوَ مَوْلانا» او ما را دوست مى دارد و ما او را دوست مى داريم.

وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ چون سزاوار است كه مؤمنان، جز به خداوند توكّل نكنند، از اين رو آنچه سزاوار آنهاست بايد انجام دهند.

قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا آيا براى ما هيچ توقع و انتظارى داريد؟ «إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ» جز يكى از دو سرانجامى كه هر دو

تايش از نيكوترين سرانجامهاست، و آن دو، پيروزى و شهادت است.

وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ و ما نيز براى شما به يكى از دو عاقبت بد اميدواريم كه عبارتند از:

الف: «أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ»: اين كه خداوند شما را كيفرى دهد كه از آسمان بر شما نازل شود مثل آنچه بر قوم عاد و ثمود نازل شد.

ب: «أَوْ بِأَيْدِينا» يا كيفرى كه به دست ما فرود آيد: شما را بكشيم كه چون كافريد.

فَتَرَبَّصُوا درباره ما آنچه را راجع به سرانجام كارمان ذكر كرديم منتظر باشيد.

إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ ما هم با شما منتظريم، و ناچار هر كداممان آنچه انتظار مى كشد خواهد ديد، نه بيشتر از آن.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 553

[سوره التوبة (9): آيات 53 تا 55] ..... ص : 553

اشاره

قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْماً فاسِقِينَ (53) وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَ هُمْ كُسالى وَ لا يُنْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ كارِهُونَ (54) فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ (55)

ترجمه: ..... ص : 553

بگو: چه با ميل و رغبت، و چه با ناراحتى و كراهت به هر نحو كه انفاق كنيد، هرگز از شما پذيرفته نمى شود، چرا كه شما مردمى بدكار هستيد. (53)

هيچ چيز مانع پذيرش نفقات آنها نشد جز اين كه آنها به خدا و رسولش كفر ورزيدند و به نماز وارد نمى شوند مگر با كسالت و انفاق نمى كنند مگر از روى كراهت. (54)

ثروتها و فرزندانشان تو را شگفت زده نسازد، چرا كه خدا مى خواهد آنان را به اين وسيله در دنيا عذاب كند و در حال كفر جانشان بيرون آيد. (55)

تفسير: ..... ص : 553

طَوْعاً أَوْ كَرْهاً اين دو كلمه حال مى باشد، و فعل امر به معناى خبر است و معناى جمله اين است: انفاق شما هرگز پذيرفته نمى شود، چه از روى ميل و رغبت باشد و چه از روى بى ميلى و ناراحتى. شبيه اين جمله در آيه ديگرى نيز به كار رفته است:

«اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ»: «چه براى آنان طلب آمرزش كنى و چه نكنى هرگز خدا آنان را نمى آمرزد». (توبه/ 80) قول كثيّر در شعر ذيل نيز از همين قبيل است:

أسيئى بنا او أحسنى لا ملومة لدينا و لا مقلية ان تقلت

چه نسبت به ما، بدى كنى و چه نيكى كنى، ما تو را سرزنش نمى كنيم. و اگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 554

دشمنى هم كنى تو را دشمن نمى داريم. بايد دانست كه چنين تعبيرى: (از لفظ امر، معناى اخبار اراده شود) در صورتى صحيح است كه از فحواى سخن فهميده شود و قرينه اى در كار باشد چنان كه عكس آن نيز آمده است، مثل موارد دعا: «رحم اللَّه زيدا و اللَّه غفر له» كه فعل

ماضى معناى امر دعايى مى دهد.

إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْماً فاسِقِينَ اين عبارت علت براى قبول نشدن انفاق آنهاست.

أَنَّهُمْ كَفَرُوا فاعل «منع» است: تنها چيزى كه مانع پذيرش نفقات منافقان شد كفر آنان است. كه خدا و پيامبرش را قبول ندارند. «تقبل» با «ت» و «ى» هر دو خوانده شده است.

اعجاب نسبت به چيزى آن است كه انسان از نيكويى آن در تعجّب شود و از ديدنش خشنود و مسرور گردد. معناى آيه اين است: آنچه را از متاع دنيا كه به كافران داده شده نيكو مشمار زيرا خداوند مى خواهد آنها را با اين ثروت و سرمايه دچار عذاب كند: مالشان را در معرض غنيمت و دستبرد قرار داده و آنها را مبتلا به آفات و مصيبتها سازد، و از طرفى با ناراحتى و بر خلاف ميل آنها آنان را مكلّف مى سازد كه از اين اموال در راه خير صرف و خرج كنند و از طرف ديگر براى جمع آوردن و تكثير اموال و تربيت فرزندان به آنها انواع زحمتها را بچشاند.

وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ مفهوم اين آيه نظير اين گفتار خداوند است:

إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً «آنها را مهلت مى دهيم تا گناهشان افزايش يابد».

(آل عمران/ 178) مقصود از آيه مورد بحث اين است كه خداوند منافقان را با افزايش نعمتها بتدريج به سوى گناه و استحقاق عذاب بكشاند: خدا اراده مى كند كه نعمت خود را بر آنان ادامه دهد تا در حالتى بميرند كه كافر باشند و با توجّه به لذّتهاى دنيا از انديشه آخرت غافل بمانند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 555

[سوره التوبة (9): آيات 56 تا 59] ..... ص : 555

اشاره

وَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ وَ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ

(56) لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغاراتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَيْهِ وَ هُمْ يَجْمَحُونَ (57) وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ (58) وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ راغِبُونَ (59)

ترجمه: ..... ص : 555

اينها به خدا سوگند مى خورند كه از شمايند، اما از شما نيستند، بلكه مردمى هراسانند. (56)

اگر اينها پناهگاه يا نهانگاهها يا گريزگاههايى مى يافتند، شتابان به سويش رو مى كردند. (57)

برخى از آنها در تقسيم صدقات بر تو خرده گيرى مى كنند، و اگر از آن صدقات به آنها چيزى داده شود خشنود مى شوند ولى اگر داده نشود در آن وقت خشمگين مى شوند. (58)

اگر بدانچه خدا و رسولش به آنها داده راضى مى شدند و مى گفتند: خدا ما را بس است، و بزودى خدا و رسولش از فضل خود به ما مى بخشد، ما تنها رضاى او را مى طلبيم. (59)

تفسير: ..... ص : 555

لَمِنْكُمْ (كافران سوگند مى خورند) كه از جمله شما هستند. «يَفْرَقُونَ»: از كشتن و اسيرى مى ترسند و به منظور تقيّه تظاهر به اسلام مى كنند.

لَوْ يَجِدُونَ اگر جايى پيدا مى كردند كه در آن تحصّن كنند: سر كوهى يا قلعه اى يا غارى در ميان كوه ... به سويش مى شتافتند.

أَوْ مُدَّخَلًا بر وزن مفتعل، از ماده «دخل» است كه در اصل «مدتخل» بوده، «ت»

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 556

بعد از دال تبديل به دال و درهم ادغام شده اند: و قرائت ديگر آن مدخل بدون تشديد و به معناى مكان دخول است كه به آنجا پناه مى برند و در آن لانه مى كنند و از طرف ديگر منفذى براى فرار دارد.

لَوَلَّوْا إِلَيْهِ وَ هُمْ يَجْمَحُونَ با چنان سرعتى به سوى آن مى شتافتند كه هيچ چيز نتواند جلوشان را بگيرد. الفرس الجموح: اسب تيزرو.

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ بعضى از اين منافقان، در تقسيم صدقات و غنايم بر تو عيب مى گيرند و طعن مى زنند. در جمله هاى بعد، اين افراد عيبجو را تعريف مى كند كه اين مردم خشنودى و

خشمشان براى خودشان است، نه براى دينشان.

«اذا» اين كلمه براى مفاجات است: اگر از غنايم به آنها چيزى داده نشود ناگهان خشمگين و عصبانى مى شوند.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ جواب «لو» محذوف و جمله لكان خيرا لهم مى باشد، و معناى آيه اين است: اگر اين منافقان، از غنايم و صدقات به همان كه خدا و رسولش به آنها مى دهند خشنود باشند و اظهار رضايت كنند و بگويند خدا ما را كافى است و بزودى خداوند از فضل و بزرگوارى خود به ما عطا خواهد كرد و پيامبرش نيز به ما انعام و اكرام مى كند، برايشان بهتر خواهد بود، و نيز بهتر است كه بگويند: ما بسوى او مايل و از حضرتش انتظار داريم كه فضل و كرمش را به ما گسترش دهد.

[سوره التوبة (9): آيه 60] ..... ص : 556

اشاره

إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (60)

ترجمه: ..... ص : 556

زكات و صدقات ويژه فقرا و مساكين و كاركنانى است كه به جمع آورى آن مى پردازند و كسانى كه دلهايشان به اسلام متمايل شود، و نيز براى آزادى بردگان، و بدهكاران و در راه خدا و واماندگان در راه، اين يك فريضه الهى است، و خداوند دانا و درستكار است. (60)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 557

تفسير: ..... ص : 557

«انما» مفيد حصر است، يعنى زكات مخصوص اين هشت گروه است و به ديگر گروه ها نمى رسد، چنان كه مى گويند: انما السخاء لحاتم بخشندگى ويژه حاتم است، يعنى غير او، داراى اين صفت نيست. توضيح آن كه مى توان زكات را به بعضى از اين گروه ها داد و به بعضى نداد، اما به گروه هاى ديگر نمى شود داد، چنان كه از حذيفه و ابن عباس و غير اينها از صحابه نقل شده است كه به هر كدام از اين گروه ها داده شود مجزى است، و مذهب ما نيز همين است.

«الفقراء» مردمان پاكدامنى كه با وجود نيازمندى از سؤال كردن خوددارى مى كنند، و «مساكين» نيازمندانى اند كه سؤال مى كنند، و در معناى اين دو كلمه بر عكس نيز گفته شده است، امّا صحيح تر، همان معناى اول است، و بعضى گفته اند «فقير» كسى است كه هيچ چيز ندارد، و «مسكين» كسى است كه آنچه دارد براى زندگى اش كافى نيست، و بر عكس نيز گفته شده است.

وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها كسانى كه در جمع آورى زكات و صدقات مى كوشند و آن را از مالداران دريافت مى كنند.

وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ بزرگانى از عرب كه پيامبر اكرم از آنان دلجويى مى كرد تا به اسلام رو آوردند، و به اين منظور در موقعى كه مسلمانان اندك بودند سهمى از زكات را به آنها

واگذار مى كرد.

«رقاب» بردگانى كه مكاتب «1» شده بودند، از اين مورد به آنها كمك مى شد تا

__________________________________________________

1- مكاتبه قرارى است كه ميان برده و مولايش بسته مى شود كه پولى بدهد و خود را آزاد كند و اين بر دو قسم است: مشروط و مطلق.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 558

بتوانند بهاى كتابت را به مولايشان بپردازند و آزاد شوند، و در غير مكاتب هم، وقتى كه برخى بردگان در شدّت قرار داشتند و موالى آنها را مى آزردند، از اين مورد خريده و آزاد مى شدند و ولايت و سرپرستى آنها براى صاحبان زكات بود.

«غارمين» كسانى كه بدون اسراف و صرف مال در امور غير شرعى، قرض كرده و مديون مانده اند.

سَبِيلِ اللَّهِ منظور، جهاد و تمام مصالح مسلمانان است.

وَ ابْنِ السَّبِيلِ مسافرى كه از مال و ثروت خود دور مانده، هر چند با توجه به مالى كه در وطن دارد، ثروتمند است امّا حالا در مسافرت فقير و تنگدست مى باشد.

«فَرِيضَةً» به معناى مصدر تأكيدكننده است، زيرا معناى جمله إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ، اين است كه خدا صدقات را براى اين موارد واجب ساخته است.

در چهار مورد آخر به جاى حرف «لام» از «فى» استفاده شده تا دلالت كند بر اين كه اينها از چهار گروه اول سزاوارتر به اين هستند كه زكات و صدقات در ميان آنها قرار گيرد، زيرا «فى» مفيد معناى ظرفيّت است.

ذكر اين آيه و بيان مصارف زكات در خلال بحث از اهل نفاق به اين علت است كه مى خواهد بگويد: چون زكات فقط در اين موارد بايد صرف شود بنا بر اين، منافقان كه از مستحقّان آن نيستند و بطور كلى از اين موارد دوراند، حق

ندارند درباره آن و تقسيم كننده آن حرفى بزنند.

[سوره التوبة (9): آيات 61 تا 63] ..... ص : 558

اشاره

وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (61) يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ إِنْ كانُوا مُؤْمِنِينَ (62) أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فِيها ذلِكَ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ (63)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 559

ترجمه: ..... ص : 559

بعضى از منافقان، كسانى هستند كه پيغمبر را مى آزارند و مى گويند: او گوش: (خوش باور) است بگو: خوش باور بودن او به سود شما است، او به خدا ايمان دارد و مؤمنان را تصديق مى كند، و براى آنها از شما كه ايمان آورده اند رحمتى است، و آنان كه رسول خدا را بيازارند عذابى دردناك دارند. (61)

براى شما به خدا سوگند ياد مى كنند، تا شما را راضى گردانند، در حالى كه اگر ايمان داشتند سزاوارتر اين بود كه خدا و رسولش را از خود، راضى سازند. (62)

آيا توجه نداشتند كه هر كس با خدا و رسولش به دشمنى برخيزد كيفرش آتش دوزخ است كه در آن، جاويدان مى باشد؟ اين است رسوايى بزرگ. (63)

تفسير: ..... ص : 559

«اذن» كسى كه هر چه مى شنود تصديق كند و گفته هر كس را بپذيرد، «اذن» گوش نام عضوى است كه با آن مى شنوند، وقتى كه شخصى را «اذن» مى گويند، گويا تمام بدنش گوش است چنان كه به ديدبان «چشم» مى گويند.

أُذُنُ خَيْرٍ مثل «رجل صدق» است كه مقصود از آن، بزرگوارى و صلاح است گويا خداوند متعال مى خواهد بگويد: آرى او گوش است اما خوب گوشى، يا مقصود اين است كه او، در امور خير و در آنچه شنيدنش لازم است شنواست و در غير اين مورد، گوش نيست. مؤيّد اين معنا قرائت حمزه است كه «و رحمة» مجرور

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 560

و عطف بر «خير» خوانده، اى اذن خير و رحمة لا يسمع غيرهما و لا يقبله «1» و در جمله بعد «اذن خير» را تفسير كرده است كه به خدا ايمان مى آورد، و از مؤمنان مى پذيرد: آنچه كه خبر مى دهند

تصديق مى كند. به دليل همين معناست كه فعل:

«يؤمن» اول به «باء» و دوم به «لام» متعدّى شده است. مثل: وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا «تو حرف ما را نمى پذيرى». (يوسف/ 17) وَ رَحْمَةٌ ... مِنْكُمْ خطاب به منافقان است: پيامبر، براى كسانى از شما كه اظهار ايمان مى كنند، رحمت است و به همين دليل حرف شما را مى شنود و ايمان شما را مى پذيرد و شما را رسوا نمى كند زيرا مصلحت خدا را چنان مى بيند كه شما باقى بمانيد، پس همان طور كه شما مى گوييد گوش است اما براى شما، گوش خوبى است، نه گوش بدى.

بنا بر اين خداوند گفته منافقان را درباره پيامبر مى پذيرد، اما آنچه را آنان به قصد مذمّت آن حضرت بيان مى كردند خداوند به مدح او تفسير كرد و سلامت قلب آن حضرت را بيان فرمود. روايت شده است كه برخى، پيامبر اكرم را مذمّت و بدگويى مى كردند، و اين خبر به حضرت رسيد. بدگويان نگران شدند، اما بعضى از آنان به ديگران گفتند: ناراحت نباشيد زيرا او گوش شنواست و گفته هر كس را كه پيشش برود مى شنود، ما مى رويم از طرف شما معذرت خواهى مى كنيم، او هم مى پذيرد.

اين جمله: «اذن خير» نيز قرائت شده كه هر دو، خبر از براى مبتداى محذوف باشد: هو أذن، هو خير و معناى آيه چنين مى شود: اگر آنچه شما مى گوييد، درست باشد، براى شما خوب است چرا كه عذرتان را مى پذيرد و به بد باطنى تان كيفرتان نمى كند.

يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ اين آيه خطاب به مسلمانان است كه منافقان آنچه

__________________________________________________

1- او، فقط خوبى و رحمت را مى شنود، و جز اين دو را نه، مى شنود و نه،

مى پذيرد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 561

مى خواستند بدگويى مى كردند و بعد پيش آنها به معذرت خواهى مى آمدند و سوگند ياد مى كردند تا عذرشان پذيرفته شود. از اين رو خداوند به منافقان چنين پاسخ داد كه اگر شما چنان كه مى پنداريد: مؤمن هستيد، سزاوارتر از هر چيز آن است كه خدا و رسولش را به اطاعت و بندگى، و موافقت و همراهى از خودتان، راضى و خشنود سازيد، و اين كه در فعل «أَنْ يُرْضُوهُ» ضمير را مفرد آورده، به اين دليل است كه ميان خشنودى خدا و رسولش تفاوتى نيست و در حكم يك خشنودى است، و مى توان گفت: حذف و تقديرى وجود دارد: و اللَّه احق ان يرضوه، و رسوله كذلك.

يحادون، محادة مفاعله، از «حد» به معناى «منع» است.

فَأَنَّ لَهُ پس حق اين است كه براى او آتش دوزخ باشد، مى توان گفت: «فان له» عطف بر «انه» است بنا بر اين كه جواب «من» محذوف و تقدير چنين باشد. أ لم يعلموا أنه من يحاد اللَّه و رسوله يهلك فان له نار جهنم «1» («يهلك» جواب «من» بوده و حذف شده است).

[سوره التوبة (9): آيات 64 تا 66] ..... ص : 561

اشاره

يَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ (64) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّما كُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آياتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ (65) لا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِأَنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمِينَ (66)

__________________________________________________

1- آيا ندانستند كه هر كس با خدا و رسولش بجنگد هلاك مى شود و سرانجامش به آتش دوزخ است؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 562

ترجمه: ..... ص : 562

منافقان از آن مى ترسند كه آيه اى بر ضدّشان نازل گردد و از اسرار درونشان خبر دهد. به آنها بگو: شما اكنون مسخره كنيد، همانا خداوند آنچه را كه از آن بيم داريد آشكار مى سازد. (64)

و اگر از آنها بپرسى (كه چرا دين و خدا را به تمسخر مى گيرند) مى گويند: ما بازى و شوخى مى كرديم بگو: آيا خدا و آيات و پيامبرش را مسخره مى كنيد؟ (65)

بگو: عذر نياوريد، چرا كه شما پس از ايمان آوردن كافر شديد، و ما اگر گروهى از شما را مورد عفو قرار دهيم گروهى ديگر را كيفر خواهيم كرد زيرا آنها مجرم بودند. (66)

تفسير: ..... ص : 562

منافقان، اسلام و اهلش را مسخره و استهزاء مى كردند، و از طرفى مى ترسيدند كه ممكن است روزى خداوند آيه اى درباره آنها نازل كند و از درون زشت آنها خبر دهد و رسوا شوند.

ضمير در كلمات: «عليهم» و «تنبئهم» براى مؤمنين و در «قلوبهم» براى منافقان است، و اين درست است، زيرا معنا، مقتضى آن است، و مى توان گفت ضمير در تمام اين موارد براى منافقان است، زيرا وقتى سوره درباره منافقان نازل شده باشد، پس گويا بر خود آنها نازل شده است، يعنى وقتى كه اسرار آنها را فاش كند، گويا آنها را به اين امور، خبر داده است. بعضى گفته اند معناى آيه اين است: بايد منافقان از اين امر بترسند، و فعل را در معناى انشاء و امر گرفته اند، نه خبر.

قُلِ اسْتَهْزِؤُا اين فعل امر، به منظور وعيد و بيم دادن به كار رفته است.

إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ اى كافران خدا اظهار مى كند آنچه به دليل نفاقتان از روشن شدنش بيمناكيد. پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و

آله و سلّم از جنگ تبوك برمى گشت، در حالى كه چهار نفر جلوتر از او، راه مى رفتند، مى خنديدند و مى گفتند: نگاه كنيد به اين مرد، كه مى خواهد قصرهاى شام و حصارهاى آن را فتح كند، هيهات، هيهات! جبرئيل اين خبر را به حضرت رسول رساند، حضرت به عمّار فرمود: اينها به من و قرآن طعنه مى زنند: ان

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 563

هؤلاء يستهزءون بى و بالقرآن.

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ «كنا»: اگر از آنها بپرسى كه چرا مى خنديد مى گويند: درباره سواران و سوارى سخن مى گفتيم. عمّار به دستور پيامبر رفت و از آنها پرسيد كه چرا مى خنديد؟ آنها همين پاسخ را دادند، عمّار گفت: صدق اللَّه و رسوله، خدا و رسولش درست خبر دادند، دل پيامبر را سوزانيديد خدا شما را بسوزاند. منافقان وقتى اين سخنان عمّار را شنيدند براى معذرت خواهى پيش پيغمبر آمدند، اينجا بود كه اين آيه نازل شد.

برخى گفته اند اين آيه درباره دوازده نفرى نازل شده است كه در گردنه ميان راه (عقبه) مخفى شده بودند تا پيغمبر خدا را از بين ببرند و با همديگر مى گفتند: اگر ما را ببيند مى گوييم: شوخى و بازى مى كرديم.

لا تَعْتَذِرُوا به عذرهاى دروغى متوسل نشويد، زيرا پس از فاش شدن نيّت سوء شما، اين حرفها سودى ندارد.

قَدْ كَفَرْتُمْ شما پس از اظهار ايمان، كفر خود را آشكار ساختيد.

إِنْ نَعْفُ به فرضى كه ما گروهى از شما را به دليل اقرار به ايمان، بعد از نفاق، مورد عفو قرار دهيم، گروه ديگرى را به اين دليل كه اصرار بر نفاق دارند كيفر خواهيم داد زيرا مجرمند، معناى ديگر آيه اين است كه اگر يك گروه از

شما را كه پيامبر را نيازردند و او را مورد تمسخر قرار ندادند مورد عفو و گذشت قرار دهيم، گروه ديگرى را كه او را آزردند و مسخره كردند عذاب و كيفر مى كنيم. قرائت ديگر درباره آيه فوق اين است كه به صورت غايب خوانده و فاعلش را خداوند عزّ و جلّ قرار داده اند.

[سوره التوبة (9): آيات 67 تا 70] ..... ص : 563

اشاره

الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ (67) وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها هِيَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ (68) كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَ أَكْثَرَ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلاقِهِمْ وَ خُضْتُمْ كَالَّذِي خاضُوا أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (69) أَ لَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهِيمَ وَ أَصْحابِ مَدْيَنَ وَ الْمُؤْتَفِكاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (70)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 564

ترجمه: ..... ص : 564

مردان و زنان منافق، برخى شان از برخ ديگر آنهايند: كه امر به منكر و نهى از معروف مى كنند و دستهايشان را (از بخشش و انفاق) مى بندند، اينها خدا را فراموش كردند، خدا هم آنها را از ياد برد، به درستى كه منافقان فاسقند. (67)

خداوند به زنان و مردان منافق و نيز به كافران وعده آتش دوزخ داده كه در آن جاويدانند، همين آنها را بس است، و خدا لعنتشان كرده و كيفرى هميشگى دارند. (68)

مانند كسانى كه پيش از شما بودند كه از لحاظ نيرو سختتر، و از لحاظ ثروت و داشتن فرزند از شما بيشتر بودند، و از آنچه سهمشان بود

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 565

بهره مند شدند، شما نيز از نصيب خود بهره مند شديد مانند كسانى كه پيش از شما از نصيب خود بهره بردند، و شما (در گناه و خلاف) فرو

رفتيد همانگونه كه آنها فرو رفتند، و اعمالشان در دنيا و آخرت از بين رفت و همانها زيانكارانند. (69)

آيا خبر آنان كه پيش از ايشان بوده اند: قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و اهل مدين و آباديهاى واژگون شده، كه پيامبرانشان با دليلهاى روشن بسوى آنها آمدند، به اينها نرسيده است؟ خدا به آنها ستم نكرد اما خود آنها به خويشتن ستم روا مى داشتند. (70)

تفسير: ..... ص : 565

بَعْضُهُمْ مِنْ جملة «بعض» برخى از منافقان از جمله برخى ديگرشان هستند و برخى به برخى ديگر نسبت داده مى شوند. مقصود اين است، كه وقتى به مؤمنان مى گويند: ما از شماييم «1» و بر اين امر سوگند ياد مى كنند دروغ مى گويند و نيز اين جمله در مقام تثبيت جمله «وَ ما هُمْ مِنْكُمْ» «2» است. بعد از آن كه خداوند ادّعاى آنها را تكذيب كرده، آنان را به حالتى توصيف فرموده كه اصولا بر ضدّ حالت مؤمنان است: يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ كفر و گناه را مورد تبليغ و ترويج، قرار مى دهند. وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ و از ايمان آوردن و انجام دادن عبادت و اطاعت خدا و رسول جلوگيرى مى كنند.

وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ به سبب پستى و حرص، و لئامت و بخلى كه دارند، از صرف مال در امور خيريه و صدقات و انفاق در راه خدا، دستهايشان را مى بندند.

نَسُوا اللَّهَ خداى را از ياد بردند. «فَنَسِيَهُمْ» او نيز فضل و رحمتش را از آنان دريغ فرمود.

__________________________________________________

1- إِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ آيه 56 همين سوره.

2- مأخذ قبلى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 566

إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ اهل نفاق پست ترين مرتبه فسق را كه همانا طغيان در كفر، و دور بودن از هر

گونه خير و خوبى است، دارند. «خالِدِينَ فِيها»: قرار است كه براى هميشه در آتش دوزخ بسوزند.

هِيَ حَسْبُهُمْ همين آنها را كافى است. اين جمله دلالت تمام دارد بر سختى عذاب آتش دوزخ، و اين كه چيزى از آن شديدتر نيست، به خدا پناه مى بريم از آن.

وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ خدا آنها را از خير خود دور سازد و پست و خوارشان گرداند.

وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ مقصود از اين عذاب، كباب شدن در آتش و سوختگى بر اثر آن نيست، بلكه عذابى است دائمى شبيه به عذاب آتش. و مى توان گفت منظور از «عذاب مقيم» عذابى است كه هم اكنون در دنيا هم با آنهاست و لحظه اى از آنها جدا نيست، و آن عبارت از تعب و رنجى است كه از آتش نفاق مى چشند و هميشه از رسوايى كشف شدن درون ناپاكشان ترس و بيم دارند.

كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ در اعراب كاف تشبيه، دو احتمال است:

1- مرفوع و خبر از براى مبتداى محذوف) يعنى: انتم مثل الذين من قبلكم 2- منصوب و مفعول به: فعلتم مثل فعل الذين من قبلكم. معناى آيه اين است:

شما از لذائذ دنيا بهره مند شديد چنان كه آنها بهره مند شدند و در شهوات فرورفتيد چنان كه آنها فرورفتند، و، جمله: كانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ، تشبيهى را كه در جمله پيش وجود دارد تفسير مى كند و فعل اين منافقان را به عمل كسانى كه قبل از آنها بوده اند، تشبيه مى كند.

«خلاق» نصيب، بهره، قسمت و آنچه براى انسان مقدّر شده است چنان كه مى گويند: براى او قسمت و نصيبى است، زيرا براى او قسمت و معين شده است.

وَ خُضْتُمْ شما در امور باطل و فساد داخل

شديد.

كَالَّذِي خاضُوا اى كالفوج الّذى او كالخوض الذى مثل گروهى كه در گناه فرو رفتند يا همان گونه كه آنان فرو رفتند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 567

ابن عباس مى گويد: مقصود بنى اسرائيل است. و خداوند ما مسلمانان را به آنها تشبيه كرده است قسم به آن كسى كه جانم در دست اوست. شما كاملا از آنها پيروى خواهيد كرد، تا آنجا كه اگر فردى از آنها داخل سوراخ سوسمارى شده باشد شما هم اين كار را انجام مى دهيد.

وَ أَصْحابِ مَدْيَنَ منظور، پيروان «شعيب» است. «وَ الْمُؤْتَفِكاتِ» شهرهاى قوم لوط كه خداوند به بلاى «خسوف» آنها را به زمين فرو برد، و آباديهايشان را بر روى آنان خراب كرد. «إفك» زير و رو ساختن و تغيير دادن.

فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ خداوند به آنها ستم روا نمى دارد، چرا كه او حكيم است و بر حكيم روا نيست كه كار زشت انجام دهد و بدون جرم و گناه كيفر دهد.

«و لكن» اما آنها خود، به سبب كفر ورزيدن و كفران نعمت نمودن، به خود ستم كردند و مستحق عقوبت الهى شدند.

[سوره التوبة (9): آيات 71 تا 73] ..... ص : 567

اشاره

وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (71) وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (72) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (73)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 568

ترجمه: ..... ص : 568

و مردها و زنان با ايمان، برخى از آنان دوستان برخى ديگرند، امر به معروف و نهى از منكر مى كنند، و نماز بپا مى دارند و زكات مى دهند، و خدا و رسولش را اطاعت مى كنند، اينهايند كه خداوند مورد رحمتشان قرار خواهد داد. براستى كه خداوند با عزّت و با حكمت است. (71)

خداوند به مردان و زنان مؤمن باغهايى از بهشت وعده داده كه نهرها از زير درختانش روان است، جاودانه در آن خواهند ماند و مسكنهاى پاكيزه اى در باغهاى بهشت، و خشنودى خداوند (از همه اينها) بزرگتر است، اين است پيروزى با عظمت. (72)

اى پيامبر با كافران و منافقان مبارزه كن و بر آنها سخت بگير، جايگاهشان دوزخ است، و چه بد سرانجامى دارند. (73)

تفسير: ..... ص : 568

بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ اين جمله در اين آيه، در مقابل جمله «بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ» در آيه قبل است، «1» و معنايش اين است كه هر كدام از مؤمنان دوستى و نصرت ديگرى را بر خود لازم مى داند. و مجموعه آنها در مقابل ديگران يك قدرت و يك نيرو محسوب مى شود.

سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ «سين» بيان مى كند كه رحمت خداوند بر مؤمنان حتمى است، و وعده الهى را مؤكّد مى سازد نظير: سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا «خداى مهربان بزودى براى آنان، دوستى قرار خواهد داد». (مريم/ 96) و، سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ «بزودى پاداشهاى آنان را خواهد داد». (نساء/ 152) عَزِيزٌ كسى كه بر هر چه وجود دارد غلبه دارد و مى تواند هر كارى انجام دهد، پس خداوند مى تواند پاداش دهد، و هم مى تواند كيفر كند. «حَكِيمٌ» هر چيز را به جايش مى گذارد و هر كارى را در وقت خود انجام مى دهد.

__________________________________________________

1- كه درباره منافقان

مى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 569

وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً مكانهايى كه زندگى در آن، پاكيزه است خداوند آنها را از جواهر (لؤلؤ، ياقوت سرخ، و زبرجد سبز) بنا كرده است.

عَدْنٍ اسم خاصّ و علم است، به دليل قول خداوند: جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ «باغهاى عدنى كه خداوند رحمان به بندگانش وعده كرده است.

(مريم/ 61).

دليل ديگر بر اين معنا، سخنى است كه ابو درداء از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل كرده است:

عدن: دار اللَّه التي لم ترها عين و لم تخطر على قلب بشر لا يسكنها غير ثلاثة:

النّبيّون، و الصديقون، و الشّهداء يقول اللَّه عزّ و جلّ: طوبى لمن دخلك

: «عدن، خانه خداوند است كه هيچ چشمى آن را نديده و به انديشه هيچ كس خطور نكرده، و جز سه گروه در آن، جاى ندارند: «پيامبران، صديقان، و شهيدان» خداوند به بهشت عدن مى فرمايد: خوشا به حال كسى كه در تو وارد شود.

بعضى گفته اند: «عدن» شهرى است در بهشت.

وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ اندكى از رضايت و خشنودى خداوند از تمام نعمتهاى بهشتى كه بيان شد، بهتر و بالاتر است، زيرا خشنودى اوست كه باعث كمال هر سعادت و نيك بختى و موجب هر گونه رستگارى مى شود، و به سبب خشنودى اوست كه انسان از بزرگداشت و بخشش او بهره مند مى گردد و بخشش و كرامت، بزرگترين نوع پاداش و اجر و ثواب است.

«ذلك» اشاره است به: همه آنچه كه خدا براى نيكوكاران وعده كرده، و يا به رضوان و خشنودى خداوند، يعنى اين است فوز عظيم نه آنچه مردم، فوز و رستگارى اش خوانند. (ضمير فعل: «هو» مفيد حصر و تأكيد است).

جاهِدِ

الْكُفَّارَ با كافران با شمشير بجنگ، و با منافقان، با دليل و برهان.

امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه مى فرمايد: به كمك اهل نفاق با كافران بجنگ و بعد فرمود آيا شنيده ايد كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با منافقان بجنگد؟ (نه، بلكه) با آنها مدارا مى كرد. «1»

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 570

وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ آنها را دوست مدار. از حسن نقل شده است: مبارزه با منافقان آن است كه حدود الهى را درباره شان اجرا كنند.

[سوره التوبة (9): آيه 74] ..... ص : 570

اشاره

يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِيماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (74)

ترجمه: ..... ص : 570

اينها به خدا قسم مى خورند كه چيزى نگفته اند، و حال آن كه سخن كفر را گفته و بعد از اسلام آوردنشان كافر شدند و آهنگ كارى كردند كه بدان نرسيدند، اينها فقط از اين انتقام مى كشيدند كه خدا، و رسولش آنان را به فضل و كرم خود بى نياز ساخته اند، پس اگر توبه كنند برايشان خوب است، و اگر روى بگردانند خداوند آنها را در دنيا و آخرت به مجازات دردناكى كيفر خواهد داد، و در سراسر روى زمين، نه يارى دارند و نه ياورى. (74)

تفسير: ..... ص : 570

به خدا سوگند ياد كردند چيزهايى كه از آنها نقل شده نگفته اند و حال آن كه سخنان كفرآميز گفته بودند و بعد از تظاهر به اسلام كفر خود را آشكار ساختند.

__________________________________________________

1-

هل سمعتم انّ رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم قاتل منافقا؟ انّما كان يتالّفهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 571

وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا تصميم گرفتند كه ناگهانى به پيامبر حمله كنند. موقعى كه حضرت از غزوه تبوك بازمى گشت دوازده نفر يا به قولى پانزده نفر هم عهد شدند تا شبانه، وقتى كه شتر پيغمبر به بالاى عقبه مى رسد، او را از روى شتر به ميان درّه پرت كنند، بدين جهت عمّار بن ياسر مهار ناقه او را گرفته مى كشيد، و «حذيفه» از پشت، آن را مى راند، در اين بين حذيفه صداى پاى شتر و بهم خوردن سلاحها را شنيد. تا برگشت و نگاه كرد، مردانى را ديد كه صورتهايشان را بسته بودند. گفت: دور شويد اى دشمنان خدا، و بر سر و روى مركبهاى آنها زد تا ايشان را از رو به رو شدن با پيامبر صلّى اللَّه

عليه و آله و سلّم دور ساخت. وقتى كه حضرت پايين آمد به حذيفه فرمود: كدامشان را شناختى؟ حذيفه گفت: هيچ كدام. پيغمبر فرمود: آنها فلان و فلان بودند. حذيفه عرض كرد يا رسول اللَّه آنها را نمى كشى؟ فرمود، دوست ندارم كه عرب بگويند:

(پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) هر وقت به يارانش دست مى يابد آنها را به قتل مى رساند.

از امام باقر عليه السّلام نقل شده است كه هشت نفر آنها از قريش و چهار نفر از عرب بودند. «1»

وَ ما نَقَمُوا منكر نشدند و عيب ندانستند مگر اين امر را كه خدا و رسولش از فضل و كرم خود، بى نيازشان ساخته بود. حقيقت معناى آيه اين كه اين منافقان عوض شكر نعمت خدا، ناسپاسى و كفران نعمت كردند، در حالى كه سزاوار بود نعمت را با شكر و سپاس استقبال كنند.

[سوره التوبة (9): آيات 75 تا 78] ..... ص : 571

اشاره

وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ (75) فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (76) فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ (77) أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ (78)

__________________________________________________

1-

كانت ثمانية منهم من قريش و اربعة من العرب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 572

ترجمه: ..... ص : 572

بعضى از آنها با خدا عهد كرده اند كه اگر از فضل و رحمتش به ما عطايى بخشد، به يقين صدقه خواهيم داد و از نيكوكاران خواهيم بود. (75)

اما وقتى كه از فضل خود به آنها بخشيد، بخل ورزيدند و با اعتراض روى برگرداندند. (76)

پس خداوند نفاقى را در دلهايشان تا روزى كه او را ملاقات كنند انداخت، زيرا پيمانى را كه با خدا بستند مخالفت كردند، و دروغ مى گفتند. (77)

آيا ندانستند كه خداوند، راز نهان و سخن درگوشى آنها را مى داند و محققا خداوند داناى تمام پنهانيهاست؟ (78)

تفسير: ..... ص : 572

شخص مورد بحث ثعلبة بن حاطب است كه خدمت پيامبر عرض كرد: يا رسول اللَّه، دعا كن و از خدا بخواه كه به من ثروتى بدهد، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: اى ثعلبه! قليل تؤدى شكره، خير من كثير لا تطيقه: «مال اندكى كه بتوانى شكرش را بجاى آورى بهتر است از ثروت فراوانى كه توان شكرش را نداشته باشى» ثعلبه گفت: سوگند به خدايى كه تو را بحق برانگيخت، اگر خدا به من ثروتى بدهد، حق هر صاحب حقّى را ادا مى كنم. پيغمبر خدا برايش دعا كرد. ثعلبه گوسفندى خريد و اين گوسفند مثل كرم كه تخم مى گذارد و رشد مى كند، روزبروز افزايش يافت، تا جايى كه شهر مدينه بر او تنگ آمد، و نتوانست در شهر بماند و به بيابان رفت و از مردم و نماز جمعه و جماعات دور ماند، امّا بعد كه آيات زكات نازل شد و رسول اكرم عامل خود را فرستاد كه زكات را بگيرد، وى بر اثر بخل و مال دوستى از دادن زكات خوددارى

كرد و گفت: اين كه از من مطالبه مى كنيد صدقه نيست بلكه مانند جزيه است. خبر كه به پيامبر رسيد ناراحت شد و فرمود: واى بر ثعلبه واى بر ثعلبه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 573

فَأَعْقَبَهُمْ حسن مى گويد: مراد از ضمير فاعل در اعقبهم بخل است: بخل در دل آنها نفاق ايجاد كرد چون همين بخل بود كه باعث نفاق و منع زكات شد.

ولى ظاهر آن است كه مرجع ضمير اللَّه باشد، يعنى خداوند آنها را ذليل كرد تا اين كه منافق شدند و نفاق و دورويى در دلهايشان جا گرفت و تا وقت مرگ باقى بود و حتى همان زمان هم از دل آنها بيرون نرفت، و اين بدان سبب بود كه آنان بر خلاف آنچه با خدا پيمان بستند كه صدقه بدهند و كار نيكو انجام دهند رفتار كردند و دروغ گفتند و به همين دليل است كه گفته اند: خلف وعده يك سوّم نفاق است.

از امير مؤمنان عليه السّلام درباره: «سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ»، نقل شده است: مراد، نفاق و عزم بر خلف وعده اى است كه در دل پنهان داشتند، و نيز عيبجويى در دين و جزيه ناميدن صدقه كه درگوشى با هم مى گفتند.

[سوره التوبة (9): آيات 79 تا 80] ..... ص : 573

اشاره

الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقاتِ وَ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (79) اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (80)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 574

ترجمه: ..... ص : 574

كسانى كه از صدقات مؤمنان اطاعت كار عيب جويى مى كنند، و مسخره مى كنند آنهايى را كه جز به مقدار قدرتشان توانايى ندارند، خدا همه آنان را كيفر استهزاء كننده مى دهد، و عذابى دردناك براى ايشان است. (79)

چه براى آنها آمرزش بخواهى و چه نخواهى، اگر هفتاد مرتبه برايشان استغفار كنى، هرگز خداوند آنها را نمى آمرزد، چرا كه ايشان به خدا و رسولش كافر شدند، و خداوند گروه بدكار را هدايت نمى كند. (80)

تفسير: ..... ص : 574

الَّذِينَ يَلْمِزُونَ در محل نصب يا رفع است، بنا بر ذمّ، «المطوع» كسى كه با ميل و رغبت و به قصد قربت كارى انجام دهد. اين كلمه در اصل «متطوّع» بوده، معناى آيه اين است: مؤمنانى را كه با اخلاص صدقه مى دهند عيب جويى مى كنند و به آنها طعنه مى زنند و نيز از كسانى كه مال فراوانى ندارند و به اين سبب چيز اندكى را صدقه مى دهند عيب مى گيرند. خدا هم خود آنها را مسخره مى كند: «سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ»، اين جمله خبرى است، مانند جمله: اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ:

«خدا آنها را استهزاء مى كند». (بقره/ 15) اسْتَغْفِرْ لَهُمْ اين جمله، امر، در معناى خبر است يعنى: هرگز خدا آنان را نمى آمرزد، خواه برايشان طلب آمرزش كنى يا نكنى، و متضمّن معناى شرط است.

كلمه «سبعين»- هفتاد- در كلام عرب، مثلى است براى كثرت، چنان كه امير مؤمنان عليه السّلام مى فرمايد:

لاصبحن العاص و ابن العاص سبعين الفا عاقدى النّواصى

به وسيله هفتاد هزار سوار كه پيشانى اسبهايشان بسته است، با قبيله عمرو بن عاص مبارزه مى كنم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 575

[سوره التوبة (9): آيات 81 تا 83] ..... ص : 575

اشاره

فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَ كَرِهُوا أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ (81) فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (82) فَإِنْ رَجَعَكَ اللَّهُ إِلى طائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِيَ عَدُوًّا إِنَّكُمْ رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفِينَ (83)

ترجمه: ..... ص : 575

بجاى ماندگان، با نشستن در خانه بر خلاف رسول خدا، شاد شدند و دوست نداشتند كه در راه خدا با جانها و ثروتهاى خود جهاد كنند، و گفتند: در اين هواى گرم بيرون نرويد، بگو گرماى آتش دوزخ سختتر است اگر مى فهميدند. (81)

پس آنها بايد كم بخندند و بسيار بگريند به جزاى بديهايى كه انجام مى دادند. (82)

پس هر گاه خدا تو را بسوى گروهى از آنان بازگرداند و آنها از تو اجازه رفتن به جنگ بخواهند، بگو: شما هرگز با من بيرون نمى آييد و هرگز همراه من با دشمن نخواهيد جنگيد، شما كه نخستين بار به كناره گيرى راضى شديد، هم اكنون نيز با متخلّفان بمانيد. (83)

تفسير: ..... ص : 575

فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ اينها كسانى اند كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ايشان را در شهر گذاشت و با خود به جنگ تبوك نبرد زيرا وقتى همه مى رفتند آمدند خدمت پيغمبر و اجازه خواستند كه بعدا بروند. حضرت به آنان اجازه داد. «بِمَقْعَدِهِمْ» به تأخيرشان از جنگ و نشستن در خانه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 576

خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ بعد از پيامبر اسلام: اقام خلاف الحىّ (بعد از اهل قبيله، جاى آنها را گرفت) و نيز گفته اند: «خلاف» به معناى مخالفت است چون اين اشخاص بر خلاف پيغمبر رفتار كردند: او قيام كرد و به جنگ رفت اما آنها در خانه خود نشستند. نصب «خلاف» به اين دليل است كه مفعول له، يا حال است: در خانه نشستند تا با آن حضرت مخالفت كنند، يا در حالى كه با او مخالفت كردند.

وَ كَرِهُوا أَنْ يُجاهِدُوا ... به طور كنايه از مؤمنان تجليل شده است كه با فدا كردن مال

و جان خود در راه خدا مشقّتهاى بزرگى را تحمّل كردند.

وَ قالُوا به مؤمنان يا رفقايشان كه همفكر آنها بودند گفتند: در اين شدّت گرما به جنگ نرويد.

قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا بگو داغى آتش دوزخ سخت تر است. با اين جمله خداوند آنها را به نادانى و جهل نسبت مى دهد، زيرا كسى كه به دليل فرار از مشقّت يك ساعته، خود را به مشقتهاى شديد هميشگى مبتلا كند، از هر نادان نادانتر است.

فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا از اين پس به جزاى كارهايى كه انجام مى دهند خنده اينها اندك و گريه شان بسيار خواهد بود، اين معناى خبرى به صورت فعل امر آمده، تا دلالت كند بر اين كه مطلب ثابت و حتمى است و جز اين نيست.

إِلى طائِفَةٍ اختصاص به گروهى از آنها به اين دليل است كه برخى از آنان توبه كرده و از نرفتن به جنگ پشيمان شدند و يا عذر موجّهى را نشان دادند، پس اين حكم مربوط به كسانى است كه از كار خلاف خود پشيمان نشده بلكه باز هم مى خواهند از زير بار به بهانه هايى فرار كنند.

فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ و براى غزوه ديگر بعد از تبوك بخواهند از تو، اجازه جهاد بگيرند.

أَوَّلَ مَرَّةٍ منظور همان جنگ تبوك است.

مَعَ الْخالِفِينَ مراد كسانى است كه در اين جنگ مخالفت كردند، و نرفتند كه شرح آن گذشت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 577

[سوره التوبة (9): آيات 84 تا 85] ..... ص : 577

اشاره

وَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ (84) وَ لا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ (85)

ترجمه: ..... ص : 577

بر هيچ يك از آنها كه بميرد نماز نخوان و بر كنار قبرشان مأيست، چرا كه آنها به خدا و رسولش كافر شدند. و در حالى كه فاسق بودند از دنيا رفتند. (84)

مالها و فرزندانشان تو را بشگفتى وادار نسازد، زيرا خدا مى خواهد به اين وسيله آنها را در دنيا عذاب كند، و جانشان برآيد در حالى كه كافر باشند. (85)

تفسير: ..... ص : 577

«مات» اين فعل، صفت براى «احد» است و با اين كه به معناى استقبال است به لفظ ماضى آمده، زيرا امرى است كه يقينا به وقوع خواهد پيوست.

إِنَّهُمْ كَفَرُوا علت براى نهى است. توضيح، اين كه قبل از نزول اين آيه، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بر اينها نماز مى خواند و احكام مسلمانان را بر آنها جارى مى كرد و هر وقت بر مرده اى نماز مى خواند كنار قبرش توقّف مى كرد و مدتى برايش دعا مى خواند، تا اين كه خداوند او را از انجام دادن اين هر دو امر منع فرمود و علت آن را هم كفر آنها نسبت به خدا و رسول و مردن بر حال نفاق بيان فرموده است.

وَ لا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ اين جمله (براى مرتبه دوم) تكرار شده، «1» و دليلش آن است

__________________________________________________

1- قبلا در آيه 55 همين سوره.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 578

كه موضوع، امر مهمى است بويژه وقتى كه ميان دو نزول فاصله اى ايجاد شده باشد، و نيز مى توان گفت اين دو آيه درباره دو گروه از منافقان نازل شده است.

[سوره التوبة (9): آيات 86 تا 89] ..... ص : 578

اشاره

وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدِينَ (86) رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ (87) لكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ أُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْراتُ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (88) أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (89)

ترجمه: ..... ص : 578

هر گاه سوره اى نازل شود كه ايمان به خداى آوريد، و همراه پيامبرش جهاد كنيد، كسانى، از آنها، كه توانايى دارند، از تو اجازه مى خواهند و مى گويند: ما را بگذار تا همراه بازنشستگان باشيم. (86)

اينها راضى شدند كه با معاف شدگان باشند، و بر دلهايشان مهر نهاده شده، لذا نمى فهمند. (87)

اما پيامبر، و آنها كه با او ايمان آورده اند، با مالها و جانهايشان به جهاد پرداختند، و همه نيكيها براى آنهاست و همانها رستگارانند. (88)

خداوند براى ايشان باغهايى از بهشت فراهم ساخته كه نهرها از زير آنها جارى است، جاودانه در آن خواهند بود، اين است رستگارى بزرگ. (89)

تفسير: ..... ص : 578

كلمه «سورة» را در اين آيه، مى توان به معناى سوره كامل گرفت، و مى توان گفت

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 579

مراد بعضى و بخشى از سوره است، هم چنان كه قرآن و كتاب هم بر جزء، و هم بر كل اطلاق مى شود.

أَنْ آمِنُوا «أن» تفسير كننده است، «أُولُوا الطَّوْلِ»: صاحبان امكانات و برترى: طال عليه طولا (بر او قدرت پيدا كرد)، «مَعَ الْقاعِدِينَ» كسانى كه از رفتن به جنگ معاف و معذورند.

رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ منظور از خوالف زنها و كودكان و بيماران است.

فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ سعادت و رستگارى كه در جهاد است درك نمى كنند، و از بدبختى و شقاوتى كه در تخلّف از فرمان خدا و رسولش مى باشد خبرى ندارند.

لكِنِ الرَّسُولُ اما پيامبر خود همراه مؤمنان به جنگ مى رود، هر چند بهانه جويان از رفتن خوددارى كنند. همين مضمون در آيه ذيل نيز بيان شده است: فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ ... «اگر اين گروه كافر شوند، قومى را كه هرگز كافر نشوند برگماريم» (انعام/ 89) ترجمه

قمشه اى.

لَهُمُ الْخَيْراتُ بهشت و نعمتهايش، يا منافع دو سرا.

[سوره التوبة (9): آيه 90] ..... ص : 579

اشاره

وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَ قَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (90)

ترجمه: ..... ص : 579

عربهايى كه از رفتن به جنگ عذر مى خواستند آمدند تا اجازه بگيرند، ولى كسانى كه به خدا و پيامبرش دروغ گفتند از رفتن خوددارى كردند، بزودى به كسانى از آنها كه كافر شده اند عذابى دردناك خواهد رسيد. (90)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 580

تفسير: ..... ص : 580

«معذّرون» تقصيركنندگان: عذّر فى الامر، در كار سستى كرد، آن را جدّى نگرفت. حقيقتش اين است كه چنان وانمود كند كه در اين كار عذر موجّهى دارد، و حال آن كه ندارد. مى توان گفت اين كلمه در اصل «معتذرون» بوده «ت» در «ذ» ادغام شده، و حركت آن به «عين» انتقال يافته، علاوه بر قرائت مشهور، دو وجه ديگر نيز بر طبق دستور زبان عرب، جايز است: 1- كسر عين، به التقاء ساكنين: (معذّرون).

2- ضمّ آن، به جهت تبعيت از «ميم» (معذرون) اما اين دو قرائت در اين آيه ثابت نشده است. وجه ديگرى كه خوانده شده «معذرون» بدون تشديد است. به معناى كسى كه در عذر و بهانه آوردن كوشش زياد و مبالغه فراوان مى كند.

وَ قَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ آنهايى كه ادعا كردند، به خدا و رسولش ايمان دارند اما در اين ادّعا دروغ گفتند از رفتن به جنگ خوددارى كردند و حتى براى عذر خواستن هم نيامدند.

از ابو عمرو بن علاء روايت شده است: هر دو گروه خطاكار بودند: بعضى آمدند و براى نرفتن بهانه ها آوردند، و برخى ديگر خودسرانه در خانه نشستند و به جنگ نرفتند.

سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ اين گروه از اعراب كه كافر شده اند بزودى گرفتار عذاب دردناك، به كشته شدن در دنيا و به حرارت آتش در آخرت گرفتار خواهند شد.

[سوره التوبة (9): آيات 91 تا 93] ..... ص : 580

اشاره

لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذِينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (91) وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَ

أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُوا ما يُنْفِقُونَ (92) إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِياءُ رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (93)

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 581

ترجمه: ..... ص : 581

بر اشخاص ناتوان و بيمار و كسانى كه چيزى براى انفاق ندارند، ايرادى نيست، در صورتى كه براى خدا و رسولش خيرخواهى كنند، و بر نيكوكاران راهى براى مؤاخذه نيست، و خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است. (91)

و همچنين ايرادى نيست بر آنها كه وقتى نزد تو آمدند تا بر مركبى سوارشان كنى گفتى مركبى ندارم كه شما را بر آن، سوار كنم، بازگشتند در حالى كه چشمانشان اشكبار بود كه چيزى نداشتند تا در راه خدا انفاق كنند. (92)

راه مواخذه بر كسانى باز است كه از تو اجازه مى خواهند در حالى كه تمكّن دارند، آنها راضى شدند كه با معذورين از جنگ بمانند، و خداوند بر دلهايشان مهر نهاده، پس چيزى نمى دانند. (93)

تفسير: ..... ص : 581

«الضُّعَفاءِ» افرادى كه از بيمارى طولانى، يا از پيرى، ضعيف و ناتوانند.

الَّذِينَ لا يَجِدُونَ منظور فقيران و تنگدستان اند.

مراد از «نصح» براى خدا و رسولش، ايمان و اطاعت، در نهان و آشكار است.

ما عَلَى الْمُحْسِنِينَ آنها كه عذر موجّه دارند و خيرخواه اند.

مِنْ سَبِيلٍ راهى بر آنها نيست، يعنى تقصيرى ندارند و كسى را حق عتاب بر آنها نيست.

قُلْتَ لا أَجِدُ جمله حال است از «ك» در «أتوك» كه در اولش كلمه «قد» درتقدير است، معناى آيه اين است: و نيز بر كسانى كه پيش تو آمدند و تو گفتى:

تمكّنى ندارم، ايرادى نيست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 2، ص: 582

تَوَلَّوْا وَ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ «من» براى بيان، و جارّ و مجرور در محلّ نصب و تمييز است: تفيض دمعا: بايد توجه كرد كه تعبير به تمييز، رساتر از فاعل است، زيرا در تمييز معنا چنين مى شود كه گويا تمام چشمها اشك ريزان شده است.

أَلَّا يَجِدُوا

اين جمله در محل نصب است چون مفعول له براى «حزنا» است.

جمله: رضوا (تا آخر) استيناف است، گويا چنين گفته شده است:

ما بالهم استأذنوا و هم اغنياء «چه شده اينها را كه مى خواهند به جنگ نروند و حال آن كه وضعشان خوب است» و در پاسخ چنين گفته است: زيرا اينها راضى شده اند به پستى و قرار گرفتن در جمله معذورين از جنگ و خدا بر دلهايشان مهر زده است، يعنى سبب استيذان آنها اين است كه به پستى راضى شده اند و خداوند آنها را مخذول و خوار ساخته است.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109